رسیدن به آسمایی: 19.04.2010 ؛ نشر در آسمایی: 20.04.2010

بشير سخاورز
 

معارف در زمان محمود طرزى


تماس مردم افغانستان با دنيای پيشرفتهٴ غرب از زمان امير عبدالرحمان می آغازد. در عهد او بود كه عده ای از مردمان غرب كه آگاه در امور تخنيكی بودند به دعوت امير افغانستان به كابل آمدند. اين عمل امير بيشتر جهت سياسی داشت تا به منظور اعتلا و ترقی وطن٬ اما به هر حال نميتوان گفت كه امير در ارتقا سطح دانش مردم افغانستان بی اثر بوده است. هدف سياسی امير اين بود كه وی از مدت ها ميخواست تا با كشور بريتانيا تماس مستقيم داشته باشد و آرزو داشت تا با لندن مكاتبه كند نه با هند برتانوی. امير افغانستان سياستمدار زيركی بود٬ او با اين كارش در واقع افغانستان را ميخواست مستقل جلوه بدهد و مانند هر كشور آزاد با خود كشور ديگر در تماس باشد نه با مستعمره ی آن. انگليس ها اين نيرنگ امير را درك كرده بودند و نميخواستند كه با اجازه دادن به امير كه مستقيم با لندن در تماس باشد او را آزادی بيشتر از يك كشوری كه تحت حمايه ی بريتانيا است٬ داده باشند و برای همين منظور چند باری كه امير به طور مستقيم با لندن در تماس شد٬ از لندن جواب گرفت كه بايد با هند بريتانوی مكاتبت داشته باشد نه با لندن. اين موضوع نشان ميدهد كه امير افغانستان ميخواسته استقلال افغانستان را از طريق سياست٬ نه جنگ به دست آورد.

پس از آن كه امير از دولت بريتانيا جواب رد گرفت٬ از تلاش های سياسی دست نكشيد و اين بار برای آن كه توانسته باشد استقلال افغانستان را در دعوت از كارمندان غربی نشان بدهد از يك عده كارآگاهان غربی به شمول تعدادی از آنها كه از بريتانيا بودند دعوت كرد تا در پروسهٴ انكشاف كشور سهم بگيرند. كسانی كه دعوت امير را پذيرفتند و به افغانستان آمدند اين ها اند:
1. داكتر جان گری٬ طبیب از انگلستان
2. پاين و ميدلتن٬ دو انجنير انگليسی
3. م.جروم انجنير فرانسوی
4. آرتور كالين انجنير معدن از انگلستان. اين مرد طريق جديد برای استخراج معادن را معرفی كرد.
5. كپتان گريسباخ٬ جيالوجيست انگليسی
6. بانو هميلتون٬ طبیب شخص امير از انگلستان
7. بانو كيت دالی طبیب حريم امير
8. منشی عبدالرزاق متخصص چاپ

