زنداني 325

 

نويسنده: Nizar Sassi

برگردان: شکرالله شيون

 

 


 

 

يادداشت مترجم

چندين دهه پيش، در روزگاري که کارگران کشورهاي عرب نشين افريقاي شمالي براي کار وارد فرانسه ميشوند، دولت اين کشور در اطراف شهرها براي شان اپارتمانهاي رهايشي ميسازد. اين بخش شهرها يا حومه ها را در فرانسه "banlieue" بانليو ميگويند. بانليوها اکثراً محل زيست اعراب افريقاي شمالي ميباشد. هر چند گفته شد که اپارتمانهاي رهايشي، اما به اصل رهايش در اين بانليوها نميتوان چندان مطمئن بود. اين ساختمانها را "HLM" که مخفف اصطلاح "محل زندگي با اجارهء پايين" است، مينامند.

Lyon  يکي از شهرهاي زيبا و معروف فرانسه است. در منطقهء "Vénissieux" ونيسيو ي اين شهر بانليوي ""Minguettes منگيت قرار دارد. از سالها به اينسو در يک "اش.ال.ام" سه اتاقهء منگيت، خانوادهء نه نفري "Sassi" زندگي ميکند. پدر خانوادهء کارگر است و مادر همچون همه مادرها مهربان و سرگرم پرورش پسنديدهء فرزندانش.

"نزار ساسي" يکي از فرزندان جوان اين خانواده است و سخت شيفتهء ماجراجويي و نشانزني. در 2001 که نزار بيست و يک سال سال بيش ندارد، کسي به او ميگويد: "اينجا چه ميکني؟ برو به افغانستان و با اسلحهء واقعي نشانزني کن. در آنجا حتا بچه هاي ده ساله هم کلاشينکوف دارند."
روح ماجراجو، روياهاي اسلحهء راستين و نشانزني در کوهپايه ها، نزار را بيخواب ميسازد، تا اينکه روز 21 جون همان سال براي شش هفته به منظور سپري کردن رخصتيهاي تابستاني در کوهها و نشانزني با اسلحهء گرم، راهي افغانستان ميشود.

در افغانستان دورهء طالبان، برنامه سازي رخصتيهاي تابستاني چقدر دشوار است. شش هفته سفر به يازده هفته ميکشد و سپس رویداد خونین يازدهم سپتامبر ميشود. ديري نميگذرد که در گير و گرفت نبرد با تروريزم، نزار را در پشت ميله هاي گوانتانامو مييابيم. چهار سال زندان و شکنجه، از جمله سي ماه در گوانتانامو و هژده ماه در زندانهاي فرانسه.

خودش ميگويد: " وقتي آزاد شدم، تصميم داشتم که راساً نزد مادرم بروم و بس، ولي زندانيان گوانتانامو بر من صدا زدند: نزار! ترا به خدا، به مردم بيرون بگو که بر سر ما چه ميگذرد."


نزار نزد نويسنده یي به نام "
Guy Benhamou" مينشيند و داستانش را به او قصه ميکند تا به صورت کتابي تهيه گردد.

"زنداني 325 _اردوگاه دلتا_ از ونيسيو تا گوانتانامو" داستان دردناک همين جوان است. اين کتاب 215 برگي دربرگيرندهء بخشهاي زيرين ميباشد:


پيشگفتار                                  7
روزهاي آرام در منگيت                  9
سفر قندهار                               27
الفاروق و الوليد (نامهاي اردوگاهها) 41
دام                                           59
توره بوره                                               71

پايان همراهي                            83

بر گشت به قندهار                      99
به گوانتانامو خوش آمديد!             117
پوليس فرانسه                            135
زنداني 235، اردوگاه دلتا               147
تونل                                         165
پايان برنامه                                175
زندان، آزادي                               193
پايانه                                        209
سپاسنامه                                 213

در پيشگفتار فشردهء کتاب که چند سطري بيش نيست، چنين آمده است:

"من نزار ساسي، بيست و هفت سال دارم، چار سال آن را در پشت ميله ها گذرانده ام و از آن ميان سي ماه را در گوانتانامو، اردوگاه اسرارآميزترين زندانيان روي زمين.
براي هيچ.
ميدانم باور کردنش دشوار است. آخر در اذهان عامه، کساني که آنجا استند خواهي نخواهي يا جنگسالارند يا تروريست. آري، به راستي استند چند تني. ولي بسياري کساني را مييابيم که حتا خود نيز دليل آنجا بودن شان را نميدانند.
من از اين جمله ام، از کساني که به دليل عدم آگاهي، عدم احتياط و عدم توجه، در يک وقفهء زماني نامطلوب، در يک محل نامطلوب بوده اند، از کساني که جرمي را مرتکب نشده، اما بدون دادگاه محکوم شده اند.
اينک داستان من که داستان همهء از اين جمله آدمهاست:"

دنباله در آينده