استفاده از  اين مطلب و  ساير  مطالب منتشره در صفحهء انترنتي آسمايي و مجلهء آسمايي  توسط ساير  سايت های انترنتی مجاز نيست،

 تنها درج لينک آسمايی برای همه  گان مجاز است 

© Copyright WWW.Afghanasamai.com

 

     دهقان زهما

 نقد ایدئولوژی

واقعیت های اجتماعی، ساخته های اجتماعی

 

 

 

 

اشاره:

مقالتی را که مطالعه می‌نمايید، نه ماه قبل نگاشته شده بود. این نبشته، در واقع امر، مقالت " تأملی چند بر مقولهء نژادباوری " (چاپ شده در آسمايی) را تکمیل می‌کند. در آن مقالت مجال پرداختن به مفهوم بنیادین "ساخته اجتماعی" نبود، زیرا ما را از اصل موضوع دور می‌کرد. امیدوارم در این مقالت حق مطلب را ادا کرده‌باشم. از احمد حسین مبلغ که مقاله ذیل را با نگاه انتقادی مطالعه کرده است، و در دو مورد انگشت نقد بر آن نهاده است، سپاسگزارم.  

.0

ایدئولوژی پدیده مختص به عصر جدید نیست. ریشه های ایدئولوژی را به مثابه نظریه تحریم اجتماعی در جوامع کهن شرقی و فرهنگ های عهد باستان می توان جستجو کرد. و اما باید گفت که با در هم پاشی جوامع فئودالی و با پیشرفت روابط کالائی در غرب برای نخستین بار کارکرد اجتماعی اندیشه مورد توجه قرار گرفت.[1]

ایدئولوژی در جوامع اروپایی از دوره روشنگری بدین سو از دیدگاههای مختلف مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. از این رهگذر میتوان ادعا کرد که پژوهش هدفمند و نظامند ایدئولوژی محصول عصر جدید در غرب است.

از روزگاری که فیلسوف فرانسوی و هم عصر ناپلئون دیستو دو تراسی ( Destut de Tracy)  این مقوله را بصورت مشخص بکار برد و کارل مارکس آنرا چونان یک مفهوم کلیدی در اندیشه های خویش پی ریخت، پژوهش در مورد مقوله ایدئولوژی یکی از داغ ترین مباحث در حوزه فلسفه و علوم اجتماعی می باشد.[2]

پرداختن به تاریخ ایدئولوژی در چهارچوب یک مقاله کوتاه نمیگنجد. در این جستار خواهم کوشید تا اشاره یی خیلی مختصر به دو شاخه مشخص در حوزه جامعه شناختی و فلسفه کنم.

یکی شاخه اثبات گرا ( پوزیتویستی ) و دیگر پژوهشگرانی که در ادامه سنت مارکس ایستاده اند.

اساس کار سنت مارکسی را آن بیان پرآوازه از ایدئولوژی می سازد که ایدئولوژی را " آگاهی کاذب" از هستی اجتماعی می داند. آگاهی که خودش را از عمل اجتماعی کاملا مجزا می داند و به همین دلیل مبدل به یک پدیده خودمختار گشته است. علت این خودمختاری را مارکس از دیدگاه تاریخ جهانی در تقسیم کار اجتماعی و پدید آمدن طبقات در جامعه می دانست.

از نمایندگان برازنده این سنت می توان از افرادی چون جورج لوکاچ، گرامشی، هورکهایمر و آدورنو ( نظریه انتقادی) و یا از مدرسه ساختارگراها از فردی چون التوسر نام برد.

از آنجاییکه مدرسه اثبات گرا فقط به داده های خارجی قابل مشاهده در گستره علم اجازه حیات می دهد ودقیقا به همین دلیل روانشناختی و الهیات را خارج حوزه علم می داند در زمینه نقد ایدئولوژی نیز به داده های خارجی قابل مشاهده بسنده می کند.

از نمایندگان برجسته این سنت می توان از افرادی چون تیودر کیگر، ارنست توپچ و یا کارل پوپر نام برد.