اين كه تا چه حد امير مؤفق شد تا استقلال رأی خود را به انگليس ها نشان دهد قابل تأمل است٬ زيرا كه انتخاب شخصی از فرانسه كه كشور رقيب انگليس بود٬ كار آسانی به شمار نمي رفت و موجب تشويش انگليس ميشد. همينطور آمدن يك هندی به افغانستان ناراحتی ايجاد ميكرد٬ زيرا كه بسا هندی های آزادی خواه ميخواستند در افغانستان خدمت كنند و مردم افغانستان را عليه انگليس ها برانگيزند. بهر حال اين عمل امير تأثير مثبت بر جامعه ی دور نگهداشته شده ی افغانستان داشت. به طور مثال افغان ها برای بار اول با صنعت و مدنيت آشنا شدند- تا جايی كه چند سال بعد در زمان حبيب الله٬ طرزی پيشنهاد كشيدن خط آهن را كرد كه مورد انتقاد روحانيون قرار گرفت٬ زيرا آنها می پنداشتند كه اعمار خط آهن بهانه ی برای آمدن انگليس ها به افغانستان ميگردد و كشور را تحت استعمار مستقيم می آورد.٬ طرزی در پاسخ اين گروه ميگفت "خط ريل را توسط خود انجنير های افغانستان ميسازيم". از اين گفته معلوم ميشود كه با ظهور حبيب الله به عنوان امير افغانستان تعداد بيشتری از متخصصين غربی به افغانستان آمده و مردم افغانستان با تكنالوژی غرب آشنا شده بودند٬ اما بايد توجه كرد كه اين كار برای اولين بار توسط امير عبدالرحمان صورت گرفت.
برای طرزی آمدن متخصصين غرب كافی نبود٬ او معارف واقعی٬ با روش مدرن غربی را مي خواست به افغانستان بياورد و برای پياده كردن اين مرام لازم ميديد تا كه امير افغانستان با او همراه باشد. طرزی از سليقه ی اميران افغانستان آگاه بود كه آنها تنها به يك شرط پديده ی نو را می پذيرفتند كه اين پديده نخست برای شخص امير و دولتش سودمند باشد و بعد برای ديگران. او مي دانست كه با معرفی معارف نوين، استعمار و روحانيون را خواهد برانگيخت كه اين كار او را توجيه مغرضانه كرده و امير را از عواقب ناگوار آن از پيش آگاه سازند. خوف استعمار از ايجاد مکاتب مدرن اين بود كه سرانجام اين مکاتب لانه های ضد استعمار خواهند شد. خوف روحانيون از ايجاد معارف مدرن از دست دادن نفوذ مدارس دينی بود كه بر روان مردم دور از معرفت حكم مي راند. پس هر دو جهت ارتجاع٬ يعنی استعمار و روحانيت كاذب دست به هم دادند و آوردن معارف مدرن را چنين توجيه كردند كه به نقص امير بوده و باعث تضعيف قدرت امير ميشود. اين دو گروه به طور نمونه مي گفتند كه شاگردان معارف٬ امارت امير را زير سووال خواهند برد و از او خواهند خواست كه مرام مردم را بيشتر اهميت بدهد و از خود عنانی بكاهد. آنها اين دسيسه كاری را حتا با شواهد همراه مي ساختند و يكی از اين شواهد به زعم ارتجاع همان جسارت واصف قندهاری بود كه اين مرد معارف دوست تنها با گشايش مكتب حبيبيه قناعت نكرد و از امير خواست تا خودش را برای آمدن مشروطه آماده سازد.
طرزی با در نظرداشت موقعيت اين دو گروه ارتجاعی٬ دلايل مقنع برای امير ارایه ميداد تا امير را آگاه سازد كه برعكس- ايجاد معارف نوين سطح دانش مردم را بالا ميبرد و مردم افغانستان و نه خارجيان امور دولتی را كه به سود امير و كشور است پيش خواهند برد٬ زيرا كه تا آن روز بسا از امور اداری امير در دست كارمند های انگليسی و يا مزدوران هندی آنها بود كه آنها يا به طور مستقيم در دربار راه داشتند و يا امور را از هندوستان پيش ميبردند و بديهی است كه اين مردم سود انگليس را در كار ها ترجيح ميدادند. اما دور از انصاف است كه تصور كنيم تنها طرزی در ايجاد معارف مدرن سهم داشته. واقعيت اين است كه تعدادی از نخبه گان كشور با سماجت برای آمدن معارف نوين در افغانستان تلاش ميكردند٬ اما رهبری اين گروه به دست طرزی افتاده بود و آن به علتی كه نخست طرزی هم از همين سماجت برخوردار بود و دوم اين كه از نزديكان امير به شمار ميرفت و عمل او مورد سؤظن امير قرار نميگرفت و او ميتوانست ايجاد اين معارف را به سود امير توجيه كند تا امير افغانستان اجازه ی ايجاد آن را بدهد. البته بايد به خاطر آورد كه امير افغانستان هم آن طوری كه مؤرخين ما از او چهره تراشيده اند نبود. اگر از بعضی از ضعف های او بگذريم و زنباره گی او را- كه البته كار درستی نبود- از نظر دور سازيم ميبينيم كه امير حبيب الله خان هم علاقه به ارتقا و تجدد داشت. او تجدد و ارتقا را وسايلی برای آزاد ساختن افغانستان از دست دولت برتانيا ميديد؛ زيرا كه تا امارت حبيب الله هر وقتی كه اميری استقلال كامل افغانستان را تقاضا ميكرد٬ دولت بريتانيا موجوديت افغانستان غير متحد و نبود كارمند های دولتی را كه بتوانند چرخ دولت را پيش برند بهانه مي آورد و اظهار ميداشت كه وجود بريتانيا به عنوان حافظ افغانستان ضرور است. اين حفاظت نخست از بيگانه گان٬ به ويژه روس و بعد از عشاير و فيودال های افغانستان بود كه هر كدام ميخواستند مستقل باشند و مطيع دولت مركزی نباشند. حبيب الله چون پدرش عبدالرحمان خان در كار سياست وارد بود٬ اما يگانه دلهره اش از ايجاد معارف و وجود نشريه یی چون سراج الاخبار اين بود كه مبادا روشنفكر افغانستان معارف و نشريات را به ضد امير استفاده كند. البته روحانيون و استعمار در مسموم كردن ذهن امير سهم داشتند. دومين كسی كه علاقه به ايجاد معارف نوين داشت٬ فرزند بزرگ امير معيين الدوله عنايت الله خان است. اين شهزادهٴ با فرهنگ تحصيلاتش را در مدرسه ی حربيه تمام كرده بود و از شاگردان جدی طرزی به شمار ميرفت و او علاوه بر شاگردی٬ شوهر دختر طرزی هم بود و وقتی در سال 1913 ميلادی انجمن معارف تشكيل شد همين شهزاده به سمت رييس اين انجمن مقرر گرديد.
در شمارهٴ ٬4 سال سوم كه به تأريخ 9 عقرب سال 1229 خورشيدی انتشار يافته است اعضای معارف اين طور معرفی ميشوند:

