سه يادگار بر ديوار زندان گوانتانامو

 

 

صبورالله سياه سنگ
hajarulaswad@yahoo.com

 

 

 

درست يكصد و شش زمستان پيشتر از اكنون در دو گوشهء خاور و باختر، هزاران هزار فرسنگ دور از هم، تاريخ گواه دو رويداد ناهمگوني كه تا دوسال پيش كسي نميتوانست پيوندي ميان آنها بيابد، بود:

 

در سرماي 1898 كيوبا در گير جنگ آزاديخواهانه با يورشگران اسپانيا بود. نيروهاي دريايي ايالات متحده به فرمان William McKinely (بيست و پنجمين رييس جمهور امريكا) از آب بيرون آمدند و درفش ستاره نشان شان را در گوشهء آفتاب برآمد كيوباي خونين برافراشتند. اين خاكتوده با مساحت 116 كيلو متر مربع، نام بزرگتر از جغرافيايش داشت: گمگوشهء گوانتانامو _ Guantanamo Bay

در همان زمستان در ارزگان (افغانستان) كودكي به دنيا آمد، و پدر و مادر او را "فيض محمد" ناميدند.

در 1903 که
Theodore Roosvelt (يست و ششمين رييس جمهور امريكا) با امضاء در پاي سندي، گوانتانامو را قانوناً (!) آويزهء ايالات متحده ساخت، فيض محمد پنج سال، و در دوران كشمكشهاي Fidel Castro و Dwight Eiesenhower (سي و چهارمين رييس جمهور امريكا) بر سرنوشت گوانتانامو، نامبرده شصت سال داشت.

چندين دهه پس از آن، دو برج بازرگاني نيويارك فرو ريختند و به دنبال آن يورش زميني و آسماني ايالات متحده بر افغانستان آغاز شد. سپس در يكي از روزهاي پر برف هفتهء چهارم فبروري 2002، تفنگداران امريكايي به يگانه كلينيك صحي ارزگان درآمدند و فيض محمد يكصد و سه ساله را دستبند زدند. آنها بدون اينكه بخواهند بدانند نارسايي گفتاري، شنوايي و بينايي، فيض محمد درمانده را به ايستگاه پايان زندگي نزديك ساخته است، پيرمرد را چشم بسته در هليكوپتر نشاندند و نخست به پايگاه ارتش امريكا در قندهار و از آنجا به گوانتانامو فرستادند.

فيض محمد پس از سپري كردن هشت ماه زندان، روز بيست و هفت اكتوبر 2002 از گوانتانامو آزاد گرديد و فردايش هنگامي كه به وزارت داخله سپرده ميشد، به
Todd Pitman گزارشگر Associated Press
گفت: "نميدانم امريكاييها چرا مرا زنداني ساخته بودند."

تاج محمد وردك وزير داخلهء كابل به جاي پاسخ به "چرا"ي پير مرد كه ريشه در زمستان 1898 يا تصادفاً همزاد بودنش با گوانتانامو داشت، گفت: "شايد سوء تفاهمي در ميان بوده باشد. ما نيز نميدانيم كه او و همراهانش (محمد صادق نود ساله از پكتيا و جان محمد سي و پنج ساله از كندز) گنهگارند يا بيگناه؛ چون از سوي ايالات متحده رها شده اند، ما هم فردا آزاد شان ميكنيم."

نيمرخ مهربان ايالات متحدهء امريكا

 

رها ساختن حاجي فيض محمد و چند تن ديگر از گوانتانامو را ميتوان نخستين نشانهء "مهرباني ابريشمين" ايالات متحده و ارج گذاشتن به واويلاهاي پياپي نهادهاي حقوقي و رسانه هاي جهاني دانست.

روز 29 جنوري 2004، آزاد ساختن سه نوجوان سيزده تا پانزده سالهء ديگر كه هنگام دستگير شدن در جنوري 2002، يازده تا سيزده سال داشتند، نمونهء روشنتري است از حرمت گذاشتن به ارزشهاي حقوق بشر از سوي كشوري كه رسانه هاي بيدار جهان آن را به ارزش ستيزي متهم ميسازند.

