یکشنبه 1385/12/20ساعت 15:50

 

داستان انجمن قلم افغانستان

راهوار گرامی، سلام!

نخست باید از کودکان به سبب آن « راس » گفتن پوزش بخواهی.

من با شبیر عزیز همنظرم : نویسنده گان خود در تصمیم ها سهم نمیگیرند و بعد اگر خلاف انتظار شان اتفاقی افتاد ، شکایت میکنند. یک راه میانبر دیگر نیز برای گریز از مسوولیت « مقاطعه » است : اگر در انجمن قلم یا نهادی دیگر تصمیمی یا کسی خوش شان نیامد آنجا را برای همیشه ترک میکنند.

از بنیادگذاری انجمن قلم افغانستان نزدیک به پنج سال میگذرد: تا یک سال و ماهی پیش اعضای اصلی این انجمن یک مدیر اداری ؛ چهار چوکیدار و یک پشک بودند. در مدت بیشتر از سه سال یک برگ در این انجمن چاپ نشد ...بیشتر از سه برنامهء کوچک شعر برگذار نشد...فقط یک بار یک کارگاه شعر یک روزه برای یک تن از دانشجویان برگزار شد. یکی از چوکیداران میگوید :از بس انجمن قلم خالی خالی بود ما همیشه تشویش داشتیم که دفتر ازبین میرود و ما معاش خود را از دست میدهیم. انجمن قلم افغانستان تا یک سال پیش حتا لوحه و مهر نداشت. من دوسال پیش که آمدم از چوکیدار پرسیدم : آیا اینجا کسی می آید؟ گفت مدیر اداری گاه گاه می آید و یگان شب هم آقای فلان برای فلان کردن با فلان می آید. گفتم : آیا گاهی نویسنده یی اینجا آمده است؟ گفت : یک روز یک نفر آمد یک مجله در دستش بود – شاید نویسنده بود - .

پرسیدم :چه میگفت ؟ گفت : کناراب رفت!

نود و نه در صد نویسنده گان نشانی انجمن قلم افغانستان را بلد نبودند.

نخستین همایش برای بنیادگذاری انجمن قلم افغانستان به دعوت شخصی من در هوتل زنبق با حضور دو نماینده از انجمن جهانی قلم برگذار شد ( من عضو انجمن قلم دانمارک بودم ). من در آن زمان تمام نویسنده گانی را که در کابل بودند دعوت کردم و پس از تشریح انجمن جهانی قلم برای شان گفتم : این شما و این هم PEN international ...دریچهء ادبیات افغانستان به سوی جهان باز میشود...خود تصمیم بگیرید ...گروه تدارک ساخته شد: این گروه متشکل از 21 تن بود. گروه تدارک وظیفهء داشت تا :

1. با تمام نویسنده گان تماس بگیرد

2. نویسنده گان رابرای عضویت در قلم ثبت نام کند

3. پیش نویس آیین نامهء انجمن قلم افغانستان را آماده کند

4. زمینه را برای مجمع عمومی فراهم کند

من با گروه تدارک چندین نشست دیگر داشتم و تمام هزینه های این نشست ها را خود پرداختم.

انجمن قلم ناروی یک ساختمان قشنگ دو طبقه را در قلعهء فتح الله برای انجمن قلم افغانستان کرایه گرفت.

پس از شش ماه از دانمارک برگشتم و رفتم انجمن قلم افغانستان: فقط ساختمان انجمن قلم افغانستان فعال بود! از چوکیداران پرسیدم که آیا کسی اینجا نمی آید؟ گفتند نه! با دوستان گروه تدارک تماس گرفتم...پشتون گفت تاجیک ها ما را نمیخواهند و تاجیک گفت پشتون ها میگویند ما باید در انجمن قلم افغانستان اکثریت باشیم...گفتم : آیا این موضوعات را در نشست های گروه تدارک مطرح کردند...گفتند نه اصلا نشستی صورت نگرفته است! شنیده ایم فلان به بهمان چنین گفته است...

باردیگر دوستان را دعوت کردم...گفتم در انجمن قلم افغانستان پشتون و تاجیک و هزاره و ازبک مطرح نیست ...ادبیات پشتو و فارسی و ترکی و...مطرح است : خالد نویسا پشتون است اما فارسی مینویسد...شاید نویسنده یی تاجیک یا ترک است و پشتو مینویسد...

