دوست و همکار گرامی ام آقای قسيم اخگر ضمن پيامی راجع به يک موضوع،  اين اثر خود شان را هم برای خواندن من فرستاده  و از جمله در مقدمه  نوشته بودند: « قطعه يی را که به مناسبت خزان قلمی کرده بودم ، ضمیمه نمودم تا بخوانید. من هم بعضی وقت ها مرتکب شعر می شوم...»

من بدون اجازهء آقای اخگر اين قطعه را به نشر می رسانم و اميدوارم  مرتکب کار  نادرستی نشده باشم.

حميد عبيدی
 

 

قسيم اخگر

 

فصل زرد

فصل زرد

  فصل سرد

          فصل درد

          فصل انجماد شبنم وشهاب

       فصل غربت ستاره

فصل احتظار خنده  برلبان ماهتاب

قحط آب

  فصل مرگ برگ  -  نامرادی گلاب

فصل تندر و تگرگ و تیره گی

فصل بی پناهی و برهنه گی شاخه ها

در هجوم تند بادهای وحشيی که مرگ می پراگنند

 

  ****

در فضای پر ملال و غم فزای این خزان بی امید

پیک های بی پیام و قاصدان بی نوید

بر شیار شوره زار خاطر فسرده ام که سالهاست

جزغبار بی سوار

ابرهای بی بهار

یار و همدیار دیگری ندیم وی نبوده است

یاد سبز رویشی جوانه می زند

نرم نرمک آن جوانه هر طرف زبانه می زند

یادهای رفته   -  خاطرات مرده را

زنده می کند .

یاد آن صنوبری که در گذار فصل ها

فصل های هول خیز و برف ریز

زوزه های گرگ و قارقار نحس جغد

سبز می ستاد.

تکدرخت پیرخسته يی که عصرها

با نثار خرمن شگوفه جوی خشک را

پر بهار می نمود

شاخهء بنفشه يی که بی هراس

رو به سوی اوج می خزید

*****

سبز می شوم .

خاطرات سبز از سراسر وجود من

شعله می کشد

شراره میزند

برهر آن چه زرد و سرد و درد