رسیدن به آسمایی:16.08.2009 ؛ نشر در آسمایی: 17.08.2009
 

 

دوکتور انور ترابی

دوبیتی ها



به بازار جهان غــــم می فروشند
به مسلــخ گوشت آدم می فروشند
عسل از نوک خنجر کی توان خورد
ببین این هردو باهــم می فروشند
 


شعارحق انسان مـود روز است
گوانتاناموهــای کینــه توز است
زدیوان قضا چـیزی نخــــواهید
که آنجا قاضی پرونده سوزاست
 


به مهتاب و زحـــل راه میگشایند
به ســــــــیاره رد پا میگشایند
(1)
زمین را یکسره مخروبه کردند
به هر  بمبی دوصد چاه میگشایند
 


جمعی آواره وخــــــــانه بدوش اند
گــــــروهی گرسنه وژنده پوش اند
ازین جنگ آوران صلحی نخواهید
که آنـــــها تاجــــر آهن فروشــــند
 


به پهنای جــــــهان جنگ آفریدند
ســــــــیاهی دردل سنگ آفریدند
هزاران خون ناحق گشته جـاری
به تاریخ ستم ننگ آفــــــــریدند
 


ســرشب عهد و پیمان بسته بودند
ز دل چرک کدورت شسـته بودند
سحر بعد از نمــــــاز صبحگاهی
طلســـــــم عهد را بشکسته بودند
 


به چپ گر بنــــگری کشته فتاده
به راست از کشته ها پشته فتاده
همی پرســـم ز سرداران این ره
چــــــــرا این کشته و پشته فتاده
 


نشست و جلسه ها تدویر کـردند
سراسر حــــیله و تذ ویر کردند
قدم بر ســــینه ی خاکی نهادند
که تا آن خاک را تسخیرکردند
 


اگر خواهند شب را روز گویند
شکست جبـهــــه را پیروز گویند
نهیب غرش گرگ ســـــــیه را
ســـــــــرود مادر دلسوز گویند
 


 1- با استفاده از حق شاعر