رسیدن به آسمایی:01.06.2009 ؛ نشر در آسمایی: 05.06.2009

بابك صحرانورد


شیوه های روایت در داستان کوتاه

 


اواسط قرن نوزدهم دو نویسنده بزرگ با نام های ادگار آلن پو و نیكلای گوگول اولین داستان های كوتاه را با تعریفی كه ما عموماً از داستان داریم، خلق كردند. همگام با رشد روز افزون داستان نویسی، تیوریسین های ادبی نیز از دیدگاه نظری و كاربردی این ژانر ادبی را تكامل بخشیدند و همچون رمان برایش عناصری در نظر گرفتند.

پس از این دو نویسنده متقدم، آنتون چخوف و گی دو موپاسان داستان كوتاه را از منظری جدید و با رویكردی شگرف در آمیختند و در فرم و مضمون، زبان و شخصیت پردازی داستان كوتاه را متحول ساختند. تا آن که چند نویسنده قرن بیستم همچون ارنست همینگوی، ویلیام فاكنر، ویرجینیا وولف و جیمز جویس و سرآخرنویسنده نابغه ای چون جروم دیوید سالینجرشیوه ای بسیار بدیع و قابل توجه در شكل، زبان، اندیشه و مفهوم داستان خلق كردند.

داستان كوتاه امروز در عین حال كه دارای ساده گی های خاص خود است، اما در آن پیچیده گی های بر اساس منطق معنایی متن دیده می شود كه این نوع ژانر ادبی یك خواننده بسیار خلاق نیز می طلبد تا در شناخت و فهم اثر خود را سهیم كند و به خواننده یی منفعل و ایستا مبدل نشود.

زاویه دید جزو عنصر ذاتی و لازم هر داستان است. در واقع مربوط به قسمت روش و عرضه آثار می شود. داستان كوتاه نویس از این طریق می تواند مسایلی بسیار كامل، روشنگر و لازم را پیش روی مخاطب خود- خواننده – قرار دهد. زاویه دید همراه با عناصری همچون لحن، اتمسفر، شخصیت پردازی، دیالوگ، زبان، ماده ی داستان می باشد. پس شناخت آن نویسنده را در جهت ارتقای كیفی اثرش راهنمایی می كند.

زاویه دید در تعریف ساده به معنی دریچه ی دیدن است. منظوراز دیدگاه یا زاویه دید درداستان، فرم و شیوه روایت است. هر شیوه روایت به مانند دریچه یی برای دادن اطلاعات تازه داستان به خواننده است. انتخاب زاویه دید كه با آن روایت داستان شكل می گیرد، از اهمیتی فوق العاده برخوردار است چرا كه تنها از این منظر است كه داستان نویس می تواند مواد داستانی خود را برای ما طرح كند و سپس به شرح و تفسیر آن بپردازد و مهم تر آن که كاری كند كه همه اینها هم برای ما وجهه ی اصیل و ماندگار و واقعی به خود بگیرد. دیگر آن که به وسیله این روش می توانیم از دریچه ی ثابتی داستان را- آكسیون- یا رشته حوادث داستان را دنبال كنیم.

ذكر نكته یی در این جا الزامی ست و آن این است كه زاویه دید مستلزم به كارگیری راوی خاصی نیز هست . یعنی دیدگاه با انتخاب راوی – روایت گر داستان- رابطه ی تنگاتنگ دارد.