1- عاليجاه حسن حلمی خان
2- عاليجاه محمد فضلی خان
3- عاليجاه علی خان مدير مکتب حربيه سراجيه
4- مولوی عبدالرب خان
5- عاليجاه حافظ احمد الدين خان سر رشته دار بيت العلوم
6- عاليجاه قادر بخش خان مقرر کارخانۀ چرمگری
7- مولوی محمد ارشد خان مدرس اول مکتب حبيبيه
8- مولوی معراج الدین خان مدرس مکتب حبیبیه
9- ميرزا محمد عمر خان منشی مجلس انجمن معارف
10- ریيس و منتظم مجلس شهزاده سردار عنايت الله خان

در ميان اين ده نفر نام واصف قندهاری به نظر نميخورد و آن شايد به دليلی كه اين روشنفكر بی صبرانه خواستار دگرگونی های بنيادی در افغانستان به شمول آمدن معارف نوين و پذيرش مشروطه از جانب امير بوده است. اين شتابزده گی و سماجت به مشروطه خواهی واصف مورد پسند امير نبود و واصف سرانجام جانش را به خاطر مشروطه خواهی از دست داد.
حبيب الله خواستار تحكيم قدرتش بود٬ نه مشروط ساختن آن و برای همين منظور جسارت واصف را برای استقرار مشروطه گستاخی بزرگ تلقی ميكرد. به هر صورت واصف و مولوی عبدالرب٬ حسن حلمی٬ محمد فضلی٬ علی خان و ميرزا محمد عمر خان از كسانی بودند كه با تلاش خسته گی نا پذير برای آمدن معارف مدرن كار ميكردند. البته سهم هندی ها را هم نميتوان ناديده گرفت (2). غنی خان اولين مدير مكتب حبيبيه با چند هندی ديگر صادقانه برای ارتقا دانش مردم افغانستان از طريق معارف كار مي كرد٬ اما در عين حال ارتجاع و استعمار هم گماشته گان خودش را در صف آزادی خواهان هند و افغانستان داشت. دولت بريتانيا از ديرگاه به امير گوشزد ميكرد كه حضور معارف در افغانستان ثبات را برهم خواهد زد و احساسات ضد امير را تقويه خواهد كرد. بريتانيا ميگفت كه مردم افغانستان تنها به آموزش علوم دينی علاقمند است و معارف مدرن را ضد اسلامی ميداند و البته كه در اين توجيه خود بيشتر از واكنش ملا ها نمونه می آورد و در ضمن با دو رويی حيرت آور در هندوستان به ايجاد كانون های آموزش ميپرداخت. چنانكه سال ها پيش از تولد امير حبييب الله دولت بريتانيا در هند نه تنها مدارس عالی را گشود بلكه چندين دانشگاه را در سراسر هندوستان ايجاد كرد. در واقع استعمار در تبانی با روحانيت كاذب در تلاش بود تا نگذارد مردم افغانستان به آرزوی مقدس خود یعنی استقلال كامل و باز ترقی از طريق معارف برسد. از سوی ديگر دولت بريتانيا حتم داشت كه هند هيچ گاهی از زير سيطرهٴ دولتش بيرون نخواهد آمد و برای همين منظور ايجاد كانون های آموزش كه در عين حال كانون تبليغات برای دولت برتانيا در هند به مفاد بريتانيا بود و در افغانستان به ضرر آن٬ زيرا كه مردم افغانستان نميگذاشتند بريتانيا از وجود اين كانون ها برای تبليغات استعمار استفاده كند.

با وجود درك اين مساله برای مدتی طرزی و هميارانش فريب بريتانيا را خوردند. موضوع از اين قرار است كه بعد از ايجاد مكتب حبيبيه٬ دولت افغانستان مجبور شد به سبب نبود معلمين ورزيده در كشور٬ تعدادی از معلمين را از هندوستان دعوت كند كه به كابل برای تدريس بيايند. علاوه بر عده ای از معلمين صادق هندی٬ در ميان اين معلمين يك تعداد جاسوسان بريتانيا هم خود شان را به مكتب حبيبيه ظاهرأ به غرض تدريس رساندند و با مهارت فوق العاده در تبليغ به سود بريتانيا پرداختند و در ضمن كتاب های درسی را از هندوستان انتخاب كردند كه در اين كتاب ها از آغاز تا آخر ستايش از بريتانيا بود و برعكس ملت افغانستان٬ ملت بی فرهنگ و نيمه وحشی معرفی مي شد. مدتی طول كشيد تا طرزی و هميارانش به اين دسيسهٴ برتانيا آگاه شوند و زمانی كه به آگاهی رسيدند متوجه شدند كه تنها وجود مكتب حبيبيه برای معارف افغانستان كافی نيست؛ بايد كه انجمن معرف را ايجاد كنند كه در واقع اين انجمن معادل به وزارت معارف بود كه رياست آن را شهزاده عنايت الله خان به عهده داشت. اين انجمن وظيفه داشت تا از تحولات حبيبيه با خبر باشد٬ معلمين و هم نصاب درسی را تعيين كند.

