منصورسایل شبآهنگ

 

 

مصاحبه

 

دقیقا ً سرساعت هشت و نیم شام روز جمعه بود که برنامهءتلویزیونی (مشعل علم و فرهنگ)با نغمهءآرام و مؤقری همراه با تصویری از کتابهای فراوانی که به دور آفتاب می چرخیدند و به خودی خود بازوبسته شده و ورق میخوردند شروع شد.گرداننده با صدای گرفته و بم، بیننده گان برنامه را سلام و خوش آمدید گفته چنین مژده داد: طبق قول و قرار قبلی امروز استاد بزرگ،فرهنگ سالار بزرگ،محقق بزرگ،مؤرخ بزرگ،شاعربزرگ،نویسندهء بزرگ و دانشمند بزرگِ میهن بزرگ ما افغانستان بزرگ دعوت ما را پذیرفتند و قدم رنجه کرده به ستدیوی محقر ما تشریف آوردند.ما از ایشان قلبا ً تشکر میکنیم که لحظاتی از وقت گرانبهای خویش را در اختیار ما قراردادند.

(روی خود را به طرف مهمان برنامه می کند) استاد بی نهایت محترم!شما را از طریق آثار بی بدیل تان همهءمردم می شناسند وهیچ نیازی به معرفی ندارید.لطف کنید و در آغاز در مورد موضوع کتاب اخیرتان که تازه از چاپ برآمده کمی معلومات ارایه بفرمایید!

نویسنده: تشکر از محبت تان!عرض شود که دراین کتاب کوشش بعمل آمده است تا پدیدهء خشونت ـ گفتار و رفتار قهرآمیزـ در جامعهءافغانی ما، در امتداد تاریخش،از زویای مختلف و در ابعاد گسترده ریشه یابی شود.

گوینده: بسیار کارجالب و درخور تمجید و تکریم!ممکن است که در این باره کمی بیشتر شرح دهید!

نویسنده: هر جامعه با یک سلسله مشکلات خاص خودش،یا کم و بیش، مشابه با جوامع دیگردرگیر است.جامعه ی بی مشکل در جهان وجود ندارد.بعضی از مشکلات ساده و گذرا هستند ، خطرناک و فاجعه آفرین نیستند و برخی نیز ریشه های عمیق در فرهنگ و تاریخ یک سرزمین دارند و مزمن و دیرپای اند وشناخت و راهءحل شان هنگامی مشکل تر میشود که به سنت،خوی و عادت پذیرفته شده ی جمعی بدل شوند و در پوشش اصول و مبانی اخلاق و مذهب عمومی با صفات چون ننگ،غیرت،شهامت و مردانگی، مقدس و انتقادناپذیر شوند.

گوینده: میشود لطف کرده مثالی بزنید!

نویسنده: بیبنید وقتی دریک جامعه مجازات جسمانی اطفال یک روش و متود پسندیده از سوی اکثریت والدین و معلمین است وسیلی و کمربند و چوب، افزار آموزش و پرورش همگانی،ما با یک فرهنگی روبرو هستیم که خشونت و ستم علیه کودکان و خرُدسالان را احساسا ً و عقلا ً مجوّزسنتی و عرفی داده است که علل و عواملش را ........

گرداننده: استاد محترم!آیا پدر بزرگوارمن در قسمت تربیه ی من اشتباه کرده بود؟

نویسنده: اگر قبله گاه شما هم خشونت و اعمال زور را جز روش پرورش کودکانش قرار داده بود با تأسف باید گفت که بلی آن بزرگوار نیز مرتکب خطا و اشتباه شده بودند.لت و کوب و تنبیه بدنی کودکان پیامد های ناگوار دارد.روح کودکان را مصدوم و روحیهء شانرا می شکند و بدون آنکه کودک به راستی علل خوبی و بدی،زشتی و زیبایی چیزی را بشناسد،ترس تنها عامل پرهیز و اجرای عملی برای او می شود. معمولا ً روح و روحیهءسرکوفت شده عقده زا هست و عقده خود ذهنیت را برای ستم پذیری و ستم گستری آماده می کند و این البته که ...........

