رسیدن به آسمایی:12.2007 .16 ؛ تاریخ نشر در آسمایی :12.2007 .17

آصف بره کی

"امانت رسید..." و خود استاد نسیم رفت

مگر آیا بود و نبود استادان هنرموسیقی مثل همین تازه مرگ ها نسیم طبله نواز، شاه ولی ولی «ترانه ساز» آهنگساز، و همه ی آنانی که با مرگ طبیعی یا در اثر حوادث به ابدیت پیوسته اند و دگر در میان ما نیستند برای ما چه اهمیتی دارد؟ هیچ، مگر فقط زمانی که می میرند؟

آری، هر زمان یک هنرمند مرد و یا کشته شد، برای ما تازه زنده میشود و شخصیت پیدا میکند. درست آن زمان است که سیمای این هنرمند متوفا و یا مقتول در ذهن و روان ما مثل فرشته شکل میگیرد و ما در زادروز وسالمرگش اشک میریزیم، مقاله ها می نویسیم و درمجالس و محافل به سخنرانیهای احساساتی و آتشینی می پردازیم. و چه دریغ و درد که از چند سال بدینسومرگ برخی هنرمندان به یک وسیله تصفیه حسابهای سیاسی نیز میدل گردیده و با کاربرد نام آنها برای تخریب مخالفان سیاسی و یا هم به سود همنوایان سیاسی خود از آنها استفاده میکنیم.

چقدر ناسپاس و قدرناشناسم. بیدلیل نیست که خانم "هیرومی سکاتا" موسیقی شناس امریکایی (نه بحیث اولین وشاید هم نه بحیث آخرین کس) در بخشی از کتابش زیر نام "موسیقی در حافظه Music In The Mind" نوشته: ...برخورد سراسر جهان اسلامی و به خصوص افغانستان با هنرمندان موسیقی دوگانه است. مردم از یک سو از موسیقی لذت میبرند و از سوی دیگر هنرمند را...به دیده حقارت می نگرند ...".

فقط چند روز پیش بود که از مرگ استاد نسیم طبله نواز و مرگ شاه ولی ولی "ترانه ساز" آگاه شدم. باری دو سال پیش با "ترانه ساز" تیلفونی صحبت کرده بودم که هنوز در نیویارک بود و از ناراحتی صحی که تنش را می آزرد، یادآوری کرد و قراری با من گذاشته بود که "ان شا اله" هر زمانی دوباره نیویارک برگردد، باهم می نشینیم و پیرامون پاره ی مسایلی که آ نروزها با وی تیلفونی مطرح کرده بودم، صحبت میکنیم. و من خیلی خوشبینانه چشم به راه چنین فرصتی بودم. درست تاهمین چند روز پیش هم امید آن داشتم که سرانجام یک روز با ترانه ساز می بینم و از حال و احوال بهترین آهنگهای زمان خودش که برای چندین آوازخوان بلندآوازه از جمله احمدولی و استاد مهوش ساخته می پرسم- به خصوص از آن آهنگ " اوبچه باتونرقصم..." استاد مهوش که نیمه های سال 1970سروده- ولی حسرتا که دیگر این فرصت دست نخواهد داد.

و حال برگردیم به مرگ استاد نسیم طبله نواز، مگر آیا صادقانه نیست بگویم چه سود از این غمنامه نویسی های پس از مرگ، به ویژه بر مرگ هنرمندانی مثل نسیم که سخترین روزهای جنگ، بحران و مشقت های درون افغانستان را از سرگذشتانده و تعداد دگری که هنوز از سرمیگذرانند. و با دریغ که حتی پس از استقرار نظام نو2002 هم با سرازیرشدن ملیاردها دالر به نام بازسازی افغانستان از جمله احیا و بازسازی فرهنگ و هنر افغانستان کوچکترین خدمتی به این هنرمندان نیازمند صورت نگرفت.

