نز هت هروی

 به استقبال و ادامهء مقالهء « مقام شیخان ، پییرا ن ، زا هدان ...»

 

شرم کن شیخ دگرحرف زاسلا م مزن

چه جفا ها زتو برپیـکراسلا م گذ شت

( بید ل )

 

درسایت وزین آسمایی مقالهء پژوهشی زیر عنوان « مقا م شیخان ، پیران ، زا هدان ، قا ضیان ، وا عظان و حضرتان ریا کار، ازنظرآموز گا ران فرهنگ فارسی » به قلم جناب آقای دکتراحد وفا معصومی به دست نشر سپرده شده که خواندنی است وآموزنده والحق کاریست درخور ستا یش، که مطالعه آن بنده را وا داشت تا درادامه وموازی به آن سطری چند تحریر نموده وً فکرکردم که چون جنا ب آقای دکترمعصومی مجا ل نیافتند

تا دیدگاه شا عر بزرگ حضرت ابوالمعانی بیدل را نیز درزمینه ارائه بدارند، بجای دانستم

تا نکاتی چند از کتا ب : « آیین زاهد درآیینهء دیوان بیدل » نوشته ي دوست گرامی ام

پوهندوی دکتر سید نورالحق کا وش اقتباس نما یم . شایا ن ذکر است که اخیراً کتاب های

« آیین زاهد درآیینهء دیوان بیدل، درآمدی برانسانگرایی علی شریعتی ومنطق ارستویی

ازین نویسنده گرا نما یه اقبال چاپ یافته است.»

درتاریخ تحولات فکری اسلام ، نزاع فقیهان ومتشر عان ازیک طرف وعارفان وصوفیان از سوی دیگرپیشینهء دیرینه دارد.فقیهان ومتشرعان با اتکابه ظواهرنصوص دینی ، صوفیان وعارفان اسلا می را که بیشتربه جوانب باطنی آن نصوص رو آورده اند، به باد انتقاد گرفته وتا مرز تکفیروحتا قتل آنان ستیزه کرده اند.

قتل فا جعه بارمنصور حلاج ( 1131 ــ 1098 ) وشیخ شهاب الدین یحیا سهروردی

( 1191 ــ 1155 ) وتکفیر صد ها تن از عرفا ، با طنیان وپژوهشگران منجمله ذکریای رازی وابو علی سینا که تا اکنون هم بی دنبا له نیست ، شا هد مدعاست . ازسوی دیگر

صوفیه ، عارفان وفیلسوفان اسلامی ، فقیهان ومتشرعان ظا هر گرا را به انجما د فکری

وخشک اندیشی ملقب نموده و آنان را فا قد بضا عت علمی در تحلیل وتا ویل وتطبیق

عصری نصوص دا نسته اند .

استاد گرانما یه دکتر کا وش آیین زاهد در آیینه دیوان بیدل ، را همه جا نبه بررسی نموده ودر تعریف وسجا یای زاهداینگونه پر داخته است :

ابن سینا درتعریف مکتبی ـ اصطلا حی زاهد وعابد وعارف و مقایسه آنان می گوید:

« آن کس که ازتعینات دنیوی ولذایذ ودلفریبی های آن روی برتابد، زاهد خوانده میشود

وآن کس که در انجام عبا دت موا ظبت ومدا ومت دارد، عابد وکسی که با قوهء تفکر درعالم قدس تصرف مداوم دارد بدین منظورکه قلبش آمادهء پذیرش انوارالهی شود عارف

نا م دارد. »

زهد نزد کسی که عارف نیست به مثابهء یک نوع معامله وداد وستد است، بدین وجه که ازتعلقات وتعینات دنیوی ، بدان جهت چشم می پوشد تا متاع آ خرت را فرا چنگ آورد ؛ ولی زهد به نظر عارف بدین منظور است که بالوسیله ضمیر خود را منزه سا خته واز آن

چه دل اورا از اشتغال به حق باز میدارد ؛ پرهیز کند وزهد عارف عبارت است از بی اعتنا یی واستغنا وروبر گر دانی از همه جزحق .

