عبدالواحد رفيعي

هرات

مراسم گراميداشت ازيك نويسنده !

چنانچه ميدانيد درهمه جا رسم است كه براي درگذشته گان واموات شان مراسم گراميداش ميگيرند ، ولي اين رسم بين ما مردم شديد تروپررونق تراست ، خصوصا اگراين شخصيت صاحب اصل ونسب واسم ورسم باشد ، اين مراسم با زرق وبرق بيشتري برگزارميشود واگراين مراسم ازطرف فرهنگيان كشوربراي گراميداشت ازيك فرهنگي باشد هياهوي بيشتري دارد وداراي نتايج وعواقب پرهياهوتري است، واگراين مراسم ازتلويزون وراديو قرارباشد پخش گردد البته پرتجمل تربرگزارميگردد ....

درهمين هفته قبل گذرم به كابل افتاد ، نخواسته وندانسته سرازيك محفل گراميداشت ويادبود ازيك نويسنده نامداركشوردرآوردم ، ولي متاسفانه نام آن نويسنده ي درگذشته فعلا يادم نيست وراستش اصلا تاآخرمحفل هم نفهميدم كه نام آن گرامي چه بود . حالا شما خواننده گان عزيزفرض كنيد يك نويسنده مهم بوده .....

مراباتلفن ازاين مراسم خبردادند، ودوستي كه لطف كرده مراشريك كرد ه بود خود نيز نام ايشان را نميدانست ، ولي وي مرا به اين مراسم دعوت كرد وصرفاتاكيد كرد كه نان چاشت هم ميدهند ... به هرحال مثل همه شركت كننده گان ،نزديكي هاي چاشت به محل مراسم رسيديم . اين مراسم دروزارت فرهنگ كشور ودرتالاربين المللي مطبوعات آن وزارت وسالن يادبودها.... برگزارشده بود .... ديدم كه شخصيت هاي زيادي اعم ازدولتي وفرهنگي وهنري كشور دراين مراسم شركت جسته بودند . .... همه بانيكتايي بودند وهركدام دوسه عدد موبايل دردست وهركدام يك نفرخانم به همراه داشتند كه گفته ميشود وظيفه سكرتريت اين عزيزان را دارند . ولي ازشما چه پنهان يكي ازديگري به قول كابليها مقبول تر ودلربا تر . ولي ما كه سكرترنداشتيم ، به ناچاروبا سرشكستگي وشرمندگي زياد با دوستم دريك چوكي نشستيم ومراسم شروع شد ........

ابتدا مجري برنامه كه بازخانمي بود شبيه به يك سكرتر، پشت تريبون رفت ، ازروي يك كاغذ شروع كردبه خواندن ... هرچه گوش تيزكردم چيزي نفهميدم ، نميدانم چه گفت ، چون متني را كه ميخواند، اولا، به سبك وسياق خيلي ازمجريان تلويزونهاي خصوصي ميخواند كه براي ما مردم چندان قابل فهم نيست ، درثاني ، چند دفعه درميان خواندن زبانش گيركرد ...وما درآخرهمين قدرفهميديم كه ازمعين نشراتي وزارت فرهنگ دعوت كرد بيايد پشت تريبون وبابيانات گهربارشان محفل را افتتاح نمايند ......

