مير حسين مهدوی

چند پرده از یک نمایش تاریک

پیش پرده :

     روزنامه جام جم وابسته به سازمان صدا و سیما ( رادیو و تلویزیون دولتی) ایران با انتشار مقاله ای نسبت به ادامه حضور افغان ها اعتراض کرده است. این روزنامه با متهم کردن افغان های مقیم ایران به سود جویی و فرصت طلبی از دولت خواسته است که زمینه اخراج مهمانان نا خوانده ای را که مزاحم صاحب خانه هستند ، فراهم کند. این روزنامه معتقد است که 36% از قتل عمد در ایران توسط افغان ها صورت گرفته و حضور غیر قانونی و نیز عبور و مرور غیر قانونی آنان از مرز باعث رشد فساد و نا امنی شده است. این روزنامه با خشم و عصبانیت ، افغان ها را را مهمانان سمجی می داند که مصایب بزرگی را برای کشور ایران ایجاد کرده اند.

پرده اول :

    با روی کار آمدن حکومت کمونیستی در افغانستان و آغاز قیام مسلحانه علیه این رژیم ، عده زیادی از مردم افغانستان به خاطر تامین امنیت جانی شان به کشور های همسایه پناه آورند. مهاجرین افغان عموما با سختی و مشقت وصف ناپذیری خود را به مرز کشور های همسایه می رساندند. پیاده روی های طولانی و طی مسافت های زیاد در طول شب و تلاش برای حفظ جان از خطر حمله نیروهای دولتی در طول سفر  باعث می شد که آنان بتوانند تنها بدن نیمه جان شان را به مرز کشور های همسایه برسانند. خانواده های پرجمعیت افغان ، کودکان ، جوانان و سال خوردگان وقتی به مرز کشور همسایه می رسیدند خیال می کردند که از جهنم جنگ به بهشت رافت و برادری رسیده اند.

پرده دوم:

   درست در چنین ایامی در ایران قیام مردمی به رهبری آیت الله خمینی به پیروزی رسیده بود. آیت الله خمینی به عنوان مرد شماره یک ایران – هم از نظر سیاسی و هم از نظر مذهبی – و دقیقا در همین ایام اعلام کرد که " اسلام مرز ندارد". طرح این مسئله انسانی از طرف عالی ترین مقام مذهبی و سیاسی ایران ، باعث دل گرمی بیشتر مردم بی پناه و در به در افغان شده و آنان با میل و رغبت بیشتری به سمت ایران حرکت کردند. اسلامی بودن حکومت ایران و داشتن مشترکات تاریخی ، فرهنگی و بعضا زبانی عوامل دیگر این رویکرد بودند. در آن ایام ، معنی جمله " اسلام مرز ندارد" دقیقا این بود که ملاک شهروندی در کشور های اسلامی مسلمان بودن آنان است. افغان ها البته توقع برخورداری از حقوق شهروندی را نداشتند اما شعار " اسلام مرز ندارد" حد اقل این مفهوم را برای افغان ها با خود داشت که آنان می توانستند مثل دیگر آدم ها در خاک ایران زندگی کنند.

پرده سوم:

   هنوز اسلام مرز نداشت و درست به همین دلیل کارگزاران جمهوری اسلامی ایران تصمیم گرفتند که انقلاب شان را به کشورهای دیگر اسلامی صادر کنند. وقتی اسلام مرز ندارد پس چرا باید انقلاب ایران در چارچوب جغرافیای سیاسی ایران محدود بماند. شعار " صدور انقلاب اسلامی " حتی پای خود را از مرز کشور های اسلامی نیز فراتر نهاد و به صورت " صدور انقلاب به جهان" مطرح گردید. در آن شرایط افغانستان تنها کشوری بود که می شد درجه عملی بودن این شعار را درآن آزمایش کرد. موش آزمایشگاهی این شعار انقلابی آموده بود و مسئولین دولت ایران بلافاصله کار صدور انقلاب شان به افغانستان را آغاز کردند. کارگزاران دولت ایران در ابتدا چنان درجه صدور انقلاب شان بالا بود که فراموش کرده بودند در افغانستان بیش از هفتاد در صد جمعیت آن را اهل سنت تشکیل می دهد. آنان گروههای جهادی متعددی در بین شیعیان افغانستان ایجاد کرده و از آنان خواستند برای برقراری حکومت اسلامی با مدل ولایت مطلقه فقیه به افغانستان رفته و مبارزه را آغاز کنند. البته نا گفته نباید گذاشت که تب انقلابی گری کارگزاران سیاست خارجی ایران آنچنان بالا بود که متاسفانه چندین سال طول کشید تا آنان تازه فهمیدند که در افغانستان اهل سنت هم زندگی می کند و باید برای شیعه کردن آنان یا تمکین آنان از ولایت مطلقه فقیه کاری کرد.