وزارت دفاع امريكا در پيرامون آزادي آنها نوشت: "اين سه نوجوان زنداني، ديگر در برابر امنيت ملت ما تهديد كننده نيستند. آنها از نگاه استخباراتي و بازجويي نيز بيشتر ازين ارزشي ندارند."

دستگاههاي پنتاگون و
CNN با سرشت "پاكيزه" يي كه دارند نه تنها نام و زادگاه اين نوجوانان را آشكار نميسازند، بلكه از ديگران نيز خواسته اند تا از پخش آگاهي بيشتر در اين باب خودداري كنند، ورنه به گفتهء امريکاييها "طالبان در پي آزار آنها خواهند شد"!

به دنبال اين خواهش،
Andrew North گزارشگرBBC
روز دوم فبروري 2004 گفت: "صليب سرخ ميخواهد نوجوانان آزاد شده _ كه هنوز در كابل كسي از آنها آگاه نيست _ پيش از عيد به خانه هاي شان در ارزگان، هلمند و پكتيا سپرده شوند." جنرال بابه جان (قوماندان عمومي پليس كابل) نيز افزود: "آنها تندرست اند و ميگويند كه در سلولهاي جدا، دور از بزرگسالان نگهداري ميشدند، و اجازهء بازي و ساعت تيري داشتند."

نخستين پيام سپاسگزاري


آقاي Walter Schwimmer سكرتر جنرال شوراي اروپا به نمايندگي از چهل و پنج سازمان عضو، به خاطر آزادي اين سه نوجوان از زندان نظامي گوانتانامو، شادمانيش را بيان داشت و با اشاره به اصول دموكراسي در پرتو قانون و احترام گذاشتن به حقوق زندانيان گفت: "تا وضع امنيت انساني نشود، بشريت مصون نخواهد بود." (گزارش Starusburg
، سي جنوري 2004)

زندان بهتر از آزادي!

 

Alistair Hodgett سخنگوي سازمان عفو بين الملل و Jo Becker نمايندهء سازمان ديدبان حقوق بشر نخستين كساني اند كه در اگست 2003 خواهان آزادي هرچه زودتر اين سه نوجوان افغان شده بودند. هر باري كه آنها خواست آزادي زندانيان پيشگفته را به ميان مي آوردند، جنرال Geoffrey Miller گردانندهء زندان گوانتانامو ميگفت: "آزادي بچه ها در زندان در سطح بلندتري تاءمين است."

آزادي ازينهم بهتر؟


John Mintz ستون نگار روزنامهء Washington Post، در شمارهء ويژهء جمعه، 30 جنوري 2004، گزارش شگفتي كه بدون گزافه به بار بار خواندن مي ارزد، دارد. پاره هايي زيرين مشت نمونهء خروار اند:

"سه نوجوان رها شده اززندان گوانتانامو كه پنتاگون نميخواهد هويت و كشور شان آشكار شود، در سلولي به نام "چلپاسه خانه" آموزش ديده اند. آنها افزون بر رياضيات، خواندن و نوشتن به زبان مادري را از رهنماياني كه يكي از آنها وزير معارف افغانستان بود، فرا گرفتند و با آنكه هنگام دستگير شدن بيسواد بودند، در گوانتانامو به سويهء صنف پنج رسيدند."

پروفيسر
Marc Jacobson (سر زندانبان گوانتانامو و كارمند پنتاگون) ميگويد: "هنوز هم سن درست آنها را نميدانيم. حتا شيوهء استخوان سنجي كودكان نيز نتوانست كارآ باشد، زيرا اين نوجوانان به خاطر نخوردن غذاي درست در سالهاي جنگ، و در نتيجه سوء تغذي پيشرفته، بسيار ناتوان بودند. اينجا، آنها بهترين فلمهاي كارتوني و مستند مانند National Geogra, Cast Away, Free Willy, White Fang را تماشا ميكردند، يخچال شان هميشه پر ميبود از سيب، ناك، خرما و كينو. اگر در جريان پرس و جو، پاسخ درست ميدادند به آنها بسكيت، شير و يك فلم ويديويي بيشتر ميداديم."

