نيلاب سلام از « ساعتي با شما» تا « پرنيان سخن»

نام کتاب : پرنيان سخن

تدوين کننده : نيلاب سلام

زمان چاپ: تابستان 2006 ميلادي

ديزاين: دفتر تبليغاتي صباح

صفحه آرايي : ر. بخشي

چاپ: آبي ‌:

www.abi-media.dee

شماره گان: 1000

پست الکترونيک:     nilabsalam@ariana-net.com

 

دقيقاً نمي دانم کدام سال و کدام ماه بود ؛ ولي حدود يک و نيم دهه قبل بود که در برنامهء تلويزيوني « ساعتي با شما» ، دو استعداد جوان و مبتکر معرفي شدند - دو نيلاب هم سن و سال  و دوست و همکار هم ؛ يکي نيلاب پژواک و ديگري نيلاب  سلام «موج» . هر دو مجلهء قلمي نشر مي کردند- نيلاب پژواک مجلهء « گلستان» را و نيلاب سلام مجلهء « بهاران» را. ديري نگذشت که نيلاب ها کابل را ترک کردند- نيلاب پژواک براي ادامهء تحصيلات عالي به هندوستان رفت و نيلاب موج در آلمان مهاجر گرديد. و در همين آلمان بود که بار ديگر صداي نيلاب موج را از تيلفون شنيدم که از دريافت نخستين شمارهء مجلهء آسمايي به من اطمينان می داد. از آن زمان وي همکار مجلهء آسمايي شد و اين همکاري چند سالي ادامه يافت.  باز هم  در همين آلمان بود که بار ديگر چهرهء بانو نيلاب موج  را در تلويزيون ديدم- اين بار در برنامه هاي تلويزيون ناي که از کانال آزاد هامبورگ نشر مي شد و نيلاب يکي از گوينده گان و گرداننده گان آن برنامه بود . و اينک تصوير وي روي جلد کتاب « پرنيان سخن» در برابرم قرار دارد.

شايد براي معرفي کوتاه يک اثر آن چي در بالا آمد مقدمهء مناسبي نباشد. ولي وقتي کتاب « پرنيان سخن» به دستم رسيد ، پس از ساليان زياد  برنامهء « ساعتي با شما»  به يادم آمد و ديدم به رغم مصروفيت هاي کاري و هزار مشکل و مکلفيت زنده گي شخصي ، نيلاب سلام هنوز هم با ماست - اين بار با « پرنيان سخن».

پرنيان سخن مي رساند که مؤلف آن  نه ساعت ها و ماه ها بل سال ها مشغول کتابخواني بوده است و در جهان کتاب و تفکر  در سير و سفر ؛ و از هر ده و شهر و کشور اين جهان آن چي را که بهترين يافته براي ما به ارمغان آورده است. وی همچنان چکیده هايی از انديشه ها و آثار خويش را نيز در اين مجموعهء رنگين گنجانيده است. پرنيان سخن با « بدورد» دردناک نيلاب نوجوان با  با دوره های کودکی و نوجوانی با  کابل و افغانستان ... شروع می شود و این روزیست که در پايان بهار سال 1992 وی با خانواده اش ناگزیر راه مهاجرت را درپيش می گيرند.

بار دیگر به تصویر روی جلد کتاب می نگرم . می بینم که وی سخن های بسیاری برای گفتن دارد- سخن از دردهای ناگفته ، از روياهای تحقق نیافته، از دشواری های دیروزین و امروزین ، از آرزومندیها برای فردا و ...  و اميدوارم او کم از کم  بخشي از زنده گي ، سرنوشت،  آرزومندي ها و آرمان هاي نسلي را که او به آن تعلق دارد روشن بسازد. باور دارم که بانو نيلاب سلام اين توانايي را دارد . و اميدوارم پرنيان سخن مقدمه يي باشد براي کار هاي بعدي نيلاب سلام – کارهایی که وداعی شوند از سوی نسل برخاسته از  زیر خاکستر ویرانه های جنگ بر گذشتهء خونین و خاکستری و سلامی شوند بر طلوع  آفتاب آیندهء بهتر.

کتاب را بر می گردانم ، در صفحهء پايانی طرحی به چشم می خورد- لابرينتی تيره رنگی بر روی تصوير نيلاب سلام. و این تصوير می تواند تصوير زن افغان باشد- زنی که فرارويش هزاران ديوار و دشواری قرار دارد. آيا نيلاب تصميم دارد از فراز و فرودهای اين راه که چون مار پر از کجی و پيچی و دندان های زهرآگين است بگذرد و از آن سوی ديوار پيام نسلی را که به آن تعلق دارد و پيام زن افغان را به دنيا برساند؟

باز هم می گويم: باور دارم که بانو نيلاب سلام اين توانايي را دارد . و اميدوارم پرنيان سخن مقدمه يي باشد براي کار هاي بعدي نيلاب سلام – کارهایی که وداعی شوند از سوی نسل برخاسته از  زیر خاکستر ویرانه های جنگ بر گذشتهء خونین و خاکستری و سلامی شوند بر طلوع  آفتاب آیندهء بهتر.

و باز در  همين برگ آخر پيام نيلاب را با هم می خوانيم : 

بگذار بشکند

آن کليد

آن کليد قفلی که

قلب های ما را

با هم

    پيوند داده است

ای هموطن!

***

حميد عبيدي

20 اگست سال 2006- آلمان