شما کیستید؟

دو نفرخارجی نا آشنا دراتاقک ریل ـ که ازجرمنی به سوی هالند می رفت ـ همسفرشدند. اولی پرسید:

ـ شما ازکجا استید؟

ـ من " جرغان" استم. اما شما هم خارجی معلوم می شوید؟

ـ بلی، من هم "هلغان" استم.

 

زبان فارلندی

ـ چینی گل جان، شما درخانۀ تان به کدام زبان حرف می زنید؟

ـ پری گل جان، ما درخانۀ مان به زبان های زندۀ دنیا حرف می زنیم: من به زبان دری، داردار،وبه زبان فارسی، فس فس می کنم. بابۀ ریتا ـ که دلــدادۀ قـانون اسـاسی افغانستان است ـ با زبا ن" پَشدَری" ( زبان های رسمی افغانستان) غُرغُرمی کند. ریتا جان را خوب می شناسی؛ وقــتی به چپ دوربزنـــد " فارلَندی" می گوید، وهنگامی که به راست بچرخد، " فارمَنی" . ازسویتا جان نپرس؛به"دَرانسَوی " چنان لغت پرانی می کند که گویا نیمی از ناف چینی گل را درپاریس بریده باشند ونیمی دیگرش را درمرادخانی. اگرجواد جان را ببینی، کلک هایت را می گزی؛ چشم بد دور، دراین روزها برای بــرادرمایکل جکسن زبــان " فارگلیسی " یاد می دهد. فواد جان ـ بچۀ کلانم ـ کمی از تمدن عقب مانده است؛ او زارمانده کشته ومردۀ مسکواست.خودمان راکشتیم ، غیراز"رُودَری" به هیچ زبان دنیا علاقه نگرفت.

 

ریش برای ریشخندی

شاید هرگزاین فکررا نکرده باشید که با تغییراوضاع سیاسی، اجتماعی واقتصادی، وظایف اعضای بدن انسان نیزدگرگون می شوند وکیمیا، بیولوژی واناتومی می روند پشت کارشان. بیایید ببینیم که دراوضاع کنونی، اعضای بدن ماوشما برای چه کارهایی استخدام می شوند:

ـ چشم برای چشم چرانی؛

ـ سربرای بردن موهای مود روزوکشیدن سردردی؛

ـ ریش برای ریشخندی؛

ـ دندان برای گزیدن جنس مخالف؛

ـ بینی برای تمییزویسکی اصل و بدل وشناختن چرس وتریاک؛

ـ زبان برای زبان درازی ولیسیدن مقامات؛

ـ دهن برای کلوله کردن وبلعیدن حقایق؛

ـ گوش برای پس گوش کردن وازپشت درشنیدن؛

ـ معده برای اندیشیدن واستفراغ حقایق؛

ـ مغزبرای خورد کردن وهضم کردن خورد وخوراک؛

ـ روده برای جذب ودفع حق بیچاره گان؛

ـ جگربرای جمع آوری غیرت درسفرهای قاچاقی؛

ـ دست برای دست اندازی وچاپ اندازی؛

پای ، درافغانستان برای دویدن به سوی دموکراسی وجامعۀ مدنی، ودرغرب برای رفتن به طرف دیسکو؛

ـ گردن برای پَت کردن؛

ـ قلب برای پمپ کردن خون عاشقی؛

ـ و پیشانی برای جمع شدن عرق بی شرمی.

 

هم ازتوبره، هم ازآخور

ـ می دانی خاکدل، با این غرب گزینی وغربت نشینی، بینی های مان بریده شدند؛ هم ریش رفت وهم بروت؛ نه زاغ شدیم ونه کبک؛ عاقبت مان به خیر.

ـ دل نزن خاکدوست، هم ریشت به جایش است وهم بروتت. زاغ که بودیم وبودیم، شکر که نخرۀ کبک را نیزآموختیم. اگرمی گویی نه، پس بشنو: دروطن وقتی دونفریک جا می شدیم، گورسومی را می کندیم؛ دراین جا یک تابوت هم برایش می آوریم.

دروطن آبایی مان مرچ بودیم ونمک ؛ الحمدالله دروطن مامایی مان آب استیم وروغن.

درافغانستان غرورافغانی داشتیم؛ درغربستان، غرورغربی راهم بدان افزودیم.

درسرزمین تاریخی مان وقتی پدری، فرزندش را می زد ، فرزند یا به کنج تشناب پناه می برد ویا به طرف مرغانچه می گریخت؛ درسرزمین جغرافیایی مان اگرفرزندی قهرشود، درنبود مرغانچه، پدرش مجبوراست به دیوانه خانه بگریزد.

درکشورزن شکن مان، مرد، زنش را به سه سنگ طلاق می داد؛ درکشورهای مردافگن، زن شوهرش را به هفت سنگ طلاق می دهد.

دروطن مان، سگرت ما را می کشید؛ درغرب ما سگرت را می کشیم.

درلاغرستان رژیم اخلاقی داشتیم؛ درچاقستان رژیم لاغری داریم.

درکشوربی گوش مان، گوشواره،گردن واره وانگشت واره می پوشیدیم، مگردراین کشورهای گوش دار،ناف واره، بینی واره، زبان واره، پای واره، کمرواره و وغیره واره می پوشیم.

درپشمستان فقط ریش های میهنی داشتیم، اما درعیشستان با ریش های دُم موشی، دُم بودنه یی، دُم طاووسی، دُم مرغی ، سورریالیستی وکوبیزمی نیزآشنا شدیم.

درکشورشهید پرورمان، روزچهل برای مرده ختم وخیرات می گرفتیم؛ خوشبختانه درین کشورهای زنده پرور، نمایشگاه پلوبرگزارمی کنیم.

حالا فهمیدی که هم ازتوبره می خوریم وهم ازآخور؟

 

به سن قانونی پای ماندیم

ـ ماری دخترم، زود شو، بوت های پدرته رنگ کو، سرش ناوقت میشه، کارمیره؛

ـ اوف مادر، همی حالی ناخونایمه نصب کدم، خودش رنگ کنه، ده اروپا هرکس بوت های خودشه رنگ می کنه؛

ـ خوخیراست جان مادر، بروپیازها ره پوست کو، تا دیگ چاشت ره تیار کنم؟

ـ وای مادر! می خاهی ازروی مه پوزقاطربسازی. همی دقه ریمل مالیدم؛

ـ ماری قند، ببین بیادرک خوردت گریان داره، تنبانشه پایین کو، ببین چه کده؟

ـ ها ها، معلومداراس که چه کده! مه دستایمه به هیچ تروخشکی نمی زنم. کار خوده سرمه نزن؛

ـ اوبرگ کدو! توره امروزچه شده، تا چُق می کنم با یک سیر" نی" به فرقم می زنی. معلوم میشه که یا به بالیوود پای ماندی یا به هالیوود؟

ـ نی مادر، ده هیچ جایی پا نماندیم، فقط به سن قانونیم پای ماندیم.