_____________________________________________________________________

نوشته هايی که در تريبون آزاد می آيند يا از نظر شيوهء پرداخت به مسايل و يا هم شيوهء بيان و يا هم در اصل کم از کم  دارای نکاتی اصولاً مغاير  با مشی نشراتی آسمايی  هستند ، اما به پاس آزادی بيان  منتشر می شوند. مسؤوليت اين نوشته ها همانند ساير مطالب منتشره بر عهدهء نويسنده گان آن ها است.

_____________________________________________________________________

 

يادداشت ادارهء آسمايی : چون ما « نامهء سرگشادهء مدير مسؤول آسمايی  به آقای دريادلی - در مورد نام مستعار » را منتشر کرده بوديم ،لذا  برای رعايت انصاف نامهء جوابيهء آقای « دريادلی» را هم منتشر می سازيم؛ ولی موضع اصولی ما در مورد مسايل مطروحه در نامهء سرگشاده برجای خودش باقی است. تا جايی که به آسمايی تعلق دارد و به طنز ، ما حاضريم مطالب ارسالی آقای «دريادلی» را با همين نام مستعار شان هم نشر کنيم ؛  حتّا اگر در آن ها  سخن از طنز نباشد و تنها کوفت دل را خالی کردن باشد. و امّا ، وقتی سخن از تاخت و تاز بر اشخاص حکمی و حقوقی ديگر در ميان باشد - حتّا اگر پرچمی و خلقی و يا «افغان ملتی» ، «ستمی» ،  مجاهد و طالب  و ساير همقطاران «سرخ» و «سبز» شان هم باشند- ما ناگزيريم در چهارچوب موازين قانونی به مسأله برخورد نماييم.

درویش دریادلی

 

نامه ء سربسته ، در جواب " نامهء سرگشاده  "  !

 

جناب عبیدی مدیر مسوول وبسایت " آسمایی " ،

باد از  سلام و جور پرسانی ، به اجازه ء کاکا ماروفی و به اجازه ء شاغلی سادات و مخصوصن و مخصوصن به اجازه شاغلی پروفیسر روستار تره کی  و باز بسیار شدید و شدید به اجازه ء همه خلقی ها و پرچمی ها و خادیست های کهنه و جدید ، و بالاخره مهم تر از همگیش ، به اجازه ء نصب شده گان ده قدرت  یعنی تمام اعضای  " حزب افغان ملت " ، مراتب های ( غلطی مه خو متوجه هستی کاکا ماروفی ؟! ) آتی ره به ملاحضات تان می رسانم :

1 – مه مظلوم هر جای که میروم ، اعلامیه های سرشکسته و نامه  های سرگشاده  ده مقابلم نوشته می کنن . مقاله های سرچوک شده ره  خو ده جایش بانین که دلمه بیخی از دنیا سیاه کدن .

همی بیادر عزیز ما ، آغای عبیدی مدیر مسوول آسمایی ، ده اول بیخی خپ خوده زده بود . نه از قانون به مه چیزی گفت ، نه از مقررات یاد کد . باد از چند روز عذر و زاری و ایش بیتی زی گفتن و پلیز پلیز گفتن و هر دقیقه یک نامه ء سر بریده  روان کدن ، مه مافق شدم که سرش همو مقالی " لینین کبیر چه باید کرد ؟ " که مه نوشته کده بودم ، به گفته ء کاکا ماروفی ده روی کاغذ بیارم   و چاپ کنم !!

باد از او ، همو نوشته ء دگه ره که نامش " چند سخنی با کاکا ماروفی " بود ، همورام ده روی کاغذ آورد و چاپ کد . ده  او وختام کدام قانون و مقررات نبود .