تأسيس انجمن معارف

در صفحهٴ5، شمارۀ 1، سال سوم برابر با 25 سنبله 1292خورشيدی طرزی در مورد ايجاد انجمن معارف مينويسد:
"(معارف) دانايی و شناسايی، باخبريست. از مفاد معانی آن معلوم است که اين چيز ها تا چه درجه مقدس و معظم کلماتيست. مملکت جسد است، روح آن معارف است. ملت خوابست، بيداری آن معارف. وطن جماد است، حيات آبادی آن معارف. هيچ ملت، هيچ وطن بدون معارف نه ترقی ميکند، نه بيدار می شود و نه حيات می يابد. همه دولتهای مترقی موجوده وقت حاضر به تشکيل يک (انجمی معارف) لزوم قطعی ديده اند.
وظيفۀ يگانۀ مجلس معارف اين است که در باب ترقيات عاليه و تنوير اذهان عموميه و عام ساختن معارف را در همۀ مملکت و اصلاح مکاتب و بنياد نهادن هرگونه مؤسسات علميه و فنيه کوشش کند. همۀ مکاتب عاليه، ابتدائيه و دارلفنون ها و کتابخانه ها و مطبوعات، يعنی چاپ شدنيها و اخبار و غيره چيز هايی که به علم و عرفان تعلق داشته باشد، به مجلس معارف راجع است.
در وطن عزيز ما از اين چيز ها پيش از اين نام و نشانی نبود. ذات اعليحضرت پادشاه عرفان آگاه ترقی خواه مقدس ما از آغاز جلوس شاهانۀ شان وجود معارف را در وطن ضرور دانسته بتأسيس مکاتب اصول جديد اراده و فرمان نمودند و به نام «مدرسه حبيبيه» اول بار يک مکتبی تأسيس يافت."
همين طور ادامه ميدهد:
"در هفتۀ دو بار مجلس منعقد گرديده و ميگردد. در اين مجلس در خصوص همۀ اصلاحات معارف مذاکره می شود، در خصوص انتظامات مکاتب، قانوننامه ها، نظامنامه ها ساخته می شود. پروگرام های مدرسۀ حبيبيه و مکاتب ابتدایيه اصلاح و تنظيم و صنوف مکاتب تفریق می شود.
«مجلس معارف» در ماه رمضان اول بار انعقاد يافته و در اين وقت در باب پروگرام مکتب حبيبيه مذاکره می شود. در خصوص خرابی پروگرام، مکتب مذکور همين يک دليل کافی است که کتاب های که برای انگريزی خوانی شاگران به مبلغ های بسياری از هندوستان خواسته شده و در مجلس در آن کتاب ها غور و تحقيق نموده شده، معلوم گرديد که در آن کتاب ها در باب افغانستان و افغانيان سخنان بسيار زشت و ناسزا ميباشد که يک شاگرد افغان چون آن را بخواند، از وطن خود و ملت خود و سلطنت خود متنفر و بيزار ميگردد."
در شمارهٴ ٬4سال سوم برابر با 9 عقرب 1929خورشيدی در مورد وظايف انجمن معارف٬ سراج الاخبار ميگويد:

وظايف انجمن معارف
1- هزينۀ معارف، تعليم و تربيه
2- اجرای انتظام مکاتب ابتدائيه
3- طرح نصاب تعلميی همۀ مکاتب
4- سررشتۀ تأليف و تصحيح کتب تعليمی و منظوری آن و تغيير و تبديل لازمه در آن
5- برای هر درجۀ تعليم درجۀ ملازمت را مقرر کردن
6- منظور نمودن دستورالعمل هر شعبۀ تعليم که مشتمل باشد بر وظايف و اختيارات سرکرده و همه ملازمين آن شعبه
7- سررشتۀ امتحان و سندات هر شعبۀ تعليم و تقرر محققین و مفتش ها
8- سررشته نمودن اجرای «دارالمعلمین» برای مکاتب
9- سررشتۀ امتحان معلمان مکاتب ابتدایيه
10- عزل و نصب معلمين و عملۀ مستخدمين و ترقی تنخواه و تنزيل آن
11- برای تنوير افکار افراد عمومی در اوقات معينه و غير معينه موعظه های علمی و ترغيب و تشويق اهالی را به علوم و فنون نمودن در مقاله ها و مقاله ها نشر کردن و ترغيب عموميه را حاصل کردن.