يكتن از زندانبانها به نام مستعار
Master Sgt. P
گفت: "آنها افزون بر فوتبال، شطرنج را در سطحي كه يگان بار ميتوانستند ما را مات سازند، آموختند."

در بخشي از همين گزارش آمده است: "هفت نوجوان ديگر، همه كوچكتر از هژده سال، هنوز در گوانتانامو با بزرگسالان در يك سلول زنداني اند."

يادگارهاي روي ديوار


رسانه ها و سازمانهاي حقوق بشر از آغاز تا كنون تلاش ورزيده اند تا به چگونگي برخورد با زندان و شيوهء بازرسي/ پاسخگيري در آنجا دست يابند. گردانندگان گوانتانامو همواره بازداشت شدگان را از چشم مردم پنهان نگه ميدارند. روز 30 جنوري 2004، گزارشگران اجازه يافتند به شماري از اتاقها كه در گذشته جايگاه بازپرسي و پاسخگيري از زندانيان بودند، سر زنند.

John Mintz در پايان مينويسد: "روي يكي از ديوارها خطوط درهم برهمي ديده ميشد. آنها نوشته بودند: دروغگو، بزدل، ناكام و ..."

 

 آنسوي ديوار

 

اندوهكده هاي هلمند، ارزگان و پكتيا از بخت خوب يا بدي كه دارند، هنوز ويرانتر تر از آنند كه به برق و انترنت دسترسي داشته باشند، ورنه آن سه نوجوان كه به اتهام واهي "همكاري با طالبان" دو سال را در زندان گوانتانامو سپري كرده اند، و اينك با زبان انگليسي و كمپيوتر آشنايي دارند، گزارش زيرين را از سايتهاي BBC و CNN برميداشتند و به همديگر ايميل ميكردند:

"جنرال
Brian Hilfertey سخنگوي ارتش ايالات متحده روز پنجم فبروي 2004 به گزارشگران رسانه هاي جهاني در كابل گفت: امريكا اعضاي طالبان را به همكاري در روند صلح در افغانستان فرا ميخواند."

 

به زندان خوش آمديد!

 

در روزگاري زندگي ميكنيم كه آز جاي آزرم را تنگ كرده است. در چنين هنگامهء بي هنگام آناني كه بايد خون دست و آستين شان را پنهان كنند و خاموش بنشيند، بيباكتر و خوشخرامتر از پيش جلوه ميفروشند؛ زيرا جهان در چشم آنها، "پنج ضلعي" سرگرداني است كه بايد در هر بيست و چهار ساعت به گرد خود و هر سه صدو شصت و پنج روز به گرد كاخ سپيد بچرخد.

آنها كه كمترين هنر شان گوانتانامو ساختن زمين و لگد زدن بر گردهء تاريخ است، كاشانهء ديگران را يكي و كوته "لانهء تروريزم" مينامند، و هنگامي كه از كارنامهء خود سخن ميرانند، بي آنكه خمي به ابرو آورند، با پريشانگويي از آبروي خويش ميگذرند.

 

گوانتانامو و بگرام


Donald Rumsfeld، يكي از بالانشيان كاخ سپيد، كه بدون شك انگليسي زبان نخست و يگانه اش است، در نشست سالانهء پنتاگون، روز پنجشنبه 28 دسمبر 2001 گفت:

 

"I would characterize Guantanamo Bay as the least worst place we could have selected."


متن كامل گفتگوها را ميتوان در اينجا خواند:
www.defenceLINK.com/archive/dec28-01

اين گفته، اگر بتوان از نادرستي گرامريش چشم پوشيد، در هر زباني برگردان نارسا خواهد داشت: "من گوانتانامو را چنين وصف خواهم كرد: كمترين بدترين جايي كه ميتوانستيم برگزينيم." (البته آن بدبخت ميخواست بگويد از سياهچالهايي كه داريم، گوانتانامو بدترين
_ولي نه پليدترين_ آنهاست!)

