عبدالواحد رفيعي
هرات -22/07/1383

 

بناي ياد بود دموکراسي حقوق بشر و جامعه مدني

رييس صاحب دفتر"بنياد دموکراسي ،حقوق بشر وجامعه مدني " وقتي مکتوبي را که ازمرکزآمده بود خواند، لحظه يي به چرت شد وبعد گوشي را برداشت به سکرترش دستورداد که شما ره والي صاحب شهررا برا ي او بگيرد ... بعد گوشي ديگررا برداشت به سکرترداخلي اش داستور داد که آمرين بخش هاي ترويج دموکراسي ، حمايت ازحقوق بشرو گسترش جامعه مدني را خبرکنند که تياري بگيرند تا برويم ملاقات والي صاحب ، ...
آمرين بخشهاي مذکور، يا ازشدت کاريا ازشدت بيکاري ،هرکدام درشعبات شان چرت مي زدند ويا خواب بودند که سکرترهاي شان خبردادند که سکرتررييس صاحب خبرداده است که اگرسکرتر والي وقت بدهد مي رويم ملاقات والي .... همگي دوباره به چرت شدند که ؛ ملاقات والي ؟ نه عيد، نه برات ،نه خيرات است نه جشن ... ملاقات براي چه ؟ هرکدام گوشي را برداشته ازديگري پرسان کردند که ملاقات براي چه ؟ همه اظهاربي خبري کردند ولي هرکدام به زعم خود پيش بيني هاي مي کردند. آمرترويج دموکراسي گفت، خيلي وقته که والي صاحب را نديده ايم ممکن رييس صاحب بخواهد يک تجديد ديدارکند ، کاربدي که نيست ، يک احوال پرسي بريم بي فايده نيست .رييس حمايت ازحقوق بشرگفت؛ ممکن کنسول ويا رييس کدام اداره معرفي شود ومارا دعوت کرده اند براي مراسم معارفه . آمرگسترش جامعه مدني گفت ممکن ....
مکتوب هنوز روي ميزرييس صاحب بازبود ورييس براي پنجمين دفعه آنرا خواند وهردفعه که ميخواند ابروانش را درهم ميکشيد ،گويا امري مهمي درمکتوب تذکررفته باشد . براي آخرين دفعه مکتبو ب را خوند که چنين آمده بود :
" حسب لزوم ديد مرکز وطبق فيصله شوراي مرکزي "بنياد دموکراسي ،حقوق بشروجامعه مدني "درجلسه مورخ...(تاريخ محفوظ) چنين تصميم گرفته شد که براي ترويج هرچه بيشتر دموکراسي درميان عامه مردم ،آشنايي مردم با حقوق بشروگسترش ورواج فرهنگ جامعه مدني ونهادينه کردن اين فرهنگ درميان مردم عوام ،فيصله به عمل آمد که درهمه شهرهاي مهم کشور يک بناي ياد بود تحت نام " آبده تاريخي دموکراسي وحقوق بشر وجامعه مدني " بنياد نهاده شود ، موضوع جهت عملي نمودن اين فيصله به شما ابلاغ شد تا هرچه زود تراقدام نموده کاراعمار بناي مذکوررا دربهترين نقطه شهر ازهرحيث شروع نماييد ...." امضا ريس کل بنياد دموکراسي ، حقوق بشر وجامعه مدني " ....
آمرين بخشهاي مختلف بنياد ،باديدن مکتوب موضوع براي شان روشن شد وبه اتفاق راهي ولايت شدند .....
والي وقتي مکتوب " بنياد دموکراسي ،حقوق بشروجامعه مدني " راخواند ، اندکي به چرت شد بعد شروع کرد به صحبت درمزايا وفوايد دموکراسي ونيز ضرورت رعايت حقوق بشر وگسترش جامعه مدني ، آنگاه گوشي را برداشت به سکرترخود دستورداد که شاروال را بگيرد ، سکرتروالي به سکرترشاروال زنگ زد ، لحظه يي بعد سکرتر شاروال به سکرتروالي زنگ زد که شاروال صاحب روي خط است وسکتروالي به والي خبرداد که؛ شاروال صاحب روي خط است . والي گوشي را برداشت وبه شاروال گفت : اگرآب بدست داري بگذارزمين تشريف بياوريد ولايت که يک هيات مهم همين اکنون آمده دردفتر من نشسته است ، براي امرمهمي حضور شما نيز ضروري است ، ...
