رسیدن به آسمایی :10.06.2008؛ تاریخ نشر در آسمایی :10.06.2008

دو شعر تازه از

منصور سایل شبآهنگ



کارخانه گی برای زنده گی

جهان را جهانگیران ِ مقتدر میسازند
با شهرت ِ کوکاکولایی
آنانی که با اندرون ِ سیاه و زبان ِ شیرین
وقتی دهان مبارک شانرا باز میکنند
شمیم ِ طنطنه یِ آروغی برمیخیزد غرورآمیز
با نیشخند ِ ملیح ِ داراکولایی .

جهان را جهانگیران ِ مقتدر میسازند
بنابر مصلحت بازار ثروت ، کارزار ِ قدرت
بزرگان مقتدری که از دموکراسی دمـُبی درست می کنند
تا جمناستک جهش های میمون وار شانرا
دستاویزی باشد کارآمد
مقتدرانی بزرگی که عدالت را
همچون گربه یی در توازن ِ بروت های هیبتناک شان می بینند
حضرات ِ محترمی که در جنگل ِ پهناور ِ پشم شان
هر جانی و جنایتکار مُـعّظمی را
همچون شپش
پناهگاهی ست
حکیمان کریم و رحیمی که از زهر ِ زقوم ِ قوم پرستی
کاسه ی کله های خام را
قوام می بخشند!

و تو از زیستن
در چنین جهانی ناگزیری
کار ِ بی اندازه دشوار است !
و زند ه گی ات را بایست
آنچنان بسازی
که زیستن انسانی را سزاوار است.






بر فراز آزمونزار زنده گی

پیش آز آنکه بهم برسیم
به خوشبختی رسیده بودم
به آزادی
و شاهین ِ جانم را
بر فراز قله ی تسخیرناپذیرش
نشیمنگاهی بود
دور از وزوز ِ بی آزرم ِ مگس
دور از زوزه ی سگ منشانه ی گرگان
دور از خرناسه ی بی تفاوتی خرس
دور از بال رس ِ مردارخوار ِ کرکس
با چشم انداز ِ بی کرانه بکر
جاودانه جوان
که شادمانی زلالم
از بلندای چنان چکــادی سرچشمه می گرفت .
گاهگاهی امــّا
خلوت ِ مقدسم نیز
در چنگال ِ اندوه ی تنهایی
تنهایی خدای وار
خونین می شد

تو
همچون فرشته یی فرود آمدی
هم آشیان من شدی
هم آسمان من!
بی آنکه پر و بالم را به تو بخشم
بی آنکه پر و بال ات را به من بخشی
پر باز کردیم
پرواز کردیم
و کودکانه
ــ خوشبخت که بودیم ــــ
خوشبخت تر شدیم هر دو
در گیرکان ِ لحظه های بازیگوش
در چشم پتکان ِ ستاره های دور و نزدیک
در بازیی شرط بستن جدی : مرا یاد است تو را فراموش.


گذر زمان را از یاد برده بودیم انگار
که هوا
یکباره تاریک شد؟!
و ما هراسان
با دلهای هنوز سیرناشده
به سوی خانه های خود شتافتیم .
وابستگان ِ ناوابسته بودیم
بازی ما
خاطره یی شد
آموزه یی شد
در حافظه ی لاژوردی بامدادانش سپردیم
تجربه ی همپرواز شدن را
در تابلوی طلایی طلوع
در نقاشی غمگین ِ غروب
بال و پر گستردیم.

همبال بودن ِ مان کوتاه بود
اما بلند و بالا
زیبا بود .

اکنون
بازان ِ تک پروازیم باز
آزاد
وابسته
اندوهگین
خوشحال
بر فراز ِ آزمونزار ِ رنگین ِ تلخ و شیرینِ ِ زند ه گی
با پر و بال ِ تازه روییده از خیال
در آستانه ی آسمان ِ پویند ه گی
در نقاشی ِ غمگین ِ چنین : غروب ِ مکرر
در تابلوی طلایی چنین : طلوع ِ دیگر .