در جدال و رقابت میان این دو سنت در دهه شصت میلادی طرح تفسیرگرا(Interpretativismus)  از ایدئولوژی قدبلند کرد. نحله تفسیرگرا که خود را ادامه دهنده راه " جامعه شناختی معرفت " می داند با نام پیتر برگر

( Peter Berger) متولد 1929 در ویانا و توماس لوکمن ( Thomas Luckmann) متولد 1917 در یوگوسلوایا پیوند خورده است. برگر و لوکمن کتاب نام آور " ساخته اجتماعی واقعیت " را به رشته تحریر در آورده اند که  به هفده زبان خارجی ترجمه شده است. نامبردگان در کتاب " ساخته اجتماعی واقعیت " از دیسپلین های علمی چون انسان شناختی، جامعه شناختی، فلسفه و زبان شناختی کمک می جویند تا پرده از راز روزمره گی انسانها بردارند. به همین دلیل می توان گفت که مرکز اصلی کار نگارند گان نه بر محور جهان بینی ها و ایدئولوژی ها، بلکه بر محور شناخت از روابط روزمره انسانها می چرخد.

 

برگر و لوکمن بنیاد کار خویش را بر مبنای مفهوم سازی ( Begriffsbildung) در جامعه شناختی ماکس وبر می گذارند که مفهوم آن عبارت از اینست که انسانها واقعیت اجتماعی خویش را خود پدید می آورند.

آنهم بدین مفهوم که انسانها به پاره یی از تجارب خویش مفهوم می بخشند و از این طریق راه را بر روند عینیت یابی (Objektivation ) پدیده های اجتماعی هموار می کنند.

ناگفته نماند که علاقه و توجه نگارندگان کتاب را نه مفهوم سازی در حوزه علم، بلکه مفهوم سازی در روابط روزمره انسانها می سازد. در همین جا تذکار یک نکته دیگر را نیز ضروری می دانم : پژوهش برگر و لوکمن در باب "ساخته اجتماعی واقعیت " از ارزش ویژه برای درک پدیده های اجتماعی چون " قوم سازی " و " ملت سازی " برخوردار است.[3]

پدیده های اجتماعی چون قوم و ملت مجموعه های ساختگی اند که به هیچوجه طبیعی و خودرو نیستند.

این پدیده ها پدیده هایی مشروط تاریخی اند. پدیده هایی که در یک دوره تاریخی ساخته و یا بقول بیندیکت اندرسن " اختراع " شده اند.

از این دیدگاه اثر بیرگر و لوکمن برای فهم مفاهیم بنیادین به ما یاری تواند کرد.

در گفتاری که در پی می آید نگارنده این سطور کوشیده است تا در گام نخست به تفسیر و تاویل بخش نخست " ساخته اجتماعی واقعیت " بپردازد و در ادامه این نوشته مختصر را با یک نقد کوتاه به پایان رساند.

 

.1

اثر برگر و لوکمن از دو بخش تشکیل شده است. در بخش اول نگارند گان جامعه را به مثابه یک واقعیت عینی مورد پژوهش و مطالعه قرار می دهند و در قسمت دوم به جامعه به عنوان یک واقعیت ذهنی می پردازند.

مقولاتی چون ایدئولوژی و شئ شده گی در بخش نخست در دایره پژوهش قرار می گیرند. از این رو من در این مقالت به قسمت اول کتاب خواهم پرداخت.

در بخش نخست نگارند گان مراحل مختلف " خودآفرینی " انسانها را در دستور کار خویش قرار داده اند. برگر و لوکمن می خواهند بما نشان دهند که انسانها تنها با هم قادراند یک جهان انسانی بیافرینند در حالیکه انسان به تنهایی و به مثابه  فرد هرگز ازعهده چنین کاری برآمده نمی تواند.

گفتیم  انسانها تنها در جمع قادر به  " خودآفرینی " اند. به عبارت دیگر انسانها تنها در جمع می توانند محیط زیست را مبدل به جهان انسانی کنند. برای رفع سوتفاهم باید گفت که منظور از " خودآفرینی " تولید بیولوژیک و بقای نسل" نیست، بلکه سخن از" خودآفرینی" در زمینه روابط اجتماعی در میان است.