مگم ، یکی و یکبار ، روی راستیش چپه شد ، و ده امی وختی که مه چند تا نوشته کگای دگه ره به هزار هردم شهیدی نوشته کدیم و می خواهم که مسایله کتی کاکا ماروفی حل و فصل کنم ، آغای عبیدی دفعتا از مه میخواهد که سجل و سوانح مه کتی نمره ء تیلفون جیبی و تیلفون خانه گی و تیلفون کار و تیلفون سوسیال و تیلفون قمار خانه و تیلفون  نایت کلپه برش بتم .  اول به خودم یک خط  سر مست روان کد ، مه جوابشه ده یک خط سرکوفته روان کدم  و عرض کدم که اگه نوشته هایمه نمی تانین به گفته کاکا ماروفی ده روی کاغذ  بیارین ، هیچ ده روی کاغذ نبیارین و چاپ نکین . خیال کدم که گپ همو بود و همو شد  یعنی که دگه لازم نیس که مه باعث درد سر  آغای عبیدی شوم . از آغای عبیدی تشکر کدم و گفتم  آوف ویده زین  و بای بای . خدا خیرتان بته که همو چند  چتیات مره  به گفتی کاکا ماروفی ده روی کاغذ آوردین . کار تان بسیار مقبول و مفید اس به کار تان ادامه بتین ، مهم نیس که دریادلی باشه یا نباشه . خیر و خلاص .

2 -  خو دگه ، باد از او که خطه به آغای عبیدی روان کدم ، یک رقم دنیا ده سرم شو شد که او دریادلی  این چه رقم گپ شد ؟ آسمایی اول خوب  ده بام بالایت کد باز ده امی وخت اساس زینه ره از زیر پایت پس کد ؟ کتی خود گفتم که او دریادلی دیدی هوشیاری ره ؟ تو خوده هوشیار میگرفتی ، اصل هوشیار خو آغای عبیدی بود که ده ناوه آویزانت کد . نه جواب کاکا ماروفی ره دادی ، نه درست مشهور شدی ، هیچ بودی ، هیچ تر شدی ، خاک عالم ده سرت شد دریادلی  ! 

همو گپا ره به خودم گفته رفتم و اوضایم خراب تر شده رفت . چاره نبود . بالا پوشه ده شانه انداختم ، موزا ره پوشیدم ، قوطی سگرته از سر میز ورداشتم  ، کلید موتر بنزمه گرفتم و خدا گفته رفتم طرف نایت کلپ . ده اونجه تا که تانستم  بیر و ویسکی و جانی واکر و روم و برلین نوش جان کردم  . میخواستم غمم غلط شوه و فراموش کنم که داستان نویسنده گی ام چنان کوتاه بود که داستان های کوتاه ء ببرک ارغنده به یاد آدم می آوره.  دم دمای صبح بود که  لق لقان و لکاتک لکاتک از نایت کلپ به خانه آمدم . ده  یک بغل خوده انداختم که بخوابم ، چشمم به کمپیوترم افتید که روشن اس و ستاره کگا ده روی صفحه تا و بالا میره . گفتم بیا خوت خو نمی بره ، برو  کتی همو کمپیوتر خوده مصروف بساز. چه کنم ؟ چه کنم ؟ برو ایمیلته سیل کو . ده ایمیل که رفتم ، دیدم یک ایمیل از وبسایت آسمایی برم آمده . ایمیله که واز کدم . یک تا عکس لینین کبیر کتی کلاه و ریش  ، طرفم خنده میکنه و برم سلام میته . گفتم : سلامالیک ،  او لینین کبیر تو اینجه چی میکنی ؟ راست گفتن که تو طرفدار غریباستی . خبر شدی که مه از آسمایی رانده شدیم ؟ خبر شدی که چه ظلم و بی عدالتی ده حقم شده ؟ ای لینین کبیرجان تو ده امو وبسایت بسیار قدر داری ، ده امو وبسایت همه پیرو های سابقت اس ، تره به سر ِ مارکس و انگلز که به ببرک ارغند بگو که کتی آغای عبیدی گپ بزنه  که مره از وبسایت آسمایی خارج نکنه .  او لینین کبیر جان  مه والله اگه تو ره نقد کده باشم . مه همتو به مزاق لاف زدم . مه خو به خودت بسیار احترام دارم او لینین کبیر جان . به  همو آیاتی که ده کتاب چه باید کرد  و ده کتاب  " دو تاکتیک سوسیال دموکراسی "  و ده کتاب " منتخبات لینین " گفتی ، به همو گپایت قسم میخورم که مه تو ره نقد نکدیم . عین عنوان مقالیم از خودم نبود ، گناه ء مه نیس ، گناه ء آغای عبیدی اس که عنوان مقالیمه یک ذره  جذاب ساخته بود . خو بازام میگم که اگه گناه مام نیس مره ببخش ، مره معاف کو لینین کبیر جان .