توجه طرزی به معارف و آن را مهمترين وسيله برای ارتقای افغانستان شمردن٬ ناشی ميشود از تجربيات فردی طرزی. نبايد فراموش كرد كه او در واقع افغاني است كه با ديگر افغان ها تفاوت دارد. اين تفاوت نخست در بيرون بودن طرزی از محيط  عنعنه یی افغان ها و بعد هم در كسب تحصيل است٬ كه مي شود گفت او نخبه یی بوده بی همتا در ميان تمام نخبه گان افغانستان. او از شاگردان سيد جمال الدين افغانی بود اما نه چنان شاگردی كه با تمام عقايد استاد موافق بوده باشد٬ به طور نمونه برای سيد جمال افغانی خلافت اسلامی اهميت دارد و او برای همين ايديالوژی مبارزه ميكند٬ اين خلافت ميتواند در تركيه٬ سوريه و يا يكی ديگر از كشور های اسلامی ايجاد شود٬ در حالي كه طرزی تنها به افغانستان ميانديشد و پان اسلاميزم را برای به  رسيدن مردم افغانستان به خودارادیت و حاکمیت ملی به كار ميبرد. ديگر اين كه او در عين حال مرديست٬ سخت از تمدن غرب متأثر. پذيرش و تعقيب تمدن غرب را مي توان در عملكرد های او ديد٬ در حالي كه سيد جمال الدين بيشتر به روش های ناب دينی و دساتيری اسلام٬ معتقد بود. اين دساتير در ميان مردم افغانستان هم پيروان متعصبی داشت؛ چنان پيروانی كه تمدن غرب را غير اسلامی ميشمرد و تنها اسلام خالص را ميپذيرفت. تنها پيروی از اصول اسلام برای طرزی كافی نبود او با وجود مسلمان بودنش و با وجود آموزه های اوليه اش كه بيشتر اسلامی بوده اند٬ به اين نتيجه رسيده بود كه اسلام ميتواند با تمدن غرب سازگار باشد و مسلمان بايد اين تمدن را بپذيرد تا خود بتواند به تمدن برسد. اين درك نوين٬ با روش كهن نخبگان معتقد به اصول اساسی اسلام در تقابل بود٬ به طور نمونه نصرالله خان و هميارانش خواست طرزی را برای گرفتن استقلال افغانستان از چنگال بريتانيا خيلی خوب می پذيرفتند و حاضربودند كه در اين راه مقدس جان خود را نثار كنند٬ اما همين مردم با برنامه های طرزی چون ايجاد معارف مدرن به شيوهٴ كشور های غربی مخالف بودند و آن را غير اسلامی تلقی ميكردند٬ زيرا كه به عقيدهٴ آنها در اين معارف٬ غرب بيشتر تأييد ميشد٬ در حالي كه به نظر گروه٬ غرب باعث سرنگونی جهان اسلام به خصوص افغانستان بود. اين گروه طرزی را به غرب پرستی محكوم ميكردند.

امير حبيب الله و معارف

امير حبيب الله خان به خواهش مولوی عبدالرب٬ واصف قندهاری و محمود طرزی نه تنها به تأسيس مكتب حبيبيه تن در ميدهد بل حاضر مي شود تا رياست معارف تأسيس گردد كه در رأس اين رياست شهزاده عنايت الله پسر ارشد امير اجرای وظيفه ميكند. هر چندی كه حبيب الله با مشروطه خواهی با جديت برخورد كرد و رهبران آن را از بين برد٬ اما در راه ايجاد معارف نخواست خلل وارد كند و اين عمل او از نقطه نظر تأريخی اهميت به سزا دارد زيرا كه با اين كارش روحانيون و حتا برادرش نصر الله را از خود رنجاند٬ به سببی كه آنها مدارس دينی و تدريس علوم دينی را برای مردم كشور كافی مي دانستند. اما نصر الله خان برادر وفاداری بود كه با وجود مخالفتش با مدرنيته از حبيب الله سخت حمايت ميكرد. اين حمايت كمك كرد تا موقف حبيب الله متزلزل نشود٬ زيرا كه روحانيون به نصرالله خان سخت احترام داشتند و او را از خود به حساب می آوردند. اهميت تأريخی ديگر اين عمل حبيب الله انعطاف پذيری او است. او فرزند مرد مستبدی چون عبدالرحمان خان است كه اين امير در خود عنانی معروف بود و رأی بسياری از نزديكان دربار را نمي پذيرفت و به همين علت است كه پدر طرزی يعنی غلام محمد طرزی به خاطر انتقاد از برخورد عبد الرحمان با مردمان مظلوم٬ مجبور به پناه آوردن به كشور های ديگر و ترك وطن شد؛ در حالي كه حبيب الله نه تنها فرزند غلام محمد را دعوت كرد كه به افغانستان برگردد٬ بل حتا به او و ديگر مهاجران به وطن برگشته مجال داد تا در امور دولتی به او مشورت بدهند. طرزی نخست به سمت رييس دفتر ترجمهٴ امير مقرر و از طريق ترجمه اش به امير نزديك شد٬ زيرا كه امير اشتياق زياد به خواندن رمان های غرب داشت و طرزی يگانه كسی بود كه اين رمان ها را ترجمه ميكرد. خواندن ترجمه های طرزی بر امير اثر كرد و او معترف شد كه نمي تواند مانند پدرش عمل كند و كشور را از سير تمدن دور نگهدارد. او با وجود اشتياق به تمركز قدرت٬ پذيرفت تا افغانستان در راه ايجاد معارف مدرن گام گذارد. ميتوان چند نمونه از كار های مهم حبيب الله را بر شمرد:

1- در سال 1903 گشايش مكتب حبيبيه.
2- در سال 1907 ميلادی سيد احمد قندهاری كتاب های درسی برای سواد آموزان را نوشت و در همين سال دفتری برای تأليف كتاب های درسی ايجاد شد.
3- در سال 1912 ميلادی نخستين دارالمعلمين به جهت آموزش معلمين گشايش يافت.
4- در سال 1912 ميلادی نصاب و اصول درسی معين شد.
5- در سال 1913 ميلادی رياست معارف تأسيس شد.

