رسیدن به آسمایی: 27.04.2010 ؛ نشر در آسمایی: 27.04.2010

نورالله وثوق

صندلی دورانی
...................
فصل فصلِ بهار انسانی است
در و دیوار دیده بارانی است
قامت قطره قطرۀِ آهم
همقدِ آسمانِ نیسانی است
سحری را که مژ ده می دادی
مطلع انفجارِ طوفانی است
طول و عرضِ مسیرِ احساسم
رهگذار سپاهِ حیرانی است
سرِ سر طاقِ طاقتِ طاقم
لوحِ تقدیری از پشیمانی است
رویِ نعش شهیدِ رویاها
سخن از هدیه هایِ قربانی است
درِ هر خانه گریۀِ زنگی
که چرا طفلِ خنده زندانی است
سیلِ از چشمِ لحظه ها جاری
جاده درحالِ آب درمانی است
جمعه بازارِ دوستان داغ است
همه جا جیغ جیغِ ارزانی است
جار جارِ بلندِ حراجی
شهر ما مرکزِ فراوانی است
گاهِ لیلام چرخِ ایمانست
موسمِ صندلی دورانی است
آشنایِ هزار سالۀِ ما
روزِ امروز دشمنِ جانی است
سنگرِ عارفانۀِ دلها
جایگاه عدوِ انسانی است
گشته مهمان بلای این خانه
من ندانم که این چه مهمانی است
دیده درچرخِ دورۀِ گلشن
بر سرِ دوش ناله تاوانی است
...............
می شود از شما سوالی کرد
چه قَدَر این بهارطولانی است؟؟

...................

سه شنبه 7- 2-1389