ده عین عذر و زاری فکرم شد که مبادا همی فساد ده پای خود لینین باشه ، نکنه که امی خود لینین به آغای عبیدی گفته باشه که مره از وبسایت آسمایی مرخص کنه ؟!  گفتم : او لینین جان کبیر خودت البت سرم قهر هستی که چرا خلقی ها و پرچمی ها ره  اینقدر عزت و احترام می کنم ؟ البت قهر هستی که چرا  نمی فامم که خلقی و پرچمی هیچ مارکسیست و انگلیست و لینیست نبودن ؟!  او لینین کبیر جان ، مه خو اوقه فامیده نیستم ، مه از کجا بفاموم که خلقی و پرچمی ده راه تو روان نبودن ؟ ازچی می فامیدوم ؟ تو مچم کجا بودی که میدیدی ده شارای اوغانستان ، ده امو جایک های که خلقی ها و پرچمی ها کنترولشه داشتن ، چی روز و حال بود . عکس های مارکس و انگلز  و عکس های خودت ده هر دیوار ، ده هر درخت ، ده هر موتر و کراچی زده شده بود . داس ها و چکش ها چی میگفتن ، بیرق های سرخ  چی میگفتن ، هورا کشیدن ها ره می شنیدی که والله اگه ده امو انقلاب بلشویک کس اموقه هورا کشیده باشه . مه از کجا می فامیدوم که کتی هموقه عکس ها و داس و چکش ها و سرخ کاری کدن ها بازام خلقی ها و پرچمی ها ده راه ء تو روان نیستن ؟ خی ده راه ء کی روان بودن او لینین جان کبیر ؟! هان والله همو شعله ای ها می گفتن که حزب خلق و پرچم انحرافی هستن و مچم یک چیزی دگه میگفتن ، هان ، میگفتن که خلق و پرچم " رویزیونیست " هستن ، از راه ء مارکسیزم انحراف کدن ، ضد گپای مارکس و لینین عمل می کنن ، کودتا ره  انقلاب میگن ، سوسیالیزمه ریشخند می کنن ، خلقیا و پرچمیا  کمونیزمه بدنام می سازن و خودته ( لینینه ) ده قبر نارام می سازن .  کی بفامه او لینین جان ؟! ما گفتیم که خی اونمو تره کی و حفیظ اله امین و ببرک  و نجیب گل ( بلی ! ) همگی شان اساسی کمونیست هستن . چی بفامیم که او سرچوک شده ها ، هیچ چیزام نبودن ، شرم عالم .

ده امی گپ گپ ، بخیالم که دل ِ لینین برم سوخت و چاره ء کاره کد . یک دفعه از طرف ِ  لینین برم یک رقم الهام شد که دریادلی  مه دعایته قبول کدیم ، بزن ده امی رویمه یک " کلیک " کو !  امی که کلیک کدم راسته راست ده وبسایت آسمایی رسیدم . ده اونجام دیدم که رفیق لینین کبیر معطلم شیشته . اونمو رقم خنده ده دهانش اس و برای مه سلام عسکری داده و  نام مره میخانه : دریا دلی ، من و نقد لینین کبیر !

گفتم : بیشک لینین کبیر . ایره میگن دفاع از حقوق پرولتاریا . نه به ببرک ارغند گفته ، نه به فرید مزدک گفته، خودش شخصا آمده و سر ِ آغای عبیدی فشار آورده که نوشته مره  به گفته ء کاکا ماروفی ده روی کاغذ بیاره و چاپ کنه !!  بیشکت لینین کبیرجان ، بی شک .

