نشر در آسمایی : 11.2014.04 

حمیرا نکهت دستگیرزاده

میشوم

 

در چشم  روزهای تو  بیدار میشوم

آن قصه ام که لایق تکرار میشوم

یک آسمان به سینۀ خود نور می کشم

یک کوه در سکوت  پدیدار میشوم

دریا ترین ترانه  به گوش سحرگهان

همخوان برگ های سپیدار میشوم

باشد که از میانه ی خارا کنم عبور

یک چشمه محو مستی پندار میشوم

بیگانگی کجاست که با آفتاب هم

هر بامداد آیت  دیدار میشوم

ای تلخ روزگار چه آموزیم سکوت

با عشق از زبان تو اظهار میشوم

ای عشق ای یگانه ترین هستی زمین

از تست گر به خویش سزاوار میشوم

در بی نهایتی که مرا ره گشوده ای

دارا اگر نشد که شوم  دار میشوم

بنگر سپیده ها همه پیراهن من اند

در پود لحظه های تو من تار میشوم

با من ز بی ترانگی و بیکسی مگو

آیینه دار مطلق گفتار میشوم

با من به عاشقانگی لحظه ها بیا

من باشتاب ثانیه اخطار میشوم

 

31-12-2013