پوهنوال دوكتورعبدالخالق رشيد استاد پوهنتون كابل

به مناسبت نشست گرامیداشت ازکارهای علمی واکادیمیک

سيستاني -

وارث برزين مهرساكيستان تاريخ ما

علامه حبيبي دراكثرآثارى گرانبهاى خود براين اصل تاكيد كرده است كه در نوشتن و تشريح تاريخ افغانستان بايد از نهايت دقت نظر و احتياط تام كار گرفت ، زيرا كه مطالعه تاريخ افغانستان منحط به حدود فعلى اين كشور نبوده ، و شمارى از مناطق كه آن جز اين تاريخ شمرده ميشوند اكنون از ساحه و قلمرو افغانستان كنونی بيرون قراردارند. (مقدمه افغانستان بعد ازاسلام ) .

افغانستان كشوريست كه بدون مبالغه بر اساس تاريخ و تمدن و موقعيت بى مثال اش از آغاز تاكنون مورد توجه بزرگترين زمامداران عادل و غاصب جهان قرار گرفته است كه حتى امروز نيزهمان اهميت اش را از دست نداده است.  لندى مقبول پشتو درين باره گوياى خوبى است :

دا خپل ښايست راباندې اورشو

 لكه قاتل په بدرگه ځان تيرومه

( زيبايى ام براى جان خودم غم گشت - همين است كه مانند قاتل بدون بدرقه از يك جا به جاى ديگرسفركردم نميتوانم )

بلى ، اين خطه از تاريخ و تمدن انسان را بايد مادر وطن همۀ آناني كه به اين سرزمين وابسته اند و يا در قبل بوده اند بدانيم .

آناني كه در شرق و جنوب افغانستان كنوني زنده گي دارند ما نند مردمان و سرزمين كهنسال بهارت (هند) بايد گفت كه مطالعه تاريخ اين سرزمين پهناور بدون مطالعه و رابطه تاريخ افغانستان امكان پذير نيست. بر آن چه بهارت واسى (باشنده هاى هند) و تاريخ آن مينازند همان ارزشهاى مشتركى اند كه آرين زاده های مهاجر از شمال و جنوب سلسله شكوهمند اندكوه (هندوكش ) به اطراف وادي هاى آباد گنگا و جمنا انتقال داده اند ، رشد دادند و آن را تا امروز به حيث بزرگترين افتخار اسلاف آرياني خود- چه از لحاظ ارادتي وعقيدوي و چه هم از لحاظ تاريخى و فرهنگي- با شكوهمندى اش نگهداشته اند. از قديم ترين آثار اين آرين زاده ها از مهابهارت ، راماين و نوشته هاى علمى پانننى و وهيرامهير (كه هردویشان آرين- پتان تبار بودند) تا تاريخ معاصرهندوستان كنوني تمام آن در برگيرندۀ تلاش هاى مداوم مردمان ميان آكسوس سركش وگنگاى آرام بوده و ميباشند. پاننى اسپه زى (يوسفزايي ) اولين ابرمرد جهان علوم در شرق بود كه دستور زبان سانسكريت را نوشت ، وهيرا مهير عالم و ستاره شناس معروف بود كه تاريخ علم سيميا را در سرزمين مهابهارتا بنياد نهاد و امروز اين هر دو ابرمرد علوم از افتخارات تاريخ علوم هندوستان رو به ترقى به شمارميايند.

سرزمين هاى غرب افغانستان را تا حدود بحيره عرب و در بعضي اوقات تا سرحدات اروپا درنظر بگيريد ، فارس سرزمين پارتيان و سكايیان و اشكانيان در كدام دور از تاريخ اين سرزمين را جدا از سرنوشت به اصطلاح ايرانيان محقق و دانشمند آرينه ويجۀ شرقى كه همين سرزمين شاهنامه ساز و شكوه ساز تمدن و فرهنگ آرين زاده هاى بخدى و باختر(افغانستان ) باشند ، مطالعه كرده ميتوانيم ؟ فارس دور امپراطوري  و تمدن غزنه از توابع مركز پرشكوه اين دور (غزني ) بود. اصفهان تاريخي در دورۀ شكوهمند هوتكي در قرن هژدم مركز و پايتخت شكوهمند شاهنشاهي هوتكي هاى افغان بود كه در راه وحدت فرهنگى مردمان (فارس) در غرب و (پشتونخوا و خراسان) در شرق رول پراهميت شان درج تاريخ ايران و افغانستان  گردیده  است . روى همين اصل است كه امروز ما دورهوتكي ها را به نام دورمشترك در تاريخ دو كشور افغانستان و فارس ميخوانيم.

