رسیدن به آسمایی : 23.10.2008؛ تاریخ نشر در آسمایی : 24.10.2008

عارف گذرگاه شهر ليموژ فرانسه

برگرفته از كتاب "اژدهاي خودي"
تأليف سيد بهاء الدين مجروح

 

گفتار از يابندهء اسرار
(حقايق مطلق)


تعريفات و توضيحات:

تعريف زنده گی :


زنده گی پديدۂ طبيعيست كه در نخستين اشكال ساده و بسيط خود، جز جهان هاضمه، چيز ديگري نيست. و جز ارادۂ تسلط اين عضو بر ماحول زيست، مرام برتري ندارد.
كوتاه: زنده گی شكم است، و نيروي حركت آن ارادۂ حاكميت بر عالم.
توضيح: اشكال گوناگون حيات، مراتب برتر و پيشرفته تر تكامل شكم اند.
مراحل پيچيده تر مبارزۂ خسته گی ناپذير شكم در راه بزرگي و بقاء.


تعريف مرگ :


مرگ، اشباح كامل جهاز هاضمه است، از خوردن و نوشيدن.
تجزيۂ آن عضو به مواد كيمياوي تركيب دهنده، و برگشت آن مواد به زمين، تا غذایي براي معدۂ ديگري بوجود آيد.
مرگ درينست كه شكم از خوراك باز ماند و خود، خوراكِ شكم ديگري گردد.
كوتاه: مرگ انتقال شكم است از حالت خورندۂ مواد خوراكي بخود مواد خوراكي.

تعريف انسان :


انسان زنده جانيست كه در آن جهاز هاضمه متكامل، در راه مبارزه براي تسلط عالم، سلاح مؤثر عقل و شعور را بكار مي برد.
كوتاه: آدمي شكم متكامل است مسلح با هوش و ذكاء.

شكم پروري و شكم پرستي

تعريف شكم پروري :


شكم پروري نوعي از شهوت است كه كيفيت خوراك را در نظر دارد، نه كميت آنرا. و در آن برداشتن لذت از خوراك هدف نهایي ادراك قرار ميگيرد.
توضيح : شكم پروري از مرام سروري بيگانه است، تهدابي در ارادۂ قدرت ندارد. بلكه سستي و كهالت بار مي آورد و آدمي را از مبارزه باز ميدارد.


تعريف شكم پرستي :


شكم پرستي، فضيلتي است كه در آن كميت خوراك در نظر است، نه كيفيت آن، و تلاش در راه شكم، مبدل به مبارزه براي تسلط بر عالم ميگردد.
توضيح: شكم پرستي راه را بسوي قدرت طلبي ميكشايد.


گرسنه گی و سيري :


توضيح: اگر گرسنه گی شِكم وسيله است، امـّا شِكم غايه نيست. مرام نهایي كسب قدرت است. نيروي قدرتمندان شِكم سير، در گرسنه گی شِكم گرسنگان است. از اينجا، گرسنه گان را گرسنه نگه بايد داشت، گرسنه گی بايد آموخت و بر شمار گرسنگان بايد افزود. تا زورمندان، زورمندتر گردند. زيرا شكم سيران را توان آن نيست كه براي شكم سيران بجنگند. فقط شكم گرسنه گان، مبارر و سرباز اند و نگهبان قدرت شكم سيران صاحب امتياز.


گرسنه گی انقلابي :


مبارزه براي شكم، مبارزه در راه قدرت است و امـّا قدرت وسيلۂ براي غايه ديگري نيست. قدرت، غايۂ في نفسه است. هدف براي خود است. قدرت در خدمت گرسنه گی نيست، بلكه گرسنه گی در خدمت قدرت است.
گرسنه گی حقيقي، گرسنه گی قدرت است، و اين گرسنه گی انقلابي است.

