حمید عبیدی

 

 

 

باغباني

 

باغباني دهکده کوچک اما زيبايي است ميان سياه کوه و سفيد کوه ، در کنار درياي سرخرود ، در ولسوالي سرخرود ولايت ننگرهار . آنگاه که شاهراه کابل ـ پيشاور ـ دهلي از همسايه گي باغباني ميگذشت ، اين دهکده نيز اهميت دگري داشت ‌.  اينجا باغ بزرگ و زيباي دولتي با عمارات و تسهيلات لازمه براي استراحت شاهان وشهنشاهان در راه سفر شان‌، دامن گسترده بود . پسانتر ها باغ به فروش رفته ، به زمين زراعتي تبديل شد و پارچه ، پارچه گرديد . امروز تنها چند باغ کوچک و جداگانه ، چند وجب ديوار و بخشي از يک برج  در يک گوشه  آن باغ افسانوي بر جا مانده و بس . اما اثر گذشته در تفکر و فرهنگ مردم ، به مراتب بزرگتر و زنده تر است . مردم باغباني به هر دو زبان دري و پشتو صحبت ميکنند و در مسايل اتنيکي و فرهنگي ذهن کاملاً باز دارند . معارف دوستي عنعنه ارزنده‌يي است و از برکت آن بيشتر باشنده‌گان باغباني نه تنها با سواد اند ، بل از گذشته تا امروز از ميان شان استعداد هاي  برازنده‌يي سر بلند کرده و در سراسر کشور و فراتر از آن نامور شده اند .  

خانواده پژواک 

در نيمه اول سده جاري از باشنده‌گان باغباني قاضي عبداللّه از برکت دانش ، استعداد‌، رسوخ اجتماعي و عدالت پروري درخشيد . 

پس از سقوط نهضت اماني ، قاضي عبدالله تحت فشار قرار گرفت تا حکم تکفير شاه امان الله را صادر کند ، يا همچو فتوايي را تأييد نمايد . او در فتوايي که صادر کرد‌‌، ماهيت زمامداران نو را برملا ساخت و حکم شرع و قانون را در مورد شان روشن نمود‌‌. قاضي عبدالله پس از صدور فتوا ، براي حفظ جان ناگزير شد تا بالاخره خود را به باغباني برساند . او تا پايان دوره اغتشاش در پناه حمايت مردم در امان ماند و حکومت برغم اعزام قوا موفق به دستگيري او نگرديد .    

قاضي عبداللّه با همه مصروفيتهاي رسمي هر جا که ميبود ، مانند نياکان خود عده‌يي از تشنه‌گان دانش را چنان که مرسوم بود ، در علوم مروجه تدريس مينمود. او آدم متدين و روشنفکر بود . چنانچه مثلاً از حقوق زنان منجمله حق آنان براي کسب سواد و دانش پشتيباني ميکرد و دختر بزرگش را سواد و دانش آموخته وبه مثابه ارشد فرزندان به حرف و مشوره اش اهميت زياد ميداد . 

پسر بزرگ قاضی عبدالله که  حفيظ‌اللّه نام داشت  نيز قاضي بود و قريحه شاعري هم داشت ‌. زمانی که در سال ۱۳۰۹ عده یی باز در کوهدامن دست به شورش زدند،  سپه‌سالار عبدالوکيل خان نورستاني، برای اعادهٔ‌ امنیت منطقه با یک دسته از قوای حکومتی وارد کوهدامن شد‌. پس از آن که قوای حکومتی از سوی شورشیان غافلگیر شد،  سپه سالار عبدالوکیل خان، به خانهٔ قاضي حفيظ‌الله پناه آورد. شورشیان خواستار تسلیمی سپهسالاری شدند و اما قاضی حفیظ الله به رسم حفاظت از مهمان، به جاي نجات جان خود ترجيع داد ، تا با آن مبارز بزرگ راه استقلال شهيد گردد‌. 

پژواک ـ کودکي و نوجواني

عبدالرحمن پژواک دومين پسر قاضي عبداللّه ،  روز ۱۷ حوت سال۱۲۹۸ خورشيدي برابر  با  ۷ مارچ ۱۹۱۹ عیسوی  در شهر باستانی غزنه -شهری که پدر بزرگوارش آن جا در کرسي قضا ايفاي وظيفه مينمود  - چشم به جهان گشود.