به همين سان سرزمين هاى اقوام آسياى مركزى در طول موجوديت قارۀ آسيا از نفوذ فرهنگي و تاريخى افغان و افغانستان مجزا نبوده و تاريخ اين سرزمين ها تاكنون اين رشته و رابطه را در صفحات زرين شان به حيث بزرگترين يادگار مردمان تاريخ ساز و فرهنگ دوست افغان نگهداشته اند. در يكي از سفرهايم كه به سرزمين هاى آسياى مركزى خاصتا به تركمنستان داشتم ، در آن جا با شماري از تركمن هاى افغان تبار رو به رو شدم ، كه تا هنوزهم همان روابط و عنعنات افغاني شان را نگهداشته اند، زبان اصلي  شان (پشتو) را تنها پيران و نسل كهنسال شان ياد داشتند ولي نسل جوان شان مانند پشتونهاى شبه قاره و ايران از دست داده بود، اما افغانيت خود را در شرايطی كه نظام سوسيالستي هنوز سر حال بود محترم مى شمردند و خود را با افتخار پابند جدى آن ميخوانند.

دربارهئ سرزمين هایی  كه در قلمرو پاكستان كنوني اند فكر ميكنم تنها اين كافي است كه بگويم ، قسمت بزرگ اين كشورهنوزهم از لحاظ سياسي ، فرهنگي و مذ هبى وابسته به مادر وطن شان افغانستان بوده و خواهند بود و اميدواريم كه در آيندهء  نزديك در اين گوشهء دنيا هم تغيرى رخ دهد و اين مردم نيزمانند مردمان شمارى از كشورهاى جهان در آسيا و اروپا از آزادى تام خود برخوردار گردند و آن چه استعمار براي شان روا داشتند از خود برهانند.

طوري كه كه گفته آمديم با درنظرداشت اين چند جملۀ مقدماتي بايد گفت كه در باب (تاريخ افغانستان) گام گذاشتن و يا كار كردن از لحاظ تيورى و ميتودلوژي تاريخ حوصله افزايي و تعمق مداوم انفرادي و جمعى را بار مياورد. اشخاص و افرادى كه به نام مورخ و يا تاريخ نگار مسووليت بررسى را در اين زمينه بر دوش ميگيرند بايد اولتر از همه خود را در برابر خاك ، نواميس و ارزش هاى مادى و معنوي مسوول و جزلاينفك آن به شمار بياورند. از آن جايی كه در حال حاضر تاريخ هر كشور آيینهء نيم رخ سياست هر كشور بوده همين است كه مطالعه تاريخ افغانستان و بررسى آن اگر از يك طرف يك مساله علمي و تاريخى بوده درعين زمان اين رشته یى از علوم اجتماعي در ذات خود يك بحث عميق از جامعه شناسىافغاني را ايجاب مينمايد، كه در ضمن تحليل و تجزيه آن مسايلى مربوط به اين علم بايد از دقت نظر و اصول جامعه شناسى علمى كه يگانه منبع معتبر مطالعات و تحقيقات تاريخى بوده از انظار به دور نماند به خاطري كه تاريخ و جامعه شناسى افغانى دو زمينه مشتركى اند كه بدون تاثير متقابل قابل بررسى نمى باشند. مورخ به معنى واقعي كلمه در ذات خود تحليلگر مسايل مربوط به زنده گی اجتماعي نيز است كه اين تاثير متقابل را گاهى هم از ساحهء تحليل خود به دور گذاشته نميتواند. از طرف ديگر ساختار اجتماعي افغانستان چنان نبوده طوري كه شماري از دوستان به نام تحليلگرمسايل تاريخى آن را ساده تر از آن چه كه مينمايند ميپندارند. تاريخ افغانستان پديدۀ نبوده كه ضمن راپورتاژهاى خبرى بى بى سى آن هم توسط كسى كه تلفظ كلمۀ تآ ريخ را تاريخ ادا مينمايند امكان پذير باشد. به نظر بنده هرآن كسی که ميخواهد د ر زمينۀ تاريخ اين كشور بنويسند بايد به يك نكتهء نهايت باريك علمي پى ببرد و آن اين كه بايدك شورش را با تمام ارزشهاى مادى معنوي آن بشناسد. تحليل تاريخي يك ملت بايد بر اساس درك و دانش و تجربهء عميق در همۀ جزیيات زنده گى همان كشور و جامعه باشد. تاريخ نوشتن به معنى اتهام بستن وتوهين كردن اين وآن نيست و نه تنها در ضمن آن مطرح كردن يك قوم و يا ابراز عقده هاى فردي در بارهء يك قوم جا دارد ، فردي و يا گروهى كه به نام مورخ افغان در اين زمينه كار مى كنند ، بايد با وسعت نظر در بارهء ملت شدن و ملت بودن (اگر مسالهء ملت بودن را مشكوك هم مى پيندارد ) فكر كنند. به اين معنى مردمی كه در يك  قلمرو جغرافيايي ، سياسي و فرهنگى زنده گی كرده اند و يا اكنون در آن قرار دارند و يا ارزش هاى معنوى را كه در اين جا ايجاد كرده اند اين همه اجزاى پيكرملت سازي را از لحاظ علمى تشكيل ميدهند.

