رسیدن به آسمایی: 05.04.2010 ؛ نشر در آسمایی: 10.04.2010

حمیرا نکهت دستگیرزاده

 

نامت

من خوانده بودم آنشب با هر ستاره نامت
صد ها ستاره خواند با من دوباره نامت

تا با دو دست روشن آذین نور می بست
آویز ی از تجلی در برج و باره نامت:

بر گِرد و ذره می بیخت آواز های روشن
از آستین عشقی همچون شراره نامت

هر سو حروف نامت رقصنده و غزلخوان
از پشت سوره شب تا استخاره نامت


حس بلند ماه و شوق شگفت باور
میریخت پر صلابت در هر کناره نامت

من خسته بودم و سخت از خود گسسته بودم
شکل تو شد صدا زد من را دوباره نامت

شب می شکست در خود تا می وزید چشمت
باغ ترانه میشد در سنگ خاره نامت

در برکه های دوری افتاده ماه در آب
خورشید را صدا زد با یک اشاره نامت