پژواک در محيط دانش گستر و فرهنگ پرور زير نظر پدر بزرگوار و برادر دانشمند خويش پرورش يافت. مکتب را تا صنف چهارم در ننگرهار ادامه داد. بعد به کابل آمد و شامل مکتب اندرابي شد . بلاخره آموزش را در ليسه حبيبيه  ادامه داده از آ ن به درجه بکلوريا فارغ التحصيل گرديد .        

او در تمام مدت تحصيل شاگرد ممتاز بود . مردمان با بصيرت از روي هوشمندي و پشتکار و خصوصيات اخلاقي اش ، آينده او را درخشان  پيشبيني مي کردند . با فراغت از مکتب ، در اثر اشتياق به تحصيل شامل فاکولته نو بنياد طب شد . گرچه اصلاً ذوقش به رشته ادبيات و علوم اجتماعي مايل بود ، اما تا آن  هنگام فاکولته طب يگانه مؤسسه معاصر تحصيلات عالي بود. 

پژواک از همان آوان نوجواني و جواني از نزديک شاهد رويداد هاي  بزرگ اجتماعي و فراز و نشيب هاي زنده‌گي بود . در ساليان  واپسين نهضت اماني در کابل بود و فاجعه سقوط نهضت اماني و نتايج و پيامد هاي آن را نيز از نزديک ديد . سپس برادر بزرگ و نخستين استادش به شهادت رسيد. بدون شک اين رويداد ها نيز بر روان ، ذهن و روند شکل گيري شخصيت او اثر گذاشت .

 

 

نخستين آزمون زنده‌گي 

 

با وفات نابهنگام پدر ، پژواک جوان يگانه تکيه گاه مطمين را از دست داد .

قاضي عبداللّه گرچه سالها در مناصب بزرگ کار کرد ، اما چنان پاک سرشت ، پاک نفس و سخاوتمند بود ، که از مال دنيا هيچ اندوخته نداشت . حاصل زمين و باغ آبايي نيز آنقدرنبود ، که مصارف خانواده بزرگ را کفايت کند . بعلاوه چند نوجوان خانواده بدور از زادگاه پدري در کابل درس ميخواندند ، که اين خود مصارف را زياد تر ميساخت .

پژواک ناگزير بود فداکاري کند . او تحصيل را نيمه تمام گذاشت تا کار کند و مسؤليت خانواده‌گي را برآورده سا خته ، زمينه را براي ادامه آموزش نو جوانان تحت سرپرستي خويش نيز فراهم نمايد .

 

 

نخستين آزمون اجتماعي 

 

پژواک نخست به حيث ترجمان زبان انگليسي وارد انجمن تاريخ شد . اولين آثار خود را نيز همين جا نوشت . آنگاه که رياست مستقل مطبوعات بنياد گذاشته شد‌‌، پژواک که توانايي اش در عرصه فرهنگ در حال تبارز بود نخست به حيث مدير شعبه دوم مديريت عمومي نشرات مقرر شد . در ساليان بعدي به حيث مدير مسؤول اصلاح ، مسؤول آژانس باختر ، مدير عمومي نشرات رياست مستقل مطبوعات و  رييس پشتو تولنه ايفاي وظيفه نمود . 

پژواک هنگام تصدي پست هاي مهم در عرصه مطبوعات و فرهنگ دلبستگي عميق خود را به اصل آزادي عقيده و بيان نشان داد .

 

 

ديپلومات وشخصيت بين المللي

 

پژواک از سال ۱۹۴۶ م وارد عرصه ديپلوماتيک گرديد و ساليان متمادي به حيث ديپلمات ايفاي وظيفه نمود .  ساليان زياد سفير کبير و نماينده دايمي افغانستان در ملل متحد بود .  