در طول چند سال گذشته شمارى از دوستان به نام مورخ به اصطلاح ( ناسزايى هاىی) را به نام تاريخ افغانستان رقم زده اند ولى تاجايی كه معلوم است يكى از آن ها هم نتوانستند نوشته هاى شان را تا سطح مواد ساده يی  كه كاربرد دانشمندان رشته تاريخ گردند برسانند. بر عكس شمارى از ين نوشته ها نه تنها اين كه ارزش عملى و ادبى را ندارند ، بل فاقد ارزشهاى ملى و انساني نيز استند، كه نميتوان آن را در محدودۀ تاريخ ملتى چون افغانستان جا داد.

سيستاني وارث برين مهرساكيستان تاريخ ما

از دانشمندان افغانى كه در طول اضافه تر از سه دهه متواتر ما شاهد نوشته هاى ارجمند شان در بارهء تاريخ افغانستان بوده ايم و توانسته است پيگيرانه در نوشتن تاريخ افغانستان به شيوه ملى وعلمى آن تلاش به خرچ دهند يكى هم دانشمند و مورخ فرزانهء دوران ما آقاى كانديد اكاديمسن محمداعظم سيستاني است كه امروز رسالت و مسووليت مورخ ملى افغانستان را از آن خود كرده است.

سيستاني در اين لحظه هاى حساس و سرنوشت ساز براى تاريخ و فرهنگ و موجوديت تاريخى ما ، در زير شديدترين نوع يغماگرى تاريخ معاصر جهان  کار می کند ميكند ، مينوسد و ماهيت توطيه هایی را كه به شكل دسته جمعي و انفرادي عليه تاريخ ، هويت و فرهنگ افغانستان در جريان اند صادقانه يكى پى ديگر افشا كرده و آن ها را در معرض قضاوت تاريخ و مردم خود و صاحب نظران مسلك قرارميدهند. توطيه هایی كه توام با يك نوع مرموزى هجوم اپارتايدي در پوشش مفاهيمی چون آزادي و دموكراسي عليه افغانستان از شش جهت سرازیر  شده اند. تاجايی كه همهء ما شاهد جريان سى ساله تاريخ كشوراستيم ، سيستاني در اين روند به حيث فعال ترين عضو جامعهء فرهنگى و اكاديميك افغانستان تحقيقاتى مغتنم وعلمى را درهر سه دور مطالعه تاريخ افغانستان (باستان ، ميانه و معاصر ) انجام داده كه تاكنون نيز با همۀ كيفيت اكاديميك و علمى اش آن را ادامه مى دهند و مراقب آن چه در كشور ، در باره كشور و تاريخ كشور در داخل و خارج جريان دارد ميباشد. ايشان به حيث يك مورخ استوار قامت مخالفت علنى خود را با طرح ها و تحليل مسايل بر روحيۀ غيرعلمى و تعصب آميز كه مغاير روحيه و روند علمى تاريخ و منافع ملى مردم افغانستان بوده ابراز داشته است. ما شاهد شمارى از چهره هاى سرشناس مكتب تاريخ افغانستان استيم كه در برابر يغماگري هاى داخلي و خارجي كنونى كه عليه تاريخ افغانستان و مردم شجاع آن در اكثر نقاط و خصوصاً در جنوب كشور جريان دارند چنان مهر آرامش بر دهن زده اند كه گويا در كشور خير و خيرت است و اين فرستاده هاى بيگانه (به بهانه دموكراسى و تروريزم ) بهترين نعمت (بربادي و بى اتفاقي و كشتار ) را براى افغانستان به ارمغان آورده است. روشن است كه منافع خانواده گي ، و گروهي شان باعث گريده است تا به اين گفتۀ معروف زبان پښتو «شيخ فريده پټه خوله د بهتري ده» با تمام آن دانش شان كه در اين باره اندوخته اند تكيه زنند.