برای اینکه این موضوع روشن شود مثال می آوریم:

مردم شناختی به ما نشان داده است که انسانها در گستره امیال جنسی می توانند به هر گونه عملی دست زنند، و اما، انسانها در دایره یک فرهنگ خاص که خود آفریده اند، مقوله یی از امیال جنسی نیز پدید می آورند. انسانها در فرهنگی که خود آفریده اند و در برخورد مستقیم با امیال جنسی، برای آنکه به مثال بالا برگردیم، مفهومی از " مرد " و یا " مرد بودن " را با تمامی خصایص روحی که باید یک " مرد " داشته باشد، تولید می کنند.

در مثالی که آورده شد، پیدا است که مقوله " مرد " در وهله اول یک ساخته اجتماعی است  تا یک مقوله بیولوژیک.

خلاصه سخن اینکه، آنچه نگارند گان در پی اثبات آنند اینست که ما نمی توانیم نظم جامعه را با داده های طبیعی و بیولوژیک تعیین کنیم.

پس نظم جامعه را باید محصول کنش انسانها در یک جهان مشترک دانست.

روند " خود آفرینی " را برگر و لوکمن از روند عادات سازی ( Habitualisierung) استنتاج می کنند. این روند بالاخره به نهاد سازی ( Institutionalisierung ) می انجامد که مبدل به پدیده های تاریخی برای انسانها می گردند. در یک چنین روندی است که ضرورت مشروعیت این پدیده ها مطرح می شوند. روند عادات سازی و ارتقاء آن به سطح نهادها در برگیرنده روند عینیت یابی اند.

در ذیل من این روند را نمایش می دهم و در ادامه تلاش خواهم کرد تا آنرا شرح دهم.

 

.2

 الف- روند عادات سازی

روند عادات سازی عبارت از آن روندی است که انسانها عادات و اشکال خاصی از رفتار را پدید می آورند و رفتارهای معین مبدل به خوی انسانها می شود. از نظر نگارند گان روند عادات سازی تعیین کننده جهت و فنی شدن کنش ها می باشد که بر روند و مرحله پیدایش نهادها تقدم دارد.[4]

در این راستا برگر و لوکمن یک مدل داد و ستد را پیش فرض کار خویش قرار می دهند، چونکه تنها در این شکل میتواند مدل های رفتاری دو فرد، بطور نمونه " الف و ب "، برای خودشان و دیگران اطمینان بیافریند.

این موضوع که انسان فقط در رویارویی با دیگران و در ارتباط با دیگران اشکال و مدلهای رفتاری خلق می کند و نقش معینی را بر عهده می گیرد، سبب کاهش تشنج و آسوده گی خاطر می شود. این امر همچنان باعث می شود که انسان وقت و قوت را احساس کند.[5] 

در روند عادات سازی رفتارها مبدل به نمونه برای دیگران می شوند و تنها هنگامیکه نمونه های رفتاری  " الف و ب" از سوی فرد سوم، بطور مثال " ت "، پذیرفته شود پا به مرحله موضوعیت ( Sachlichkeit ) گذاشته ایم.

انچه مربوط به مرحله نهادسازی می شود، نگارند گان تاکید می ورزند،  هنگامیکه کنش های مبدل شده به مدل های رفتاری شدت و عمومیت یابند و کنش های نسبتا غیر قابل تغییر پدید آورند ،می توان از نهاد صحبت کرد. برگر و لوکمن در این ارتباط می نویسند:

" و هر نمونه سازی به این شکل  ]عبارت[  از یک نهاد می باشد." [6]

در واقع امر با پذیرش مدل های رفتاری افراد " الف و ب " از جانب فرد سوم " ت " نه تنها نمونه های رفتاری عینیت می یابند، بلکه مبدل به نهاد می شوند و خصیصه جبر را به خود می گیرند.

می توان سئوال کرد که چرا نهادها برای فرد سوم و یا نسل بعدی پیامد جبر دارد. در بخش " نهادها و مشروعیت نهادها " خواهم کوشید تا به پاسخ این پرسش بپردازیم.