كاريكلماتور
Rumsfeld تا هنگامي سرزبانها بود كه گزارش رسوا سازندهء "زندان تاريك" به قلم Rymond Bonner و Don Van Natta در روزنامهء (New York Times, March 10, 2003) چاپ نشده بود.

لب گشايي و زورنمايي يك تن از زندانبانان بلندپايه در پايگاه بگرام، "كمترين بدترين" گفتهء فرمانروا را زير پرسش برد. در بخشهايي از آن نوشته آمده است:

« Colin Powell و Dunald Rumsfeld گفته اند كه تكنيكهاي امريكايي بر ميثاقهاي جهاني كه كاربرد شكنجه را نميپذيرند و پاسدار شيوه هاي مناسب بازجويي از بازداشت شدگان اند، استوار ميباشند. كارمندان ارتش امريكا نيز ميگويند كه دستگيرشدگان در شرايط انساني نگهداري گرديده و با آنها در پرتو قوانين بين المللي رفتار ميشود. با آنهم امريكاييها نميخواهند چگونگي برخورد با زندانيان را آشكار سازند.

رها شدگان از سرگذشت زندانيان در بگرام، داستانهاي تكاندهنده يي دارند. شايد آناني كه بزرگترين فشارها و دامنه دارترين بازجوييها را ديده اند، تا آزادي نرسيده باشند.

دو تن از زندانيان پيشين گفتند كه چگونه وادار شده بودند با دستان گره شده به سقف و پاهاي بسته به غل و زنجير در سلولهاي تنهايي بايستند. يكي از آنها افزود كه بيشتر برهنه نگه داشته ميشد.

محمد شاه كه هژده روز را در بازداشتگاه بگرام سپري كرده است، ميگويد: "چراغهاي زندان هميشه روشن نگهداشته ميشوند. زندانيان شب را از روز باز نميشناسند. خوابيدن تقريباًَ ناممكن است."

برخي از زندانيان در بالاخانه هاي تنگ و تنها افگنده شده اند و ديگران زندگي شان را بر كف زميني كه با سيمهاي جالي به سلولهاي هشت تا ده نفري قفسه قفسه شده اند، سپري ميكنند.

در زندان بگرام "استخراج معلومات" هدف است. برهم زدن كجا هنجاري (سمت يابي) ابزاري است براي بازپرسي و بخشي از زندگي زنداني.

Roger King سخنگوي ارتش ايالات متحده در افغانستان گفت: "هر نكته در پيرامون چند و چون پيشبرد اين پايگاه ميتواند به دشمن آگاهي دهد كه در صورت دستگير شدن چگونه پيروزمندانه ايستادگي كند." نامبرده افزود: "كاربرد روشني، آواز بلند، ديد آزاري، و زمانزدايي ذهني _ تا زندانيان هنجارهايي مانند روز، و نيمروز و شام يا شب را از دست بدهند _ مجاز اند. بيخواب نگهداري نيز شايد در فهرست باشد."

محمد شاه كه بر دست و پاي خودش غل و زنجيري نداشت، زندانيان زنجيرپيچ را ديده است. او گفت: "بازپرسها با تهديدِ فرستاده شدنم به كيوبا، ميگفتند: گوانتانامو مانند بگرام خوشگوار نيست"!»

و به اينگونه، در مييابيم كه گوانتانامو با همه "كمترين بدترين" بودنهايش ناگوارتر از زنداني كه دستكم دو زنداني را در هفت روز زير شكنجه به ديار نيستي فرستاده، است. اگر گزارشهاي زيرين نيز بتوانند نمايانگر "گوارايي" بازداشتگاه بگرام باشند، شناختن گوانتانامو دشوار نخواهد بود:

نامهء شماره
CTJF 180-CG/ APOAE 09354/ November 12, 2003 از سوي "كميتهء حقوقدانان براي حقوق بشر" به فرمانده ارتش ايالات متحده در افغانستان، چنين آغاز ميشود:

« محترم جنرال
John R. Vines: سپهسالار پايگاه هوايي بگرام،

خواهش ميكنم آگاهي دهيد كار بررسي رويداد مرگ سه تن از زندانيان (حبيب الله، دلاور و عبدالولي) در بازداشتگاه ايالات متحده در افغانستان، به كجا رسيده است.