معين نشراتي وزارت فرهنگ پشت تريبون قرارگرفت وبعدازحمد وثناي خدا وند فرمودند كه ؛ " البته ازقراري كه همين حالا دوستان به من گفتند ، ايشان ،اين نويسنده بزرگوار، كه اين محفل گراميداشت به يادبود ازايشان برگزارشده است، يك نويسنده اي بوده پرتلاش وصاحب قلم ، بازم طوري كه به من گفته شد، ايشان دركانون گرم خانواده به دنيا آمده اند ودوران طفوليت را درآغوش پدرگرامي ومادرمهربانش سپري كرده است......." دراين هنگام جمعيت تالار يك صدا چك چك كردند ..... و.... بعدا زچك چك حاضرين ، ايشان ادامه دادند :" همچنان به من گفته شده است كه ايشان آدمي با ديانت ومتديني بوده است كه دربدترين شرايط نمازشب شان ترك نميشده است و....." كه بازجمعيت حاضرصحبتهاي ايشان را قطع كرده ، چك چك كردنند ...بعدازچك چك جمعيت ايشان ادامه داند ؛" من جا دارد كه ازنهاد وسازماني كه اين مراسم را برگزاركرده است قدرداني كنم ومتاسفانه من بعد ازمرگ اين شادروان به اهميت وجودي ايشان پي برده ام كه خيلي ديرشده ولي به قول معروف ، ماهي را هروقت ازآب بگيري تازه است.... " حضاربازچك چك كردند ... " وبازهم تشكر ميكنم كه گرچند ديرولي بالاخره بايكي ديگرازشخصيت هاي فرهنگي وملي كشورم آشنا شدم وجا دارد كه ياد چنين نويسنده گان وشخصيت هايي گرامي داشته شود ، ولي متاسفانه ما هميشه وقتي كه يك عزيزي ، يك بزرگواري ازدنياميرود ،ما با هزاررقم سور وسات براي او گراميداشت ميگيريم ، خوب جاداشت كه همين سازمان براي شناسايي اين گونه اشخاص درزمان حيات شان نيز مراسمي بگيرند .البته اكثرارگانهاي محترمي كه اينگونه مراسم هارا ميگيرند بيشتردرپي كسب اعتباربراي خودشان هستند تا درپي گراميداشت ازاشخاص شهيركشور، اگرنه چرا يك سمينارچند روزه نميگيرند تا مردم بيشتربا ابعاد وجودي شخصيت ها آشناشوند ؟ ......"ايشان رفته رفته به قهرشان افزوده شد واحساساتشان داغترشد وبه شدت سازمان هاي فرهنگي كشوررا به باد انتقادگرفت كه چرا درپي سوء استفاده ازچهره هاي شهيركشوراست ؟ چرا زودتر ودرموقع مناسب قبل ازاينكه كسي بميرد گراميداشت ويادبود ها را نميگيرند .....وي درادامه سخنان پرشورش به عنوان مسئول فرهنگي كشور ، قول داد كه كمسيوني را تشكيل دهد تا شخصيت هاي كشوررا معرفي كرده قبل ازاينكه بميرند براي شان مراسم گراميداشت بگيرند ...." معين صاحب با چك چك حاضرين ازتريبون پايين آمد.