لحظه يي بعد شاروال عرق کرده ووارخطا دردفتروالي صاحب رسيد ،ازچهره اش معلوم بود که خيلي با شتاب وآشفتگي آمده است ، وقتي گباي والي را شنيد ومکتوب بنياد دموکراسي و...را ديد ، نفس راحتي کشيد وگفت : "والي صاحب تو که مرا نصف جان کردي ، فکر کردم بازکدام هيات ازمرکزآمده براي تفتيش ". بعد که نفس تازه کرد وآه راحتي کشيد ، شروع کرد به توصيف وتعريف ازدموکراسي وضرورت وجود چنين آبده يي درهرشهر.. درآخرپرسيد :
بفرماييد که شما درکدام قسمت شهر اين بناي يادبود وآبده تاريخي را مي سازيد ؟ رييس دفتربنياد دموکراسي جواب داد : همين مسأله مکان است که ما نياز به کمک شما داريم ، شمابايد براي ما يک جاي خوبي درشهر بدهيد ..
شاروال با افتخارجواب داد : "ماکه سالها درهمين راه عرق ريخته ايم وازهيچ کمکي دريغ نکرده ايم ، حالا هم سراپا درخدمتيم ، ...." وبا لبخندي پيشنهاد کرد : "فکر ميکنم باهم براييم به شهر ، نقاط مختلف شهر را ازچشم سر ببينيد ، هرجا را که پسنديديد من درخدمتم ..."
همگي موترهاي کروزين وشيشه سياه شان را سوار شدند ، راه افتادند درشهر، اول به چهارراهي اصلي شهررفتند ، شاروال ضمن توضيحي درباره موقعيت چهارراه گفت :"اينجا دروازه ورودي شهر هم است ، يکي ازجاه هاي مناسب به نظرمن همينه ، که چهارراه مزدحم وخيلي بيروباراست ....."
ريس بنياد دموکراسي به تاييد گفت : "بسيار خوبه ، ما هم مي خواهيم اين آبده تاريخي درقسمت پرجمعيت شهر باشه ...."
شاروال شانه بالا انداخت وگفت:" ازنظرمن تاييده ولي بايد نظرمدير ترافيک را هم بگيريم ، هرچه نکنه اينجا محل تردد موترها است ونظرمدير ترافيک شرط است ، تا جايي که به من مربوط ميشه گپي نيست .. ."
با تلفن شاروال ،مدتي بعد مديرترافيک هم درمحل حاضرشد ، مديرترافيک با شنيد ن حرفهاي شاروال وقرائت مکتوب مورد نظر، ابتدا يک بيانيه مفصل درمورد اهميت دموکراسي وحقوق بشر وجامعه مدني ايراد کرد، وضمن استقبال ازچنين طرحي گفت :
"ولي اينجا چنانچه ميبينيد يک چهارراه عمومي است ، اين بنا ضرورت دارد که ازنظريک بيننده خوب وبه دقت ديده شود ، تاريخچه ء بنا ، موسس بنا، وغيره مشخصات بنا به دقت ازسوي يک بيننده ديده شود ، اما دراين مکان مردم درداخل موترشيشته مثل باد فرت فرت تيرميشن ،يي مردم حتي حوصله نميکنن يک دقيقه پشت چراغ سرخ توقف کنن ، چه برسه که فرصت ديدن بناي يادبود ي آن هم به اين مهمي را بکنند که هرزاويه آن به اندازه يک کتاب معني بايد داشته باشه " مديرترافيک اضافه کرد :" چنانچه خود شاهد بوديد همين اکنون هم موترا به سختي ازچارراه تيروبيرميشن ، اگه اين بنا نصب شود چارراه به کلي بند ميشه ، امکان تردد موترانميمانه ، براي ترافيک مشکل ساز ميشه .....لذا من فکرنميکنم اينجا مکان مناسبي براي اين آبده تاريخي باشد ....."
حرفها مدير ترافيک چنان معقول ومستدل بود که دانه دانه به دل همه خصوصا آمرترويج دموکراسي نشست وايشان فورا مخالفت خودرا با اين مکان اعلان کرد ، ايشان ضمن تاييد صحبت هاي مديرترافيک علاوه کرد : "دراين قسمت شهرهمه مردم درحال گذراست ، کسي به آبده تاريخي توجه نميکنه ، بايد يک جايي باشه که مردم فرصت داشته باشند ايستاد شوند ، خوب با دقت به بناي يادبود نگاه کنن ، معني آنرا وفلسفه وجودي آنرا بدانند ، اينطورکه مردم گذرا ازکنارش تيرشون که فايده نداره ....."