رسانه هاي جهاني گفته اند كه آفت شناس (پتالوژيست) ويژهء وزارت دفاع ايالات متحده، مرگ حبيب الله و دلاور را پيامد "زخمهاي ناشي از ضربهء كند" دانسته و در نتيجه جان سپردن هر دو را كشتار خوانده است./ البته سرويس جهاني
BBC مرگ عبدالولي را نيز كشته شدن زير شكنجه گفته است.»

در آغاز گردانندگان پايگاه بگرام و سخنگوي ارتش ايالات متحده، پايان يافتن زندگي زندانيان يادشده را "مرگ طبيعي" و "سكته" وانمود كردند.
Caroltta Gall در New York Times, March 4, 2003 و به دنبال ويMarc Kaufman در Washington Post, March 5, 2003، پرده از روي همه پنهانكاريها برداشتند:

(1) حبيب الله سي ساله، باشندهء ارزگان، دهقان، روز سوم دسمبر 2002 در زندان بگرام زير شكنجه جان سپرد. (2) دلاور بيست و دو ساله، باشندهء خوست، رانندهء تكسي، روز دهم دسمبر 2002 در بگرام زير شكنجه كشته شد. (3) عبدالولي، باشندهء كنر، روز 21 جون 2003 در بازداشتگاه امريكايي اسد آباد زير شكنجه جان داد.

برادر بزرگ دلاور كاغذي را كه روز هفدهم جنوري 2003، با جسد دلاور يكجا به او داده شده بود، به
Caroltta Gall داد. بر روي برگه نوشته بود: "دلاور را در سلول زندان مرده يافتيم". به دنبال آن زير عنوان "علت مرگ"، ستوني ديده ميشد با چهار خانه: مرگ طبيعي/ مرگ تصادفي/ خودكشي / كشته شدن. آنجا آشكارا خانهء چهارم (= كشته شدن) نشاني شده بود. در پايان، اين نام و امضاء به چشم ميخورد:
Maj. Elizabeth A. Rouse (پتالوژيست وزارت دفاع ايالات متحدهء امريكا)

جنرال
Roger King
سخنگوي ارتش ايالات متحده در كابل نه تنها درست بودن اين رويداد را پذيرفت بلكه افزود كه سرنوشت حبيب الله نيز همانگونه بوده است.

مجهولهء بيگناهي


آزاد سازي سه نوجوان سيزده تا پانزده سالهء افغان، معادلهء "ناگواري زندان گوانتانامو" در برابر "خوشگواري بازداشتگاه بگرام" را وارونه ميسازد. آنها كه هنگام دستگير شدن، يازده تاسيزده سال داشتند، پيوسته به بيگناهي خويش مي انديشيدند، و زندانبان بر سربرگ پرونده هاي هر يك همان اتهامي را مينوشت كه بر پيشاني حاجي فيض محمد يکصد و سه ساله نگاشته بود: "تهديد در برابر امنيت ايالات متحدهء امريكا"

پروفيسر
Marc Jacobson (سر زندانبان گوانتانامو و كارمند پنتاگون) ميگويد: "اين نوجوانان به خاطر نخوردن غذاي درست در سالهاي جنگ و در نتيجه سوء تغذي پيشرفته، بسيار ناتوان بودند. از همين رو، هنوز هم سن درست آنها را نميدانيم. حتا شيوهء استخوان سنجي كودكان نيز نتوانست كارآ باشد."

Andrew North گزارشگر BBC
، روز چهاردهم فبروري 2004، به ديدن يكي ازين سه نوجوان، نقيب الله كه نام ديگرش "گرسنگي سيزده ساله" است، رفت. نوجواني كه اينك آرزوي داكتر شدن را در دل ميپروراند، بيست و سه ماه و دو هفته را در زندانهاي بگرام و گوانتانامو سپري كرده است. او متهم بود به نان دادن به دشمنان ايالات متحده!

