WWW.Afghanasamai.com

همایون حمید

 

تهدید را باید جدی گرفت

 

سردی و تشنج در مناسبات افغانستان و پاکستان

 

 در مورد حضور و فعالیت تقریباً بدون مانع عناصر و گروه های مسلح ضد دولت افغانستان ، در قلمرو پاکستان شک و تردیدی وجود ندارد. جامعهء  بین المللی بر این حقیقت کاملاً آگاه است . بازی کنونی پاکستان کم و بیش بر طبق همان سناریوی سه دههء اخیر به پیش می رود : دست زدن به همه اشکال ممکنهء مداخله در امور داخلی افغانستان  و انکار رسمی از  هرگونه مداخله در امور داخلی افغانستان. امروز مقامات پاکستانی دیگر انکار نمی کنند  که در زمان ریاست جمهوری شهید محمد  داوود ، دولت پاکستان از طریق آی اس آی ( سازمان استخبارات نظامی پاکستان)  به عناصر اسلامگرای افغانستان کمک نمود تا به  فعالیت های مسلحانهء ضد دولتی در افغانستان مبادرت ورزند. آن چه که در فاصله میان سالیان 1978 – 1992 ، روی داد ، حتّا در همان زمان نیز بر همه گان آشکار بود . نقش  پاکستان در رویدادهای خونبار و فاجعه آور دوره های تنظیم سالاری و طالبی نیز قابل انکار نیست . امروز باز مقامات پاکستانی مصرانه از مداخله در امور داخلی افغانستان انکار می ورزند ، ولی همهء شواهد و مدارک دال بر این است که عناصر ضد دولتی افغانستان، باز هم در قلمرو پاکستان  پناه گرفته و کمک های مالی و لوژستیکی دریافت می دارند .

در واقع  پاکستان از مداخله در امور داخلی افغانستان دست بر نداشته است . تنها چیزی که فرق کرده است شیوه ها و شگردها و ابزارهای مداخله است – مداخله یی که گاه در حد توطیه های پنهانی  بوده و گاه تا سرحد جنگ اعلام ناشده رسیده است و گاهی هم فراتر از آن ...

برخی از عناصر و حلقات در افغانستان  مدعی اند که اگر افغانستان گویا از داعیهء پشتونستان دست بردارد ، دیگر پاکستان انگیزه یی برای مداخله در امور داخلی افغانستان نخواهد داشت . شمار دیگر مدعی اند که گویا کارگردان پس پردهء این بازی نو پاکستان نیز امریکا است . نادرست بودن این ادعاها نیاز به اثبات ندارد . بنیادگرایان پاکستانی خواب ها و خیال های بسیار فراتر از این دارند- حتّا ، فراتر از افزدون بر عمق ستراتیژیک پاکستان و امثالهم . بنیادگرایان پاکستانی خواب این را می بینند تا افغانستان را به باتلاقی برای امریکا نیز مبدل بکنند . به این صورت هم افغان ها به طور نهایی از پا خواهند افتاد و هم دامن نفوذ امریکا از منطقه برچیده خواهد شد و هم خواب بنیادگرایان پاکستانی برای تشکیل  دولت بزرگ اسلامی- شامل  پاکستان، افغانستان و کشورهای اسلامی آسیای میانه – ممکن خواهد گرديد . البته بنیادگرایان اسلامی در پاکستان  می خواهند تا چنین دولتی تحت رهبری پاکستان تشکیل شود .

گیریم که به فرض امریکا در افغانستان به سرنوشت  شوروی مبتلا  گردد ، سود آن برای افغان ها و افغانستان چی خواهد بود ؟  پاسخ به این پرسش با توجه به تجربه های  دوره های جهاد ، به قدرت رسیدن مجاهدین و فاجعه های  تنظیم سالاری و طالبی و دست درازی های بلامانع کشورهای همسایه در امور داخلی افغانستان ، روشن است .

