یادداشت آسمایی : این مطلب را آقای امین ابدالی در بارهء پدر مرحوم خود نوشته و تقاضای نشر آن را کرده اند  و  ما آن را به همان شکلی که ارسال شده است به دست نشر می سپاریم.

امین الله " ابدالی"

زندگینامه نعمت الله " کریاب " ابدالی
نویسنده، شاعر و سیاح


شهرت:

 نعمت الله، متخلص به " ابدالی"  با شهرت شعری  " کریاب " در  قریه درانی ولایت لوگر متولد گردید. زادگاه پدری  ایشان  ارغنداب قندهار بود . ترکیب حروف اول اسم، تخلص، شهرت شعری و محل تولد  ایشان " ناکل " میشود که خود و اشعارپدرم بدان نیز مسمی بوده شهرت داشتند. خویشاوندان، دوستان، شاگردان و ارادتمندان ایشان، را استاد صدا میزدند درحالیکه علمای دین پدرم را مولانا خطاب میکردند. درتصوف و مباحث مذهبی درمورد دین مقدس اسلام، فراتر و عالی تر از علمای دینی، خبیرو آگاه بودند. درحالیکه در مباحث، محافل علمی و ادبی با جرٲت عالی سخن می گفتند. ایشان شاعررسا، نویسنده ماهر،خطاط و صحا ف تونا ی بودند که گنجینه های ادبی خویش (چهل ویک جلد آثار تحت عنوان... ... ".ازذکرنام آثارمعذرت میخواهم ") را با خط شیوای خود تهیه و تدوین کرده بودند.

چندتای ازین گنجینه های پربها، مجلد با پوش های چرمی و سختی بودند که در حلقه های کوچک و ظریف شان، قفل های خورد ومحکمی زده شده بود. تو گوی اسراری ازسفرهای متوالی خویش را، از نقاط دوردست وطن، دران انباشته و نوشته بودند که تا فرصت مناسب، بایستی محفوظ و دور از انظار نگاه داشته میشدند. متاسفانه، هیچگاهی در اوضاع پرتلاطم وطن، همچوشرایطی مساعدی برایشان دست نداد و پدر به آروزی دیرینه، یعنی چاپ ونشر آثار پربهایشان نیزنایل نیامدند. تا آنکه آتش سفاک، این آثاررا که انباشته ٔ یک عمررنج و زحمت بودند، بی باکانه و بیرحمانه بلعیده، اسرار نا گفته را جاویدانه بباد فنا سپرد.

تنها دو رسالهٔ کوچک، ازان همه آثار، یکی بنام "فرزندان" و دیگری بنام ( " پنج ز" زر و زور، زن و زیبایی و زمین ) باقی مانده بود که متاسفانه، اخیرالذکر نیز درشرایط فعلی، در دست ما قرار ندارد. از انجائیکه به دوست عزیز و مخلصی سپرده شده، امید است روزی به آن در نایاب نایل آییم. قدیمترین شعرشان که درسنین بیست سالگی سرایده بودند، به اسم شان درصفحه اول معاصرین سخنور درج است. کتاب مذکور در آرشیف ملی و یک جلدی آن در کتابخانه پوهنتون کابل وجود دارد.

خدمت وسیاحت در نقاط دوردست وطن :

پدرم عاشق طبیعت زیبای وطن عزیز، وتشنه سفر، دراطراف وا کناف آن بودند. طبع ظریف شعری شان، همنوای خوبی با شوق سرشارایشان، با سیرو سیاحت به دره ها، دامان و کوهسارهای وطن بوده، دست به دست هم داده سبب شده بودند، تا آن همه اثارومجموعه بزرگی ازاشعاری نغزوزیبای خلق شود، تا روزی از چشم دیدها، گذارشات، خاطرات و تجارب چهل سالهٔ زندگی پرتب وتلاش سیاحی، دربلند ترین قلعه ها و دورترین نقاط صعب العبورکشور، روایتی کرده باشند. سفر هایشان، گاهی پیاده وزمانی با اسپ و قاطر، در برف و باران سردی و گرمی، پرمشقت ولی جالب و باهدف، هفته ها و ماها طول میکشید. که همه این زحمات در حقیقت تلاشی بودند تا هموطنان عزیزخود را، روزی ازگنجینه های دستنخوردهٔ دستیافتهٔ شان که درلابلای کوها، وادی ها و تپه های وطن نهفته بودند وازعادات وعنعنا ت، رسوم ومذاهب وطنداران عزیزدرهمچو قلعهای شامخ و دورافتاده حکایت میکردند، آگاه و مسرور سازند.