ولى سيستاني نتوانست ما نند آنان خود را در برابر اين تمام رويداد هاى عينیی كه درعين زمان جز از روند تاريخ معاصرافغانستان است  بی تفاوت بگيرد. او به حيث مورخ استوار قامت اگر چه در حال حاضراز همۀ آن جريانات و منابعی كه يك مورخ به آن نيازمند است به دور قرارداده شده است اما باز هم خود را از همه آن چه در كشور تاريخي شان در جريان است آگاه ساخته و لحظه یى هم خود را در برابرآن در انزوا و بى تفاوتى قرارداده نمى توانند. مقالات اخير شان مانند : آيا افغانستان قبل از عپدالرحمان خان فاقد... ، افغانها درهند... پس منظرجرگه قبايل ... و آثار مستقل ديگر ايشان هر كدام به نوبه خود بيانگرتشريح تاريخې حقايقي اند كه در اين مقطع زمانى بايد گفته شوند. سيستاني ميداند كه در اين اواخرشمارى از نيمه با سوادان سياستباز شكست خورده  يكى دو دهه اخير با استفاده از امكانات تكنالوژي جديد براى مسخ كردن تاريخ افغانستان ظالمانه كمربسته اند؛ هر آن چه ناسزا است آن را بدون آن كه عالمانه و انديشمندانه در معرض قضاوت علمى و تاريخى و حتى اخلاقى خود قراردهند به نشرسپرده اند و ميسپارند. صادقانه بايد گفت كه ايشان كسانى اند كه مانند موريانه از دنياى چند كتاب كه در باره تاريخ افغانستان (كه آن خود در بسا موارد نامكمل اند) بيرون رفته نمى توانند . آنان به تشريخ مسايل علمى نمى پردازند. به گونۀ مثال وقتى در بارهء پشتونها مينويسند تمام تلاشهاى شان از دايره كوچك سیصد سالهء اخیر  به بيرون نمى روند و اين مردمان را كه شكوه علمى ، فرهنگى و سياسى شان از كرانه هاى بحرهند  تا بحيره عرب در تاريخ و فرهنگ آسيا سرنوشت ساز بوده و تاكنون نيز است تنها دردورهء محمدزايي كه آن ها نيز از نفوذ سياسي و فرهنگى خود توسط دلقكك ها و غلام بچه ها و خواجه سراهای دربارى محروم گرديده بودند، خلاصه ميگردند.

وقتى در باره هزاره هاى شجاع افغان مينويسند ، در بارۀ تاريخ ، زنده گى اصل و نسب و فرهنگ شان خاموش ميمانند؛  تنها از يك موضوع كه عبدالرحمان خان چه مظالم بر سرشان آورد بدون آن كه سازشهاى ناجوانمردانۀ بيگ ها ، خانها و ارباب هاى ضعيف النفس آن زمان و در ما بعد به اصطلاح جديد معامله هاى زمامداران چپى و راستى دو دهه قبل را در نظربگيرند ديگر در بارهء اين مردم و فرهنگ غنامند شان صحبت به عمل نمى آورند؛ چرا ؟