نفربعدي كه توسط مجري برنامه دعوت شد ، معين سابق نشراتي وزارت فرهنگ بود . وي وقتي پشت تريبون قرار گرفت ،درحاليكه عصبانيت ازچهره اش موج ميزد، چنين آغاز كرد ؛ " متاسفانه ديروقت ازدي شب گذشته ، به من خبردادند كه چنين مراسمي درگراميداشت ازچنين شخصي قراراست تدويريابد ، خدا شاهد است كه درهمان وقت شب رفتم بيرون وتمام كتابفروشي هاي شهررا گشتم تا كتابي واثري ازايشان پيداكنم ،ولي متاسفانه هرچه گشتم كمتريافتم ، شما ميدانيد كه دراين مملكت اولا كتاب خانه وكتاب فروشي وجود ندارد ،دويما! كتابفروشيهايي هم كه است دركناركتاب ، كچالو بادنجان وسيگارميفروشند ، با آنهم غنيمت است ولي كلگي شان كتابهاي درسي وزارت معارف را ميفروشند ، من نميدانم كه كتابهاي درسي كه رايگان است با چه شگردي وازچه راهي به جاي مكاتب ، سرازدكانهاي بقالي درمياورند ؟ بگذريم كه معين صاحب وزارت معارف اينجا تشريف دارند ومن نميخواهم باعث كدورت خاطركسي شوم ، با وجود اين چون علاقه وافري درمن ايجاد شده بود ، بعدازسعي وتلاش زياد بلاخره ازيك كتابفروشي قديمي ، كتاب اشعار ايشان را خريداري كرده ويك تورقي زدم . با همين يك تورق سرسركي ، به نتايجي رسيدم كه شايد درطول سالهاي زندگي ايشان كسي نرسيده ، وتوجهي به اين خصوصيات شعري اين نويسنده بزرگ نكرده است ..." دراينجا حاضرين چك چك كرده وبا اشتياق گوش تيزكردند تا درمورد اثرنويسنده مطليي بشنوند ، ولي معين صاحب چنين ادامه سخن دادند :" ولي دراينجا متاسفانه فرصت پرداختن وبيان آن نتايج نيست ، چون من ميخواهم موضوع عاجل ترومهمتري را طرح كنم درباره سخنان سخنران محترم قبلي اين محفل كه به شدت مرا متاثركرده است ودلم به حال فرهنگ اين كشورميسوزد ، واگرنگويم ممكن برايم عقده شود ....." دراين هنگام كه همه گوشهايشان را با حساسيت تيزكرده بودند معين سابق نشراتي وزارت فرهنگ خطاب به معين فعلي نشراتي وزارت فرهنگ ،چنين ادامه داند :.......

" دراين جا سخنران محترم قبلي كه ازبدبختي فرهنگي اين جامعه ، درچوكي فرهنگي كشورنشسته اند ، گفتند كه ؛ ازنهاد ي كه اين مراسم را برگزاركرده است تشكر ميكند . من سوالم اين است كه چراسازمانهاي خصوصي وظيفه دولت را انجام دهند ؟ مگراين وظيفه دولت نيست كه ازشخصيت هاي فرهنگي خود قدرداني كند ؟ تاكي اين نهادهاي خصوصي باشد كه دولت را متوجه وظايفشان كند ؟ من تعجب ميكنم كه هركس ميآيد كلوخ گذاشته ازآب تيرميشود ، فقط به شكليات ميپردازند ، به جاي توجه به مسايل فرهنگي واساسي كشور فقط دكوروتزئينات دفتركارشان را عوض ميكنند ،مثل همين سالن ، ببينيد كه تازگي به چه روزي افتاده ؟ كجا شد آن تابلوهاي قشنگ وكجا شد ...." وي كه سابق معين نشراتي وزارت فرهنگ بود ، به نظرميرسيد دل پرخوني ازمعين فعلي دارد ، تا آنجا گفت وكوفت كه گلويش خشكي كردوسخنانش بند آمد . مردم حاضر دراين هنگام ابراز احساسات كرده ، با چك چك وهورا فرصتي به اودادند تا يك گيلاس آب را سركشيد وكف اطراف دهانش را پاك كند . دراين هنگام سخنران قبلي با عصبانيت دوباره برخواسته راه افتاد به طرف تريبون ، شايد ميخواست جواب بگويد ، اما مجري برنامه با زرنگي چيزي درگوش اوگفت و ايشان را ازاين كارمنصرف كرد ، و اوبا عصبانيت دوباره برگشت سرجايش نشست ، ولي با مشتهاي گره كرده روبه حاضرين نشان داد كه درفرصتش جواب خواهد داد ....

دراين جا مجري برنامه با شادماني اعلام كرد كه خوشبختانه معين صاحب سابق وزارت زحمت كشيده زاويه ديگري ازابعاد شخصيت اين نويسنده بزرگ را كشف كرده اند ، تا اين جا ما فقط ايشان رادرزمينه تاريخ نويسي وبه عنوان يك مورخ ميشناختيم ونميدانيستيم كه ايشان شاعرهم بوده اند ... حالا به هنرشاعري ايشان نيز پي برديم كه ازجناب معاون صاحب سابق تشكر ميكنيم كه زحمت كشيده مارا با يكي ديگرازابعاد هنري ايشان آشنا كردند ... كه دراين جا همه حاضرين بازچك چك كرده هورا كشيدند ......گرچند كه معلوم نشد اين چك چك وهورا به خاطرمعين صاحب بود كه كشف كرده بودند كه اين نويسنده شاعرهم بوده است ، يا براي نويسنده اي مورخي كه حالا يكدفعه شاعرازآب درآمده بود ؟......