از چهار کاری که به گروه تدارک سپرده شده بود هیچ یک نشده بود...

ساختاری برای انجمن قلم افغانستان تنظیم کردم :

بر بنیاد این ساختار :

انجمن قلم افغانستان سه بخش دارد:

1. بخش ادبیات پشتو

2. بخش ادبیات فارسی دری

3. بخش ادبیات ترکی و دیگر زبان ها ( اینجا یک پرانتز بود و آن این که اگر در هر زبان بیشتر از صد نویسندهء آفرینشی ثبت نام شود بخش مستقل میشود )



هر بخش ساختار مستقل داشت و متشکل بود از:

1. اعضا

2. گروه دبیران :

گروه دبیران پنج تن بودند و با انتخابات سری و مستقیم اعضا برای یک سال برگزیده میشدند.

3. مسوول بخش : از سوی گروه دبیران انتخاب میشد.

بعد پنج تن گروه دبیران هر بخش با هم پانزده تن اعضای گروه اجراییه انجمن قلم افغانستان را میساختند.

مسوولین هر بخش به گونهء دوره یی ( هر یک برای یک ربع سال ) مسوول عمومی انجمن قلم افغانستان میبودند. آری! در یک سال تمام زبان ها فرصت تمثیل مسوولیت عمومی انجمن قلم افغانستان را داشتند.

کمک های مالی باید به سه بخش مساوی تقسیم میشد و هر سه بخش بر بنیاد آن برنامهء فعالیت های خود را میساختند.

برای استوار شدن ساختار مالی- اداری انجمن دبیرخانه یی ساخته شد: پیشنهاد من این بود که مسوول اداری باید بر زبان انگلیسی و مدیریت اداری کاملا آشنا باشد و مصاحبهء وی نه از سوی گروه تدارک که از سوی کمیتهء ناروی صورت گیرد تا فردی متخصص استخدام شود.

خانم صفیه صدیقی نزد من آمد و گفت حاضر است دراین پست کار کند. از آنجا که خوب انگلیسی میدانست و تجربهء اداری نیز داشت پذیرفتم اما خانم صدیقی یک شرط دیگر گذاشت و رد شد:

میخواست منزل دوم انجمن قلم را برایش بدهیم تا خانهء شخصی او باشد! برای انجمن قلم دو اتاق باقی میماند!!!!

شمار زیادی از دوستان را دعوت کردیم و سه گروه دبیران اضطراری ساختیم. پانزده تن گروه اجرایی اضطراری انجمن قلم افغانستان برگزیده شدند و وظیفه گرفتند تا :

:

1. با تمام نویسنده گان تماس بگیرند

2. نویسنده گان رابرای عضویت در قلم ثبت نام کنند

3. پیش نویس آیین نامهء انجمن قلم افغانستان را آماده کنند

4. زمینه را برای مجمع عمومی فراهم کنند

( همان کار قدیمی گروه اجرایی )



پرتو نادری مسوول بخش فارسی دری شد و مسوول نوبتی انجمن قلم افغانستان...عزیزالله نهفته نیز مسوول مالی –اداری انتخاب شد...

سرشار از شادمانی و پیروزی برگشتم دانمارک...ماه ها بعد آمدم کابل و رفتم انجمن قلم افغانستان :

هیچ اتفاقی جز چند سفر خارجی نیفتاده بود...عزیزالله نهفته بیچاره مانده بود و چهار چوکیدار و یک پشک... در این مدت انجمن قلم افغانستان یک کار مهم کرده بود که کارستانی بود : دو اتاق از مجموع پنج اتاق را به یک دفتر دیگر کرایه داده بود !!!! برای دوستان گفتم من منتظر بودم که کارهای شما آنقدر پیشرفت کرده باشد که بگویید : یک ساختمان تازه با اتاق های بیشتر میخواهیم اما برعکس...

در این مدت عتیق رحیمی عزیز دست اندرکار پروژه یی بزرگ برای ساختن « خانه ء انتشارات » برای انجمن قلم افغانستان بود...آنقدر به انجمن قلم افغانستان رفت که خسته شد واز آن همکاری دست کشید...