 

ب- نهادها و مشروعیت نهادها

گفتیم که پذیرش مدل های رفتاری از جانب فرد سوم از نظر برگر و لوکمن یک مرحله خیلی مهم است، زیرا در این مرحله عادات و رفتار خلق شده از سوی افراد " الف و ب " برای فرد سوم " ت " بصورت عینی پدیدار می شوند و خصیصه جبر دارند. چنین روندی نیز موجب می شود که افراد تحت مراقبت اجتماعی نهادها قرار گیرند.

برای روشنی افکندن براین موضوع به یک مثال که برگر و لوکمن در متن کتاب آورده اند، رجوع می کنیم:

افراد  " الف و ب " طفلی بدنیا می آورند که اسمش را " ت " می گذارند. برای " ت " مدل های رفتاری افراد  " الف و ب " و  کنش های مبدل شده به نهاد به مثابه پدیده های تاریخی جلوه می کنند.

این نهادهای تاریخی پدیده هایی به واقعیت پیوسته اجتماعی اند که به عنوان یک داده اجتماعی در برابر وی می ایستند و اعمال قدرت می کنند.

از آنجائیکه " ت " در روند شکل گیری مدل های رفتاری اشتراک نداشته است از تبارشناسی این پدیده ها نا توان می ماند، و به همین علت به آن چونان قوانین طبیعی می نگرد. دقیقا در این مرحله  ضرورت مفهوم بخشیدن و یا به عبارت دیگر مشروعیت این پدیده ها مطرح می گردد.[7]

به بیان دیگر مشروعیت نهادها با شئ شده گی نهادها بافت عمیق خورده است و این خود یک مرحله مهم در ساختار ایدئولوژی می باشد.

هر چند بیرگر و لوکمن میان تجسم یافتن ( Vergegenständlichung ) و شئ شده گی ( Verdinglichung ) مرز دقیق نمی کشند، ولی با این همه تعریف درست از شئ شده گی بدست می دهند.

نگارند گان می نویسند که هر گاه ما به فراورده های انسانی همچون یک داده طبیعی یا یک اراده الهی بنگریم روابط انسانی را در جامعه مبدل به شئ کرده ایم.[8] پیامد اینگونه نگرش در یک جهان شئ شده اینست که انسانها نتوانند پدیده  "خودآفرینی " را در روابط انسانی درک کنند و از اینرو ناتوان از ایجاد تغییرات بنیادی در روابط انسانی اند.

و اما مشروعیت در سطوح مختلف می تواند انجام پذیرد. یکی از این سطوح " نمادها و نمادهای زبانی " می باشد که در واقع امر ستون هایی اند که زند گی روز مره بر آن بنا شده است.[9]

تولیدکنندگان اصلی نمادهای مفهوم بخش به جهان کارآموختگان و متخصصین اند که اکثرا آموزش بسیار سخت و جدی را پشت سر گذاشته اند. برگر و لوکمن مسیحیت را به عنوان نمونه بر می گزینند تا از این طریق به شرح روند مشروعیت بپردازند.

دین از دیدگاه برگر و لوکمن یک نماد مفهوم بخش به جهان است. نمادها در دین واقعیت خود را دارند و وظیفه آنها مفهوم بخشیدن به زند گی است.

آنچه مربوط به مسیحیت می شود، نگارند گان ادعا می کنند که در سده های میانه تمامی انسانها در غرب- خداوندگار و بنده – در خانه مسیحیت زیست می کردنند. واما در عصر انقلاب صنعتی بورژوازی از دین بگونه ابزار استفاده کرد تا  طبقات محروم را که خانه مسیحیت را ترک گفته بودند در سیطره خویش در آورد.[10]

پس آنچه اسطوره است باید به واقعیت اجتماعی استحاله یابد، و اما برای آنکه چنین امری به انجام رسد باید نهادهای نیرومند مشروعیت ساخته شوند.

در چنین نهادها کارشناسان و آدمهای فنی تربیت می بینند و از این رو درهای آن برروی هرکس در جامعه باز نیست.

آنچه از سوی متخصصین تولید می شود، بطور مثال تصویر شیطان از سوی نهاد کلیسا، برای طبقات محروم به گونه مجرد جلوه می کند، و بدین گونه مسیحیت تصویر دشمن خارجی را پدید می آورد تا طبقات محروم را در جامعه انطباق دهد و هارمونی را در جامعه حفظ کند.