در سالهاي خدمت در ملل متحد ، دانش گسترده ، استعداد ، واقعبيني ، ثبات شخصيت ، شم ديپلوماتيک ، يگانه‌گي پندار ، گفتار و کردار و سيماي انساني  شخصيت پژواک ، او را چهره سرشناس و مورد احترام واعتماد بين المللي ساخت‌. به همين سبب عهده هاي مهم بين المللي به او سپرده شد . به گونه مثال او رياست کمسيون تجديد نظر بر منشور سازمان ملل متحد ، رياست کميسيون حقوق بشر سازمان ملل متحد ، رياست مجمع عمومي ( جنرال اسامبله ) سازمان ملل متحد و رياست اسامبله خاص سازمان ملل متحد براي ناميبيا را عهده دار بود .   

پژواک هم به صفت نماينده دايمي افغانستان و نيز از کرسي وظايف بين المللي سپرده شده به وي‌‌، کوششهاي خسته‌گي ناپذير و فراموش ناشدني را به امر صلح و عدالت بين المللي مبذول داشته و بهترين ممثل و نگهبان وقار ، حيثيت و منافع بين المللي افغانستان بود. پژواک در پيوستن افغانستان به اعلاميه جهاني حقوق بشر نقش بارز داشت و از اثر استدلال و کوشش او بود که حکومت وقت به اين امرتصميم گرفت .        

پژواک را بايد مؤلف حق تعيين سرنوشت ( خود اراديت ) شناخت . پيش از بارور شدن کوششهاي او، تعين سرنوشت تنها در رديف يک اصل سياسي بود و هنوز حق مسلم و ثابت و اصل حقوق بين‌المللي شناخته نمي شد .      

اين که عدم انسلاک از جمله ارکان اساسي سياست خارجي افغانستان بوده و اين که افغانستان در بنيادگزاري اين نهضت سهم داشته ، بر همه آگاهان روشن ميباشد . شايان ياددهاني است که در اين زمينه پژواک برازنده ترين نقش را داشت . پژواک درگردهم‌آيي هاي که به تاسيس اين جنبش انجاميد و سپس در تمام کنفرانسهاي سران کشور هاي عضو جنبش ، از افغانستان نماينده‌گي مينمود‌.

 

 

در دفاع از حقوق انساني و ملي

 

پس از کودتاي ثور( ۱۹۷۸ ) پژواک از آخرين وظيفه رسمي کناره گيري کرد . در تمام مراحل بحران تباهي آور و تا واپسين نفس ، موقف پژواک به طورکامل و پيگيرانه بر منافع ملي استوار بود‌‌. او از منافع ملي و حقوق قانوني افغانها و افغانستان و حقوق و آزادي هاي انساني ، با منطق قوي حقوقي دفاع مينمود .            

پژواک زماني که هنوز در کابل بود ، مخفيانه « انجمن حقوق بشر افغانستان » را بنياد نهاد ، تا در پرتو ارزشها و موازين جهانشمول آزادي و حقوق بشر تصوير فاجعه جاري در کشور را به جامعه افغاني و جامعه جهاني ارايه نمايد . پژواک اسناد و اعلاميه هاي اين انجمن را که توسط شماري از همکارانش به صورت شبنامه پخش ميشد ، خود مينوشت .     

آنگاه که وطن سراپا دچار فاجعه خونين بود ، پژواک نيز سخت دچار بيماري شد‌. او در سال ( ۱۹۸۲) با تن بيمار اما با اراده استوار و خلل ناپذير براي مبارزه و جانبازي در راه وطن، از کشور خارج شد .

او ميخواست چنان چارچوب ملي مستقل ، مناسب و مؤثر بنياد گذاري شود ، که داعيه مقاومت را مطابق به منافع ملي به سر انجام استقلال ، حاکميت ملي ، تماميت ارضي و وحدت ملي رهنمون شده ، کشتي آمال و سرنوشت ملي را به سر منزل مقصود برساند.      

اين کوششهاي پژواک با عکس‌العمل نيروهاي مقتدري که نيات ديگري داشتند و حاضر نبودند تا تبارز يک نيروي متشکل مقاومت افغاني را اجازه دهند ، روبرو شد . به همين سبب آن ها نگذاشتند تا پژواک در کنار کتله هاي مهاجرين افغان زنده‌گي کند . 