اما روایت چیست؟ و راوی كیست؟
روایت شیوه یا فنی ست كه به وسیله آن داستان توسط نویسنده نقل و روایت می شود . راوی شخص یا چیزی ست كه داستان از نظر گاه یا اصطلاحاً از زبان او نقل می شود.( راوی می تواند یك موجود بی جان مثل یك قطعه عكس یا سنگ و یا هر بی جان دیگری نیز باشد.)
در یك تقسیم بندی، نظریه پردازان ادبی زاویه دید را به دو نوع كلی «زاویه دید بیرونی» و«زاویه دید درونی» تقسیم كرده اند كه هر كدام نیز دارای اقسامی هست كه به صورت اختصار به تك تك آنها می پردازیم.
در زاویه دید بیرونی راوی به چند شیوه می تواند داستان را برای ما روایت كند:
این راوی ممكن است كه از دیدگاه دانای كل نامحدود داستان را نقل بكند. یعنی در این نوع زاویه دید، راوی همچون یك فكر برتر یا یك موجود قدرتمند تر، خارج از فضای داخلی داستان، شخصیت ها، فضا سازی، دیالوگ ها و دیگر عناصر داستان را راهبری بكند. بر تمامی احساسات، نیازها، كنش ها و واكنش ها آگاه است. هر كاری بخواهد می تواند انجام بدهد و هر جایی كه بخواهد، می تواند برود. یعنی او مسول تمام اعمال و كردار بازیگران داستان می باشد. می تواند وارد ذهنیت آنها نیز شود و نوع تفكر و جهت گیری آنها را بر ما فاش سازد. از زنده گی تك تك آنها با خبر است و می داند در گذشته كه بوده اند و در آینده چه اتفاقاتی برایشان می افتد. اصطلاحاً به این شیوه ی روایت زاویه دید دانای كل یا دانای كل نامحدود می گویند.
او هر آنچه كه بخواهد می داند، هر آنچه كه بخواهد ، انجام می دهد و در حكم یك خداوندگار عمل می كند.
در زاویه دید دانای كل نامحدود، همانطور كه گفتیم روایت داستانی به وسیله خود نویسنده و از دیدگاه ضمیرهایی چون « او » یا «‌آنها» نقل می شود.
این شیوه ی روایت در دنیای امروز نسبتاً شیوه ی كلیشه یی و كلاسیك تلقی می شود و جایگاه خود را از دست داده است. امروزه دانای كل نمی تواند ذهن بیمار، درگیر و شیزوفرنیایی انسان معاصر را كه دو جنگ خانمان برانداز جهانی را لمس كرده، ارضاء كند. دیگر آن که این نوع شیوه به دلیل اغراقی كه نویسنده در مقام دانای كل از خود بروز می دهد ممكن است فاصله گیری هایی در عمل داستانی ایجاد كند . در نتیجه فاصله بین اثر و مخاطب بیشتر شده و خواننده به مخاطبی منفعل بدل می شود. گاهی نویسنده با تغییر زاویه دید به داستان لطمه وارد می كند و احتمال هرز رفتن ارتباط منطقی و موجز بین اجزای سازنده داستان می شود و تمام اثر را ناكارآمد می كند .
در آثار بزرگ و برتر، غالباً نویسنده به شیوه ی داستان را طرح می كند كه تمام اجزای سازنده آن با هم در یك طبیعت مشترك، شریك هم می باشند و عمل داستانی چنان با نوع شخصیت ها عجین می باشد كه خواننده را دچار این شك و تردید می كند كه آیا واقعاً چنین اشخاصی در دنیای حقیقی وجود دارند و یا فقط ذهنیت نویسنده به آنها جان بخشیده است؟ نویسندگان حرفه یی تا آنجا در اعمال شخصیت ها دخالت می كنند كه به عناصر و اجزای سازنده داستان خدشه یی وارد نشود و در واقع قضاوت ها، داوری ها و نتیجه گیری را به عهده خوانندگان اثر می گذارند.
برخی از رمان های مشهور قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم از این زاویه دید نقل شده اند. پیرامون اسارت بشری نوشته سامرست موام، جنگ و صلح اثر تولستوی، تام جونز نوشته هنری فیلدینگ، سهم سگان شكاری امیل زولا، خانواده تیبو نوشته روژه مارتن دوگار و نمونه های ایرانی آن رمان حجیم و ده جلدی « كلیدر» اثر محمود دولت آبادی و « شوهر آهوخانم» نوشته علی محمد افغانی رمان هایی با زاویه دید دانای كل نامحدود نوشته شده اند.

گاهی قدرت و توانایی دانای كل محدود شده و نویسنده تنها یكی از شخصیت ها را انتخاب كرده و اوست كه دااستان را برای ما نقل می كند. البته این بدین معنی نیست كه نویسنده كلاً حوزه ی قدرت را ترك كرده و از داستان خارج می شود. بلكه خود را به بیرون داستان برده و از آنجا و با چشم آن شخصیتی كه معین كرده، اعمال، رفتار و عمل داستانی را رهبری می كند. این شیوه اصطلاحاً زاویه دید دانای كل محدود اطلاق می شود.
در ادبیات داستانی اولین كسی كه این زاویه دید را باب كرد ، نویسنده و روانشناس آمریكایی« هنری جیمز » بود. هنری جیمز نام این شخصیت كه داستان از منظر و زبان او روایت می شود، « كانون» یا « مركز ضمیر خودآگاه» نامگذاری كرده است.
در این زاویه دید نویسنده خود را به یكی از شخصیت ها محدود كرده و تنها از نگاه اوست كه می تواند داستان و عمل داستانی را ببیند. پس راوی همچون دانای كل نامحدود نمی تواند انگیزه و افكار دیگر شخصیت ها را درك كند و فقط قادر است گفتار و رفتار یا همان كنش های عینی آنها را همان گونه كه شخصیت كانونی اش درك می كند، گزارش دهد. در برخی از آثار هنری جیمز همچون رمان« تصویر یك زن» وقایع و عمل داستانی آنگونه كه در ذهن یكی از اشخاص منعكس است، توصیف می شود.
جنایت و مكافات اثر داستایوفسكی و پیرمرد و دریا نوشته ارنست همینگوی از آثار برتر ادبیات داستانی جهان، با این زاویه دید خلق شده اند.
پس از هنری جیمز، ویلیام فاكنر، جیمز جویس و ویرجینیا وولف این شیوه را به حد كمال خود رساندند و از دل آن شكلی از روایت بیرون كشیدند كه به جریان سیال ذهن مشهور شد.