استاد دکتر کا وش بعد از بررسی همه جانبه آیین اخلاقی زاهد درآیینهء دیوان بیدل

به این نتیجه رسیده است که : « زاهد علی رغم مفهوم اسمی وتظاهربه عنوان خدا جویی که به عبادت مدا ومت ومواظبت داشته وبا انصراف ازعلایق دنیوی به حق تقرب دارد؛ نه

تنها چون اسمی بی مسما فا قد این ویژگی هاست ، بلکه سالوسی ست جایزسجایای نکوهیدهء فرا وان که مشهود ترین آن ها ازین فراراند »:

1 ـ نا اهل : درافاده شدت تقابل عقیده وعمل زا هد با عاشقان ورندان پا کباز، در دیوان بیدل مدارک فرا وانی به ملاحظه میرسدکه حا کی ازبیگا نگی واختلاف شدیدوعدم تجانس واهلیت زاهد با آزاد منشان عاشق ورندان باده نوش است، به گونه ای که میان این دو گروه، خط درشت فاصل مرزی افرازمیشود مشعربر اینکه دنیای زاهد جدا ازجهان رندان عاشق وآزادگان است :

به زا هد نگفتم زد رد محبت

که نشنیده بود آن چه من دیده بودم

*****

من وسودای خوبان ، زاهد واندیشهء رضوان

درین حسرت سرا هرکس سری دارد سری دارد

*****

د ویی درکیش از خود رفتگان کفر است ای زاهد

من ومحو صنم گشتن تو ویا د خد ا کر د ن

*****

من بید ل حریف سعی بیجا نیستم ز ا هد

تو وقطع منا زل ها من ویک لغزش پایی

*****

برو زا هد که هر کس مقصدی دارد درین وادی

تو وصد سبحه جولا نی من ویک اشک لغزید ن

*****

ز حرف زهد به میخا نه د م مزن زاهد

که تارسبحه درین بزم خا رج آهنگ است

*****

جها ن محا سب خویش است زا هدا ن معذور

خطا ي ما زصوا ب شما کی می پرسد

2 ـ کور مغز :

مشخصهء دیگری که بیدل ، زاهد رامتصف بدا ن می شناسد، حق ناشنا سی اوست که در

دیوا ن او، به دوری ازحقیقت دانش ، جفا درحق بینایی، کور دلی ( تقلید )، بی بصری و

بیشتر به بی مغزی ، تعبیر وافاده شده است :

به پیش زاهدخود بین چه تو تیا وچه خاک

که از حقیقت دانش چوسر مه دا ن خالیست

*****

زا هد ازسیرگلستا ن حقیقت عا ری ا ست

کور را تار نظرصرف سر انگشت عصا ست

******

سجدهء ما نه چو زا هد بود از بی بصری

حلقه گرد ید ن ما حلقهء چشم مینا ست

*****

نه از کیفیت آگا هی است این وعظت ای زاهد

هما ن تعلیم بی مغزی ست فریاد لب جا مت

*****

ز اهد خیا ل جبه ودستا روا گذار

این ها بزرگی سر کوچک نمی شود

******

چون حبا ب از شیخی زاهد مپرس

این سر بی مغزدستا راست وبس

******

ز شیخ مغزحقیقت مجوکه همچو حبا ب

سر ي ندا رد اگر وا کنند دستا رش

3 ـ بی مغزی :

مشخصهء بی خبری زاهد بیا نگرعدم عمق آگاهی یا سطحی نگری او به حقایق امور است ، به گونه مثال او به همین دلیل چون عوام الناس مقلد فکر می کند که سبحه وا قعاً یاد گار لازم الاتباع سلیمان پیامبرومسوا ک محصول درخت موعود « طوبا» در بهشت است وازین که این دو در اختیاروی قرار گرفته، فکر می کند به اسب مراد دست یا فته است؛

بی خبر ازین حقیقت که سبحه رمز تذ کیر( به یاد آوردن ) ومسواک رمز تطهیر( پاک گردانیدن ) است وبنا بر این ارزش آنها بیشتر رمزی ( سمبو لیک ) است :

زا هد از دل شوق تسبیح سلیما نی برار

ای زمعنی بی خبردین تودنیا میشود

*****

طوبا این جا ثمرش قا بل دل بستن نیست

زا هد از بی خبری ریشهء مسوا ک خود است

*****

حسد تا کی تعصب چند اگر درد دلی داری

نیاز زا هدا ن بی خبر کن درد دینی را

4 ـ دوراز حق :

علی رغم این که زاهد خود را از حق جویان راهیاب وانمود می دارد، بیدل او رانه تنها دوراز نشئه جام قُرب معرفی می کند، بلکه وی را راه نیافته به بزم یقین وحتا فاقد ایمان استواروجازم ، می شناسد :