پژواک در جهان آزاد هم نه از هيچ کشوري تقاضاي پناهنده‌گي کرد و نه براي شخص خود چيزي  را پذيرفت . چند سالي را که در آمريکا بود ، در منزل نواسه خود فرهاد پژواک  بسر برد‌‌.      

گرچه وضع صحي پژواک رو به خرابي بود ، اما او دمي هم از انديشه و کوشش براي امر رستگاري ملي باز نه ايستاد . او با استفاده از نخستين فرصت ، در اپريل سال ۱۹۹۱ به پيشاور برگشت و آن جا رحل اقامت افگند .      

پس از تغيير نظام در بهار سال ۱۹۹۲ نيز زماني که آشفته‌گي سرا پاي کشور را فرا گرفت ، باز صداي نخستين اعتراض را پژواک بلند کرد . او در اين مرحله بحران نيز بي اندک تعلل و مسامحه ، حقايق را بي پرده بر زبان آورد .

پژواک از اوضاع ناگوار و پرمخاطره براي سرنوشت ملي افغانها ، ويراني بيشتر کشور و مصايب هموطنان به شدت رنج ميبرد . گرچه در سالهاي واپسين زنده‌گي سخت بيمار و زمينگير شده بود، اما با آنهم تا واپسين دم ، پژواک درد ها ، مصايب ، احساسات و عواطف هموطنان ، پژواک وقار‌، حيثيت ، غرور و شجاعت ، آمال و منافع ملي و پژواک ارزشهاي پسنديده افغاني و عموم بشري ، بود.

 

 

سفر واپسين   

 

استاد پژواک به ساعت چار صبح روز جمعه دهم محرم ۱۴۱۶ قمری مصادف با ۱۸ جوزا سال ۱۳۷۴ هجری شمسی و ۸ جون ۱۹۹۵ عیسوی در حيات آباد پيشاور چشم از دنيا فرو بست‌.     

در مراسم به خاک سپاري و فاتحه در باغباني و نيز در محافل فاتحه که در پيشاور و شمار زيادي از کشور هاي خارجي به شمول آلمان ، انگلستان ، آمريکا و کانادا ، بر گذار شد هزاران هموطن شرکت داشتند .  شايان ياددهاني ميباشد که افغانها از هر قوم ، زبان ، منطقه‌، مذهب ، عقيده و تعلق سياسي از وفات پژواک يک برابر سوگوار شدند . همه احزاب و سازمانهاي سياسي ، حلقات و شخصيتهاي سر شناس افغاني به شمول اعليحضرت محمد ظاهر شاه ، پادشاه سابق افغانستان ، با ياددهاني و قدرداني از خدمات بزرگ پژواک وفات او را ضايعه ملي دانسته و به بازمنده‌گان او ابراز همدردي و تسليت نمودند .      

بطروس پطروس غالي سر منشي سازمان ملل متحد نيز به نماينده‌گي از جامعه بين المللي با تمجيد از شخصيت و خدمات فراموش ناشدني پژواک ، براي جامعه افغاني و جامعه بين المللي از وفات او ابراز تاسف و تاثر نمود و به خانواده اش تسليت گفت .  

 

  

شخصيت پژواک  

  

اگرگفته شود که پژواک انديشه ور ، سياستمدار ، ديپلومات ، شاعر  و نويسنده برازنده و شناخته شده و مرد نو آوري هاي بارور در هر يک از اين ساحات بود ، براي معرفي شخصيت پژواک کافي نخواهد بود .  پژواک شخصيت انساندوست و مردمي بود . براي او آزادي ، حقوق بشر و ديموکراسي ارزشهاي جهانشمول بود و آن را براي بقاي مثمر و انکشاف سالم جوامع بشري و زيست واقعاً انساني امر حياتي ميدانست . او باور داشت که در صورت تلفيق درست ، اين ارزشها  در زمينه  فرهنگ افغاني  نيز بارور خواهد شد و راه افغانستان را بسوي مدنيت معاصر خواهد گشود . او کساني را که ادعاي خدمت به مردم را داشتند ، اما به مردم  اتکا و باور نداشتند و يا به آنها به نظر حقارت مينگريستند ، سخت انتقاد ميکرد.      

