نجیب الله آگاه رسولیان

 

ماهمه هنرمندیم!

هنرمند کسي راگويند ،کـه نقشي رامي آفريند يا به اصطلاح بازي مي کند. اکثرأعقيده دارند که آفريدن يا بازي کردن يک نقش يا رول کارآساني نيست وازعهده هر بي سروپايي برنمي آيد. اما عقيدهء من خلاف اين است. آفريدن هر نقشي به نظر من کار ساده يی است- منتها در مقابل دوربين  زماني که کارگردان ، فلمبردار، صدابردار و کی و کی و کی آدم را محاصره مي کنند، شايد درست اداء کردن نقش داده شده مشکلتر شود. در چنين مواقعي است، که هنرمند و ناهنرمند تشخيص داده مي شود. هنرمند نقش مي آفريند و ناهنرمند تحت تاثير قرار گرفته و به تته پته مي افتد.

واما، با اندکي تأمل در زنده گي روزمره متوجه مـي شويم کـه روزانه هر فردي نقش هاي مختلفي را بازي ميکند. مثلأ افــرادي که در اداره يی مقابل رييس عمومی آن اداره روزِ صد بار خم و راست مــي شوند، در حقيـــقت نقش بـندهء زر خريد يا غلام درباري را بازي مـي کنند و چه خوب موفق هم هستند؛ ولي بعضي ها که از هنر و هنرنمايي غافل اند ، به آن بيچاره ها چاپلوس مـي گويند. و بازهم همين اشخاص وقتي با زيردستان خويش يعـني چهار مامـور بدبخت و بيــچاره مــواجه مي شوند، چنان غُر و فِش راه مي اندازند ،که زمين و زمان به لرزه درمــي آيد، يعني اين بار خود نقش رييس را ايفاء مــي کنند.

همچنان افرادي کــه زن هاي «خدا نترس» ي آن چناني دارند - کــه خدا نشان ندهد- درخانه گــاهي نقش آشپز، گاهي نقش ظرفشوي، گـاهي نقش رختشوي و گـاهي نقش جاروکش و گـاهي حتي نقش معلم کودکستان را تمرين مي کنند. و جالب اين کــه در زمان اجراي چنين نقش هـايي کارگــرداني (خانم) ناظر ِصحنه است. همين اشخاص نقشِ بيچارهء مظلوم  و حرف شنوي را نيز در مقابل کارگــردان ارشدتري -خشو- چون موش مرده يی اجراء مي نمايند.

و اما، ازهـمه جالب ترآن است کــه بدانيم سياستمداران و مقامات بلند پايهء دولتي چی هنرمندان موفقي انــد و چه نقش هاي جالبي را اجراء مي کنند. گاهي اتفاق مي افتد، که مقامي در مقابل مردم مي ايستد،هـي وعده مي دهد و مـي لافــد- گــويي نقش وعده دهندهء لافــوکي را ايفاءمـي کند و چی قدرهم موفقانه که فکر مي کني، دروغ و خدعه يی در کار نيست. ولي،  بعد از يکي دوسال متوجه مي شوي، کــه طـرف هنرمندي بوده است با استعداد و موفق. اگــرچنين هنرمنداني بارها نقش هاي مختلفي را بازي کنند، بازهــم موفق خواهند بود و تماشاگران بعد ازسال ها به آن هنرنمايي پي خواهند برد. واز قضا، ماچنين هنرمنداني را در تاريخ خود کـم نداشته ايم.

بیچاره شاه شجاع!!!

از جمله نام های که در تواريخ خوانده ایم و از زبان هر کس و نا کسی شنیده ایم یکی هم شاه شجاع است. ما چون قهرمانان و اشخاص تاریخی را به چشم ندیده ایم، با شنیدن یا خواندن نام آنان، چهرهء شان را در ذهن خود مجسم میسازیم. طور مثال چنگيز را مردی قوی هیکل با چشمان وحشی و قیافه وحشی تر که خصوصیات درنده خویی و ظلم پیشه گی را تبارز می دهند، میپنداريم. یا تیمور را با صورتی زیبا اما چشم هایی از حدقه برآمده و پای لنگ.

و اما این که شاه شجاع چه خصوصیاتی داشته و چه اندیشه یی، و اصلأ چی گونه آدمی بوده که در وطن فروشی نزد خاص و عام مَثَل شده، همیشه فکر مرا به خود مشغول ساخته بود. بالاخره از این وسوسه و مشغولیت فکری فارغ شدم و جواب پرسش های بی پاسخ خود را یافتم - اما چیگونه؟

شبی خودش را به خواب دیدم، بر خلاف انتظار با قد و قامت موزون و آراسته با لباس شاهانه، سر و صورت منظم و مرتب که مهربانی از سر و صورتش می بارید. با خود گفتم: چنین مرد مهربانی چی گونه می تواند به ملت خود خیانت نماید؛ چی گونه میتواند وطن فروش باشد؟

گویی به نیات درونی من پی برد و بدون آن که سوالی مطرح کنم گفت: "من خیانت پیشه نبودم، یک بار اگر وطن را فروختم روی مصلحت بوده است از همان مصلحت هایی که در زمان شما مروج است. من به خیانت خود معترفم و احساس شرمنده گی میکنم. اما؛ وطن فروشان عصر شما مرا برائت داده و سرخ رو نموده اند؛  زیرا،  اينان در طول دو سه دهه وطن را چندین بار و به چندین کشور فروخته اند. همچنان در دورهء حکومت من مردم همه بی سواد بودند و جهان نیز عقل و هوش امروز را نداشت ولی سیاست مداران شما در این عصر تکنالوژی و فرهنگ و با حضور این همه دانشمند نما و روشنفکر مأب و چه بسا در شراکت با آنان وطن فروشی نموده اند." و در آخر گفت: " آرزوی من این است که آنان نیز (اگر نیمی مرده اند، نیمی دیگر) مانند من اعتراف نموده، احساس شرمنده گی نمایند، نه دعوای چوکی و قدرت" .