و وقتى در بارهء تاجك ها صحت مى كنند ، نمى دانند كه از كجا آغاز كنند ، كه كيها بودند ، در كجا بودند و اكنون تركيب و ساختار اجتماعي شان چه سان است؛  مشكل مينمايند براى دنيا در بارهء زندگى وتاريخ و تحول اجتماعى شان چيزهاىی بنويسند ، عار دارند بنويسند كه ميان تاجك و افغان و پشتون هيچ گونه تفاوت نسلى ، عقيده يی و تاريخى نه در قديم وجود داشت و نه اكنون تفاوت هاى سليقه يې ميتوانند اين ها را از يك ديگر دورنگهدارند. به جاى اين گونه مسايل اصلى و اساسى،  مسألهء تحقيق زبان شان را مغرضانه مطرح مى كنند ، در حالى كه زبان فارسى براى سال هاى متمادي زبان رسمى شمارى زيادى از دول غير فارسى زبان نيز بوده كه خدمات آن ها ونهء بسیار سنگینی دارد. زبان فارسى سالهاى متمادى زبان يك قوم و يا يك گروه نبوده و در اين زمينه كارهاى اقوام ديگر چون هنديان ، پشتونها ، تركان ، ايغوريان ، و مردمان سرزمين هاى بالقان را بايد ارزنده تر ياد آورشد. كارنامه هاى اين ملل را بايد در اين زمينه جدا از آن چه دانست كه آن را به حساب يك قوم و يا يك كشوری كه به اين زبان اكنون مربوط اند بشماريم . زيرا كه اين زبان روزگارى آيينه تمام نماى تلاش هاى فرهنگي آن اقوام نيز بود.

اما سيستاني اين وارث برزين مهر تاريخ ما از جمع آن هایی است كه مانند علامه حبيبى در بارهء دستاورد هاى تاريخى و فرهنگى تمام اقوام ساكن كشور ما  به زبان مشترك درى نوشت و تا كنون برين عزم راسخ اش متعهد مانده است . فكر مى كنم براى كسانى كه داد از مسووليت را در برابر افغانستان بلند مى كنند ، شايستۀ يادآورى خواهد بود كه مانند سيستاني داخل معركه گردند و صادقانه و واقعبينانه در بارهء افغانستان و فرهنگ «هر دو ديدۀ»  اين كشور كه آن دو زبان پشتو ودرى باشند در فضاى واقعيت هاى عينى عصرعلم و تكنالوژى موجود، انديشمندانه گام بردارند؛ و با عقل سالم شان اعتراف كند كه ما نه ايرانى هستيم و نه پاكستاني و امريكايي؛  بل،  ما هويت بلند ، مستقل  و پر شكوه افغاني داريم كه  با زنده گى در آغوش يك مادر آغاز مى گردد و در آغوش مادر وطن مان كه نام آن اكنون افغانستان است ختم ميگردد.

سيستاني براى ما در بارهء هويت ما ، در بارهء شكوه «ديار نازنين ما» و در بارۀ افشاى جهات يغماگرى بى سابقۀ جهنم سالاران دنيا وعمال بى مروت شان بيهقى وار مينويسند كه ما و آينده گان ما بدون شك به چنين كاركردهایی نخبه گان مان به ديدۀ قدر و احترام خواهيم نگريست.

در خاتمه از همۀ آنانى كه از فرزانه مرد قلم و تاريخ ما جناب كانديد اكاديمسن سيستاني قدرداني به عمل می آوردند و از كارهاى ماندگار ايشان يادآورى می کنند با ستايش ياد مى نمايم و اين جشن را در قدم اول به جناب سيستاني و در قدم دوم به آنان و مردم افغانستان تبريك عرض ميدارم . به اميد كارهاى ديگرى از اين استاد تاريخ سربلند مان كه مايهء وطن دوستى ، ايمان دوستي و آزادي دوستى مان در برابر آناني كه ناجوانمردانه ما را چه در رويارو و چه از عقب شمشيرمى زنند استوار نگهدارند.

با دردهاى بيكران

۲۸ عقرب ۱۳۸۵ مظابق ۲۱ نومبر ۲۰۰۶

ادمنتون _ كانادا