دیدم که هنوز این انجمن ظرفیت آن کاربزرگ را ندارد...انجمن قلم ناروی هزینه یی را در اختیار انجمن گذاشت تا کم از کم چند کتاب چاپ کند...

رییس های گویته انستیتوت و مرگز فرهنگی فرانسه را در نسشت گروه اجرایی دعوت کردم...

برای رییس گویته انستیتوت گفتم که شما کتاب های خوبی را برای ترجمه انتخاب میکنید اما ترجمه ها

« چتیات » هستند. انجمن قلم افغانستان یک گروه ویرایش میسازد ...شما پس از این کتاب های تان را اینجا بفرستید...رییس گویته انستیتوت گفت : نه تنها پس از این تمام کتاب هارا برای انجمن قلم افغانستان میفرستیم که همان کتاب های چاپ شده را نیز از نو چاپ میکنیم...یک چک چک! هم خدمت به ادبیات هم یک مدرک درآمد برای انجمن قلم افغانستان!

رییس مرکز فرهنگی فرانسه تعهد کرد که برای همیشه سالانه پنج هزار دالر برای چاپ مجلهء قلم میدهند...

کانادا فند هم پنچ هزار دالر برای کتابخانهء انجمن هدیه کرد.

گروه اجرایی اضطراری تصمیم گرفت تا:

:

1. با تمام نویسنده گان تماس بگیرند

2. نویسنده گان رابرای عضویت در قلم ثبت نام کنند

3. پیش نویس آیین نامهء انجمن قلم افغانستان را آماده کنند

4. زمینه را برای مجمع عمومی فراهم کنند

( همان کار قدیمی گروه اجرایی )

5. گروه ترجمه و ویرایش را بسازد تا با گویته انستیتوت کار کند...

6. مجلهء قلم را آماده سازد...

7. فهرست کتاب ها را برای خریداری آماده کند...



نهفتهء عزیر ازعدم همکاری گروه اجرایی بسیار خسته شده بود و استعفا داد...

در مجلس تاکید شد که لوحهء سر دروازه برای انجمن قلم افغانستان فرمایش داده شود!!!!



با شادمانی برگشتم دانمارک ...البته در تمام این مدت با وجود این که انجمن بین المللی قلم حاضر بود تمام هزینه های سفر و حضر مرا بپردازد نپذیرفتم و تمام مصرف های خود و نشست های انجمن را ( به شمول تکت هواپیما ) خود میپرداختم...

پس از چند ماه هیچ اتفاقی نیفتاد ...انجمن بین المللی قلم تصمیم گرفت کمک خود را برای انجمن قلم افغانستان قطع کند و در این زمینه ای میلی فرستاد.

برادرم و حید وارسته رییس عمومی موسسهء AREA یکی از بزرگترین انجو های افغانستان و رییس Open Media Fund for Afghanistan بود...من او را مجبور به استعفا کردم تا برای نجات انجمن قلم افغانستان در پست عزیزالله نهفته کار کند...

خود نیز با پرداخت ماهانه هزار دالر قربانی برای یک ماموریت سه ماهه به افغانستان آمدم . شفیق پیام و ژکفر حسینی از مزار آمدند بدون حق الزحمه با نبی صلاحی شب و روز تلاش کردند...

از تمام کار هایی که برای گروه اجراییه سپرده شده بود هیچ کاری صورت نپذیرفته بود...حتا همان لوحه نیز فرمایش داده نشده بود! یک ورق چاپ نشده بود ...گویته انستیتوت چند بار تماس گرفته بود و دلسرد شده بود...یک برگ مجلهء قلم نیز آماده نشده بود...انجمن همکاری مرکز فرهنگی فرانسه را از دست داده بود...

من با رییسان انجمن قلم کانادا ، امریکا ،فرانسه ،دنمارک ،پرتقال و جرمنی تماس گرفتم: همه حاضرشدند با انجمن قلم افغانستان همکاری کنند. این تعهد را با گروه اجرایی در میان گذاشتم و گفتم طرح های خود را بنویسند: تا همین اکنون هیچ کس یک برگ هم ننوشته است!