پدرم میگفتند، سیاحی که دست به سیاحت خارج بدون اینکه، اول کشورخودرا، گزو پل کرده باشد بزند، ازنظر شان سیاح واقعی نبوده است. شخص خودشان، مانند بلبلی که درموجودیت آب وگل به نوا میاید، ازدیدن مناظر وطن، حین سفربه وجد میآمدند که اشعارشرین، پرسوزو گدازشان، همواره حاکی ازین وجد وسرور بوده است . عشق سرشاربه سفر و روح آزاد شعری شان، همچنان دو انگیزهٔ بودند که وطن برایشان، صرف نظر ازآنکه در کجا وچقدردور بود، خانه تلقی میشد ونقطه دیگرمهین، معبودی بود که برای وصول به آن به سرور و نشاط می آمدند و با شوق و بیتا ب میشدند. این حالت بکر و ملکوتی بعدا درقالب الفاظ موزن وشیرینی به پارچه های نغزی شعری و نثرهایکه مملو ازالهام، آگاهی و سروربودند تبدیل شده، رنگ وبومیگرفتند.

چهل سال درخدمت معارف و تدریس:

این مرد شریف وعالی قدر، تقریبا چهل سال ازعمرعزیزخویش را، درراه خدمت به وطن و بیشترین انرا در عرصه معارف درراه تربیه ابنای وطن بذل مساعی نموده، همت گماشتند. ایشان زمانی بحیث معلم، مدتی در دوره های سرمعلمی و بعدا بصورت مفتش، درمکاتب صفحات شمال، تا دورترین نقاط آن، درراس هیئاتی برای احداث مدارس وتعلیم اولاد وطن مبادرت ورزیدند. این دوره ها لابد خالی ازمشقات و تکالیف جانکاه نبودند.
اکثرا اهالی مناطق مزکوربخاطریکه اطفال، پیشه پدران را در تربیه مواشی و دهقانی از پیش گیرند، نه تنها با احداث وافتتاح مکاتب خوشحال نمیشدند بلکه به فکراینکه اطفال شان با شمول درمکاتب، بی دین و دهری میشوند، علیه جلب و احزاراطفال، با مکاتب و مقامات مربوطه، لجوجانه به مقاومت پرداخته و سرسختانه مجادله میکردند.
پدرکه با نورعلم و تعلیم ، مانندی چراغی میدریخشیدند، مغلو ب جهل وتلاش های جاهلانه هرگزنگردیده، بلکه برای اجرای رسالت خویش، همچنان مصرو پیگیر بودند. تا همه امور بروفق مرادنیکوشان نمیگردید، دست از تلاش شریفانهٔ شان هم برنمیداشتند. به خاطر تنویرو تشویق اهالی منا طق مربوطه و بخاطرجلب رضایت وهمکاری والدین، جهت دخول اطفال شان، درمکاتب جدیدالتاسیس، بطورخستگی ناپذیری، جدو جهد نموده واز ارزانی ساعات متوالی شبانه روزیشان، ازاوقات رسمی و بدون آن، دراجرای وظیفه، ابدا دریغ ننمودند.

بعد ها که در لیسه های زراعت بغلان و هلمند، صنوف ده تا دوازده را ادبیات پشتو وفارسی درس میدادند با همان تلاش وقلب پرمحبت شان، میخواستند توازن و پلی را بین شاگردان که به زبان های فارسی و پشتو صحبت میکردند، بدین گونه ثابت و مستحکم نگاه دارند. تا مبادا مغریضی که مذبوهانه درتلاش ایجاد فاصله بین ابنا و زبان های شرین وطن بود، برای رسیدن به مقاصد شوم ازخلای ایجاد شده سوی استفاده کند. با درایت وحکمت استادانه، با بیان مثال ها و ارائه قصه های شرین حماسی ، تاریخی و عشقی از این دو ملیت بزرگ وسایر ملیت های افغان، به خاطرقهرمانی ها و جانبازیهای که در راه حفظ وطن هریک جداگانه و مشترکا در طول تاریخ نموده اند، همواره شاگردان را ضمن ارائه دروس به یاد همچو حماسه ها و قهرمانی ها می انداختند. درحالیکه پشتون ها را ازموزونی و شرینی زبان فارسی وفارسی زبان ها را از وسعت، خوبی وپختگی لسان پشتو، آگاهی داده پیوسته تنویر میکردند.