این روشن است که افغانستان در حالت حاضر فاقد حد اقل  توانایی نظامی دفاع از خود است . همچنان گمان نمی رود که ارگان های استخباراتی افغانستان نیز توانایی آن را داشته باشد تا توطیه ها و شبکه های مخفیی را که به حیث ستون پنجم عمل می کنند ، کشف کرده بتواند . در چنین شرایطی و  در مقطع کنونی بسیار مهم است تا افغان ها  با همسویی ، همبسته گی و نشان دادن یک پارچه گی  ملی در برابر آن نیروها و کشورهای خارجیی که سرگرم توطیه چینی بر ضد افغان ها و افغانستان هستند ، واکنش نشان بدهند .

به کسانی که ظاهراً از موضع ملی گرایانه سخن می گویند ، نیز باید یادآور شد که گیریم همین فردا پس فردا ، قوای امریکایی و قوای ایساف از افغانستان خارج گردند ، به فردای آن چی رخ خواهد داد ... مگر نه این است که افغانستان  با سناریوی بسیار بدتر از آن چه در فاصلهء سالیان 1992 -2001  رخ داد ، مواجه خواهد شد ؟ بدون شک که چنین خواهد بود – البته با نتایج و پیامدهای نابودی آور برای افغانستان و افغان ها .

در مرحلهء کنونی مبرم ترين و اساسی ترين وظيفه يی که در برابر ما افغان ها قرار دارد  این است تا تمام توان خود را روی بازسازی معاصر و مؤثر افغانستان و استفادهء مؤثر از کمک های بین المللی برای نیل به این هدف متمرکز سازیم . در صورت نیل به این هدف و مبدل شدن به یک کشور پیشرفته و ملت متحد و توانا ، دیگر ناگزیر به تحمل آن چه که امروز برای بقای ملی ناگزیر به تحمل آن هستیم ، نخواهیم بود .  این است ملی گرایی معقول افغانی . ما باید از گذشته درس گرفته باشیم و بدانیم که تسلیم احساسات تند و تیز شدن ، دردهای ما را مداوا نمی کند ، بل آن ها را عمیق تر و چرکین تر می سازد.  میان انتخاب حضور امریکا و آیساف و يا  برگشت به گذشتهء نه چندان دور مبدل شدن به بازیچه یی در دست پاکستان و همسایه گان دیگر و قدرت های دیگر منطقه یی ، کدام يک بهتر است ؟ آيا راه معقول ديگری جز اين که با استفاده از ياری بين المللی بکوشيم تا به حيث يک ملت و يک کشور توانا ،  روی پای خود بلند شويم ، وجود دارد ؟ اگر کسی الترناتيف عملی بهتر داشته باشد ، بفرماييد آن را ارايه بکند ...

مسألهء دیگر این است که افغانستان به حیث یک کشور این حق را دارد تا در مورد سیاست خارجی  خویش و نحوهء تحقق آن بر اساس منافع و مصالح ملی خویش ، در چهارچوب موازین شناخته شدهء روابط بین المللی ، تصمیم بگیرد . تصمیم در مورد مناسبات افغانستان با ایالات متحدهء امریکا ، مربوط به ملل و دول این دوکشور است و افغان ها هیچ نیازی به سفارش های ديگران و به ويژه کسانی چون  جنرال حمید گل و امثال او ندارند .