با پافشاری زیاد گروه اجرایی را وادار ساختم تا در بارهء چاپ مجله تصمیم بگیرد: مجلهء بخش پشتو به مدیریت آقای علم گل سحر چاپ شد اما مدیر مسوول بخش فارسی آقای شجاع خراسانی بدون آن که

یک برگ مجلهء فارسی را تا همین اکنون آماده ساخته باشد برگ های نرخگیری از مطبعه را آورد که بالغ بر شست هزار افغانی میشد در حالی که مجلهء پشتو بر بنیاد قراد داد انجمن قلم با مطبعه ء میوند به چهل هزار افغانی چاپ شد.

من به مصرف خود به ناروی رفتم و با سخنرانی در انجمن نویسنده گان ناروی پنج هزار دالر برای فعال ساختن انترنت کلب انجمن قلم گرفتم که با یک هزار و پنج صد دالر آن بخش انترنت را در انجمن فعال ساختم و به گروه اجرایی گفتم تا برنامهء بهره گیری از آن را بسازد اما هیچکس تکانی نخورد و تا کنون بخش انترنت بلاتکلیف مانده است.

چمن قلم افغانستان هر عصر بهار و تابستان و خزان با چای و چاکلیت میزبان نویسنده گان بود و تمام مصارف آن را این حقیر میپرداخت.

کاشانهء نویسنده گان جوان را برای تازه گامان بنیاد گذاشتم و به استثنای شش ماه کرایهء آن که به همکاری من ازسوی شبکهء جامعهء مدنی و حقوق بشر پرداخته شد و گویته انستیتوت صد چوکی و نه میز و کمپیوتر و پرنتر و میز کمپیوتر و چوکی کمک کرد مصارف خرید چتر بزرگ و واتر پمپ و چمن را که هفت صد دالر شد خود پرداختم.


کتابخانهء انجمن قلم را بنیاد گذاشتم و نخستین کتاب ها را که شامل بیشتر واژه نامه ها ( از معین مکمل گرفته تا واژه نامه های فرنگی و پشتو و ازبیکی و متن های مهم مثل شاهنامه و مثنوی و کلیات رحمان بابا و...) را هدیه کردم ...

در همین مدت هشت ماه نه کتاب در انجمن قلم افغانستان چاپ شد و بیشتر از صد برنامه شامل خوانش شعر و داستان و نقد و کنفرانس های مطبوعاتی و کارگاه ادبیات تنها در انجمن قلم افغانستان برگذار شد.

کلیات بودجه رسما برای تمام گروه اجرایی داده شد تا بر اساس آن برنامهء خود را بسازند اما بخش فارسی هیچ کاری نکرد. تمام کار این بخش را ژکفر حسینی به تنهایی پیش برد.

تمام جایزه هایی که در وبلاگ انجمن قلم افغانستان اعلام شده است نه ازبودجهء انجمن قلم افغانستان که از جیب فرزندان من داده میشد.

چند ماه معاش آقای عاصف از پول شخصی من پرداخته شد.

میزبان تمام میهمانی های انجمن قلم افغانستان این بی مقدار بوده است ودر این ضیافت ها یک افغانی از بودجهء انجمن قلم افغانستان مصرف نشده است. از بودجهء انجمن قلم افغانستان برای بیشتر از صد برنامه که در هر یک از آنها کم از کم بیست نفرو حداکثر هفت صد تن سهم داشته است حدود پنج صد دالر مصرف شده است!!!!

افتخاراین که امروز در انجمن قلم افغانستان پشتوزبان و فارسی زبان و ترک زبان با حق مساوی کنار هم مینشینند فقط و فقط به من میرسد: در هیچ نهادی در افغانستان چنین نیست.

در وبلاگ انجمن قلم افغانستان یک آگهی در بارهء چاپ کتاب های ممد درسی برای دانشگاه هست: من

چهار سال پیشتر از این یک نامه به دانشکدهء ادبیات نوشتم ( و خود آن را به آقای سرور همایون و بنووال تسلیم کردم ) که در آن ازدانشکدهء ادبیات خواسته بودم تا ده کتاب ممد درسی آماده کند تا به هزینهء خود چاپ کنم...بعد که دیدم کسی پاسخ نگفت این کمک خود را به انجمن قلم دادم تا آن کتاب ها را منتشر کند.



من مجبورم امروز این حرف ها را بنویسم زیرا بی مروتی آنقدر بیداد میکند که دیگر کاسه زیر نیم کاسه است نه نیم کاسه زیر کاسه...

