تاریخ مواصلت به آسمايی : 28.02.2007

تاريخ  نشر    در  آسمايی : 29.02.2007

عبدالواحد رفعي –هرات

9/12/1385

 

اندر باب قند و آنفلانزاي مرغی و وزارت صحت مملكت

چندي است كه مرض آنفلوانزاي مرغي قصه هر خانه و چوك و دكان گشته است و صد البته قصه وزير و تلويزون و راديو و رزونامه و...

قصه از اين قرار است كه چندي قبل در ايام گرم تابستان وزير صحت و ارگنهاي مرتبط اعلام داشتند كه مرغهايي سراسر كشور را آنفلوانزا گرفته و ملت به هوش باشند كه از اين گوشت تناول نكنند ، تا مدتي اين جريان ادامه داشت و نقل و نُقل مجالس در وزارت صحت گشته بود و به تبع مرغها در دكانهاي شهر گنديده شد و بو گرفت، و مردم از آن گريزان بودند تا اين كه باز وزير صاحب و كارگماشته گان شان به حيث معاون و رييس وغيره دوباره اظهار راي كردند كه نه خير، آنفلانزايي در كار نيست ، هر چه ويروس بود ، با مبارزه مامورين وزارت صحت به كلي نابود گشته و ملت خاطر جمع باشند و با كمال اشتها ميتوانند مرغ را با سر و پاچهء آن ميل كرده نوش جان كنند.  به اين صورت تاجران و فروشنده گان مرغ نفس راحتي كشيدند و چه بسا دعايي در حق وزير نمودند و  تشكري از مامورين وی كه بيشتر از پيش خسارت نيمديدند. مدتي به اين منوال گذشت و ايام به كام مرغ فروش و تاجران مرغ بود ... ولي كاميابي ديري نپاييدند و در اين شبانه روز چنانچه خورد و كلان ملت شاهديم ، هر شب از رسانه هاي تصويري و شنيداري كشور ميبينيم و ميشنويم كه وزير صاحب صحت عامه ، معه كارگماشته گان شان به نوبت ظاهر شده با صداي رسا هشداريهء  شان را در مورد آنفلانزاي مرغي گوشزد ميكنند ، .... همين است كه اين جريان مرا به ياد قصه قند و ملا انداخته است .....

قصه از اين قرار بوده است كه در سالهاي قديم ، آن زمان كه تازه قند آمده بود و مثل مرغ ماشيني و يخچالي در اين ايام در دكانهاي شهر سرازير شده بود، و مردم تازه با قند آشناشده بودند و خوردن آن تازه رواج پيدا كرده بود وهمچنين معلوم نبود از كجا ميايد و  در كجا ساخته ميشود ،.... ميگويند مامورين بلديه سابق كه به آن امروزه شهرداري يا شاروالي ميگويند و در بعضي نسخ گفته شده مامورين وزارت ماليه ، با شامه قويی كه داشتند سراغ تاجران قند رفتند و با زبان خاص مامورين شاروالي يا وزارت ماليه ،آن گونه كه آنها خود بلدند به نام ماليه و هرچه كه بود ، از آنها به قول معروف "پول چايي" يا به عبارت ديگر "شيرني" درخواست كردند، اما تاجران قند كه سرد و گرم روزگار را نچشيده بودند، به شاروالي جواب هاي رد دادند و خلاصه باعث قهر و عصبانيت مامورين شاروالي شدند. مامورين شاروالي هم بيكار ننشسته سراغ ملا هاي شهر رفتند ، و گفتند چه نشسته ايد كه بلاد كفر چيزي به نام قند وارد مملكت كرده است، اگر شما جلو خريد و فروش اين ماده را بگيريد، ما اين نيكي شما را بي جواب نميگذاريم و خلاصه با زبان خاصي كه قانوني بود به آنها فهماندند كه اگر چاره يي بينديشيد، شيرني شما فراموش نخواهد شد. ملا ها از همان روز رفتند بر سر منابر و داد سخن دادند كه آي ملت ؛ تا كي بيخبري و غفلت ؟ اسلام درخطر است و.... و ديار كفر استخوان مرده را به خورد شما ميدهد در حالي كه شما خبرنيستيد ؛ .... ملت با تعجب و با دهانهاي باز ناشي از وحشت گفتند ؛ چه طور؟ وقتي ملت خوب سر احساسات شدند، ملا ها گفتند ؛ همين قندي كه معلوم نيست از كجا ميايد و شما كيلوكيلوميخريد و ميخوريد، داخل آن استخوان مرده است . اين قند با استخوانهاي مرده تيارشده،  ساخته شده آمده است.....

از فرداي آن روز ملت دسته دسته به خيابانها ريختند و شعارهاي مرده باد زنده باد دادند و ضمن چور و چپاول شهر، قندهاي شان را درجوی ها خالي كردند و دهانهاي شان را با هفت آب شستند و اسپند دود كردند و خلاصه بازار قند از بيخ خوابيد  تاجران قند رفته رفته ورشكست ميشدند ؛ لذا سراغ چاره يي براي نجات از دربه دري و ورشكسته گي برآمدند. در اين ميان تعدادي از تاجران كه سري در ميان سرها داشتند، زود  پي بردند كه اين كار، كارِ شهرداري است؛ لذا تصميم گرفتند مقابلهء به مثل كرده توطيه را خنثي كننند . همان بود که سر راست رفتند سراغ ملاهاي شهر كه بلی،  اگر كاري كنيد كه وضعيت به حالت اول برگردد و قندها فروش برود، شيرني آنها به تاقچه بالا گذاشته شده است و فراموش نخواهد شد، و.... و چيزي هم پيشه كي به عنوان سهم دادند .... خلاصه از فرداي آن روز ملاها رفتند سر منبر كه هاي ملت! خوردن قند خوب است و آن طوركه ما فكر ميكرديم و گفته بوديم مقداري استخوان مرده هم دارد، ولي اگر شما قبل از خورد ن ، آن را يك بار در چاي غوطه دهيد، پاك ميشود و از شيرمادر به شما پاك تراست ... و مسأله يي از نظر ما ندارد... .  از فرداي آن روز مردم ريختند به بازار و شروع كردند به خريد قند و بازار قند باز رونق گرفت ....

از آن زمان خوردن قند به اين صورت كه امروزه رواج دارد شروع شد و مردم عادت كردند كه قبل از خوردن قند آن را به داخل چاي غوطه كنند .....

حالا به اين فكرم كه تاجران محترم مرغ اگر يك سري به وزارت صحت رفته بعضي از معاونين و روسای اين وزارت را ببينند ، مشكل حل خواهد شد .......

والله اعلم