در این شیوه، اطلاعات داستان به شیوه و شكل جریانی سرشار از گفتار، احساس و اندیشه و فكر از لایه های خودآگاه ذهن یك یا چند شخصیت داستان به گونه
 ی نامنظم و بی پایان به بیرون می تراود.
برخی از بهترین رمان های سده ی بیستم همچون اثار ویرجینیا وولف و ویلیام فاكنر به وسیله این زاویه دید آفریده شده اند.
گاهی در خلق یك اثر، راوی تنها آنچه را كه شاهد آن بوده یا دیگران آن را دیده اند، روایت می كند و به داوری و دخالت دادن نظر و دیدگاه خود در داستان نمی پردازد. بلكه صرفاً یك گزارش دهنده است. به این نوع از زاویه دید در داستان، زاویه دید نمایشی یا زاویه دید عینی می گویند.
راوی حكم یك دوربین فیلمبرداری را دارد. البته دوربینی كه تا حدودی قدرت انتخاب صحنه ها و وقایع را دارد. این دوربین به اطراف می چرخد و وقایع را ضبط می كند. انگار نویسنده یا شخصی در كار نیست و ما انسان و هستی را تنها از دریچه چشم شیشه یی این دوربین نظاره گر هستیم.

برخی از منتقدین و تیوریسین های ادبی به این نتیجه رسیده اند كه در این زاویه دید اثری از حس دلسوزی و همدردی یا قضاوت نیست. البته گاهی اوقات پیش می آید كه راوی یا همان چشم دوربین در توصیف برخی صحنه ها یا شخصیت ها تاكید بیشتری بكند و بدین ترتیب در نتیجه گیری دچار داوری شده و داستان را از مسیر منطقی و اصلی خود خارج كند. در اینجا راوی باید بیشترین تمركز را بر روی چگونه گزارش كردن داشته باشد تا از اصول و موازین داستانی خود عدول نكند.
اغلب آثار ارنست همینگوی نویسنده خلاق آمریكایی به وسیله این دیدگاه نوشته شده است.

در زاویه دید درونی نیز راوی می تواند داستان را به چند شیوه برای ما روایت كند.
گاهی راوی داستان كه می تواند شخصیت اصلی یا فرعی باشد، به نقل داستان می پردازد. داستان طوری روایت می شود كه ما تصور می كنیم كه شخص راوی صرفاً داستان را برای ما روایت می كند و با ما گفتگو نشسته است. به همین دلیل این زاویه دید كه زاویه دید اول شخص یا متكلم وحده نامیده شده، گاهی زاویه دید درونی نیز می گویند . اما گاهی به آن شیوه « من روایتی » نیز اطلاق كرده اند.

نویسنده در اینجا خود را به قالب این شخصیت درآورده و زبان راوی درواقع زبان خود نویسنده داستان می باشد. البته واضح است كه نقص بارز آن همان محدویت در داستان است. زیرا راوی نمی تواند در مورد نظر و دیدگاه دیگران نسبت به خودش به ما چیزی بگوید.
برای بر طرف كردن چنین ایرادی گاهی نویسنده داستان را از نظر گاه و زبان یك شخصیت فرعی بازگومی كند. این زاویه دید به مخاطب این امكان را می دهد كه شخصیت تاثیرگذار و اصلی داستان را نه به وسیله خودش، بلكه به واسطه یكی دیگر از شخصیت های فرعی داستان بشناسد تا از منظر واقع گرایی و راست نمایی نیز افزایش یابد.
در رمان برجسته «قلب تاریكی» اثر جوزف كنراد این شخصیت فرعی رمان است كه ما داستان را از نگاه و دید او دنبال می كنیم.

به جز این شیوه های روایت در داستان، زاویه دید تك گویی بیرونی و تك گویی درونی، نیز هستند كه در زمره جدیدترین دیدگاه های روایت داستان می باشند و زیر مجموعه ی اول شخص هستند.

در دیدگاه تك گویی درونی راوی به افشا كردن و بازگویی آن چیزهایی كه در ذهن و فكرش هست می پردازد و روایت او از داستان غیر خطابی می باشد. یعنی فرض بر این می باشد كه او با كسی صحبت نمی كند و فقط برای بازگو كردن ماجراها و عمل داستانی ست كه داستان از زبان او نقل می شود.

در دیدگاه تك گویی بیرونی راوی همان بازگو كردن و روایت داستان را انجام می دهد با این تفاوت كه در اینجا راوی فرض را براین گذاشته كه كسی مخاطب اوست و به حرف هایش گوش می سپارد.

ذكر این نكته الزامی ست كه انتخاب نوع زاویه دید بسته گی به مطلب ، مضمون و جهت گیری نویسنده داستان دارد. به طور مثال اگرنويسنده داستانی در مورد یك قاتل حرفه یی می نویسد، نباید این داستان را از نگاه قاتل برای ما بازگو كند، چرا كه بیم آن می رود كه قاتل در همان ابتدای داستان تمام نقشه ها و رازهای خود را بر ما فاش سازد و دیگر داستان آن جذابیت و تعلیق سازنده را ذاتاً از دست داده و خواننده نیز در پیداكردن اسرار آن نمی تواند دخیل باشد.