به همان دلايلي که مديرترافيک گفته بود ،همگي بالاتفاق ازآنجا صرف نظرکردند وبا پيشنهاد شاروال و به معيت مديرترافيک ازآنجا به استاديوم ورزشي شهررفتند ، ولي رييس کميته المپيک شهر،ضمن ايراد بيانيه يي درفوايد دمورکاسي که منظورش همان دموکراسي بود وجامه مدني که منظورش همان جامعه مدني بود ،گفت : خدمت عرض شود که اينجا آدم با سواد نمي آيد تا معني ومفهوم اين بناي يادبودرا بفهمد ، همه کساني که اينجا مي آيند هوش وفکرشان به بازي ومسابقه اس ، کسي به بناي دمورکاسي توجه نميکنه،چه کسي فوتبال را گذاشته ميايه بنا ي دمورکاسي را ببينه ؟ازطرفي ورزش را چه کاربه سياست ؟ علاوه برآن مي ترسم کدام روز يک توپي ازميدان خطا بخوره کدام گوشه يي ازدمورکاسي يا حقوق بشررا خداي نکرده بشکنه ، آن وقت که جواب ميده ؟ شما که ميياييد يخن مرا ميگيريد که نقض حوق قشرکردين ...ها ها ها ..، نه به نظرمن اينجا مکان مناسبي براي اين بناي يادبود نيس، ..."
با مخالفت قاطع ومحکم رييس المپيک ، همه به معيت رييس المپيک ازآنجا برآمده راهي پارک عمومي شهر شدند ، داخل پارک عمومي خيلي باب دل آمرحمايت ازحقوق بشربود ، شاروال توضيح داد که اينجا خوب است ولي بايد نظرمديرعمومي شهرسازي گرفته شود ، ....
مديرشهرسازي وقتي به محل رسيد ،ضمن ايراد بيانه يي درمورد اهميت دموکراسي وحقوق بشر ، ادامه داد :
اين يک پارک عمومي است ، مي دانيد که دراين گونه مکان ها مردم براي تفريح وسات تيري مي آيند ، فرصت دقت ومطالعه روي اين چيزارا ندارن ، ازطرفي مي دانيد وشايد ديده باشيد که اکثرمردم بچه هاي خورد وبي تربيت شان را همراه مي آورند ، مي ترسم روي بنا را خط خطي کنند يا خداي نکرده يک سنگي بزنند کدام گوشه آنرا بشکننند ..." درهمين موقع کاکاي پيري که کارحمايت ونظافت پارک را به عهده داشت ، حرفها مديرعمومي شهرسازي را تاييد کرده گفت : بابا جان من ازدمراسي واين چيزانميفامم ، همينطورازآن دنباله اش که گفتيد ، حقوق بشربود چه بود ، ولي من شب وروزم را همين جا تيرميکنم ، دراين پارک که شما مي بيينيد ، آدم درست حسابي که نمي آيد ، اگه اينهايي که شما مي گوييد چيزي محترم وخوبي است جايش اينجا نيس ، هرچه آدم خلاف است پاتوق و وعده جايش همي پارک اس ، خريد وفروش ترياک ،چرس، فلم ها ي رنگارنگ ، ... کمي مکث کرد وصدايش را پايين آورده گفت ؛ حتي زنکه بازي وبچه بازي و... همه رقم کاري که نه درشرع رواست نه درقانون درهمين پارکا ميشه ، بلي برادرا مه عمرم همينجا گذشته ، تک تک اينا راکه دراين پارک مي آيند ميشناسم ، ....
شاروال با تاييد توتضيحات کاکا ادامه داد :" البته من هم شنيده ام که هرچه کارمعامله خلاف است جايش درهمين پارک ها است، خوب فکر ميکنم خوبيت ندارد بنايي با اين اهميت سياسي وفرهنگي واين قداست دريک چنين مکاني باشد ،..."