گفت و شنود زيرين (به زبانهاي پشتو و انگليسي) دستاورد همان ديدار است:

مهمان ارتش ايالات متحده


"روز سوم عيد (چهاردهم فبروري 2002) بود. به سوي خانهء مامايم ميرفتم. دزدان تفنگدار آمدند و مرا گرفتند. بعد امريكاييها آمدند و دزدان را دستگير كردند. مرا هم با آنها گرفتند. فكر ميكردند كه من هم با دزدها استم. ما را به گرديز بردند. اميد داشتم كه رها خواهم شد، براي اينكه بيگناه بودم. ما را به كمپي در گرديز بردند. آنها دستهايم را بستند و رويم را پوشاندند. هنوز هم فكر ميكردم كه آزاد خواهم شد، زيرا گناهي نداشتم. پس از پنج شب ما را به بگرام بردند و دو ماه ديگر آنجا مانديم. آنجا هم اميد داشتم كه آزادم خواهند كرد. نكردند. پس از دو ماه به كيوبا آورده شديم. ده شب را در قفسها سپري كرديم. ما را لباسهاي نارنجي رنگ پوشانيدند. بعد ما را به جاب بهتري بردند: به اتاقها، جايي كه بازي ميكرديم، درس ميخوانيم، فلم ميديديم، كمپيوتر مي آموختيم و سرگرميهاي ديگر داشتيم.

آنها نان، گوشت گاو يا گوسفند و خوراكه هاي ديگر را براي ما روي ميز ميگذاشتند. ولي خوراک افغاني و نانهاي چپاتي تندوري زياد يادم مي آمد.

با خانواده رابطهء خطي داشتم. هر دو ماه از خانه نامه دريافت ميكردم. بسيار دلتنگ بودم و با خود ميگفتم: چه وقت آزاد خواهم شد؟ چه وقت آزاد خواهم شد؟

ما را لت و كوب نميكردند. آنها ماه دو بار مي آمدند و از ما ميپرسيدند: القاعده را ميشناسيد؟ طالبان را ميشناسيد؟ آيا به آنها نان ميداديد؟ و پرسشهاي همانند اين.

ميگفتيم: ما خوردسال استيم و اينگونه چيزها را نميدانيم. هرگز نميدانم كه تفنگ را چگونه پر ميكنند و چگونه از آن كار ميگيرند. از سوي ديگر، من در خانه آنقدر صلاحيت ندارم كه به القاعده يا طالبان نان بدهم.

در گوانتانامو مانند زنداني نبوديم. رفتار امريكاييها در برابر ما به برخورد ميزبان با مهمان ميماند. سه روز پيش از آزاد شدن، كسي به ديدن ما آمد و گفت در اين هفته رها خواهيد شد. سه تن ديگر آمدند و گفتند روز سه شنبه آزاد ميشويد.

آن روز، ساعت سه صبح ما را به امبولانس نشاندند و به دريا رساندند. با كشتي به ميدان هوايي آمديم. هواپيما را به چشم خود ديدم. ما را به هواپيما بالا كردند. با آنكه دستها و پاهاي ما را بسته بودند، ميتوانستيم آنها را تكان بدهيم. پس از هفده ساعت به تركيه رسيديم. هواپيما پس از توقف كوتاه دوباره پرواز كرد و از طياره ديگر در هوا تيل گرفت. بعد از پنج ساعت به بگرام رسيديم. امريكاييها در بگرام ما را به سربازان افغان سپردند. آنها ما را به كابل نزد وزير داخله آوردند. او نيز چيزهايي پرسيد و ما را به صليب سرخ سپرد. صليب سرخ مرا به ماماهايم سپرد و آنها مرا به خانه آوردند.

به ده كه رسيدم، ديدم همه بزرگان، زنان، كودكان و دوستان دم راهم ايستاده بودند. پدر، مادر، برادران و خواهرانم هنگام احوالپرسي ميگريستند. من هم ميگريستم. پدر و مادرم گمان ميكردند كه خداوند پسر از دست رفتهء شان را دوباره به آنها داده است. هنوز هم مردم ده به ديدنم مي آيند."