 گروههای شیعی برای ایجاد ولایت مطلقه فقیه در افغانستان از کشته ها پشته ساختنند. البته خیال نکنید که این کشتگان روس بودند. نه تنها روس نبودند که حتی سنی هم نبودند. همه مردگان و جان باختگان شیعیان بودند. هزاران نفر در مناطق هزاره جات به جرم ضدیت با ولایت فقیه یا هم سو نبودن با آن توسط گروههای پیرو خط امام کشته شدند. گروههای هشت – نه گانه شیعی همدیگر را می کشتند و هر کدام به طرف مقابل خود اتهام " ضد ولایت فقیه " را می چسباند. بنا براین هزینه صدور انقلاب اسلامی ایران با مدل ولایت مطلقه فقیه بهای سنگینی برای مردم افغانستان داشت. هزاران تن در گرد و خاک این صادرات  جان شان را از دست دادند.

پرده چهارم:

 

دولت ایران پس از چندصباحی به خوبی آموخته بود که چگونه ولایت فقیه اش صادر می شود. دوستان بین المللی خود را یافته بود و رابطه برادرانه و اسلامی با این افراد هر روز گرم تر می شد. در فرایند گرم شدن رابطه دولت ایران با گروههای جهادی افغان ، رابطه اش با مردم افغان مقیم ایران رو به سردی گرایید. دولت ایرن به این نتیجه رسده بود که برای صدور انقلاب به این همه مزاحم ضرورت نداشه است. تعداد معدودی از رهبران احزاب و تنی چند از علمای دینی به خوبی می توانند این وظیفه مقدس را انجام دهند. در ادامه چنین فهمی از صدور انقلاب اسلامی ایران به افغانستان بود که اردوگاههای متعددی در نقاط مختلف ایران متولد شدند. اردوگاههایی چون " تل سیاه " ،" سفید سنگ" ، " اراک" و ... با یدک کشیدن نام " مهمان سرا" مقدم مهمان ناخوانده را گرامی می داشتند. توجه شما خوانندگان گرامی را فقط به یکی از پشت صحنه های اردوگاه سفید سنگ جلب می کنم. از این که توجه شما را به اردوگاه سفید سنگ می برم اولا مرا ببخشید و ثانیا دلیل آن نیز این است که راقم این سطور خود چند صباحی در آن مهمان سرا حضور داشته است.

نیم پرده چهارم: بخش قرنطینه اردوگاه سفید سنگ

 فضایی است به وسعت حدود سه صد متر مربع ، با دیوار هایی سیمانی و سقف فلزی. دارای فقط یک دانه تشناب ( توالت) . هر شب در این فضا بین پانصد تا یک هزار نفر مهاجر افغان گنجانده می شود. اکثر شبها که مهمان زیاد می آمد ما مجبور بودیم که نشسته و گاهی حتی ایستاده بخوابیم. حتی نفس کشیدن ها نیز با سختی و فشار توام بود.فقط روزی یک بار از مهمانان پذیرایی می شود و آنهم با یک عدد نان تافتون که واقعا نیمی خام است و نیمی از شرمندگی سوخته . البته سربازان گم نام آقا امام زمان هر از چندی داخل این محوطه شده و مهاجرین را با مشت و لگد مورد عنایت قرار می دهند. این نوع پذیرایی البته که فراوان است. البته حقوق گوسنفدی مهاجرین هم از نظر وسعت فضا و جمعیت مراعات نمی شود. مثلا سازمان بهداشت جهانی – که یک سازمان ضد ولایت فقیه هم هست – برای هر گوسفند سه متر مربع فضا لازم دانسته است. در حالیکه در مقیاسی گوسفندی هم اگر با مهاجرین افغان برخورد می شد بازهم افغان ها شرمنده گوسفندان می شدند. لت و کوب ( زدن ) و خوباندن در بین برف و انجام کارهای طاقت فرسا ، دشنام و بعضی از نمونه های دیگر برخورد های برادرانه با مدل برادری ولایت فقیهی بخش بزرگی از وقت مهمانان گرامی را به خود اختصاص می داد.

...ادامه پرده چهارم :

افغان ها با هر سطع و سویه ای که بودند نا گزیر شدند تا به کار های شاق و سخت تن بدهند. ساعات کار زیاد و کار مزد ( معاش) آن بسیار پایین بود. اکثرافغان ها وارد بازار ساختمان سازی شدند. این واقعیت دارد  اگر یک افغان بگوید که " به سنگ سنگ بنا ها نشان دست من است" . فشار کار طاقت سوز از یک سو ، بی وطنی و اندوه های فراوانی وطنی از سوی دیگر و فشار روز افزون دولت اسلامی ایران بر مهاجرین ، زندگی در ایران را برای افغان ها چنان سخت کرده بود که بودن شان تقریبا مساوی با نبود شدن شان بود. اما آنان چاره ای چز ماندن و سوختن نداشتند. تبعیض لجام گسیخته ای که در سطح جامعه ایران ریخته بود ، ارزش انسانی یک افغان را تا سطح گوسفندان پایین آَورده بود. تصور عمومی در سال های نخست این بود که افغان ها عموما غیر قابل اعتماد ، ذاتا خیانت پیشه و نمک به حرام هستند. البته دولت ایران در ترویج این تبعیض عظیم نقش اصلی را به عهده داشت. البته نباید منکر مهربانی و برخورد برادرانه مردم ایران شد. ملت ایران برخورد شان با افغان های خانه بدوش عموما برخورد برادرانه بوده است .