سخنران بعدي معين وزارت معارف بود كه سخنان شانرا ازروي يك ورق چنين آغاز كرد ؛ " ما افتخارميكنيم كه ايشان دركودكي ازصنف اول شاگرد يكي ازمكاتبي بوده كه متعلق به وزارت معارف بوده است ، ما افتخارميكنيم كه اين نويسنده گرامي دركودگي درپيشگاه معلمين وزارت معارف درس خوانده است ومدارج علمي را يكي پي ديگري طي نموده است ودرحدي ازاعتلاي علمي رسيده است كه امروز چنين مراسمي برايشان برگزار ميگردد ،ما افتخارميكنيم كه ......" دراين هنگام همه چك چك كردند ومعين صاحب وزارت گلوي تازه كرده ادامه دادند ؛" ايشان درسال 1320 درشهر فلان ، مثل هرخانواده ي افغان ، دريك خانوداه متديين ومسلمان به دنيا آمد ، كودكي را درآغوش گرم خانواده طي كرده دروس ابتدايي را درمكتب ..... به اكمال رساندند وازليسه مدارج العلوم سند فراغت خودرا گرفته، مثل همه بچه هاي هموطن اش راهي دانشگاه شده به ......."وي زندگي نامه مرحوم را تا آخرخواند وازتريبون دورشدند ، مجري برنامه اعلان كرد :"هم اكنون يكي اعضاي فاميل ايشان درمورد شخصيت ايشان سخنسرايي ميكنند كه با جان ودل ميشنويم ..... وي پشت تريبون قرار گرفته چنين شروع كرد :

"با تشكركه به من سهم داده شده است ........ ايشان درسال 1320درشهر فلان ، مثل هرخانواده ي افغان ، دريك خانوداه متديين ومسلمان به دنيا آمد ، كودكي را درآغوش گرم خانواده طي كرده دروس ابتدايي را درمكتب ..... به اكمال رساندند وازليسه مدارج العلوم سند فراغت خودرا گرفته، مثل همه بچه هاي هموطن اش راهي دانشگاه شده به ......."

ايشان نيز با خواندن زندگي نامه ازتريبون پايين آمده ومجري اعلان كرد :

اكنون به سخنراني يك تن ازاعضاي فاميل ايشان كه بچه ماماي ايشان است، گوش وجان ميسپاريم ......

"من كه بچه ماماي ايشان هستم واين افتخاردارم كه بچه ماماي ايشان باشم ،با استفاده ازاين فرصت ميخواهم زندگي نامه ايشان را بخوانم ..... وي درخانواد بزرگ كه حدود 40 نفرعضو داشت به سال .....بدنيا آمد ، درميان آنان چون گل سرسبد ي بود نوشكفته وي در4 سالگي سه پاره شريف را ياد داشت ودرهفت سالگي وارد مكتب ابتدايه قريه ما شد ، بعد هم كه من مكتب را الا دادم نميدانم چه شد وكجا رفت . يك دفعه شنيدم خدا رحمتش كند فوت كرده است. دلم خون شد وديشب هم شنيدم كه مراسم گراميداشت وفاتحه خواني ازطرف براداران برگزارميگردد وافتخارميكنم كه هم اكنون يك تن ازشركت كننده گان اين مراسم هستم . با اين جمله درحاليكه با سرآستين عرقهايشان را پاك ميكردند ازتريبون پايين آمدند .... ....." ومجري دوباره اعلان كرد :

اكنون به سخنراني يك تن ازهمكاران ايشان كه درسالهاي دور با ايشان درجريده ي "افتخارات وطن".... افتخارهمكاري داشته است گوش جان ميپساريم .....