پژواک در امور از روي دانش ، خرد و وجدان آزاد قضاوت مينمود . در ابراز حقايق و صراحت لهجه جسارت کم نظير داشت . اما در هر صورت  در برابر دگر انديشيان بُرده‌بار بود و حرمت طرف صحبت را  نگهميداشت .      

روش پژواک را در سياست ، ديپلوماسي و اساساً در همه امور اجتماعي بايد روش اخلاقي و انساندوستانه ناميد . او روشهاي معمول را که از کاربرد دروغ ، دو‌رويي ، حيله و نيرنگ ابا ندارد‌، مردود ميشمرد و خلاف حيثيت و کرامت انساني و منافع جامعه انساني ميدانست .  زماني که پژواک از کرسي رياست مجمع عمومي سازمان ملل متحد گفت : «صداقت بهترين پاليسي است» ، مطبوعات معتبر بين المللي اين گفته خردمندانه او را با خط درشت نقل کرد .       

پندار ، گفتار و کردار پژواک يکي بود . گرچه چند بار برايش مقامهاي بلند پيشنهاد شد ، اما او نپذيرفت تا در کرسي هاي عا لي حکومتي قرار گيرد و اما مجريي ساده سياست هاي متداول باشد . اگر در عرصه سياست خارجي ــ آنگاه که بر منافع ملي استوار بود ــ متقبل وظايفي ميشد ، به خاطر آن بود که در اين زمينه ميتوانست کوشش هاي مؤثري براي تأمين منافع ملي بکند . اما پس از کودتاي ثور  ۱۹۷۸ از اين آخرين عهده رسمي نيز  استعفا نمود .      

چنان نبود که پژواک خواهان کار و بود‌و‌باش در خارج بوده باشد .  او چندين بار به مقامات عالي حکومتي ابراز داشته بود ، که از دوري دراز مدت از وطن و خانواده  خسته شده و آرزوي برگشت و اقامت در وطن را دارد . اما اين تقاضاي او قبول نه شد . 

پژواک پس از چند سال اگر چند روزي ميتوانست در وطن باشد ، ازبلند پايه ترين نخبه‌گان ، تا همبازي هاي دوران طفوليتش از ميان روستاييان ساده و نيز شمار زيادي از هموطنان که پيشينه شناخت شخصي با او را نداشتند به ديدارش ميشتافتند و او همه را همسان ميپذيرفت و چنان که گويي تشنه به چشمه آب رسيده باشد ،  همه وقت خود را به اين امر اختصاص ميداد . در محل ماموريتش در خارج نيز از ملاقات  با هموطنان  خوشحال ميشد و در اقامتگاه خود شخصاً از آ!نها پذيرايي ميکرد .      

پژواک مرد سخاوتمند بود . اگر کسي براي حل مشکل به او مراجعه مينمود ، حتي اگر خود در مضيقه هم قرار ميگرفت در حد امکان از کومک دريغ نمي کرد.  او مرد پاک نفس ، بلند همت و داراي استغناي معنوي بود . او هيچگونه تحفه و امتيازي  را که از سوي زمامداران به او پيشکش شد ، نه پذيرفت .  پژواک نه خانه  داشت نه از مال دنيا اندک اندوخته يي . او چند سال آخر عمر را در حالي که سخت بيمار بود ، با  برادر دانشمند و همفکر و خدمتگذار مهربان و دلسوز خود عتيق‌الله پژواک ميزيست . او در هنگام بيماري سخت در پيشاور ، حاضر نشد براي تداوي به جايي غير از آن که براي هر مهاجر افغان قابل دسترس بود ، برود .        

بدون شک پژواک مسلمان معتقد بود . او آموزش علوم ديني را نزد پدر و برادر بزرگ  آغاز نمود و سپس در مکتب و با مطالعه شخصي آن را تکميل کرد . در عين زمان شايان ياددهاني ميباشد، که او مرد آزاد انديش بود و اندک تعصب هم نداشت . پژواک عارف فرهيخته و بجا رسيده بود و اين را از اشعارش نيز ميتوان ديد .  

