وکیل سوله مل  شینواری

چاره

گلالی به مجردي که  به دفتر وزير داخل شد به گريه افتاد و توام به هق هق به گله آغاز نمود:

- دگه چی کنم، گفتی عضو سازمان دموکراتيک جوانان شو، شدم، يک جلسه و نشسته قضا نکدم، ده هر مجلس سهم فعال گرفتم، خوده ده آغوشت انداختم، آخرام سزاوار جزا شدم؟

وزير بسيار حيران شد ولی زود به سخن آمد:

- صبر صبر چی گپ اس، جزا؟ جزای چی؟

پدر کسی ام جزا داده نميتانيت. اينه همه ديروز منشی سازمان اوليه قرارگاه ره وظيفه دادم که به زودی عضو آزمايشی حزب شوی. کمی به فکر فرو رفت و بعد با تعجب پرسيد:

- چرا کسی چيزی گفته برت؟ چې گپ شده؟

گلالی با عجله جواب داد:

- پدر مه ده تاريکی شو از خانه برُدن.

وزير با حيرانی پرسيد:

- کی؟ عناصر ضد انقلاب بود يا رفقای امنيتی ما؟

گلالی دوباره به گريه افتاد:

- نفرای امنيت.

وزير کمی چرتی شد اما زود به اطمينان دادن شروع کرد:

- وارخطا نشو، اگه بابيت گناه گار نباشه، پس ايلا ميشه.

باز دنبالۀ سوالات را گرفت:

- بابيت ده کجا تحصيل کده؟

- ده امريکا!

کلمۀ امريکا بالای وزير خوش نخورد:

- امريکا، امريکا، ای خانه امپرياليزم.

گلالی زود به حرف او درامد:

- ده ای خانه خو رهبر شورای انقلابی، منشی عمومی حزب و نخست وزير هم بالهای خود را حرکت داده اند؟

وزير متبسم گرديد:

- ايره خو راس ميگی مگم اونا از اينجه نفرت و بدبينی را با امريکا وامپرياليزم برُدن. « گس هال» امريکايی اس، مارتين لو ترکينگ امريکايی اس. بين پدر تو و رهبر شورای انقلابی فرق بزرگ وجود داره عزيزم.

گلالی حيرن شد:

- چطور؟

وزير جواب داد:

- پدر تو به يک خانه زمين دار و ملاک وابسته اس و رهبر حزبی ما پسر يک چوپان اس.

گلالی به سخن او درامد:

- وزير صايب! پدر مه به هر طبقه که وابسته اس ولی به ضد انقلاب يک گپ بد نزده.

وزير گفت:

- ميفامم اما ضرور يگان گپ ده ما بين اس.

گلالی پرسيد:

- چی گپ؟

وزير گفت:

- نشست و برخاست با گروهای ضد انقلاب. ده پوهنتون تعداد زيادی ما ويستان، اخوانی ها و افغان ملتيان استند.

گلالی به حرف او درامد:

- به يگان کس خو بايد رفت و آمد داشته باشه اورۀ به عقيده مردم چی؟

وزير خنديد:

- گپ هميجه اس ده انقلاب خو يگان يگان وخت از غم خشک،  تر هم ميسوزه، چرا کسی به مه غير از رفقای انقلابی دگه کس انديوالی نميکنه؟

گلالی حيران شد:

- يانی که نشست و برخاست کسی با کساي که صاحب عقايد دگه استن جرم اس؟

وزير گفت:

- مه ايره نميگم، اما به ای باور دارم که پدرت با همو شخصي که ده توطیه ضد انقلاب دست زده بود رابطه انديوالی داشت، او نا گرفتار شده باشن و رابطه ازی هم کتی شان مالوم شده.

گلالی به گريه افتاد:

- حالی چطو خات شد چاره چيس؟

وزير به چُرت رفت و بعداً گفت:

- بايد چاريش شوه اگرنه رفقای امنيتی و نظامی ما بسيار احساساتی استن، نشه که تا خبر شدن ما ايره ده دگه دنيا روان کنن.

گلوی گلالی از گيره پرُشد، اما وزير به او اطمينان داد:

- گريه نکو از گريه چيز جور نميشه، بايد يک چاره بسنجيم.

گلالی احساساتی شد:

- مه خو عضو سازمان جوانان استم، اينه به حزب هم پيشنهاد شديم.

- ای کافی نيس؟

- دگه چی کنم؟

- مه ميتانم که به خاطر تو پيش رهبر شورای انقلابی برم، به کلان رياست امنيت ملی بگويم اما بايد يک رابطۀ عميق همرای شما نشان بتم؛ تا به سفارشم يک دليل معقول پيدا شوه.

گلالی حيران شد:

- کار ده وزارتت، معشوقيت، عضو سازمان دموکراتيک جوانان و امروز صبا عضو حزب ای چيزای کم اس؟

وزير جواب داد:

- بر مه پوره اس، خو بر ازوا پوره نيس.

گلالی باز به حيرانی پرسيد:

- او نا دگه چی ميخاين؟

وزير گفت:

- رابطۀ عميق خويشی بين مه و پدرت.

گلالی باز حيران شد.

- يعنی !؟

- يانی اي که بايد مه بگويم که کاکايش، مامايش، و يا ....

 گلالی به سخن او درامد:

- و يا؟

- و يا اي که خسرم اس، ماما و کاکا خو شده نمیتانه ده برابر رهبر حزبی ايتو يک دروغ کلان بد اخلاقی بزرگ اس.

گلالی گفت:

- يانی مه بايد کتيت عاروسی کنم؟

وزير تبسم کرد:

- راه  دگه خو نداريم.

- تو خو دگه زن داری!

- زن دگه را به بلا بزن

- کتی از و چی ميکنی مه خو کتيش يکجای گذاره کده نميتانم؟

- ای مشکل نيس عزيزم، پيش پدر روانش ميکنم و نفقيشه ده گردن ميگيريم و برتو هميالی خط ميتم که دگه رويشه نبينم. مه قربانی فيوداليزم شديم؛ حالی  انقلاب  به مه چانس انتخاب خود  داده چرا ايره از دست بتم؟

گلالی با عجله گفت:

- مه به خاطر پدرم به قُرت کدن زهر هم تيار استم.

وزير خنديد:

- و مه هم به خاطر تو آمادۀ هر رقم قربانی و از خود گذری استم.

گلالی گفت:

- ای کار چی وخت بايد شوه؟

وزير اظهار داشت:

- هر قدر زودتر بهتر، ايتو نشه که رفقای انقلابی ما به عجله کدام عمل انقلابی ره انجام بتن.

گلالی با عجله به حرف او دويد:

- بس سر از صبا هر رقم که دلت اس همتو کو.

وزير خنديد:

- ده هفتۀ دگه خوده به عروسی تيار کو و مه صبا از رهبر حزبی وخت ميگيرم تا هر چه زود تر پدرت خلاص شوه.

براتسلاو – سلواک