رسیدن به آسمایی:  16.02.2009 ؛ نشر در آسمایی:  16.02.2009

اسماعیل اکبر

 

یادداشتی بر یک داستان از منوچهر فرادیس الف الف

 

داستانی محتوا گرا به نام سالها تنهایی

 

ادبیات ما علی الخصوص در زبان دری دچار کمبودهای جدی است از آن جمله است دنباله روی، فرم گرایی و خودگرایی سطحی و مبتذل. البته عوامل خیلی از این انحراف ها شکست های متواتر، سیاسی و عقیدتی، پراکنده گی اجتماعی، دوام جنگ بدون دورنما که همه گی سردر گمی و یاس بار می آورد. از این جمله اثر پذیری از ادبیات ایران نیز تاثیر خود را بالای وضع ادبی ما برجا می گذارد. چنانچه می دانیم در ایران در کنار ترویج یاس، بدبینی و بدگمانی نسبت به سیاست حاکم و توام با آن ترویج لیبرالیزم محافظه کار بر مبنای یک استراتیژی تدوین شده که اگر حاکمیت سیاسی کنونی از کار افتاد جای آن را بگیرد روابط پنهانی آشکار شوند و ایران افتخار شامل شدن در منظومه جوامع آزاد و دموکرات را به دست بیاورد.

اما در افغانستان وضع فرق می کند. در اینجا زمینه اجتماعی، یاس، بدبینی و خود گرایی جوانان آن است که همه ایدیولوژی ها به شمول لیبرالیزم کاربرد خود را از دست داده اند. ما سوسیالیزم، اسلام سیاسی و قوم گرایی را به شکل حاد و خشونت بار آن تجربه کردیم و ثمرات این تجارب برای ما شست های پی در پی و فاجعه بار بود و لیبرالیزم نیز در کشور ما با ساز و برگ نظامی تشریف آورد. با بمب باران بی پنجاه و دوها و راکت های کروز و طی این هفت سال برای مردم فرو دست فقر، بیکاری و پریشانی بیشتر به بار آورده است و در حقیقت میوه آزادی و دموکراسی را باندهای قدرت مافیایی با ماسک های قومی و سیاسی به دست آوردند.

فرم گرایی وقتی در ادبیات و هنر مسلط می گردد که شاعر، نویسنده و هنرمند چیزی برای گفتن نداشته باشد یا اعتقاد به چیزی نداشته باشد. و البته این گرایش در ایران آگاهانه نیز دامن زده می شود تا سمت و سوی مبارزه جویانه ادبیات جوان به انحراف کشانیده شود. خودگرایی نیز نتیجه سرخورده گی، جامعه گرایی های بی فرجام است. اگر رجوع به فردیت و خودی اصیل باشد می تواند سبب ایجاد ابتکارها و آثار بدیع گردد زیرا هر انسان در ذات خود ویژه گی ها یی دارد که او را از همه انسان های دیگر امتیاز می بخشد. اگر نویسنده، شاعر یا هنرمندی به این درجه از خود شناسی رسید می تواند آثار کاملاً نو عرضه کند. اکثر بزرگان هنر و ادب با تکیه بر همین اتکا آثاری منحصر به فرد آفریده اند.

حالا داستانی در دست داریم که گویا ارتباطی با وضع مسلط ادبیات ما نداشته باشد. این داستان از لحاظ تکنیک و فرم دچار کاستی های جدی است و زبان و بیان آن نارسایی های اغماض ناپذیری دارد. داستان بیشتر بر محور شخصیت می گردد. حوادث آن زیر تابش جلوه شخصیت اصلی جریان می یابند. داکتر شخص اول داستان فردی از چپ های سابق است که هم از نظر اجتماعی و هم از نظر خانواده گی شکست خورده است. حزبی که او به آن تعلق داشت از سرید قدرت به زیر کشیده شده و متواری شده اند. خانواده داکتر نیز که از اول به صورت اجباری و ناخواسته زیر فشار بزرگان فامیل ایجاد شده متلاشی گردیده است. زن و فرزندان او، او را ترک گفته و به غرب رفته اند. خود او نیز مهاجر پاکستان است. اما داکتر به نظر نمی آید که از لحاظ عقیده خود را شکست خورده می داند بلکه بیشتر رنج او یاد آوری خاطره هایش با خانم و فرزندانش است. او از این که رفتار خوبی با آنها نداشته دچار عذاب وجدان است و هر وقت که نامه یی که همیشه توام با کمک پولی است از فرزندش دریافت می کند این رنجوری و عذاب وجدان بیشتر شدت می یابد. شخصیت برجسته دیگر داستان خانمی است به نام مهناز. او نیز حد اقل از لحاظ خانواده گی هم سرنوشت داکتر است. اما او بر خلاف داکتر انسان با روحیه، پرتلاش، امیدوار و مصممی است. او که با درک خیانت شوهرش نسبت به خود او را ترک گفته با دخترش پریوش یک جا با داکتر در یک کلینیک صحی کار می کنند. البته رفتار این دو شخصیت اصلی با اخلاقیات مرسوم قابل پذیرش نیست ولی به هر حال مهناز تلاش دارد داکتر را از یاس و سوخورده گی بیرون بکشد و او را به تشکیل مجدد فامیل تشویق کند و در عین حال در تلاش پرواز به کدام کشور غربی است. بعد تر شخصیت داکتر در برخورد با جوانی به نام منوچهر برجسته می گردد. منوچهر عاشق یک دختر همسایه اش که پاکستانی است شده است. پدر آن دختر منوچهر را به دست پلیس می سپارد. داکتر که تصادفاً با یک افسر پلیس پاکستانی دوستی دارد اسباب رهایی منوچهر را فراهم می آورد و صحنه های زیبایی از روابط انسانی در پیوند آن دو پدید می گردد که در اثر آن ما داکتر را دوستی بی غرض، بی همت، دلسوز و آگاه به روانشناسی جوانان می یابیم. خوب بهتر است خودتان داستان را بخوانید. انجام داستان قوی و موفق است از حوادث داستان خودکشی معشوق منوچهر چندان خوب پرورده نشده چه اگر هم می شد از لحاظ ظرفیت ساخت داستان می توانست از جمله کمبودهای آن به شمار آید زیرا رویدادهای زنده گی شخصیت اصلی را تحت تاثیر قرار می داد. منوچهر فرادیس که این داستان را نوشته باید بسیار بخواند علی الخصوص قواعد زبان را فرا گیرد و در زمینه زبان گفتاری اقشار گوناگون بسیار و بسیار تحقیق کند. من با دریافت کاستی های بیانی و زبانی داستان سالها تنهایی متوجه اهمیت اندرز استاد زریاب به نویسنده گان جوان شدم که آنها را از بکار گیری زبان محاوره بر حذر می دارد و به استفاده از زبان ادبی قابل فهم توصیه می کند. این توصیه را مخصوصاً نویسندگان تازه کار در نظر گیرند؛ زیرا ادبیات به یک معنا کاربرد درست بیان و زبان یکجا با فنون، قواعد، تکنیک و شگردهای ادبی و هنری است.

برای فرادیس موفقیت می خواهیم و علاقمندان ادبیات داستانی را به خواندن اولین داستان او سالها تنهایی دعوت می کنیم.