همتو خوشحال خوشحال ، ده صفحه آسمایی سیل داشتم که یک دفعه چشمم ده " نامهء سرگشاده " افتاد . ده بغل بغولش نام خوده دیدم : دریادلی . گفتم : بچیش گپ خراب مالوم میشه . به خیالم که آغای عبیدی باز هوشیاری کده . از خاطری که لینین جان کبیر خفه نشه ، به گفتش کده و نوشته مره چاپ کده . مگم در عین زمان نخاسته که قانون و مقررات ِ زیرپای شده  دگه زیادتر از این زیرپای شوه  و دوستا و رفیقا آزرده شون . ازی خاطر نامه ء سرگشاده ره به گفته کاکا ماروفی ده روی کاغذ آورده و نشر کده . به این صورت هم لینین کبیر خوش ، هم رفقای صغیر آسوده .

3- جالب اس که آغای عبیدی هم زیر تاثیر هجوم فرهنگی ایران رفته و میخواهد که افغانستانه خراب کنه . ده زیرک نامه ء سرگشادیش  یک یادداشتک چوچه گک داره که میگه چرا طنز نویسان ما مثل طنز نویسان ایرانی نمی باشن ؟ ده دلم دعا کدم که خدا کنه که " کاکا ماروفی " همی گپ آغای عبیدی ره بخوانه و کتی یک مقاله ء طولانی و تکراری تمام ابعاد دسیسه ء هجوم کلمات فارسی در زبان فارسی را افشأ سازد.

به اساس روش و منطق و گفتار  " کاکا ماروفی " اگه به موضوع نظر انداز کنیم ، به چند عیب و خطا متوجه می شویم که ده گپ آغای عبیدی موجود استند . اگه کاکا ماروفی می بود می گفت که  :

 اول ، دریادلی ده کجا طنز نوشته کدنه یاد داره که تو او ره کتی طنز نویسای ایرانی برابر می کنی و ازش میخواهی که رقم آن ها باشه ؟ خودت به این ترتیب به " برادر زاده ء ناخواسته ، دریادل یا دریادلی " یک کردیت میتی که گویا او هم طنز نویس اس ، ده حالیکه ده راه ء طنز هم نرفته اس. دوم اینکه ، اگه مقایسه هم کده بودی کتی کدام طنز نویس خشره پشره  ء ایرانی مقایسه می کدی نی کتی دو تا طنز نویس بسیار مشهور و زبر دست ایرانی . ای کارت به نفع وحدت ملی نیس و ده داخل و خارج افغانستان تخم نفاقه می کاره . سوم اینکه ، ما خود ما از خود قهرمانای طنز نویسی داریم ، ما خود ما از خود رهبر های ملی داریم ، شاه شجاع بهترین طنز نویس تاریخ  افغانستان بود . عبدالرحمن خان هم تاریخ نویس بود هم شاعر بود هم طنزه از تمام طنزنویس های جهان کرده بهتر می نوشت . شهکار ِ تاریخی و بسیار مشهورشه بشریت هرگز از یاد نمیبره : کله منار ها در هزاره جات !  چرا مردمه تشویق میکنی که از ایرانی ها تقلید کنن ؟ ما خود ما نویسنده ها داریم ، چرا نمیگی که از " اکادمیسن اعظم سیستانی " تقلید کنن که اول نوشته خوده در وبسایت جرمن آنلاین به نام اصلی خود ده روی کاغذ می آورد ، بعد آنرا از وبسایت برمیدارند و چند دقیقه بعدش به نام " سهراب کابلی " نشرش می کنند !!

چهارم اینکه ، نامه ات از عنوانش که غلطی داره  تا آخر پر از غلطی اس و هیچ به منطق زبان فارسی که زبان خودت اس ، جور نمی آید . خوب دقت کو . میگی " نامه ء سرگشاده " ، حالا ببینیم که این اصطلاح از چی ترکیب شده اس ؟ طبعا از سه کلمه : " نامه " ، " سر " و " گشاده " .

حالی اول سر کلمه ء " نامه " بحث نمی کنیم . اول می بینیم که " سر " و " گشاده " می توانن با هم ترکیب شون ؟ آیا این ترکیب معقول و منطقی اس یا نی ؟

از زمان احمدشاه بابا که تهداب افغانستان معاصر مانده شده ، " سر " یک رول بسیار مهمه ده تاریخ ما بازی می کنه . اگه " سر " نمی بود ، لنگی نمی بود ، اگه لنگی نمی بود ، خوشه ء گندم نمی بود ، اگه خوشه ء گندم نمی بود خودت بگو که صابر شاه کابلی ده  " سر "  ِ احمد شاه بابا چی ره می زد ؟!  ازی خاطر " سر " بسیار مهم اس .

