رسیدن:  29.01.2014  ؛ نشر :  30.01.2014 

کاوه آهنگ

 

به استاد قسیم اخگر که سربلند زیست

مردی آشنا

 

نه به وسعت آسمان بود

نه در افسانه های مرثیه گویان می گنجید

نه بزرگتر از آدمیت بود

نه هم خورشید در رگانش جاری

درست مثل همه کس بود با حواس پنج گانه

بلند می خندید، آهسته می گریست

اشتباه هم می کرد

اما هیچ روزی از رفتن خسته نمی شد

هرچند "حوصله ی راه

در کفشهایش پاره شده بود"

و در کوچه بوی خون زوزه می کشید

 

مردی از دیار من

مردی آشنا

مردی که دستانش بوی خاک و باران داشت

پشت دیوار لحظه ها خوابید

و باغچه اش را به ما سپرد

28.01.2014