مكتب حبيبيه


طرزی با دورويی بريتانيا در ايجاد معارف مدرن و فراهم آمدن زمينه برای نشريات٬ مواجه بود. او مي دانست كه در زمان امير عبدالرحمان خان دولت بريتانيا زمينه را برای بعضی از نشريات٬ مانند زندگينامهٴ امير عبدالرحمان خان و هم نشرياتی كه برای تبليغات به سود بريتانيا می انجاميد٬ آماده ساخته بود٬ با وجودی كه امير به نشريات چندان توجهی نداشت٬ اما اكنون كه عده یی از جوانان و روشنفكران با جديت خواهان نشريات و ايجاد معارف مدرن بودند٬ دولت بريتانيا٬ تبليغات سؤ مي كرد و به امير چنان توجيه می نمود كه معارف و نشريات از قدرت او ميكاهد. همينطور نمايندگان انگليس به روحانيون می گفتند كه معارف مدرن و نشريات٬ غير اسلامی اند. طرزی و هميارانش دوگانه گی عملكرد بريتانيا را در مقايسه با افغانستان و هند ميديدند؛ به طور نمونه در هند نه تنها مكاتب و مدارس به شيوه ای اروپا ايجاد شده بود٬ بلكه فراتر از آن تعداد زيادی از دانشگاه ها هم فعال بودند و در اين دانشگاه ها مانند دانشگاه زنزوير در بمبی٬ دانشگاه دهلی در دهلی٬ دانشگاه عليگره٬ در عليگره و دانشگاه بنگال در بنگال٬ تدريس به شيوهٴ اروپايی صورت ميگرفت٬ معلمين به انگلستان فرستاده مي شد تا در آنجا به دانش خود بيافزايند و در ضمن به تعدادی از اين معلمين بهترين جوايز و القاب اهدا ميگرديد٬ مانند لقب "سر" كه دولت انگيس آن را به سيد احمد خان داده بود؛ لقبی كه برای وفادارترين خادم انگليس داده ميشد. اين دو رويی انگيس را طرزی طوری توجيه ميكرد كه دانشمندان مزدور و فاسد هند٬ با حمايت از انگليس در تداوم استعمار در هند شريك اند٬ در حالي كه به استثنأ چند٬ دانشمندان افغانستان مشتاق آزادی افغانستان بوده و نشريات و معارف را چون وسايلی بر ضد بريتانيا به كار خواهند برد. اين راز از پرده بيرون افتاده را هم بريتانيا و هم مردم افغانستان به خوبی مي دانستند. اما بايد گفت كه تعداد كمی از افغان ها فريب بريتانيا را خورده بودند و گمان می بردند كه موجوديت بريتانيا در افغانستان يك ضرورت تأريخی است٬ به طور نمونه شخصی به نام لاتی كه غبار در كتاب "افغانستان در مسير تأريخ" به تكرار از او ياد ميكند از همين قماش بود كه سود خود را بر سود جامعه ترجيح ميداد.

آمدن معارف مدرن در افغانستان كه با تلاش خسته گی نا پذير طرزی و دوستان نزديكش به موفقيت انجاميد٬ در آغاز از اقبال خوبی برخوردار نبود. زيرا كه انگليس ها تا آخرين فرصت در تخطیه و توطیه بر ضد اين اقدام از تلاش دست نكشيدند.

به علت نبود كتاب های درسی و معلمين مجرب٬ افغانستان مجبور شد تا به آمدن استادان هندی و مواد درسی از هند تلاش كند. انگليس ها كه عملكرد دولت افغانستان را برای ايجاد معارف نوين سخت تحت نظارت داشتند٬ اين ضعف افغانستان (نبود معلم و مواد درسی) را به سود خود به كار بردند و زمانی كه افغانستان خواهش آمدن معلمين هندی را به كشور كرد٬ انگليس ها در ميان اين استادان يك عده از جاسوسان خود را جاگذاری كردند. اين جاسوسان نه تنها از آزادی خواهان افغانستان به انگليس ها گزارش ميدادند٬ بل در تحريف واقعيت های تأريخی هم دست زدند. طرزی با نهايت نگرانی در اين مورد مينويسد:" پيشرفت مكتب حبيبيه درست نيست. اين مكتب بعد از سه-چهار سالی كه ايجاد شده انکشاف درستی ندارد. متون درسی از هندوستان می آيند و درس ها بر ضد افغانستان و افغان ها استند. کتاب ها چون توسط انگليس ها نوشته شده اند، افغان ها را مردم بد معرفی کرده اند".
بعد از اين دريافت تكان دهنده طرزی با دوست نزديكی كه در دربار دارد و از شاگردان وفادارش است داخل اقدام می شود٬ تا وضع مكتب حبيبیه را تغيير بدهد و از اين مكتب ندای ترقی و آزادی خواهی را بشنود. اين شخص سردار عنايت الله خان فرزند ارشد امير و داماد طرزی است که سرپرستی مکتب حربيه را دارد و به سمت رييس انجمن معارف هم مقرر است. وظيفهٴ اين انجمن نظارت بر پيشرفت های مكتب حبيبيه٬ آموزش معلمين و بررسی متون درسی است.