تا جایی که مربوط به مناسبات افغانستان و پاکستان می گردد ، طبعاً عادی ساختن آن با منافع هردو کشور و منافع صلح و امنیت در منطقه مطابقت دارد . دو کشور بخواهند و یا نخواهند ، همسایهء همدیگر اند . آن چه را هم که در گذشته در مناسبات دو کشور به وقوع پیوسته است ، نمی توان دگرگون ساخت . این دو کشور همسایه تنها کاری که کرده می توانند آن است تا برای مناسبات متقابلاً مفید برای امروز و فردا تصمیم بگیرند و مسایل به میراث رسیده از دوران استعمار و دهه های پس از آن را بر مبنای موازین شناخته شدهء بین المللی ، حل و فصل نمایند . تا جایی که مربوط به مسألهء خط دیورند می گردد ، طبعاً این مسأله نیز باید روزی حل و فصل گردد . پاکستان حاضر نبوده و نیست تا این قضیهء از طریق رجوع به یک مرجع معتبر قضایی بین المللی حل و فصل شود ؛ چون می داند که در يک چنين روندی بازندهء حتمی خواهد بود . پس راهی که باقی می ماند ، مذاکره رسمی میان دو دولت است . در صورتی که تصمیم و  ارادهء سیاسی بر مبنای تعقل ، عدالت پسندی و نیت نیک برای حل این مسأله موجود باشد ، راه های متعددی برای حل این قضیهء بغرنج یافت شده می توانند . و امّا ، در حالت حاضر و  تحت شرایط موجود ، به نفع افغانستان نیست تا مذاکرات را با پاکستان روی این قضیهء بغرنج آغاز نماید .  د راصل حکومت افغانستان در حالت حاضر و شرايط کنونی  نمی تواند و نباید روی چنین مسایلی با پاکستان وارد مذاکره شود. وارد کردن فشار بر حکومت از سوی این یا آن گروه و جناح افغانی ، برای آغاز مذاکرات روی مسألهء خط ديورند با پاکستان ، در شرايط و زمان کنونی ،  عملی است مغایر با منافع و مصالح علیای ملی  و دلیل آن بر هر کسی که از امور سیاسی کمی آگاهی دارد ، روشن است .  در گام نخست افغان ها باید متحدانه از پاکستان بخواهند تا :

- پاکستان بدون قید و شرط به مداخله در امور داخلی افغانستان پایان دهد و پایه ها و پایگاه های این مداخلات را برچیند 

- پاکستان بايد ضمانت نمايد که نيروهای نظامی آن با عادی شدن اوضاع ، از نوار ديورند  به مناطق وضع الجيشی قبلی خود برخواهند گشت

- پاکستان بايد ضمانت عدم تکرار مداخله در امور داخلی افغانستان را ارايه نمايد

- پاکستان  حد اقل  بايد مسؤولیت خود را در فاجعهء یک و نیم دههء اخیر اعتراف کند 

-  پاکستان بايد حق ترانزیت آزاد اموال افغانی را از طریق بندرکراچی رعایت نماید 

در مقابل افغانستان نیز باید متعهد به رعایت موازین حسن همجواری و عدم مداخله در امور داخلی بر اساس متقابل گردد . با تحقق این مرحله ،  زمینهء اعتماد متقابل فراهم خواهد شد و با رشد همکاری های متقابلاً مفید در عرصه های اقتصادی ، فرهنگی و سياسی ،  این زمینه گسترش بیشتر خواهد یافت . به دنبال آن و با عادی شدن اوضاع در افغانستان ، طرفین خواهند توانست در فضای مناسب مذاکرات روی قضیهء بغرنج میراث دورهء استعمار - به سخن روشن : سرنوشت آن بخش از خاک های افغانستان  که توسط استعمار انگليسی به زور غصب و سپس جبراً ضميمهء پاکستان گرديده است - را آغاز کنند . طبعاً اين مذاکرات در نهايت زمانی به نتيجه خواهد رسيد که هر دو طرف از خود واقعبينی و انعطاف نشان بدهند. ميان موقف کنونی نوار ديورند و دادن استقلال و يا خود مختاری به آن  و يا هم پذيرش آن به حيث يک بخش قلمرو پاکستان و يا افغانستان ، ده ها طرح  ديگر  را می توان ارايه کرد ؛ ولی مهم اين است تا طرحی را يافت که هم مورد پذيرش هر دو طرف- افغانستان و پاکستان - باشد و هم حقوق مردمان پشتون و بلوچ آن طرف سرحد زير پا نگردد .