با همان مقیا سیکه درتربیه سالم ابنای وطن، رسالت وجدانی شان را ایفا مینمودند، با افغانستان وطن عزیزخویش واله و شیدا بودند. کوه های شامخ، وادی های سرسبز، دریا های خروشان و دشت های پهناورآنرا ترکیب بهشتی مینامیدند. درحالیکه ملیتها و اقوام، عادات، روسوم و مذاهب مختلفهٔ ابنای وطن را، درکنج و کنار آن، نقش و نگاری ملکوتی با رنک های زیبا و بوقلمون درصورت این بهشت می پنداشتند. شاکرازآن بودند که خداوند، قوم افغان را با لطف بیکران خود، برگزیده تا صاحب همچو مائوای باشند. طبیعت زیباو فصول مختلف وطن را با طنز و کنایه ترسیم کرده، اشعارنغزو زیبای میسرائیدند. ازجمله یکی ازخاطرات ایشان نیزهمانا فصول چارگانه وطن بود که طی یکهفته حین عبورازنقاط مختلف وطن، هر چارفصل را دیده، تجربه کرده و ازمیوه های فصول چارگانه استفاده برده بودند.

عدالت و مساوات:

پدرم اهل سخن، بحث و مشاجره بودند. حلقه های روشنفکران را دوست داشته، آروزی افغانستان مدرن و متمدن را همیشه درسرمی پروریدند، ولی هرگز در حزبی تنظیم نشدند. از علمای دین قدردانی میکردند. خود صوفی مجتهد، زاهد ومرد با تقوای بودند ولی ازملاهای نا ملا، حجاجی که نه برای ادای فریضهٔ حج بلکه برای تجارت و کسب شهرت میرفتند، متنفر و بیزار بودند. بهترین عدالت و مساوات را دراسلام و درعهد عمرفروق میدانستند. حامی و پشتیبان حقوق زنان، برای کسب تعلیم، کاروحق انتخاب همسر بودند. اما گشت وگذاری پت و پنهان دختران وپسران را، بی حیایی وخلاف اخلاق افغانی محسوب میکردند. چادری را هرگزچیزی مقبول برای زنان افغان نمی پسندیدند ولی چادررا برای خانم های مسن وطن، سمبول احترام می شمردند. درسخا از حاتم طایی جلوتربوده وازهستی وامکان متواضع خویش، دربرابردوست ویا هموطن نیازمندی خود هرگز دریغ نمی کردند. همه ملیت ها را برابر و یکسان می دانستند و باشاگردانشان ازهرقوم و ملیت، دین و آیین، دوست و رفیق، مشفق و مهربان بودند. اسمای همه شاگردان شانرا حتی بعداز سپری شدن دها سال بدون تردد بر زبان و خاطر داشتند.



اوقات خارج از کار رسمی:

ایشان ازعزلت و تنبلی نفرت داشته ازچهار ساعت اضافتر نمی خوابیدند وسرشاراز زندگی بودند. بعد ازمراجعت ازکارو وظیفهٔ بیرونی یا به خیشاوه گل وترکاری می پرداختند و یابه نوشتن و سرودن شعر مصروف بودند. کتاب رفیق دایمی شان بود که همین عشق به مطالعه و کتاب سبب شد تا بعد از تقاعد درلیسه زراعت درویشان هلمند به کارکتابداری لیسه زراعت اشتغال ورزند. درتاریخ و جغرافیای وطن و دنیا به حد کمال بودند. به تاریخ انقلاب کبیرفرانسه علاقه خاصی داشتند. تقریبا همه اثار نویسنگان معروفی چون وکتور هوگو، وکتورمالو، ژان ژاک روسو، دانته، والتر، داستایوسکی وماکسیم کورکی را خوانده بودند.

درموثیقی دسترسی ممتازی داشته، ازصدای ملکوتی که گاه گاهی ،آهنک های سایگل را با اشعارخودشان زمزمه میکردند، برخورداربودند. درنواختن آلات موثیقی مانند هارمونیه و رباب که آنرا با انگشت شهادت، استادانه مینواختند مهارت داشتند. با آوازهای کبوترکه آشنایی نیز با ایشان داشتند، استاد قاسمی واستاد سرآهنک علاقه مفرطی داشتند ولی آوازسا یگل را با احساس خاصی با همه حجرات وجود خود می شیندندو گاهی در نهایت رقت احساس، قطرات اشک هم میریختند. صبح وقت، قبل ازترک منزل برای ایفای وظیفه، از آوان جوانی عنعنه شنیدن آواز سایگل را که درآنزمان ساعت هفت صبح دررادیوی سیلون، ضمن آهنگهای قدیمی نشرمیگردید، با بدرقه چشمان نمناک و مرطوب شنیده و با قلب مالامال از رضایت وخوشنودی ، منزل را ترک میگفتند. هنوز شنیدن صدای سایگل درمنزل فرزندانشان ،طورعنعنه بقا دارد.

اشعاربیدل ورد زبانشان بود. درخلال صحبت های خود، نظر به اقتضای موضوع، همیشه از بیدل شعری میگفتند. بسیاری اشعار خیام، حافظ ،سعدی ، رودکی و رحمان بابا را از حفظ داشتند.