همكاري با طالبان


شام آن روز، گل محمد (پدر نقيب الله) به راديوي BBC گوش ميدهد: "جنرال Bryan Hilfertey سخنگوي ارتش ايالات متحده بار ديگر به گزارشگران رسانه هاي جهاني در كابل گفت: امريكا اعضاي طالبان را به همكاري در روند صلح در افغانستان فرا ميخواند."

نقيب الله به ياد سالهاي "مهمان"بودنش در زندانهاي ايالات متحده مي افتد: نخستين دستبند و نقاب در بازداشتگاه گرديز، زندگي در قفس گوانتانامو، آموزش الفبا در چلپاسه خانه، دستپخت مادر، اتهام همكاري با دشمنان ايالات متحده، شطرنج با زندانبان، زنجيرهاي دو باره به دستها و پاها از نيمه راه كيوبا و تركيه تا افغانستان، خواهش پياپي دستگاه
CNN از رسانه هاي جهان براي جلوگيري از پخش هرگونه آگاهي در پيرامون هويت و زادگاه نوجوانان آزاد شده، و سرانجام آن سه يادگار بر روي ديوار زندان گوانتانامو: "دروغگو، بزدل، ناكام و.... "

 

تنها نقيب الله ميداند که چرا بايد بخندد.

[][]

ريجاينا،
فبروري 2004

اشاره ها


1) "سه يادگار بر ديوار زندان گوانتانامو" در دو بخش نگاشته شده بود: از آغاز تا "به زندان خوش آمديد" روز هفتم فبروري و دنباله اش روز نزدهم فبروري 2004.

 

2) آمار، آگاهيها و گفتاوردها در اين نوشته، از سرچشمه هاي زيرين برگرفته شده اند:


1) Guanatanomo Teen Prisoners, Frank Griffiths, Guardian Weekly, November 29, 2003
2) US Frees Three Juveniles Held in Guantanamo Bay, Charles Aldinger, January 30, 2004
3) Three Teen-agers and Guantanamo Bay: Updates: John Mintz, Washington Post, January 30, 2004
4) US Frees Three Teenagers Held in Guanatamo, Andrew North, BBC South Asia News, February 2, 2004
5) Youth Held at Guantamo Bay, Michelle W. Faul, Associated press, February 2, 2004
6) Barbara Starr, "U.S. Investigating Afghan Detainee Deaths", CNN.com, December 18
7) Duncan Campbell, "Afghan Prisoners Beaten to Death at U.S. Military Interrogation Base", Guardian, March 7, 2003
8) Marc Kaufman, "Army Probing Deaths of Two Afghan Prisoners", Washington Post, March 5, 2003
9) Carlotta Gall, "U.S. Military Investigating Death of Afghan in Custody", NY Times, March 4, 2003
10) "Local Detainee Dies In U.S. Custody in Afg," BBC Monitoring International Reports, June 24, 2003.
Dana Priest and Barton Gellman, "U.S. Decries Abuse but Defends Interrogations: ‘Stress and Duress’ Tactics 11) Used on Terrorism Suspects Held in Secret Overseas Facilities," Washington Post, Dec. 26, 2002
12) Jonathan Turley, "Rights on the Rack: Alleged Torture in Terror War Imperils U.S. Standards of
13) Humanity", Los Angeles Times, March 6, 2003
14) Francis Williams, "US Criticized Over Bagram Interrogation
15) Techniques," Financial Times (London), March 13, 2003
16) Dana Priest and Barton Gellman, "U.S. Decries Abuse but Defends Interrogations: 'Stress and Duress'

17) Tactics Used on Terrorism Suspects Held in Secret Overseas Facilities", Washington Post, Dec26, 2002
18) Statement by the President, United Nations International Day in Support of Victims of Torture, June 26, 2003, accessed on Nov. 7, 2003 at http://www.whitehouse.gov/news/releases/2003/06/20030626-3.html
19) Peter Slevin, "U.S. Pledges Not to Torture Terror Suspects", Washington Post, June 27, 2003


3) "سه يادگار بر ديوار زندان گوانتانامو" دنباله دارد.