اگر پاکستانی ها بخواهند تا افغانستان به صورت يک جانبه  انصراف خود را از دنبال کردن قضيه اعلام و ديورند را به حيث سرحد دو کشور به رسميت بشناسد ، چندان شگفتی برانگيز نخواهد بود و امّا ارايهء  چنين طرحی از سوی اين يا آن شخص و گروه افغانی طبعاً در مورد ماهيت و نيات آن شخص و گروه پرسش های جديی را بر می انگيزد. شکی وجود ندارد که  در مذاکرات آينده برای حل اين قضيه گذشت ها و انعطاف های متقابل و  داد و ستدها محتمل و حتی اجتناب ناپذير خواهد بود ، ولی طرح انصراف يک جانبه ، پيشاپيش افغانستان را خلع سلاح می کند ، بدون آن که حد اقل ممکن را از طرف ديگر به دست آورده باشد. حتّا ارايهء چنين طرحی از سوی اين و يا آن گروه افغانی ، اميد پاکستان را برای منشعب کردن افغان ها و انداختن آن ها بر سر و گردن همديگر روی اين قضيه ، افزايش می دهد.

در پايان لازم به ياد آوری که  در اسناد رسمی دورهء استعمار انگليسی و قراردادهای تحميلی آن بر جانب افغانی ، صحبت از خط ديورند نيست ، بل اصطلاح نوار ديورند به کار برده شده است . بلی ،  نه يک خط بل يک نوار،  سرحد ميان افغانستان و هند بريتانوی بوده است که بخشی از قلمرو افغانستان و مربوط به افغانستان را نيز اشغال کرده بود.

 

کی مداخله گر و مقصر است ؟

 

 پس از طرح اتهامات از سوی وزرای خارجه و دفاع روسیه در مورد  این که گویا حوادث در اندیجان ازبکستان در قلمرو افغانستان پلانگذاری شده است و تندروان اسلامی از قلمرو افغانستان امنیت کشورهای آسیای میانه را بر هم می زنند ، وزرات های دفاع و خارجهء افغانستان با صدور اعلامیه ها و بیانیه ها واکنش نشان داده و با رد این ادعاها ابراز امیدواری کردند که این اظهارت مبین موضع فدراسیون روسیه نباشد- تجاهل عرفانهء بی ثمر ؛ زیرا کور سیاست هم می داند که روسیه کشوری نیست که در آن وزرا  دیدگاه  جدا از دیدگاه رسمی  حکومت را در مورد مسایل سیاست خارجی ابراز دارند.

دیروز در رابطه به ادعاهای مطروحه از سوی مقامات روسی ، حامد کرزی رییس جمهور افغانستان ، نامه یی عنوانی آقای ولادیمیر پوتین فرستاده است . آقای کرزی در این نامه از جمله نوشته اند : "   بدینوسیله می خواهم به شما و به مردم روسیه اطمینان دهم که دولت افغانستان به هیچ وجه اجازه استفاده از قلمرو این کشور رابرای مقاصد تروریستی و یا عملیات بی ثبات سازی در کشورهای همسایه افغانستان و یا کشورهای منطقه و جهان نخواهد داد..."

پرسشی که پیش می آید این است که چرا روس ها در این مورد به جای حکومت ازبکستان سخن می گویند . مگر ازبکستان جزو قلمرو روسیه است ؟ مگر روس ها بهتر از حکومت ازبکستان از مسایل ازبکستان آگاه اند . دیگر این که مراجع روسی هیچ سند و مدرکی در مورد این ادعای خود ذکر نکرده اند.  در این صورت پیش از ارسال نامه از سوی آقای کرزی ، آیا بهتر نبود تا وزارت خارجهء افغانستان در ملاقاتی با سفیر روسیه از او می خواست  تا با مراجعه به مقامات دولت متبوعش قضیه را روشن سازد که آیا برای این ادعاها سند و مدرکی هم موجود است ، یا خیر . اگر سند و مدرکی موجود می بود در آن صورت افغانستان با استفاده از اطلاعات ارایه شده توسط مراجع روسی باید  افراد و گروه هایی را که احتمالاً در قضایا دست داشتند کشف و مورد پیگرد قرار می داد . در غیر آن بر همه گان روشن می شد که روسیه اتهامات ناروا و بی پایه یی را علیه افغانستان مطرح کرده است .