در بعد سیاسی دولت ایران همچنان به صدور انقلاب خود با مدل ولایت مطلقه فقیه به افغانستان مشغول بود. این دولت با داشتن بخش های متعدد سیاست گذاری در مورد افغانستان عملا و عمدا نفاق و شقاق را در بین گروههای جهادی ترزیق می کرد. دولت ایران پس از چندی به واقعیتی به نام سنی های افغانستان پی برد. ابتدا مجمع علمای شیعه و سنی افغانستان را تاسیس کرد و در پی آن تعداد زیادی از علمای اهل سنت را نیز با پرداخت خمس و زکات و وجوهات شرعیه به سمت سیاست های خود کشاند و بعد تر با گروههایی چون جمعیت اسلامی ، اتحاد اسلامی ، جنبش ملی – اسلامی و ... پیمان برادرانه برمحور صدور انقلاب بست. بعد از این پیمان بزرگ بود که نفوذ ایران در ساحات مختلف افغانستان گسترش یافت. وقتی آنان واقعیتی به نام " اکثریت افغانستان را سنی ها شتکیل می دهد" را درک کردند هم بی مهری شان با گروههای شیعی شروع شد و هم حتی دشمنی و تخریب کاری شان. آقای مزاری که به گفته خودش سالها ولایت فقیه را در کوه و کوتل افغانستان گشتانده بود چنان مورد بی مهری ولایت مطلقه فقیه قرار گرفت که نتوانست خشمش را فروکش نماید. در جنگ غرب کابل دولت ایران به شورای نظار جنگ افزار و دالر هدیه می داد و به طرف مقابل جنگش که مزاری بود عکس آقای خمینی و مقداری کمپل و .... آقای مزاری سفیر ایران در کابل را در دفتر کار خود مورد شدید ترین حملات لفظی قرار داد و پس از آن دولت ایران به ایجاد شکاف در درون حزب وحدت پرداخته و با حمایت از آقای اکبری ،حزب وحدت را دو تکه کرد.

بر کسی پوشیده نیست که یکی از حامیان اصلی جبهه متحد شمال در جنگ علیه طالبان دولت ایران بود. این دولت با ترتیب دادن هفته ای حد اقل ده سورتی پرواز از مشهد به تخار- بامیان- مزارشریف – شبرغان ، بخش عمده ای از تجهیزات نظامی و مالی جنگ را تامین می کرد.

 بی پرده پنجم:

روزمانه جام جم باید بداند که دولت به شدت اسلامی ایران سهم به سزایی در ایجاد بحران و مصیبت برای مردم افغانستان داشته است. این روزنامه باید بداند که هزینه توسعه طلبی دولت ایران در افغانستان را ما بودیم که پرداخیتم. جنازه بر دوش کشیدیم. خانه های مان ویران شد. دار و ندار ما از ریشه سوخت. این روزنامه شب نویس باید بداند که اگر حضور افغان ها مشکلاتی را برای ایران ایجاد کرده ، این مشکلات برخاسته از سیاست های توسعه طلبانه دولت به شدت اسلامی ایران است. افغان ها با دشواری و مشقت در ایران زندگی کرده و از عرق جبین خویش نان خورده اند. کار های طاقت سوز را با مزد اندک انجام  داده اند. سقف خانه ای شما را ساخته اند. دیوار های شهر شما را بالا برده اند و برای شما عرق ریخته اند وبرای شما آبادانی و آسایش به بار آورده اند. دوست اصول گرای من! پاسخ آنهمه محبت ، توهین نیست. حتی در آیین اصول گرایانه شما هم نباید چنین باشد. باید به کار و تلاش صادقانه احترام گذاشت نه اینکه توهین کرد. منشاء مشکلات شما ، دولت توسعه طلب و زیاده خواه تان است. از دولت تان بخواهید تا به جای دست درازی در امور کشور های دیگر ، مقدار آذوقه روزنامه جام جم را زیاد کند تا بیش از این به حیثیت و حقوق انسانی دیگران تجاوز نکند.

دوست اصول گرای من! آنچه که در پرده های بالا مشاهده کردید ، باید جواب خوبی به تصورات باطل تان از افغان ها باشد. افغان ها روزی به وطن شان باز خواهند گشت اما آنروز را در شرایط فعلی ما نمی توانیم تعیین کنیم که کی است. یکی از کسانی که می تواند آن روز را تعیین کند دولت شما ست. روزی که دولت ایران از دخالت در امور داخلی افغانستان دست بردارد ما یک گام به امنیت و صلح و آرامش نزدیک تر می شویم و آنوقت می توانیم بگوییم که کی می توانیم از شر زخم زبان برادرانه شما راحت شویم. آن وقت می توانیم بگوییم که ....