مدير شهرسازي ادامه داد : ازنظرمن به هيچ وجه اينجا جاي مناسبي نيست ." آنگاه روبه رييس بنياد دموکراسي کرده گفت ؛ "شهري به اين کلاني جاي خوب زياده" وادامه داد : ميدانيد که اين پارک تشناب ندارد ، ممکن خداي نکرده يک زني بچه اش را درکناربناي يادبود سرپاي بگيرد ، يا پيژامه وپوشک کثيف ومردارش را روي آن پهن کنند، درآنصورت توهين به حقوق بشرودموکراسي ميباشد ، وما خداي نکرده شرمنده شما شويم . درضمن اين پارک جايي به آنصورت ندارد که بناي يادبودرا آنجا بگذاريم ." بادست به گوشه يي ازپارک اشاره کرده گفت :" يک جاي آن گوشه پارک است که ما آنرابراي احداث يک باب تشناب درنظرگرفته ايم که ضرورتراست .....
همگي ضمن تاييد گفته هاي مديرعمومي شهرسازي ، به پيشنهاد شاروال راهي پوهنتون شدند ، رييس پوهنتون وقتي صحبت هاي رييس دفتربنياددموکراسي راشنيد ومکتوب متذکره را به دقت خواند ، اوهم به نوبه درمورد دموکراسي وجامعه مدني وحقوق بشر بيانيه يي ايراد کرده ادامه داد : اولا فکرنميکنم پوهنتون جاي اينطورسياسي بازيها باشد ،چون طبق فيصله وابلاغيه رسمي وزارت تحصيلات عالي ، فعاليت سياسي درپوهنتون ها ممنوع است ،ميدانيد که اينگونه کارهاهم درزمره فعاليتهاي سياسي به حساب مي آيد ، درثاني خودتان يک نظري به ساحه پوهنتون بياندازيد مي بينيد که ما جايي براي اين آبده نداريم ، فضاي پوهنتون آنقدرکوچک است که حتي براي يک لحظه تفريح محصلين جانيست ، ازطرفي چنانچه ميدانيد دراين مکان يک قشرخاص که همان محصلين است رفت آمد دارند ، درحاليکه بجا است بنايي به نام دموکراسي و.. درمکاني باشد که عموم مردم ازهرطيف وقشري درآنجا تردد کنند وآنرا ببينند ، اين محصلين که براي دموکراسي وحقوق بشرنيازي به ياد بود ندارند ،همه آن چيزهايي را که گفتيد درکتابهاي شان شبانه روزي مفصل وبا تمام جزييات مي خوانند، لذا براي ما ومحصلين چنين آبده يي چند ان جذابيت وموضوعيت ندارد ....
هيات با شنيدن حرفهاي رييس پوهنتون چيزي نداشتند بگويند ،به ناچارحرفهاي اورا تاييد کردند، موترهاي شان را سوارشدند به معيت ريييس پوهنتون دوباره راهي ولايت شدند ، تا راه چاره را ازوالي بخواهند ، وازآنجا که مديرترافيک ومديرشهرسازي ورييس پوهنتون ورييس المپيک هم به آنان پيوسته بودند وهرکدام يک موترويک تعقيبي داشتند ، شهررا زيرگرد وخاک شان گم کرده بودند وتنفس براي اهالي به شدت سخت شده بود . مردم شهربا ديدن آنها ازهمديگرمي پرسيدند ؛چه شده ؟...
والي با شنيد گزارش هيات ازسطح شهر وصحبت هاي تک تک اعضاي هيات وروساي ادارات که دلايلي داشتند... لحظه يي عميقا به فکر فرورفت ، وبعد مثلي اينکه به کشف ويا اختراعي ناييل آمده باشد، سربلند کرد وگفت :" به نظرمن اگرهمه موافق باشيد بهترين جاي براي اين بناي مهم شاه زاده اسماعيل آغا است ، همين قبرستان عمومي شهرمان را ميگويم وادامه داد :" چنانچه مديرصاحب ترافيک فرمودند ، اين مکان جايي باشه که مردم فرصت داشته باشند تا خوب به دقت به مطالعه روي آن بپردازند ، ...طبق فرموده رييس صاحب پوهنتون جايي باشه که مکان تردد عموم ازهمه قشري جامعه باشه ،خوب همه به ناچاريک روز گذرش به قبرستان ميخوره ،طبق فرموده مديرشهرسازي مکاني باشه که خداي نکرده به اين بنا آسيب وتوهيني نرسه ، صبا برا ي رفع ضرورت کسي پهلوي آن ننشيند ،خوب شما ميدانيد که مردم براساس باورهاي شان درسرقبر،رفع ضرورت نميکنن. فکرميکنم قبرستان عمومي شهرهمه اين خصوصيات را دارد ....