راستی هم وقتی سخن از وطنفروشی مي آید هر وطنفروشی را به شاه شجاع تشبیه می کنند با این همه وطنفروش زنده و مرده يی که داشته و داریم آیا گاهی شنیده اید که شاه شجاع بیچاره را به یکی از آنان تشبیه کنند؟ وطنفروشی شاخ و دم که ندارد. وطنفروشی، وطنفروشی است در هر عصر و زمانی به هر شکل و هر قیمتی که بفروشند.

مهمان دوست خداست!

مهمان نوازي ومهمان دوستي يکي از خصيصه هاي برجسته مردم ما است. وقتي مهماني به خانه مي آيد، ميزبان نهايت سعي و تلاش خود رامي نمايد، تا رسوم مهمان نوازي رابرجا آورد. مهمترين وظيفهء ميزبان حفظ حرمت مهمان است؛ ولـي، نحـوهء برخورد با مهمان به عوامل متعددي بسته گي دارد: از قبيل سن وسال، مقام وشخصيت اجتماعي ، رابطه مهمان با ميزبان وغيره. مثلا ،رفتار شما با يک مهمان مسن نسبت به يک مهمان جوان کاملا فرق مي کند. اگر شما جوان باشيد، با مهمان جــوان بالاخره مي توانيد از يک طريقي رابطه بر قرار کنيد ولي با مهمان مسن اصلاً  در فکر بر قراري رابطه نخواهيد بود؛ اگرهم به فکرآن باشيد به مشکل برخواهيد خورد: چون نحوه تفکر او با شما کاملاً متفاوت است- او از آسمان مي گويد و شما از ريسمان. همين طوراگرمهمان يک مقام بلند پايه باشد، باز هــم شما جهت حفظ حـرمت مهمان روابط ديپلماتيکي اختيار خواهيد کـرد. مراقب حــرکات وصحبت خــود خواهيد بود. همچنان اگرمهمان دوست تان باشد يا از خـويشاوندان تان، نحــوه برخــورد تان با او دوستانه خواهد بود يا خويشاوندانه.

شايد عوامل ديگري هم وجود داشته باشند که در نحوهء بر خورد با مهمان نقش داشته باشند. همچنان در اين مـورد اصطلاح «مهمان نا خوانده » قابل يادآوري است. مهمان نا خوانده در فرهنگ فرنگي ها وجود ندارد- آنان مهمان ناخوانده را استقبال نمي کنند. ازهمين رو کسي ناخوانده به جايي مهمان نمـي رود. ولي نزد مــردم ما که در مهمان نوازي شهره عام و خاص اند، مهمان خوانده و نا خوانده فرقـي ندارد. فـــراموش نکنيم که از گفتار و کردار و رفتار و پندار و هنجارمهمان مـي توان چيز هاي زيادي آموخت- خصوصأ اگــرمهمان با تجربه و جهانديده باشد.

سخن در مــورد مهمان ومهمان نوازي بسياراست شايد از اين مقدمه چيني خسته شده باشيد، پس بياييم سراصل مطلب وآن اين که :مهماني از فرنگ به سرزمين ما آمده که مـي گويند نامش « دموکراسي» است. حالا اين شما و اين مهمان .عـــوامل متعدد برخورد با مهمان را مد نظربگيريد. مثلا ، سن و سال، مقام وشخصيت و از همه مهمتر رابطهء تان را با مهمان و آن گاه خــود تان قضاوت کنيد ونحــوهء برخورد تان را خود برگزينيد. ولي به نظر من بهترخــواهد بود ،که با اين مهمان روابط دپلماتيکــي برقرار نکنيد. فرض کنيد طرف بيگانه نيست. فکر کنید حتّا مي تواند درهمين خانه با شما زنده گي کند. اگرتصور مي کنيد طرف «مهمان ناخوانده» است کوشش نکنيد آن گونه که خود فرنگـي ها با مهمان نا خوانده رفتار مي کنند، رفتار کنيد. شايد نفع تان در اين باشد.اين که اين مهمان خوانده است يا ناخوانده - هرچند نظر به احساسات مهمان نوازي براي من و شمافرقي نمي کند - من هـم چيزي نمي دانم ولــي مي توانم تصور نمايم که مـي خواهند اين مهمان براي هميشه همين جا بپايد . اين را هم بگويم که درمورد تجربه اش نيز متيقن هستم. خدا کند نحوهء تفکر تان با او متفاوت نباشد ؛ اگر با وی تفاوت فکری داريد با او بسازيد،  چون مهمان است و مهمان دوست خداست.

اسد۱۳۸۴