خوب ، حالی مه برت میگم که ده زبان فارسی که زبان خودت اس هیچ وخت کلمه ء " سر " را  با " گشاده " ترکیب نمی کنن . برو تمام کتاب های فارسی ره از اول تا آخر بخوان اگه یافتی که یک شاعر یا نویسنده گفته باشه که " سر گشاده " باز مه از تدریس زبان فارسی برای فارسی زبانان دست می  کشم . " سر " کتی " ترقیده " ترکیب میشه ، کتی " شکسته " ترکیب میشه ، کتی " کوفته " ترکیب میشه ، مگم کتی " گشاده " هیچوقت ترکیب نشده . ما میتانیم که " سر ترقیده " ، " سر کوفته " و " سرشکسته " بگوییم ، اما نمی تانیم که "سرگشاده " بگوییم . اشتباه خودت از اینجه منشأ میگیره که فکر کدی که " گشاده " و " باز " یک معنا داره پس وختی که گفته می تانیم " سرباز " باید گفته بتانیم " سرگشاده " . مگم موضوع اینطوری نیست . " باز" و "گشاده " در بعضی حالات خاص معنای مشابه دارن مگم معنای شان در همه حالات یک رقم نمی باشه . ترکیب " سر " با " باز " می شود " سرباز " .  و خودت بهتر می فامی که در زمان خلقی ها و پرچمی ها " سرباز " به کسانی می گفتند که میرفتند و ده راه حزب پرافتخار پیشآهنگ طبقه پرولتاریای افغانستان یعنی در راه حزب دموکراتیک خلق ، سر خوده  می باختند . " باز " از فعل " باختن " بر وزن " تاختن " گرفته شده اس . ده فرهنگ خاد که توسط  روانباد  داکتر نجیب تألیف شده  ، می خوانیم که   " سرباز " یعنی " کسی که سر خود را ده راه حزب می بازه  "  . "سرباز " یک کلمه ء انقلاب ثوری اس که معنای " سرگشاده " را نمی دهد . ما هیچوقت گفته نمی تانیم که " جنرال حسین فخری در راه انقلاب ثور بسیار سرگشاده گی کرد " . لاکن می گوییم که : " جنرال حسین فخری در راه ء انقلاب ثور بسیار سربازی کرد " . یا می توانیم بگوییم که : " داکتر ببرک ارغند یکی از سربازان فرهنگی  انقلاب برگشت ناپذیر هفت ثور بود " . اما نمی توانیم بگوییم که : یکی از " سرگشاده گان " انقلاب برگشت ناپذیر ثور بود .

خب ، یگان دفعه می توانیم  " باز " و " گشاده " را در عین معنا به کار ببریم . مثلا حسین فخری در یکی از داستان های خود نوشته بود که : " پیشانی جنرال روسی امروز باز است و به طرف من لبخند می زند " . یا مثلا میگفتن که : وقتی ببرک کارمل پشتو گپ می زد ، دهان مشاورین روسی باز می ماند " . ده این مثال ها کلمه ء " باز " و " گشاده " عین معنا را دارن ، مگم این هم معنایی ده همه حالت ها صدق نمی کنه . مخصوصن و مخصوصن وقتی که بحث ده باره ء " خط " یا " نامه " باشه خو هیچ صدق نمی کنه . به  دلایل ذیل :