دوستان:

ایشان با پنج دوست دوره ابتدایی مکتب تا آخرعمرهمچنان یارو مونس بودند. یکی ازآن جمله محترم انورخان مؤسس زنبورداری روکی ودیگری آقای محمد صدیق " حسابی " معاون اوقاف وقت بودند. به شاعربزرگوار محترم عشقری ارادت و رفقات بویژه داشتند که اکثرا روزهای جمعه را به دیدار ایشان شتافته و با زبان شعرو مشاعره ساعات شیرین و متوالی را نثارمصاحبت ایشان مینمودند. با پسران عمه شان آقای " پروانه " و آقای محمد سید خان "مشعل" رسام ونقاش زبردست و شناخته شده کشوردرهرات، ازآوان طفولیت، همسن و همبازی بودند وسا لیانی متمادی، مکاتبه شعری داشتند. با نواسه عمهٔ شان محترم محمد یوسف " یعقوبی" سابق آمر لیسه امانی تا پایان عمرمصاحب وهمنیشن بودند. اقای رونق " نادری " پسر آقای "سید کیان " با ایشان مشاعره و آشنایی داشتند. دریکی از مشاعره ها از پدرم پرسیده بودند که کریاب چه هستید جواب چنین بود; کریاب علم و عقل، عشق و عملم همی.. نه در پی، هوا و هوس و املم همی....." ازینکه ردیف، تعداد کلیمات و چگونگی ترکیب آنهارا درست درحافظه ندارم معذرت میخواهم".
آقای نصیر احمد " نشاط " شاعر شوا، دوست مخلص و ارادتمند پدرم بودند که آخرین اثردست داشته ایشان را نظر به تقاضای دوست عزیز، با فقدان پدرفقید به ایشان سپردیم تا درصورت امکان به چاپ رسانند. متاسفانه نظر به اوضاع درهم و برهم وطن عزیز، و اواره گی اعضای خانواده به خارج ازکشور، ازآن دوست عالی قدرو آخرین اثرونشانی دست پدر بزرگوارم ، سراغی تا فعلا دردست ما نیست. که امید است، روزی به این وصلت نایل آییم . یکی از دوستان دیگری پدرم، شاعرمحترم ظهورالله "ظهوری" هستند که از آوان شباب با پدرم معرفت داشتند.


خاموش و محزون:

حریق  چهل ویک جلد آثار و مجموعه کبیری ازاشعارشان، مصادف با ایام خانمانسوزی بود که آشیانهٔ آن بلبل  بیقرار را که خود، در قید قفس و مرگ را هزار مرتبه برتر میدانستند، دست نا بکارو سیاه اهریمن و ابرقدرت روس خراب کرد. این دست ناجایزو دراز، همچنان درنا بودی همنوعان عزیز شان نا جوانمردا نه بیداد میکرد.
بلبل آشفته که دیگر آزاد نبود، بالهایش شکسته و پرهایش آشفته شده بودند، دیگر انگیزهٔ برای به وجد آمدن و سرائیدن نداشت، مهرخاموشی برلب زدو بقیه حیات را تاپایان، مبحوت و حیران، آشفته و پریشان، در انزوا و گوشه گیری به سربردند. همانگونه که خود مرگ خویش را در وقت خونینی ده ها سال قبل پیش بینی کرده بودند "رساله فرزندان" خاموش و محزون به تاریخ ٦ \ ٥\ ٣٦٦ ١ساعت ٦ صبح درمنزل خویش جان شیرین به حق سپردند.

درحالیکه به روح مقدس پدربزرگوارم درود و ثنا میفرستم، درختم این یادو بود، قطعه شعر شاعر گرامی و دوست عزیز ایشان، آقای نصیر احمد " نشاط " را که با شنیدن خبر درگذشت "کریاب " فقید سروده بودند، تقدیم کرده و با امید اینکه جناب " نشاط " دوست محترم درقید حیات بوده با خانواده عزیزشان ازاوضاع اسفناک وطن جان سالم بدراورده باشند، از خدای بزرگ استدعا داریم که روزی هم به حصول " پنج ز " یگانه اثر و نشانی دست پدرفقیدم نائل آییم .

در اخیر با ادای احترام ازهموطنان عزیزیکه با پد ر بزرگوارم در زمان حیات شان آشنایی ، مکاتبه، مشاعره ویا ازایشان خاطره داشته بوده باشند ما پسران و باز مانده گان" کریاب " فقید قلبا تمنی میکنیم ، با ارائه از نمونه های شعری پدرم اگر به خاطر داشته باشند و با اظهار نظرات شان درمورد این رادمرد بزرگ، فاضل ادیب ، شاعر، نویسند، صوفی و درویش، ما را محضوظ و مدیون ساخته افتخار بخشند.
امین الله " ابدالی" فرزند ارشد مرحوم "کریاب"