به زودی مكتب حبيبيه مركز تجمع آزادی خواهان افغانستان و هند شد. معلمين جاسوس از كار بركنار شدند و به جای شان معلمين صادق هندی و افغانی در پرورش روان شگردان پرداختند. باری تنها آزادی خواهی در اين مكتب مورد توجه قرار نمی گرفت. معلمين مكتب شاگردان را به اظهار نظر در مورد ترقی و انكشافات دنيای خارج از افغانستان دعوت ميكردند تا شاگردان بدانند كه كشور شان تا چه حد از كشور های ديگر عقب مانده. معلمين در عين حالی كه به مقايسهٴ كشور ها ميپرداختند٬ عوامل عقب ماندگی افغانستان را هم مورد بحث قرار ميدادند؛ به طور نمونه رسوم بی معنی٬ خرافات٬ فيوداليزم٬ جنگ و دشمنی متداوم اميران و روحانيت متظاهر موضوعت خوبی برای بحث بود. در همين زمان سازمان سری در كابل ايجاد شد كه هدفش پی ريزی برنامه هايی برای ترقی كشور بود و حتا شهزاده امان الله خان هم عضويت اين سازمان را داشت.
رهنمونی برای ترقی و پيشرفت معارف افغانستان در سراج الاخبار انعكاس می يافت. طرزی ايجاد معارف و نشريات در كشور را جز جدايی نا پذير تلقی ميكرد. او می انگاشت معارف است كه جامعه را با سواد ميسازد و آنرا قادر به خواندن نشرياتی چون سراج الاخبار ميكند. بدون معرفت به سواد نميشود كه اسرار سراج الاخبار را دريافت و بدون نشرياتی چون سراج الاخبار نميشود كه از اوضاع و احوال دنيا آگاه شد و پی برد كه كشور های ديگر تا چه حدی مقدم بر افغانستان هستند. او در مقالاتش بيشتر مقايسه ها را بكار ميبرد. به طور نمونه مقايسه ميكرد كه كشور آسيايی چون جاپان تا چه حد پيشرفت كرده و سدی شده در مقابل امپرياليزم غرب. او بعد جهان غرب را مورد توجه قرار ميداد و ترقيات آنرا با عقب ماندگی جهان اسلام مقايسه ميكرد تا به مردمان مؤمن افغانستان بفهماند كه روحانيون متعصب به اشتباه تجدد و ترقی را غير اسلامی معرفی ميكنند٬ در حاليكه اسلام خود مي گويد كه بايد با سير زمان پيشرفت و دست آورد های نوين را پذيرفت. طرزی از جامعه مي خواست تا پيشرفت های ديگران را بپذيرد و از آنها تقليد كند. او ميگفت كه اين تقليد نه تنها كار ناشايسته نيست بلكه ضروی است. او در مورد معارف كه وسيله ای است برای دريافت كشور های ديگر مينويسد: "(معارف) دانايی و شناسايی، باخبريست. از مفاد معانی آن معلوم است که اين چيز ها تا چه درجه مقدس و معظم کلماتيست. مملکت جسد است، روح آن معارف است. ملت خوابست، بيداری آن معارف. وطن جماد است، حيات آبادی آن معارف. هيچ ملت، هيچ وطن بدون معارف نه ترقی ميکند، نه بيدار می شود و نه حيات می يابد. همه دولتهای مترقی موجوده وقت حاضر به تشکيل يک (انجمن معارف) لزوم قطعی ديده اند."
با ديدن حس همكاری در شاعران٬ طرزی پل محكمی ايجاد كرد و سراج الاخبار را با معارف پيوند داد. چنانچه مستغنی با زبان شعری موجوديت همچو پل را در شعری در صفحهٴ 19 شمارۀ ٬4 سال دوم برابر با 19 عقرب 1291 خورشيدی٬ اعتراف ميكند:
ای گرم بدوران تو بازار معارف
اخبار به عهد تو دکاندار معارف
معروف در اوقات تو آثار تمدن
مشهور ز حالات تو اخبار معارف
وی کرده بنا لطف تو هر گوشه مدارس
وی خلق تو با خلق به کردار معارف
مستغنی بيدل چه کند گر ننمايد
روزان و شبان صرف به گفتار معارف

