بتول سيد حيدري


شگوفهء سبز


يك سبد آيينه درچشم سياهت دا شتي
غربت ديرينه در افسوس و آهت دا شتي
بي پناه اي زخم خورده از خزا ن سوت و كور
از همين روءيا شبم را در پناهت داشتي
ياد لحن خيس چشمانت بخير اي آشنا
كوره راه بغض را در پيش راهت داشـــتي
بــا مــرور خـاطـراتـت در غروب آرزو
يــك پــل آبي هميشه در نگاهت داشتي
كاش هنگام جدايي جاي صدها مر
ثيه
يك سبد آيينه درچشم سياهت داشتي

***