معيار خير و شر:


نه نيكي را پايه و بنيادي در نفس خود است، و نه بدي را. نه حقيقتي در ماهيت خود تهدابي دارد و نه خطایي. نه زيبایي بر خويشتن استوار است، و نه زشتي یي. همه ضد همديگر اند و هيچ يكي را برتري مطلق بر ديگري نيست. همه وسايل اند در خدمت يگانه معيار مطلق، و آن ارادۂ قدرت است.
مطلقيت حقيقتي در قدرت است. و قدرت حقيقي در مطلقيت. ارزش ارزشها، مدار جنبشها و معيار جهش ها همين است.
افسونگر قدرت، دروغ محض را به راست مطلق مبدل ميسازد، شر و فساد را چون قانون ريخته، از پولاد جاري ميگرداند. زشتيِ نفرت انگيز را چون زيبایي دلآويز جلوه گر مي نمايد.


بهشت در جهنم:


طالبان قدرت بايد در گفتار بهشتي بنمايانند و در كردار جهنمي بسازند. زيرا، بهشتي در گفتار، انگيزۂ كردار است و امـّا بهشتي در واقعيت، فاجعه براي قدرت است.
اگر بهشت جهان ايمن خوشي ها و لذت هاي بي پايان باشد، كه در آن نه از درد گرسنه گی اثريست و نه از رنج بيماري خبري. نه تشويشي از مصيبت و نه ترسي از آفت. پس در چنان مكاني نه به آمري نياز خواهد بود و نه به ماموري . نه حاكمي خواهد بود و نه محكومي. در نتيجه كاخ فرمانروایي فرو خواهد ريخت و فرمانروا رهسپار ديار نيستي خواهد گرديد.
و امـّا اگر در عمل، آدميان را در جهنم بيش از پيش سوزانتري فرو بريد، و در گفتار، بهشت بريني پيهم بنمايانيد، آن بهشت، در پندار ايشان بيش از پيش جالب تر و رنگين تر جلوه خواهد كرد، و مردم در راه رسيدن به آن كار و پيكار را بيشتر شدت خواهند بخشيد و دستگاه اقتدار را محكمتر استوار خواهند ساخت.

نظم انقلابي و نظم ضد انقلابي:


نظم ضد انقلابي: را هدف ايجاد ايمني است كه در آن مردم احساس خطر ننمايند و هركس با خاطر آرام مطلوب خودرا بجويد. همه آسوده و آزاد زنده گی كنند و بر پايۂ اعتماد، روابط دوستي با همدگر برقرار سازند.
تهداب اين نظم، دوستي و محبت است و حاصل آن بي اعتنایي به فرمانروا و بي نيازي از قدرت است.
نظم انقلابي: را هدف براه انداختن هرج و مرج و تسلط بر هرج و مرج است كه در آن هرچه بيشتر اشخاص، از ترس بي امني روز افزون، داخل ميدان پيكار مي شوند و بيش از پيش آمادۂ فرمانبري مي گردند. مردم در فضاي بي اعتمادي تام، با احساس دايمي ترس باهم زنده گی ميكنند. افراد، مرامهاي گوناگون خودرا از ياد مي برند و در خدمت يگانه مرام، يعني گسترش و استحكام دستگاه قدرت بكار ميرودند.
پايۂ اين نظم بر دهشت و نفرت است و حاصل آن پرستش فرمانروا و احتياج بدوام و استحكام قدرت ميباشد.

* * *
و در انجام متن زرنگار يا "كتابچۂ شيطان" اين مطلب با خط سرخ درج يافته بود.

« اين دستور ها حقايق مطلق و پايدارند و گنجينۂ برترين رموز و اسرار. فقط رهبران انگشت شمار نظام محرومان وفادار ايشان، يعني راهبان عالي مقام، ميتوانند از آن آگاه باشند و بس. فاش كننده گان اين اسرار در عذاب ناگفتني گرفتار خواهند آمد، نزديكان ايشان و بازمانده گان ايشان را از نسلي به نسلي مجازات دايمي در انتظار خواهد بود.
* * *