همكارايشان چنين شروع كرد :" من افتخاردارم كه براي مدتي با ايشان همكاربودم ، من دراين زمان كه با ايشان دريك اداره كارميكرديم من رئس اداري آن دفتربودم ، يك روز نشد كه ايشان ديربيايند يا غيرحاضري كنند، خيلي وقت شناس بودوازوقت مثل طلا استفاده ميكردند ، به همين علت بود كه دوباربه عنوان مامور شايسته برگزيده شد، ولي من راستش تاكنون نميدانستم ايشان نويسنده بود ه است ، ازبس ايشا ن شكسته نفسي اختياركرده بودنداصلا به ما نگفته بودند كه نويسنده هم هسنند ولي حالا كه فهميديم كه با چه شخصيت بزرگي همكاربوده ايم ، باعث افتخارما شده وخيلي حيف ميخوريم كه چرا ما ديربا وجود وي آشناشديم ، ولي حيف وصد حيف كه اين همكارما چقدرآدم بزرگي بوده ولي ما خبرنداشته ايم . من نيز كاپي زندگي نامه ايشان را ازيكي ازاعضاي فاميل ايشان گرفته ام خدمت تان تقديم ميكنم :

"..........

...... ايشان درسال 1312 درشهر فلان ، مثل هرخانواده ي افغان ، دريك خانوداه متديين ومسلمان به دنيا آمد ، كودكي را درآغوش گرم خانواده طي كرده دروس ابتدايي را درمكتب ..... به اكمال رساندند وازليسه مدارج العلوم سند فراغت خودرا گرفته، مثل همه بچه هاي هموطن اش راهي دانشگاه شده به ......."وي نيز با چك چك حاضرين سخنانش رابه پايان رساند ومجري اعلان كرد حالا به سخنراني يك تن ازهم صنفي هاي ايشان گوش جان ميسپارم .

هم صنفي سابق نويسنده بزرگ كشور پشت تريبون قرار گرفته وسخنانش را چنين شروع كرد :

" من اين افتخاررا داشتم كه ازصنف اول تا پنجم با ايشان هم صنفي باشم وحتي مدتي دريك چوكي مينشستيم ، خيلي روزها قشنگي بود ووي با آن بزرگواري كه داشتند هرروز صبح خيلي زود ، قبل ازاينكه من ازخواب بخيزم دروازه مارا به صدادرمياورد . چقدر اين آدم سحرخيز بود وچقدرعلاقه مندي به مكتب داشت واين نشان ازعلاقه ايشان به درس وتعليم بود ، وتا زمانيكه من صورتم را آب ميزدم ، چاي صب را ميخوردم ولباس ميپوشيدم ،ايشا ن به دروازه حويلي ايستاده بود مثل يك عسكر... متاسفانه ميخواستم زندگي نامه ايشان را بخوانم اما چون خيلي ازبرادران قبلا اين كاررا كردند من مجبورم درهيمن جا سخنانم را خلاص كنم .... با چك چك حظار وي ازتريبون دور شد ......

..... سخنراانان يكي پي ديگرميامدند وكاپي زندگي روانشاد نويسنده گرامي را خوانده ازتريبون دورميشدند .....

وقتي كارت نان تقسيم شد كسي كه كنارم نشسته بود ، روبه من كرده گفت : " راستي نام اين نويسنده چه بود ؟" گفتم ؛ نام كي ؟ گفت ؛ " همين كسي كه همين محفل برايش گرفته شده ؟ " همين مراسم براي چه كسي است ؟" گفتم كارت نان را گرفتي ، ؟ هوش كن كارت نانرا گم نكني ، ...... مراسم گراميداشت ازنان است نام را چه ميكني ؟

پايان