نپندا ری که جا م قُرب زاهد نشئه ای دارد

دلیل دوری ا ست این ها که دریاد است معبودش

*****

ند انم وا صل بزم یقین کی میشود زاهد

هنوز ا زسبحه می لغزد به صد جا پای ایما نش

*****

5 ـ خشک ا ند یش :

در فرهنگ انسا نگرایی وادب آزاد اندیشی واژهء «خشک» یا خشک مغزو خشک اندیش

به کسی اطلاق می شودکه ازروح الفت در همزیستی وانعطاف پذیری در حق شناسی بی بهره ویا کم بهره بوده وچون رهسپار( خط آهن ) در یک مسیر از پیش تعیین شده درمبدأ ومقصد راه درپیش گرفته باشد.

بیدل زاهد را به دلیل تک بُعدی ویک دندگی او، متصف به این ویژگی می شناسد وبنا

بر این به گونهء سمبولیک وی را ازدسترسی به آب حقیقت که رمز طراوت ، حیات، با لندگی وبقا در بهشت است محروم می شناسد وباب طبع آتش ( رمز دوزخ ) می داند که پیوسته درپی چوب خشک سر گر دان است :

ز زهد خشک زاهد نیست باکی سیرمستا ن را

که ایمین از خزا ن با شد بها ر گلشن مینا

*****

تد بیر زهد ما یهء تشویش کس مبا د

صا بون خشک جا مهء ما راپلید کرد

*****

به زهد خشک لا ف تر دما غی ها مزن بید ل

شنا نتوا ن به روی موج نقش بور یا کر دن

*****

عر فا ن نصیب زا هد جنت پرست نیست

این جوی خشک مغزبه دریا نمی رسد

*****

زا هدا ن حاشا که در خلد برین یا بند بار

چو ن عصا این خشک مغزان باب آتش خانه اند

6 ـ د شمنی با عشر ت :

ا زنظربیدل باده ستیزی زاهد به مفهوم دشمنی با عشرت وآسایش انسان ، چون خشک اندیشی وی نمودی از عصبیت وتنگ نظری اوست . بیدل در افادهء این مشخصه زاهد به پیش کسوتان آزاد اندیش چون خیام و حا فظ تاسی جسته وپیوسته از بد بینی ونزاع وجفا های تیرهء عصبیت روز گارش چون زا هد ، شیخ ، واعظ ومحتسب شکا یت دارد :

ز ا هل صومعه اکرا ه نیست مستا ن را

که ترشرو یی زاهد به بزم می نمک است

*****

چه جرعه ها که نه بر خاک ریختی زاهد

به این حیا نتوا ن پاس آبروی تو دا شت

*****

بها رمی گذرد مفت فرصت است ای شیخ

قدح به خون ورع زن شرا ب نا ب دریا ب

******

بز م می گرم است از دمسر دی وا عظ چه با ک

بر ف نتوا ند شدن د ر فصل تا بستا ن سفید

******

صبر کن ای شیشه بر سنگ جفا ي محتسب

گرد ن این دشمن عشرت خدا خواهد شکست

7 ــ حسود :

خصلت دیگری که بیدل ، زاهد را بدا ن متصف دانسته است ، حسادت است، ولی جا لب توجه ویژه این است که حسا دت زاهد راجع به چیزی ابراز شده است که او پیوسته خود را نسبت بدا ن بی با ور وا نموده است :

زا هد ازرشک شرار شوق ما تر دا منا ن

همچو خا رخشک بهر سوختن آماده است

*****

8 ــ سنگ دل :

ازدیگر سجا یای اخلا ق آیینی زاهد، سنگدلی اوست. منظور از سنگدلی، فقدان احساس عدالت پسندو الفت سرشت وزیبایی پرست انسانی در برابرمسایل ومناظری ست که در ذات خودفرد یا عاطفه را متأثرمی سازند وبه نوعی ازکنش یا واکنش وا می دارند وچون زاهد فا قد چنین احسا سی است ، توان دل اورا چون سنگی برشمردکه ازشررآ تش عشق

به نا م تأثر، سوزوگدازی نشا ن نمی دهد. وبنا برهمین دلیل است که بیدل اجتنا ب اززاهدان را سفا رش میدهد :

شورعشق ودل افسردهء زاهد هیهات

از شررسنگ کجا سوخته یا می سوزد

*****

شرردر سنگ برق خر من مردم نمی گردد

غنیمت می شماراز زاهدا ن خلوت گزینی را

9 ــ پندا رگرا :