 اصلا وقتی که میگیم " نامه ء سر گشاده " یا " نامه ء زیر گشاده " منظور ما خود " نامه " نیس . مخصد ما از " پاکت " نامه می باشه . یعنی همو  پاکتی که ما  نامه ره ده داخلش ماندیم " باز " اس یا بسته . اگه پاکت باز باشه میگوییم " پاکت نامه باز اس " . اگه بگوییم که " سر پاکت نامه باز اس " یک ذره درست تر میشه . خلص اینکه باید گفته شود " نامه ای که سر پاکتش باز اس " یا " نامه ء سرپاکت باز " یا " نامه ء سرپاکت گشاده " . اگر چی که " پاکت " سر و زیر نداره ، پاکت ، پاکت اس ، سرگشاده و زیر بسته نداره .  به این ترتیب ثابت ساختم که ترکیب " نامه ء سرگشاده " که وبسایت داران بسیار عاشقش هستن اصلا یک ترکیب درست و منطقی نیس و از اختراعات چنگیزپهلوان و مزدورانش می باشه . نامه کی سر داره که بگوییم " سر گشاده " . حالا دشمنای زبان پشتون و قوم اکثریت پشتون دسیسه دارن که نامه و پاکت و هر آشغال دگه ره  " سردار " قلمداد کنن . تاریخ ما شاهد اس که " سردار " تنها ده خاندان محمدزایی تولد میشه و کسی دگه حق نداره که " سردار " باشه . تنها " سردار هاشم خان " ، " سردار شاه محمود خان " ، " سردار داوود خان " داریم ، دگه کسی و چیزی " سردار " نبوده و نخات بود . خلاصه و نتیجه این شد که اصلا نامه " سر " ندارد . اگر نامه " سر " داشته باشد . " سر" به معنای " کله " یا " تالاق " اس و " کله " و " تالاق " به هیچصورت " گشاده " بوده نمی تواند . شما ده کدام جایی شنیدین که کسی بگوید " کله ء گشاده " یا " تالاق گشاده " ؟! حقیقت این اس که " قلب شکاک " مه " گواهی های بد میدهد " که همی ترکیب " نامه ء سر گشاده " بخاطر تباهی مردم افغانستان اختراع شده باشد و وحدت ملی ره صد در صد خراب می کنه . چون خودت آغای عبیدی وعده کدی که دگه نوشته های دریا دلی ره  درروی کاغذ نمی آوری ، من خودته به مزدوری ایران متهم نمی کنم . اگه غیر از خودت همی ترکیب " نامه ء سرگشاده " ره کسی دگه  استعمال می کد حالی وخت ده هفت قاضی کور آشنایش ساخته بودم . مگم کتی خودت لیاز می کنم  و تا وختی که مضامین و مقالات بی شمارم را در روی کاغذ می آوری ، ترا مزدور ایران خطاب نمی کنم . اگه خودت از چاپ کدن مقاله هایم اجتناب کنی ، باز آن وخت یک مقاله نوشته می کنم و در روی کاغذ می آورم و ثابت می کنم که هفته نامه امید چاپ امریکا و وبسایت آسمایی چاپ آلمان ، هر دو یک نشریه هستن و عبیدی نام مستعار قوی کوشان اس .

4 -  قسمت های دیگر " نامه ء سرگشاده " شما را به کمک تيوری های کاکا ماروفی ، در آینده  حلاجی و تحلیل خات کدم . ده این جوابیه همین قدر میگویم که :

هموطن بسیار محترم  ، آقای عبیدی !

مه طنز نویس نیستم . اگه از حسن نظر زیاد شما مره طنز نویس گفته باشین ، مه طنز نویس ایرانی نیستم . کاکا ماروفی میگه که خوب نیس از ایرانی ها تقلید کنیم .

مه نمی خواهم که معاش سوسیالم قطع شوه . مه نمی خواهم که از قماربازی بمانم . مه نمی خواهم که نایت کلپ ها دروازه شانه به رویم بسته کنن . احتیاط شرط اول  ِ مفت خوریس . طنز نویس های ایرانی شاید مثل مه پروگرام های قماربازی و نایت کلپ رفتن نداشته باشن .

دگه اینکه اگر میل دارین که باد از این نوشته های مره  به گفتی کاکا ماروفی ده روی کاغذ نیارین ، همان کار را کنین و ده روی کاغذ نیارین . مه کدام اصرار و شله گی ندارم . یار بی کسان خداس . خات دل ِ کدام وبسایت دگه برم بسوزه و نوشته هایمه به گفته کاکا ماروفی ده روی کاغذ بیاره .

از شما تشکر می کنم که برای مه چانس دادین که یک چند روزی ده پهلوی نویسنده های بی نظیر افغانستان به مقام نویسنده گی لم بدهم . اگر چه مدت نویسنده شدنم کوتاه و زود گذر بود ، مگم خاطراتش تا آخر حیات کتی مه خات باقی ماند .