و امّا ، غیر قابل تصور است که در حالت حاضر طالبان و یا القاعده در افغانستان از امکاناتی برای این در دسترس داشته باشند تا عملیاتی را در آسیای میانه به راه اندازند.  در این صورت روس ها چرا و برای چی به اظهارات ضد افغانی می پردازند. واقعیت این است که در آستانهء انتخابات ریاست جمهوری و سپس تشکیل حکومت جدید توسط آقای کرزی و باز اینک در آستانهء انتخابات پارلمانی روس ها با همچو اظهاراتی می خواهند بر افغانستان اعمال فشار نمایند  و حکومت افغانستان را به نرمش در برابر نیروهای فروپاشیدهء پروروسی که اینک می خواهند دوباره خود را منسجم بسازند ، وادار نماید و به آنان امتیاز بدهد. نکتهء دیگر همانا همیاری ستراتیژیک میان افغانستان و امریکا است .

در این شکی وجود ندارد که روس ها از روند انکشاف اوضاع در افغانستان ، ناراضی اند . حکومات روسیه از زمان امپراتوری تزاری ، تا امپراتوری شوروی و پس از آن نه تنها خواب هایی را در مورد افغانستان در سر می پرورانیده اند ، بل پلان های عملیی را نیز روی دست داشته اند . حد اقل خواست روس ها این است تا افغانستان بار دیگر به منطقهء حایل مبدل شود –  همان موقفی که استعمار روسی و بریتانوی در مورد آن در قرن گذشته به توافق رسیده بودند . در آستانهء آغاز عملیات ایتلاف ضد تروریستی در افغانستان ، مقامات روسیه صراحتاً شمال افغانستان را به حیث زون منافع روسیه اعلام کردند . روس ها کوشیدند تا با پشتیبانی متحدین خود در افغانستان ، این مفکوره را عملی بسازند و هنوز هم از این کوشش ها دست برنداشته اند .

افغانستان در قرن گذشته با تعقیب سیاست بیطرفی و عدم انسلاک ، کوشید تا خود را از خصومت میان شرق و غرب به دور نگهدارد . و امّا ، روس ها با مداخله و تجاوز خود بر افغانستان بر این موقف و سیاست افغانستان نقطهء پایان نهادند . دیگر برگشت افغانستان به منطقهء حایل نه به نفع افغانستان است و نه هم به نفع کشورهای آسیای میانه . افغانستان امروز دارد به حلقهء  وصل کشورهای منطقه مبدل می شود و به پلی برای وصل آسیای میانه با جهان . نگرانی و ناراحتی روس ها درست از همین امر منشأ می گیرد ؛ زیرا روسیه   هنوز هم از ادعای خود در مورد آسیای میانه دست بر نداشته است و آسیای میانه  را منطقهء نفوذ انحصاری خود می شمارد . تبدیل شدن افغانستان به پل اتصال آسیای میانه با جهان، این خواب روسیه را برهم می زند . در همین راستا است که همکاری ستراتیژیک افغانستان و امریکا ، نیز روسیه را جداً نگران سرنوشت منافع استعماری اش در منطقه ساخته است . 

افغانستان به حیث یک کشور آزاد و مستقل ، حق دارد تا خود در چهارچوب قوانین و مقررات بین المللی پذیرفته شده ، در مورد مسایل سیات خارجی خودش و انتخاب دوستان و متحدین خودش در عرصهء بین المللی تصمیم بگیرد . روسیه هیچ حقی بر گردن افغان ها و افغانستان ندارد . اصلاً روسیه نخست باید  غرامات ده ها میلیارد دالری تجاوز نظامی بر افغانستان را که کشورما را به ویرانهء سوخته مبدل کرد و جامعهء افغانی را سراپا پر از زخم های خونین ساخت ، بپردازد و رسماً از مردم افغانستان به خاطر جنایاتی که مرتکب شده است ، معذرت بخواهد .  تنها در این صورت افغانستان می باییست مناسبات عادی را با روسیه برقرار کند . کسانی که تنها برای رسیدن  به قدرت و بقای قدرت خود از این حق مسلم افغانستان صرف نظر کردند ، در واقع با آنانی که به زور تانک های روسی به قدرت رسیدند ، فرقی ندارند .

