زرغونه عبیدی- تبکین

 

 

وداع

 

نفس گرم او،

و صدای قلب اش،

انعکاس بودن اش در کوه ها،

بال پرواز گرفت

 

دست گرم خدا،

دست پربار اش را،

از سر انگشتان لرزان مان،

به دست خویش گرفت .

 

آسمان تیره شد

قلب صد پارۀ مان،

بر سر سینه ی پوشیده اش،

از آ یت سبز،

بستر لاله شد

حرفها گفته شد

اشکها ریخته شد.

 

روزها میگذرند

شب ها مادر مان دست به دعا

بر سر جاینماز

مزار خاطر پر مهر اش را

به نگاه میخواند.

 

روزها میگذرند

غم مان شکل دیگر میگیرد

و اما، در سپاس داشتن اش

دفتر خاطر مان تا به ابد

بند در سلسلۀ پیوند هاست

و امید دیدار

صبر در وسوسه فریادهاست.

 

30.11.2008