در این زمینه وظیفه یک مرتد -  در همین جا باید گفت که برگر و لوکمن هرگز به پیش زمینه های اجتماعی پیدایش یک مرتد نمی پردازند – اینست که ثبات ساختار اجتماعی طبقات را بر هم زند و به همین دلیل یک مرتد در گام نخست از جانب توده محروم مورد تعقیب و پیگرد قرار می گیرد. از این رهگذر حکام نیز نیازمند مرتد ها در جامعه اند تا از این طریق بتوانند آن نمادهای مفهوم بخش به جهان را که یک مرتد به نقد می کشاند، صیقل زنند و به اصلاح  آن بپردازند.

در پایان سخن باید گفت که با در نظرداشت آنچه در بالا آمد از دیدگاه برگر و لوکمن ایدئولوژی  یک نوع تبیین واقعیت است که با منافع یک قدرت معین در هم تنیده است. اینگونه تعریف از ایدئولوژی یک تعریف کاملا انتزاعی است که از هرگونه کند و کاو انضمامی در زمینه روابط اجتماعی و تاریخی مشخص سرباز می زند.

 

چند اشاره انتقادی

نخستین انتقادی که در زمینه عادات و رفتار سازی بر کتاب می توان کرد اینست که نگارنده گان دو فرد اجتماعی شده را پیش فرض کار خویش قرار می دهند.

پر واضح است که این دو فرد از دو اجتماع پذیری مختلف( Sozialisation )  برخوردارند. اگر ما دو انسانی را پیش فرض کار خویش قرار دهیم که دارای دو اجتماع پذیری مختلف اند، پس باید بپذیریم که در این راستا تفاوتهای اجتماعی و تقسیم قدرت اجتماعی  اهمیت ویژه پیدا می کنند. تفاوتهای اجتماعی و تقسیم قدرت مانع می گردند که انسانها بتوانند آنطوریکه دل شان می خواهد مدل های رفتاری خلق کنند.

تجرید از تفاوتهای اجتماعی به مفهوم برابر نهادن و بررسی نهادها در یک سطح می باشد. بطور مثال فابریکه و تیاتر هر دو نهادهای اجتماعی اند و اما این دو نهاد اجتماعی را به هیچ وجه نمی توان مساوی با هم قرار داد، زیرا کار در فابریکه و رفتن به تیاتر از نظر کیفی تفاوت زیاد با همدیگر دارند.

از این رهگذر می توان ادعا کرد که هرچند برگر و لوکمن موضوع قدرت را نادیده نمیگرند، ولی با این هم کنش های مبدل شده به نهاد را خارج حوزه قدرت مطالعه می کنند.

قدرت ساختار ایجاد می کند و جا به جایی افراد در ساختارها سدی می تواند شد برای اینکه افراد بتوانند به میل خویش مدل های رفتاری خلق کنند.

کم بها دادن به موضوع قدرت را در زمینه مشروعیت نیز میتوان در اثر برگر و لوکمن مشاهده کرد. هرچند برگر و لوکمن از منافع نمادهای مفهوم بخش به جهان، بطور مثال مسیحیت، سخن می رانند، ولی از شرح این موضوع که چه منافع خاصی عقب حفظ قدرت نهفته است، چشم می پوشند.

همچنان نگارند گان ادعا می کنند که مسیحیت در قرن نوزده از سوی بورژوازی بعنوان ابزار مورد استفاده قرار گرفت تا بدین وسیله از هارمونی اجتماعی پاسبانی گردد. حال ببینیم که این ادعا تا چه حد درست است؟ نظریه ارگانیزم ( Organismus Theorie ) نظریه حاکم در سده های میانه در گستره شناخت از جامعه بوده است، و منبع معتبر برای نهاد کلیسا. نظریه ارگانیزم سه گروه اجتماعی را تعیین کننده نظم در جامعه می داند: گروه روحانیت که به مسائل فکری و روحی مشغول اند، نظامیان برای دفاع در برابر دشمن خارجی، دهقانان و پیشه وران که به رفع نیازهای مادی در جامعه موظف اند.