گوینده: استاد! پس منظور شما اینست که من آدم عقده یی هستم؟

نویسنده: هرگز!خواهش میکنم این مسله را شخصی نسازید!منظورم هیچ شخص مشخصی نیست.

بیبینید،در جامعه ی که شرایط زیست و معیشت دشوار و مشقت بار باشد،درشت گفتاری و درشت رفتاری نیز میتواند به ساده گی درچنین فرهنگی جا بگیرد و وابستگی اقتصادی نیز به افراد خاص قدرت و اختیاری بیشتری میبخشد.نبرد تنازع بقا نرمی نمی شناسد و چارچوب قانون و اخلاق معنای واقعی خود را از دست میدهد و ........

گوینده: آقای جمال سحر!اول این که ما یک عالم زمین زراعتی و باغ و گاو و گوساله و خر و اسب و گوسفند و نوکر و مزدور و دهقان داریم!دوکان ها و تجارتخانه های ما را هیچ حساب نمیکنم.ما مثل شما مردم غریب نبودیم که احساس حقارت داشته باشیم.گپهای تان تمامش متوجه خودتان است.

نویسنده: از شما تمنا میکنم که این بحث را تا به این سطح تنزل ندهید. پیشتر عرض کردم که این حرفها متوجه ی فرد خاصی نیست و شخصی تلقی نشود.

گرداننده:  تو در انگلستان تحصیل کرده ای و جاسوس ایران و پاکستان هستی و حالا تلاش میکنی که به فرمان بادارانت غرورملی ملت قهرمان ما را خدشه دار کنی ولی هرگز مؤفق نمیشوی!مردم دیگر بیدار شده اند و فرق دوست و دشمن را میشناسند. من به تو یک اخوانی کمونست اجازه نمیدهم که به دین مقدس اسلام توهین کنی و در میان برداران (از خواهران یاد نمیکند) مسلمان افغانستان شقاق و نفاق بیندازی!

نویسنده:  من چنین گفتگوی را نمیخواهم ادامه بدهم(و می خواهد که از جایش برخیزد)

گوینده:  از نتیجهء همین تربیت مطلوب توست که خواهرانت مشهور کوچه بودند.

(نویسنده با سرعت کتاب ضخیمی را از روی میز مصاحبه برمیدارد و محکم برفرق سر گویندهء برنامه میکوبد. گوینده هم بلافاصله با قلم به نویسنده حمله ور میشود و لحظه يی نمیگذرد که صحنهءمصاحبه به میدان کشتی آزاد مبدل میشود.

بزودی سه مرد تنومند داخل ستدیو میشوند و دستها و پاهای نویسنده را محکم گرفته کشان کشان به بیرونش میبرند.

گوینده در حالیکه خون را از کنج دهان و نوک بینی اش با دستمالی پاک میکند، رنگ پریده و نفس زنان  با لبخند مصنوعی به کمره نگاه کرده میگوید: بیننده گان عزیزِ برنامهء(مشعل علم و فرهنگ) تلویزیون (تمدن) !بسیار خوب شد یک خاین ملی و یک عوامفریب در مقابل چشمان شما رسوای خاص و عام شد!

هفتهءآینده از یک استاد بزرگ،فرهنگ سالاربزرگ،محقق بزرگ،مؤرخ بزرگ،شاعربزرگ،نویسندهءبزرگ و دانشمند بزرگ ِمیهن بزرگ ما افغانستان ِ بزرگ دعوت کرده ایم تا در مورد الفبای دموکراسی ــ گفتگو و مکالمه بدون خشونت و احترام به عقاید دیگراندیشان ـــ روشنی بیندازند.و انشالله که برنامه ی جالبتر از امروز و بارهای قبل خواهیم داشت!فراموش نکنید! ساعت هشت و نیم شام روز جمعه هفتهءآینده!