اینک با استفاده از همین رویداد ناشاد یعنی در یادی از نبود استاد نسیم طبله نواز باید از زنده گی مشقتبار و تن بیمارهنرمندان دیگری که شخصاً با آنان دیده ام یاد آوری کنم مثل آوازخوان نامدار طلامحمد با آهنگ مشهور (...بر گدر ته زمه په انتظار ولاره یمه...)، ظاهرقیامی اکوردیون نواز، ماشینی سرنده نواز، جمعه خان غیچک نواز(همه از کابل)، استاد بها الدین تنبورنواز، رحیم تخاری (ازمزارشریف)، استاد اکه حیدر دنبوره نواز و برادران (ازولایت سمنگان) و ده ها هنرمند دیگری که نامهای شان به یادم نمانده ولی شما خواننده گان عزیز در البوم عکسها ضم این نوشته (که بنده از سفر افغانستان سال 2005 شخصا تهیه کرده ام) با چهره های برخی از آنها بر خواهید خورد. این هنرمندان به کمک و یاری مقامات دولتی و نهادهای خدمات فرهنگی و هنری افغانستان و همه عناصر فرهنگ و هنردوست افغاتستان نیاز دارند.

هریک از این هنرمندان جای و مقام شایسته و فاخری در تاریخ چند دهه ی اخیر هنر موسیقی افغانستان داشته و دارند. بنأً جای آن دارد که نه تنها از آنان قدردانی شود، بل به آنانی که درگیر مشکل مالی هستند، کمک حد اقل مالی صورت بگیرد و آنانی که درگیر بیماری علاج پذیرند، به معالجه شان پرداخته شود.

به این وسیله از همه آگاهان و روشنفکران آرزو دارم تا در کنار سایر مسایل دست اول افغانستان به وضع مشقتبار هنرمندان موسیقی نیز توجه مبذول بدارند. در غیر آن نوشتن مقالات و مرثیه ها مثل وزش بادهای موسمی آمد و رفتی خواهند داشت همیشه گی.

آنانی که "غم غریبی وغربت" این هنرمندان را پیش از مرگ شان احساس کرده اند، در واقع همین ها بارغم نبود این هنرمندان را نیز بیشتر از پیش احساس میکنند. از این روباید به همه ی آنانی که هنرمندان را در زمان حیات و در حال بیماری و پریشان حالی و بی بضاعنی در شرایط دشوار زنده گی افغانستان با ارسال یک مقدار پول یا به نحوی دگری یاد و قدردانی کرده اند، اظهار تسلیت می کنم.

آری، دو سال پیش در یکی از روزهای داغ کابل-اول جوزای 1384هجری شمسی- با استاد نسیم طبله نواز در یکی از پیاده خانه های عمارت قدیم رادیوکابل واقع پل باغ عمومی کنج جنوبغربی آن عمارت به نام اتاق تمرین، برخوردم. استاد نسیم دگر آن چهره شاد و سرحال نبود که او را همیش هنگام اجرای طبله با هنرمندان آن زمان در پرده های تلویزیون دیده بودیم. استاد نسیم جسماً خیلی ضعیف و پریشان حال به نظرمیرسید. او بسیار آرام و به شهادت همکاران مثل همیش خیلی صمیمانه و مودبانه حرف میزد.

آن روز استاد نسیم تنها نبود بل برادراش نعیم مری  که دست رسایی در نواختن طبله دارد و از اندوخته های استاد نسیم فیض برده، نیز حضور داشت و ما دقایقی کاملاً شخصی و آزاد صحبت کردیم. یادم هست، آن روز که استاد نسیم را تصادفی دیده بودم ولی او با علاقه به من وعده سپرده بود روز دیگری برای اجرای مصاحبه بنشیند. دو سه بار دیگری که به  آن عمارت سرزدم، دیگر با استاد نسیم برنخوردم. تنها چیزی که استاد نسیم در روز دیدار برایم گفته بود، این بود که جوانی به نام "تمیم" که زمانی به شاگردی اش زانوزده بود و از وی نواختن طبله را فراگرفته بود، یک مقدار پول از امریکا برایش ارسال کرده بود. استاد نسیم از من خواهش کرده بود تا از رسیدن پول به تمیم جان اطمینان دهم، چنان که متن شفاهی این پیام به زبان خود استاد نسیم بدین شرح بود:"...تشکر...امانت رسید، سی دی بسیارخوب بود".

و حال تنها چیزی که من میتوانم به تمیم جان بگویم، این است:

"...تمیم جان خدا پشت و پناهت، جوان قدرشناس و هنردوست بوده و هستی ...امانت به استاد نسیم رسیده ولی خودش رفته و به ابدیت پیوسته، برایت تسلیت عرض میکنم".

روحش شاد باد

***

پیوند های مرتبطه با این نبشته :

- آلبوم تصاویر هنرمندان