حالا انجمن قلم افغانستان زیاد مطرح شده است ( هر چند از دیدگاه من برابر یک شمارهء دردری کار نکرده است ) و ساختار هامشخص شده اند.

چندی پیش بیشتر از صد و سی نویسنده را در هوتل خوشه دعوت کردم تا در بارهءسرنوشت انجمن و تغییر ساختار آن بحث کنند تا انجمن مرحلهء تازه یی را بیاغازد...گفتند یک هفته وقت میخواهیم گفتم یک هفته نه ...یک ماه...یک سال...اما به صورت مشخص بگویید زیرا تصمیم در دست شما است...

یک تن از نویسنده گان پشتو زبان صدا زد که چند بار دبیرخانه گفتی این دبیرخانه مثل دانشگاه بیگانه است...سکرتریات بگو...گفتم اولا من به زبان پارسی حرف میزنم...ثانیا در برابرت همین لحظه به عنوان نمایندهء انجمن جهانی قلم ایستاده ام ورنه پاسخت را میگفتم...

پاسخ من این بود : دوست من ! اگر ازروی واژهء دانشگاه من لغت پوهنتون را میسازی بسیار خوب است اما بعد که مرا مجبور میسازی تا واژه یی را که ترجمهء واژهء من است هنگامی که به زبان خود حرف میزنم به کار برم...معذرت میخواهم کمی زیاد میخواهی!

خانم صفیه صدیقی که فکر میکرد هر قدر آدم چیغ زده گپ بزند منطقی تر جلوه میکند گفت : در انجمن قلم افغانستان خویش خوری است...داکتر حامد برادرش را مقرر کرده است اما هیچکس در انجمن نیست...من بارها رفته ام اما کسی نبوده است...

گفتم: خانم! شاید شما خبر ندارید که من نزدیک به یک سال از ساعت هفت صبح تا ده یازده شام در انجمن قلم افغانستان بودم و هیچگاه هم تنها نبودم...تمام نویسنده گانی که در این محفل هستند

بار ها و بارها به انجمن آمده اند ...ما کم از کم شست برنامهء ادبی پشتو داشته ایم...هیچ یک از این بیشتر از صد تنی که اینجا هستند یکبار هم شما را در انجمن ندیده اند...همه تایید کردند و خانم صفیه صدیقی سرافگنده دیگر سخن نگفت...به گفتهء یک طنز نویس ( آقای شهرام ) خانم صدیقی حتما در خواب های خود بر چوکی پارلمان به انجمن قلم آمده بوده است...

برای همه گفتم - و اینجا تکرار میکنم زیرا برخی ها در وبلاگ های من نیز پیام های گزنده در پیوند با من و انجمن قلم میگذارند- که هر که در بارهء همکاری من با انجمن قلم چه در زمینهء مالی و چه در زمینهء جانبداری از این و آن حرفی دارد...خبری دارد و به رسانه ها نمیرساند « خاین » است...خاین به ادبیات افغانستان و خاین دربرابر نویسنده گان ما...

من روز پنجشنبه با یک کنفرانس مطبوعاتی برای همیشه همکاری خود را با انجمن قلم افغانستان قطع میکنم زیرا بدین باورم که اکثریت این نویسنده گان نه دیروز کارهمگانی کردند و نه فردا - تا جایی که میدانم کار مشترک خواهند کرد ( امیدوارم چنین نباشد) - . من با دوستان خود سنگر تازه یی برای دفاع از آزادی بیان و بستر دیگری برای پیشرفت ادبیات میسازیم...برای دوستان انجمن قلم پیروزی میخواهم و یک بار دیگر از سوری همسرم و فرزندان ما معذرت میخواهم که بیشتر وقت و هزینهء آنها را برای کارهای مصرف کرده ام که حاصل آن (از دیدگاه ادامه ) نزدیک به صفر است.

روز پنجشنبه ساعت دو بعد از ظهر کنفرانس مطبوعاتی من در انجمن قلم افغانستان است. در این کنفرانس گزارش مستند مالی انجمن قلم افغانستان نیز در اختیار رسانه ها قرار میگیرد.

هر که انتقادی دارد تشریف بیاورد. من در خدمت هستم!