خالده نیازی


درنگی بر

«بهار سعید شاعر سنت شكن را گرامی بداریم»


نوشتهء آقای اعظم سیستانی زیر عنوان « بهار سعید شاعر شجاع و سنت شكن را گرامی بداریم» را
 چندی پیش در فانوس خواندم. من اگر در این نوشته از آقای سیستانی بخواهم كه از خانم بهار سعید كمتر تعریف كند .... من نیز دیكته خواهم كرد كه قصدم نیست. گیریم كه برای این كار هزار دلیل موجه داشته باشم. من فقط به یك جايی از نوشته آقای سیستانی می خواهم پرداخته باشم. 

 آقای سیستانی در نوشتهء شان این سوال را مطرح می كنند كه چرا بهار سعید از شهرت و محبوبیت فروغ فرخزاد برخوردار نیست؟ 
اگر فروخ فرخزاد در حوالی سه مجموعه اولش: دیوار ، اسیر و.... مانده بود، بی آن كه ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد و تولدی دیگر را نوشته باشد، شاید افگندن این سوال توجیه نسبی می داشت. این كه آقای سیستانی در جایی مدعی هست كه شاعر نیست اما شعر خوب را می شناسد، بار این سوال را نه از دوش سیستانی و نه از من گرفت كه به نوشته آقای سیستانی نپردازم. 


شعر خوب هر كس شعر خوب خودش هست، وقتی معیار فقط خوب و بد باشد و نویسنده قادر به پرداختن به عناصری مثل شعریت ، زیبایی و حضور فكری شاعر در كارش نباشد.
شعر فروغ فرخزاد فراتر از خوب و بد آقای سیستانی است. این تعریف نیست. و نه نتیجه يی كه من گرفته باشم، تا فردا از كدام جایی به كرسی یا مرتبت نمیدانم كه؟ از كجا؟كی؟ منصوب گردم. تازه راهی را كه فروغ رفت و تك هم رفت! چرا باید خانم بهار سعید یك بار دیگر كم از كم ۴۰ سال بعد رفته باشد؟
فروغ انسان را سرود با سرشت سرشار از زنانه گی كه كنیت اش بود. فروغ از آن دسته شاعرانی هست كه روی شعر شان به سمت خوب و بد های همه گان نیست. به ویژه بعد از گزار به تولدی دیگر . فروغ در شعرش فكر می كرد. فقط زیبا نبود و فقط زن.

 فروغ با شاعرانی چون شاملو، اخوان و نیما و سپهری هم زمان و همزبان بود. فروغ فرخزاد حضور تشریفاتی و مجلسی در حلقه اینان نبود. فروغ عریانی را در شعر به كار نمی گرفت تا سنت شكسته باشد. فروع شعر را كه زیسته بود، می سرود. به روایت دیگر عریان زیستن را. فروغ از آن تك شاعرانی هست كه به شعر فرازمانی و فرامكانی راه یافته.... زن بودنش مثل بودنش دلیل شاعر بودنش نیست. شاعر بودنش زن بودنش را به شاعرانه ترین گونه بازتاب می دهد. در زمان خودش فروغ برای زن بودنش برگزار نشد. جامعه همیشه و هنوز سنتی ایران و امثال آن ـ امروز افغانستان ـ فروغ را به گونه يی كه قادر بود نواخت- با تجرید؛ تحدید و...
حتا شاعران هم زمان با فروغ، زن را در فروغ بیشتر دیدند تا فروغ شاعر را كه زن بود. 
فروغ خودش در جايی می گوید: شجاعانه این نیست كه یادگاری از خود بگذاری...شجاعانه این است كه به اندازهء یك تار موی در حتا تارموی باز نتابی و بر جا نمانی. رفتن از جنس نیچه و هولدرلین....و ما كه نشسته ایم و سنت می شكنیم. تا سنت های دیگر، مثل فلان كس را بزرگ بداریم، خلق كرده باشیم. 

 و حرف آخر این كه 
پرداختن به سكس ) به روایت آقای سیستانی عمل سكس( در شعر هیچ وقت از هیچ كس شاعر نساخت. و آدم ها اعم از شاعر و آنانی كه هنوز اقبال نداشته را در پیوستن به جمع شاعران آخر هفته جستجو نمی كنند، دو گونه اند: آن هايی كه می آیند تا رفته باشند و آن های كه می آیند تا بمانند! فروغ از گونه دوم است. ٱمد تا بماند. اما نیامد تا شاهد ماندگاری تحمیلی دیگری گردد.
 

فرانكفورت 23 جولای 2007

***

پيوند نوشتار مرتبط :

کاندیدای اکادمیسین سیستانی
بهار سعید - شاعر،شجاع و سنت شکن را گرامی بداریم!