دیگر این که روسیه وکیل بالتوکیل کشورهای آسیای میانه نیست ، تا از آن ها نماینده گی کند . کشورهای آسیای میانه اگر مشکل و مسأله یی با افغانستان دارند ، خود باید آن را با افغانستان مطرح بکنند . مردمان آسیای میانه فراموش نکرده اند و نباید فراموش بکنند که روسیه چه گونه  با سیاست های محیلانه آنان را به اسارت درآورد . دیگر این که دولت های آسیای میانه باید بدانند که با استبداد و فسادی که به آن مبتلا هستند و با بستن همهء منافذ برای ابراز نظر و اعتراض از سوی مردم ، آنان را به سوی عصیان و شورش سوق می دهند . سرکوب نیروهای دیموکرات و اپوزسیون دموکرات ، سبب می شود تا عناصر و حلقات افراطی از این  موج نارضایتی مردم تغذیه نمایند .

حکومت ها و زمامداران مستبد و خودکامهء آسیای میانه ، می خواهند  به هر قیمتی که باشد ، مادام العمر برسر اقتدار بمانند . اینان حتّا ، حاضر اند تا به بهای گران قربانی کردن کشورها و مردمان آسیای میانه به پیشگاه پلان های آزمندانهء استعماری روسیه ، پشتیبانی کرملین را با خود داشته باشند . هر قدر اینان به استبداد رو کنند و هر قدر که برای داوم حکمرانی استبدادی خود در برابر نیات استعماری روسیه سر خم کنند ، همانقدر انزجار و نفرت بیشتر مردم خود را خواهند خرید .

با فروپاشی شوروی ، عصر استعمار روسی در آسیای میانه نیز به سر رسید و کرملین دیگر توان آن را ندارد تا به دور آسیای میانه و اروپای شرقی ، حصار آهنین بکشد؛ چون نه دیگر افسون ایدیولوژیک دارد ، نه توان اقتصادی و سیاسی کسب مقام ابرقدرت بودن را .  روسیه تنها سلاح زنگ زدهء تجربهء سیاسی و دیپلوماتیک  استعماری را در دست دارد . همچنان ، شکی نیست که روسیه میراث کا گی بی را در اختیار دارد و عناصر و شبکه هایی از عناصر سرسپرده و مزدور را – هم در افغانستان و همه در منطقه . اینان می توانند به اشارهء روسیه اوضاع را در افغانستان و کشورهای دیگر متشنج سازند .

حکومت افغانستان در کنار دیپلماسی کج دار و مریز با روسیه ، باید متوجهء عناصر و  شبکه های مخفی کا گی بی در افغانستان باشد – شبکه یی که عناصر متعددی را در بر می گیرد  و در شرایط معیینی می تواند به اعمال بسیار مخرب دست زند . شناسایی این شبکه و اقدامات لازم برای خنثی کردن آن امر بسیار ضروری است . در این صورت مار سیاست روسیه در افغانستان  بی دندان خواهد شد ، نه با ارسال نامه از سوی آقای کرزی به تزار ولایمیر پوتین .

شکی وجود ندارد که عناصر پرو روسی ، در برابر اتهامات کنونی روسیه همان گونه ساکت باقی مانده اند که سه و نیم سال پیش در برابر ادعای روسیه در بارهء اعلام شمال افغانستان به زون منافع روسیه سکوت کردند . عناصر و نیروهای ملی ، وطندوست و دموکرات افغان باید در برابر اتهامات و اقدامات ضد افغانی روسیه همانگونه متحدانه و یک پارچه

واکنش نشان بدهند که در برابر توطیه های ضد افغانی پاکستان و یا هر کشور و نیروی دیگری باید نشان بدهند . درست به همان دلیلی که نیاز به آن را در بخش واکنش به سیاست های ضدافغانی پاکستان متذکر شدیم .

 

 

 

وا