رسیدن:  13.12.2011 ؛ نشر : 14.12.2011

عبدالله وفا
 

جرس

در من هوای دید ن تو چون نفس شده
بوی خوش و فضای لطیفت هوس شده
ای آنچه از فراق تو جانم شده ملول
« اتریش » با شکوه بمن چون قفس شده
اینجا بهار به عشوه و ناز د لبری کند
لیکن بهار میهن من خار و خس شده
د ید م فضای« کابل » افسرده حال را
ابتر شده ، زبون شده ، با غم انس شده
نقشی تبسمی نبود بر لب کسی
آمیال و آرزو همه در خاک یأ س شده
مرد م ز جور و فتنۀ دوران شده ملول
آن دشمن ذ لیل کنون چون مگس شده
ناید صدای لشکر « محمود بت شکن »
زآنرو در آن دیار همه ارباب و کس شده
ما، در« وفا» و عشق وطن شوره گشته ایم
این عشق واین صداقت ما چون جرس شده

1/12/2011 ویانا