عصاره دانش ، انديشه هاي ژرف و غناي تجربه زنده‌گي پژواک در اشعارش بازتاب يافته است . او که  زبان و ادبيات  پشتو و دري  را در تمام ژرفا و پهنا ميدانست  و با مواريث فرهنگي مردم و سر زمين خويش آشنايي کامل داشت ، به هر دو زبان اشعار ناب سروده  و نثر قوي نگاشته است . گرچه بــيشتر اشعارش در قالب هاي کلاسيک است ، اما اشعار نو نيز دارد . برخي  آثارش  به زبانهاي انگليسي و فرانسوي نيز ترجمه شده و به نشر رسيده است . شعر او آيينه روان و انديشه اش و براي مردم و وطنش است . او هيچگاه در مدح زمامداران و قدرتمندان شعر نه سرود و سر تسليم و تعظيم در برابر شان فرو نه آورد . اگر چيزي براي شان گفت براي تکان دادن به خود آوردن و تنبيه شان بود .      

پژواک به زبان انگليسي تسلط کامل داشت و زبانهاي عربي و فرانسوي را نيز ميدانست . او با آثار ادبي و فرهنگي ساير ملل و کشور ها آشنايي ژرف و گسترده داشت ، که اين امر بر غناي خلاقيت هنري اش مي افزود‌‌.      

پژواک به مطالعه و تحقيق علاقه فراوان داشت . او در هنگام ماموريتهاي رسمي در خارج نيز به اين امر ادامه داد‌‌. چنانچه در همان نخستين دوره ماموريت ديپلوماتيک در لندن،  اسناد و مدارک موجود در بريتش موزيم را به ارتباط افغانستان مطالعه نمود و به نگارش چند اثر براي معرفي افغانستان به زبان انگليسي مبادرت ورزيد . در همين دوره در يونيورستي ادنبره در رشته ژورنايزم و مناسبات بين‌المللي به تحصيل پرداخت . او همه عمر به کسب دانش ادامه داد و در عرصه هاي فرهنگ ، علوم اجتماعي ، سياست و ديپلوماسي، دانش ژرف و گسترده داشت .      

از پژواک شمار زياد مقالات ، رساله ها و نيز چند کتاب در باره تاريخ ، فرهنگ و مسايل حقوقي و سياسي  به زبانهاي پشتو ، دري و انگليسي به نشر رسيده است . چندين مجموعه شعري او نيز چاپ شده‌، اما گردآوري و نشر ديوان کامل اشعار و نيز تجديد چاپ  آثار ديگر او مانند داستانهاي کوتاه ، نمايشنامه ها و مجموعه آثار فلکلوريک امر مهمي است ، که باييست در آينده صورت پذيرد‌‌.  مهمتر از همه کتاب خاطرات آن شادروان از اهميت بسياري برخوردار است که آن هم هنوز بنابر ملاحظاتي به چاپ نرسيده است.

***

 

در فرجام بايد گفت که در مورد شخصيت ، آثار و کارنامهء استاد پژواک ، تا کنون پژوهش بایسته صورت نگرفته است . در اين ميان باید یادآور شد که به خصوص حديث خون  که در پيشاور چاپ شده است و نيز مجموعهء منتشره در کابل  توسط انجمن نويسنده گان افغانستان ، سراپا پر است از " اشتباهات " – اشتباهاتي که در بسا موارد وزن شعر را نيز بر هم زده است و نباید این دو اثر را مبانی داوری بر شعر و شاعری پژواک قراد داد.

ديگر اين که پژواک تنها شاعر نبود. تنها سياستمدار و ديپلمات نبود. پژواک شخصيت اجتماعيي بود که همسانش را در قرن حاضر کمتر داشته ايم. و از همه گفته ها در مورد او شايد برجسته تر اين باشد که "بزرگترين ميراث پژواک اين است که او داراي نصب العين معين بود و با وجود فراز و نشيب هاي  که روزگار بر افغان ها و افغانستان تحميل کرد ، اين نصب العين او نه تنها بر جا ماند بل تا آخرين رمق و توان براي تحقق  آن رزميد. در واقع  چنين شخصيت ها انگشت شمار بوده اند".

 

***