مشخصهء دیگراز سجایای آیینی زاهد ، پندارگرایی ( وهمگرایی یا خیال بافی ) ست، به این توضیح که تصورات اونا شی از وهم یا خیال بوده وچون بنیاد واقعی ندارد، عاری از

حقیقت اند :

عا لمی بر وهم پیچیده است ما نند حباب

جز هوا نبود سری درزیر این دستار ها

*****

ز دیر وکعبه میرسد که این خیا ل پرستا ن

رسید ه اند به چندین مقا م تا نرسید ن

*****

صد طول عمل پشم خیا ل است درین جا

زا هد نشوی غره که من صا حب ریشم

*****

ز شیخا ن برد وهم ریش ودستارآدمیت را

مبا دا اینقدرحر فم گر فتا ردُ م ویا لش

10 ــ تکلف پسند :

مشخصهء دیگرزا هد تکلف اوست ، به این توضیح که او بدون ضرورت وبه گونهء من درآوردی به خود زحمت بیهوده یا درد سرمیدهد. به گونهء مثال با آنکه نماز گذار، طبق

سنت معمول می تواند در« قعده» کلمه شهادت را پس از« التحیات» به صورت عادی و

بی سروصدا قرائت کند ، ولی زاهد به رسم اظهار یقین ، همزما ن با ذکر کلمه شها دت ، انگشت شها دتش را نیز چنان بر می افرازد که منظرهء آن حتا می تواند برای نما زگذار

پهلو نشین وی قا بل توجه و جلب نظربا شدوچون این رویهء او مانندتکلف وی در وضوو

تیمم وبرسر داشتن دستاربسیار بزرگ وپر پیچ وسبد با فت گونه وپوشیدن عبا وقباورداهای عجیب وغریب، زاید وغیر ضروریست ، چیزی جز تکلف بیهوده نمیتواند

بوده باشد :

به اظهاریقین رنج تکلف می کشد زاهد

ازین غافل که انگشت شها دت می کند کورش

*****

در وضوز اهد چه طوفا ن بر سر آب آورد

می نشا ند خاک را درخون تیمم کر دنش

******

زا هد از چنین دستاردست عافیت بردار

خوا هدشکست آ خر زیراین سبد گر دن

******

تنـم ز بند لبا س تکلف آزاد است

برهنگی به برم خلعت خدا دادست

******

زهد وتقوا هم خوش است اما تکلف برطرف

درد دل رابنده ا م درد سری در کارنیست

*****

نبا شد گر نوای زهد وتقوا دردسر کمتر

به بزم ما قدح گوش است ومینا گفتگو دارد

*****

شیخ تا عزم بر نماز شکست

صد وضوتازه کرد وباز شکست

11 ــ ظا هر گرا :

بیدل چون فرزانه آگاه ، آزاد اندیش ، که خود دلگراست ، تظاهربه ایما ن وتجا هرعمل به معروف وخشکه مقدسی را سخت تقبیح می کند ومدعیان کاذب واز جمله زاهدان را که با درونی زنگار بسته ، خود را به لباس پارسایی آراسته اند، بیرون از آدمیت می شنا سد :

نور دل خوا هی به فکر ظاهر آرایی مباش

جوش زنگار است وبس نقش ونگار آیینه

*****

طینت آیینه وخا صیت زاهد یکیست

تا کجا هاصافی ظاهر برد زنگش زدل

*****

برو زاهد نداری مغز براسرارپیچیدن

تو محو ظا هری عمامه می باید به سرپیچی

*****

زا هد ازگنبد دستار به خود می نا زد

نکنی عیب که خرفخر به توقم دارد

12 ــ خود فروشی :

مشخصهء دیگراز سجایای زاهد، خود فروشی یا خود پرستی است . به این توضیح که زاهد باتظاهربه رعایت کامل سنت های مذهبی واز جمله بیش از حد مسنون ، بزرگ ساختن وبر تا فتن ریش وبا خود داشتن مسواک وتجا هر به خلوت گزینی وادعای صفای

دل، بزرگواری برتری جویانهء خودش را به رخ دیگران می کشد ، بیدل این رویهء او را

خود فروشی خوانده وتقبیحش می کند :