منطق درونی نظریه ارگانیزم بر پایه نظام طبیعت، بطور نمونه نظم زنبورها، استوار است. ناگفته پیداست که انتقال آن در گستره روابط انسانی به مفهوم طبیعت گرایی و ایدئولوژی سازی در امور انسانی است که به مشروعیت حاکمیت  می انجامد.

فراتر از آن باید گفت که یکی از ویژگی های جوامعی که تا بحال تاریخ در حافظه دارد، شاید این باشد که همواره از درون خویش دشمن تراشیده است. به بیان دیگر باید دشمن ایدئولوژیک ساخته شود.

اینگونه دشمن در سده های میانه در مسیحیت عبارت از شیطان، یهود، و یا پدیده " پلید " بوده است.

با چنین نگرشی، بر خلاف برگر و لوکمن، می توان به این نتیجه رسید که مسیحیت در سده های میانه نیز ایدئولوژی بوده است، و شیوه کارکرد اجتماعی آن مشروعیت بخشیدن به نا برابری های اجتماعی و حاکمیت اجتماعی بوده است.

نکته دیگری که در رابطه با ایدئولوژی در اثر برگر و لوکمن بر آن می توان انگشت گذاشت، همانطوریکه گفتیم، بررسی انتزاعی آنها از مقوله ایدئولوژی است. برگر و لوکمن از اشکال مشخص ایدئولوژی در زمینه روابط اجتماعی و اقتصادی مشخص تجرید می کنند. از این دیدگاه نگارندگان کتاب نه تنها در تحلیل های شان از ایدئولوژی از مارکس فراتر نمیروند، بل، بمراتب عقب می مانند.

مارکس در زمینه تحلیل ایدئولوژی به اشکال انتزاعی و انضمامی ایدئولوژی می پردازد. وی از یک سو ایدئولوژی را از دیدگاه تاریخ جهانی -  یعنی با آغاز تقسیم کار اجتماعی – مورد پژوهش قرار می دهد و از سوی دیگر در "سرمایه" به تحلیل مشخص ایدئولوژی در روابط کالایی نیز نظر دارد.مارکس در " سرمایه " می کوشد تا نشان دهد که ارزش در حقیقت یک دستاورد تاریخی و اجتماعی است، و اما، در روابط کالایی و از دیدگاه نظریه پردازان اقتصاد سرمایه داری به آن چونان خصیصه طبیعی اشیا نگریسته می شود.[11]

 

پانویس ها

 

 


 

[1]  Kurt Lenk (Hg.), Ideologie. Ideologiekritik und Wissenssoziologie. Darmstadt u. Neuwied, 1976, S. 13

 

[2]  Gerhardt Hauck, Einfuehrung in die Ideologiekritik. Buergerliches Bewusstsein in Klassik, Moderne u. Postmoderne, 1992, S. 8

 

[3]نگ: دهقان زهما، تاملی چند بر مقوله نژاد باوری، آسمایی، شماره 29

 

[4]  برگر و لوکمن کتاب را در اصل به زبان انگلیسی نگاشته اند:

 

Peter L. Berger, Thomas Luckmann, The Social Construction of Reality, Gardon City, New York, 1966

 

کتاب در زبان آلمانی تا بحال چند بار تجدید چاپ  شده است. نگارنده این سطور از ترجمه ذیل استفاده کرده است.

 

Peter L. Berger, Thomas Luckmann, Die gesellschaftliche Konstruktion der Wirklichkeit. Eine Theorie der Wissenssoziologie, Frankfurt a. Main, 1982, S.57

 

[5]   همانجا ص 61   

[6] همانجا ص 58 

[7] همانجا ص 94   به بعد  

[8]همانجا ص  98    به بعد    

[9]همانجا ص 127     

[10]همانجا ص 132     

[11] Karl Marx, MEW 23, S. 97 مقایسه کنید:

 

 

استفاده از  اين مطلب و  ساير  مطالب منتشره در صفحهء انترنتي آسمايي و مجلهء آسمايي  توسط ساير  سايت های انترنتی مجاز نيست،

 تنها درج لينک آسمايی برای همه  گان مجاز است 

© Copyright WWW.Afghanasamai.com