همه با نظرنيک والي موافقت کردند ، موترهاي شان را سوارشدند به معيت والي رهسپارقبرستان عمومي شهر شدند ...
وقتي به قبرستان رسيدند ، همه نفس راحتي کشيدند ، شاروال گفت فکرميکنم اينجا پررفت آمدترين نقطه شهر است مي بينيد که مراجعه کننده ها ي زيادي دارد ،رييس پوهنتون گفت :بلي، کساني که اينجا مي آِيند ازطبقه هاي مختلف مردم است ، بازاري کسبه ، معلم ، دست فروش محصل و.... رييس دفتربنياد دموکراسي ضمن تاييد حرفهاي او گفت : خوبي اش دراين است که مردم اکثرا وقت دارند بناي دموکراسي را خوب ببينند وروي آن مطالعه کنند ، مي بينيدکه اکثرمردم درحال خواندن سنگ قبرها اند ، همگي حرفهاي هم را تاييد کردند ... وقرار شد بناي ياد بودرا درهمين مکان که يک زيارتگاه ومکان مقدس بود درکنارقبرسلاطين گذشته تهداب گذاري کنند ....
فورا چند نفرازگورکن هاي قبرستان را که درهمان جا به انتظارنشسته بودند تا کسي بميرد وآنان گوري بکنند ، به کارگماردند ونقطه يي ازقبرستان را که نزديک به قبريکي ازسلاطين نامدار و جبار تاريخ بود نشان دادند ، اندازه و نوع آن را دادند تا تهداب آن را بکنند . گورکنها طبق عادت ، به همان اندازه که گرفته بودند ، يک گودالي به شکل وقواره يک قبر ، با يک ميان گور و...کندند وتعجب کرده بودند که اينچنين چيزي درطول دوره گورکني شان نکنده بودند ، با همديگرتبصره هاي مختلف درباره صاحب قبر مي کردند ، .....
...........................
روزافتتاح که مصادف با سالروزتاسيس " بنياد دموکراسي ،حقوق بشروجامعه مدني " بود فرارسيد ،همه بزرگان شهر جمع شده بودند ، اراکين دولتي ، والي ، شاروال ، امنيه ، روحانيون ،اساتيد ، کسبه ، همه وهمه درمراسم پرده برداري از"بناي ياد بود دموکراسي وحقوق بشر وجامعه مدني " شرکت کرده بودند ، ودررثاي آن به نوبت بيانه وسخنراني ايراد ميکردند ، ابتدا پيام باباي ملت خوانده شد ، بعد پيام رييس جمهور، بعد همين طور به نوبت بيانيه ها خوانده شد وبعد نوبت به والي شهر رسيد که با سخنراني غرا درباب حقوق بشر ودموکراسي همه را مستفيد کرد و..... ولي رهگذراني که ازکنارقبرستان مي گذشتند فکر ميکردند مراسم خاک سپاري کدام مرده است ،به همين دليل فاتحه يي به روح تازه گذشته مي خواندند راهشان را گرفته ميرفتند ، بعضي با تعجب وافسوس با خود زمزمه ميکردند ، " آدم بزرگي بايد بوده باشد ، همه موتراي گران قيمت شهرآمده اند ، .... هي بي وفا دنيا، هرچه که باشي آخرش ميميري ، شاه باشي گدا باشي آخرش ازخاکي ....."
به اين صورت درسالروزتاسيس "بنياد دموکراسي وحقوق بشر وجامعه مدني " ازبناي ياد بود آن درقبرستان بزرگ شهرپرده برداري شد ، ...
به دنبال آن اهالي شهرهرکدام که مي آمدند، دستي روي سنگ بناي يادبود دموکراسي وحقوق بشرميگذاشتند و به روح آن فاتحه يي ميخواندند ومي رفتند ، ولي ازنوع سنگ قبرآن که به صورت وشکل آرم "بنياد دموکراسي ..." ساخته شده بود ، وباهمه سنگ قبرهاي گورستان تفاوت داشت، تعجب ميکردند وبا خود ميگفتند ؛ " عجب سنگ قبرکلان وقشنگي ،فکرميکنم طرف خارجي بايد بوده باشد " پايان