در آن محفل که ناز آدمیت خرس وبز دارد

محاسن می فروشی هر قدر باریش می آیی

*****

از چه پرواز بزرگی نفروشد زاهد

ریش برتا فته کم نیست بزاخفش را

*****

چه گونه گم شود ا ز ما ملامت زا هد

که صد زبا ن درازش به چوب مسوا ک است

*****

زا هد زوضع خلوت ناز کما ل مفروش

افسر دن از کف خاک چندان هنر نباشد

******

بر صفای دل زاهد اینقدر چه می نازی

هر چه آیینه گردید باب خود فروشا ن شد

*****

بگو به شیخ که ازکفر تا به دین فرق است

ز خود پرستی تو تا به می پرستی ما

13 ــ ریـا کار :

مشخصهء دیگر زاهد ریا کا ری اوست و بیدل در تمثیل ریا کاری زاهد وهمکنا ن او، به

گونهء طنزاز رونق این حرفه او دربازارپشمینه فروشی یاد می کند واعلا م میدارد که به هدف احترازاز ستمکشی اوهام ، او چون زاهد ، به ترجیح ریا کارانه خمار خلد ، برمستی شراب ناب ، رو نخواهد آورد . وعلی رغم ادعای زاهد دایر بز انزوااز امور دنیوی و

انهماک در امور اخروی ، بیدل اورادر اوج کر وفرجلب وجذب منا فع دنیوی زیر پوشش

ریا کا رانهء دعوت خلق به امور اخروی مشا هده می کند، دعوتی که به دلیل ریا کارانه بو.دن آن نه تنها ره به مقصد مورد ادعای زاهد ( دینداری ) نبرده ، بلکه اسباب بی دینی

خلق را نیزفراهم آورده است :

امتحان ا جناس بازار ریا میداد عرض

ریش ها دیدیم باقیمت تراز پشمینه بود

*****

نیم ستمکش اوهام تا به زهد ریایی

خمار خلد زترک شراب ناب گزینم

*****

زا هد زدعوت خلق دارد عجب کر وفر

گر گوشه گیری این است رحمت به شور محشر

*****

بهر صید خلق درزهد ریایی جا ن مکن

زین تکلف عالمی بی دین شد ودنیا نشد

14 ــ معامله گر :

بیدل در بیان معامله گری زاهد وبیان ویژگی روش اوبه مثابه نمودی از اخلاق عملی وی وهمکنانش اورا چون دکا نداری تمثیل می کند که امتعهء دوکان اوسوره های قرآن ودعا های مستجاب ، ریش ، روزه ، نماز وازین قبیل است ودر معادلعهء تظاهربه عدم تن پروری، به معاملهء کیسه پروری می پردازد :

حرص هر سوره بردبرسیم وزر دارد نظر

زا هداز فردوس هم مطلوب جز دنیا نداشت

*****

زا هدا کار عشق بی سببی است

تو دعا های مستجا ب فروش

*****

ما یه این صوم وصلوة آنگاه سودای بهشت

می شود معلوم زاهد جز دکا ن بنگ نیست

*****

بر شیخ دکا نداری ریش است مسلم

خرس این همه سودا گر پشمینه نباشد

*****

برنقد هنرکیسهء حاجت نتوان دوخت

ملا نیم اجزای رسا یل چه فروشم

15 ــ مزّور:

بیدل تزویریا مکروفسون وفریب زاهد را نمودی از نیرنگ فتنه خیز عالم هوس وأمل وسر خط درس ریا وزادهء طبعیت کلی اخلاق زهد کیشی می خواند :

از عالم نیرنگ أمل هیچ مپزسید

آفاق شررفرصت وزاهد چله دارد

*****

جز مکر درطبیعت زهاد شهر نیست

این گربه طینتان همه یک چشم ازرق اند

*****

بهــارآمد تو هم ای زاهد بی درد تزویری

چمن گل، شیشه قلقل یار مستی من جنون کردم

*****

مشوایمن زتزویرقد خم گشتهء زاهد

که پیش از تیردر پرواز می بینم کما نش را

*****

زند گانی دا مگاه این قدر تزویر نیست

از شمار سبحهء زاهد عرق ریز است دین

*****

زاهد فسون زهد رها کن که عمر هاست

ما همچو شانه از تهء این ریش رفته ایم

*****

حد یث زهد رها کن قلندری آ موز

چه جای دانهء تسبیح ودام اوراد است.

*****

دل وفا، بلبل نوا، واعظ فسون، عاشق جنون

هر کسی در خورد همت پیشه پیدا می کند.