ده آخر یک قصه گک بسیار کوتا ه برتان می گویم :

اعلیحضرت " بچه ء سقاو " یک روز ده ارگ شاهی  اندیوالا ره جمع کده و مجلس ساز و سرود برپا کده بود. ده بین رفیقا ، یک مرد بیچاره  که کتی یکی از اندیوالای اعلیحضرت دوستی داشت ، ده امونجه آمده بود که اگه شوه کدام چوکی موکی بگیره . همو رفیقش که رفیق اعلیحضرت بچه سقاو بود ، به بچه ء سقاو گفت که : پاچاصایب  امی رفیقم بسیار یک آدم خوب اس ده روزهای بد کتی ما بسیار کمک کده  حالی اگه لطف کنی و برش کدام چوکی موکی ده کدام گوشه بتی . بچی سقاو روی خوده طرف منشی خود کد و گفت : او بچه کدام چوکی ده کدام جایی خالی اس ؟ منشی جواب داد : هان صایب ، امو چوکی حاکم " اشکمش " هنوز خالیس .

بچی سقاو گفت : وا  به حیث حاکم اشکمش مقرر شد .

ده امی وخت سازنده ها تنبور و رباب و غیچک و طبله و زیر بغلی ره آهسته آهسته شروع کدن و اعلیحضرت بچه ء سقاو چشمای خوده بسته کده و میخواست درست کیف کنه . همگی خپ و چپ شیشته بودن و صدای کس نمی برآمد . مگم همو مرد بی تجربه و از دنیا بی خبری که به تشریفات شاهی بلد نبود و نزاکت های مجلس ساز و سرود را نمی دانست و همو دقیقه به حیث حاکم اشکمش مقرر شده بود ، به خاطری که بفامه اصلا  " اشکمش " ده کجا اس و اینکه حاکمیت اشکمش پیسه میسه داره ، از نفر های پهلوی خود  پوس پوس کنان پرسان می کد که : او بیادر همی اشکمش ده کجا اس ؟ گفتند ده شمال اوغانستان اس . باز پرسان کد : که او بیادر ده اشکمش حساب عاید ماید چطور اس، چاره ماره میشه یا نی ؟  خوب ، به همی ترتیب سوال میکد و زونگ میزد که همی پوس پوس و زونگ زونگش ده کلهء بچه سقاو مثل نیش زنبور خلید و خلید و خلید و یک دفعه اعصابشه خراب ساخت . بچه ء سقاو همتو چشمای بسته با صدای برآشفته گفت که : وا  همی کیس که هقه اوشلوق داره ؟!

 منشی جواب داد که : صایب ، حاکم  ِ  اشکمش اس .

بچه ء سقاو گفت که : وا برطرف شوه .

منشی بلند گفت که : بیادرا  ، حاکم اشکمش برطرف شد !

مرد بیچاره که حرص دنیا ده سرش غلبه کده بود و بی وخت  " اوشلوق " کد ، در همان دقیقه ء که مقرر شده بود ، برطرف هم شد !

حکایت مه  و وبسایت آسمایی ، بیخی رقم همو قصه ء حاکم اشکمش و بچه ء سقاو اس : مقرر ، برطرف !

در آخر و آخر می گویم که : مه ده باره ء  " نام اصلی " و " نام مستعار " و دگه مسایل فعلا گپ نمی زنم که گپ بسیار کشال میشه  و همی که ده همو باره  هیچ گپ نزنم به خیر همگی ما و شماس . اگه ده این موضوع شروع کنم ، باز گپ ده جای های بسیار  حساس میرسه که به هیچ کس واره نمی کنه . بهتر همی اس که ده ای باره  فعلا خاموش باشم .

اگر میخواهید که نوشته های مره بخوانین ، ده وبلاگک خودم تشریف بیارین . آدرسش این اس :

در پناه امریکا باشین .

آوف ویده زین ، بای بای ، خدای پامان . بامان ِ خدا .

نویسنده ء تقاعدی بیادر زاده ء دیپلوم انجنیر " ماروفی " درویش دریا دلی .