برای طرزی معارف به همان اندازه قدسيت دارد كه دين برای يك روحانی. طرزی ميگفت كه با رسيدن به معرفت واقعی است كه ميتوان دين اسلام را درك درست كرد و دريافت كه اسلام با ترقيات و انكشافات جهان همآهنگی دارد و در تضاد نيست. مخالفت با ترقی و تجدد در واقع نماينگر عدم معرفت به اسلام واقعی است. اسلام واقعی به زعم طرزی با معارف پديد ميآيد. او خودش را نمونهٴ خوبی ميديد كه تا چه حد با وجود احترام به اسلام و پيروی از آن با روحانيون افغانستان تفاوت دارد. اين تفاوت به عقيدهٴ طرزی دسترسی داشتن و نداشتن به معارف بود. طرزی با معارف در تركيه آشنا شد٬ در حاليكه روحانيون افغانستان به جز از توجيهات خود ساخته ای اسلامی چيز ديگری از دنيا نميدانستند و ديگران را هم نميگذاشتند تا به دريافت های نوين قادر شوند.

معارف برای زنان

طرزی تنها معارف را برای ذكور نميخواست٬ بلكه آرزو داشت كه معارف برای تمام ملت افغانستان يعنی زن و مرد باشد. او برای به مؤفقيت رسيدن به هدفش خوشبختانه از داشتن زن با سوادی در كنار خودش برخوردار بود. او مانند طرزی تحصيلات كافی داشت و خوب ميدانست كه زن و مرد دو نيمه ای بدن اجتماع اند و اجتماع نيم تنه نميتواند پيشرفت سالم داشته باشد. اين بانوی متفكر و فرهيخته كه اسما رييسه نام داشت نخست سهمش را با همكاری قلمی در سراج الاخبار روشن ميسازد و گوشه ای از سراج الاخبار را به نوشتن در مورد "زنان نامور جهان" اختصاص ميدهد. اين اقدام در زمان امير حبيب الله خان اهميت مهم تأريخی دارد و نشان ميدهد كه پيش از صد سال توجه به زنان افغانستان در عرصه ای معارف و نشريات بوده٬ در حاليكه همچو شگردی را در كشور های همسايه به شمول ايران و هند نمی بينيم. در همين زمان توجه به باز كردن مكاتب دختران هم بوده و در يكی از مكاتب دختران زبان انگليسی به عنوان زبان دوم تدريس ميشده است.

طرزی و روشنفكران انقلابی اش آرزو های بزرگی برای پيشرفت افغانستان داشتند و آنها تنها به باز كردن مكاتب در كابل و شهر های مهم بسنده نبودند و ميخواستند تا نور معرفت به دور ترين نقاط افغانستان برسد. برای موفقيت به اين كار٬ خوشبختانه در اوايل رضايت امير حبيب الله خان را داشتند. اين امير حاضر شده بود تا به تقاضا های محمود طرزی برای شيوع معارف گوش بدهد. از سوی ديگر طرزی هم امير را خوب ميشناخت و ميدانست كه با چه شيوه ای افكار و عقايد خود را در عمل پياده كند و امير را برای برآورده شدن آرزو هايش در كنار خود داشته باشد٬ اما متأسفانه ديگر روشنفكران افغانستان اين گونه تكتيك و دپلوماسی را نياموخته بودند. هنوز زمان زياد از ايجاد چند مكتب و آنهم در شهر نگذشته بود كه جوانان ناشكيبا تقاضای مشروط ساختن قدرت امير را كردند و اين تقاضا گرز محكمی بود كه بر سر امير فرود آمد. نزديكان امير به شمول نصرالله خان برادر او اين جسارت در برابر امير را گناه نا بخشودنی تلقی كردند و چون معارف نوين را در تضاد با اسلام ميديدند از اين موقع استفاده و به امير وانمود كردند كه گشودن مكاتب و ايجاد نشريات پيش زمينه هايی است برای طغيان مردمی كه تا هنوز از مفهوم آزادی درك درست ندارند و ميخواهند قدرت امير را محدود ساخته و برعكس بر قدرت خود بيافزايند. اين توجيهات توانست بر امير كارگر افتد و سبب خشم بی پيمانه گردد٬ تا جايی كه امير امر كرد مشروطه خواهان مجازات سخت شوند و حتا بعضی از ايشان اعدام گردند و ديگر برای گشايش مكاتب نوين اقدام نشود. امير هر چندی كه در بسا موارد از سياست پدرش دوری گزيد٬ اما در تمركز قدرت شيوهٴ پدر را به كار ميبرد و هرگز آرزو نداشت كسی قدرت او را به چالش بكشد.

اگر روشنفكران آن روز از صبر و شكيبايی كار ميگرفتند و خواهان مشروطه٬ بعد از آنكه كشور گام های خوبی در تجدد گذاشته بود٬ ميشدند؛ ممكن در كارشان به مؤفقيت ميرسيدند.