رسیدن: 10.01.2012 ؛ نشر : 18.01.2012

جیم سلطانی

 

پیمانِ گرگ و چوپان*

 

حکایتی که آغازِ آن از کهن ترین زمانه ها است

 

مـا را به رخت و چوب شبـــانی فریفته اند

این گــــرگ سالهاست که با گـله آشناست

اعتصامی

 

می گویند در زمانه های پیشین دشتی بود که گل های رنگارنگ در آن می رویید و در پهنای پر عظمت آن جویباران زلال و شیرینی جاری بود و مرغکان خوش آواز از هر طرف بر شاخساران سبز و شاداب آن نغمه پردازی میکردند. زمین های این دشت حاصلخیز بود و ساکنان آن زنده گی خوشی داشتند، اما این دشت یک بلای همیشه گی را با خود داشت که مثل سایه همراهش بود و نه میتوانست آن را از خود دور سازد و این بلا همواره برایش بلوا به پا میکرد: این بلا، موقعیت این دشت بود که بر سر گذرگاه اقتصادی و عبور بیگانه گان واقع شده بود.

ساکنان این دشت گوسفندانی بودند سرشار از نجابت و راستی، نه به دشت و زمین های اطراف نظری داشتند و نه به اموال همسایه گان. به داشته های خودشان قانع بوده و طمعی به دیگران نه می بستند. حتا از نظر زنده گی و شیوه ها و آداب و رسوم، فرق های بارزی با دیگران داشتند و ابداعات چشمگیری بوجود آورده بودند.

اما چوپانانی که بر گرده این گوسفندان سوار بودند و رهبری آنان را حق مسلم خود میدانستند، از روزگاران بسیار درازی خود را نماینده بدون قید و شرط خداوند بر روی زمین و صاحبان بی چون و چرای این گوسفندان میدانستند و به هر طرزی که باب میل شان بود، با آنان رفتار میکردند.

با نگاهی به سرگذشت این دشت و گوسفندان نجیب آن، که روزگاری صاحب مدنیت و زنده گانی بوده اند، متوجه میشویم که این دشت همواره صحنه نبرد نا برابر «ضحاک» با «جمشید» بوده است. از روزی که این دشت چوپان نجیبش یعنی جمشید را که نمونه ای از صلح و عدالت بود و گوسفندان را به استفاده از نور گرما بخش خورشید و زمین های مستعدِ دشت، به کشت و زراعت تشویق میکرد، توسط ضحاک که در تبانی با دشمن خون آشام صلح و برابری یعنی اهریمن قرار گرفته بود، از دست داد، دیگر روی خوبی و آرامش را بخود ندید. از آن روزگار به بعد، ضحاک ها با چهره های متفاوت و نام های گوناگون، این گوسفندان را چوپانی و چپاول کرده اند.

زمانی روباه مکاری پیدا شد که خود را از آن سوی دریاها به همسایه گی جنوبی این دشت رسانید و با حیله های حیرت انگیزی، هریک از همسایه گان را به جان یکدیگر انداخت و در گرماگرم لشکرکشی ها و خونریزی های همسایه گان علیه یکدیگر، به تاراج دارایی های آنان پرداخته و با فروزان نگهداشتن آتش این کشتار و خونریزی، برای سالیان درازی رقص شعله های ویرانگر آن را به تماشا نشست.

اما صحبت تنها در حیله های روباه خاتمه نیافت، بلکه شغال سیاهی از آن طرف دشت های شمالی این دشت نیز، چشم آزش را به اینسو دوخته بود و هر از گاهی او و روباه مکار بر سر تاراج این منطقه بر روی یکدیگر شاخ و شانه میکشیدند.

بالاخره، پس از سالیانی نه چندان دور، روباه و شغال توافق کردند و این دشت را به حیث منطقه حایل در بین یکدیگر خود قرار دادند. روباه قسمت هایی از این دشت را از قسمت های جنوبی آن با همکاری و توافق چوپان قیچی نمود و قسمت هایی از دشت پهناور شمالی را نیز به آن علاوه کرد و دشت جدیدی را بوجود آورد تا بحیث پایتخت منافع و حیله های او برای آینده در این منطقه باقی بماند و برای این کار، گرگ هایی را نیز تربیت کرد تا هم منافع او را تامین کنند و هم چوپانی این دشت نو تاسیس را به دوش داشته باشند.

در گیر و دار این سالها، تحولات جدیدی در اطراف رونما گردید و درنده های قوی تری از دور دست ها متوجه منطقه گردیدند و شغال و روباه ناگزیر جای خود را به آنان داد: ببری خوش خط و خال ولی خیلی خون آشام جای روباه حیله گر را تصاحب کرد و  خرس سرخ بزرگی به جای شغال سیاه قرار گرفت.  

 اینبار نه تنها شکل شاخ و شانه کشیدن ببر و خرس بر روی یکدیگر فرق کرد، بلکه شیوه های تصاحب دشت ها و اشتهای وسعت قلمرو ها نیز تغییر یافت.

خرس سرخ، نسل جدیدی از ضحاک ها را به چوپانی دشت برگزید و دشت را عملا به تصرف خودش در آورد. گوسفندان در درون دشت با این حرکت مخالفت نموده و بر ضحاک ها و خرس شوریدند. از آن سو، ببر با استفاده از دشت نو تاسیس و گرگ های تربیت شدۀ حاکم بر آن، گوسفندان را کومک نمود تا طی چهارده سال دست و پای خرس را بشکنند و او را از دشت خارج نمایند.

بدنبال خروج خرس، ببر، گرگ های دشتِ نو تاسیس را بر دشت حاکم ساخت و گرگ ها، این دشت را میدان تاخت و تاز خود قرار داده و بنای تاراج و چپاول آن را گذاشتند. ازین پس دشت و گوسفندان آن پامال تاخت و تاز گرگ و سایر شغال های همسایه قرار گرفت و بار دیگر همه چیزش را از دست داد.

پس از گذشت چند سال، ببر خون آشام که گویا اهداف مورد نظرش توسط گرگ های دشت نو تاسیس برآورده شده بود، بار دیگر آهنگ برگشت به این دشت کرد. و اینبار تنها نه بلکه با گروه بزرگی از درندگان دیگر به این دشت وارد گردید و بر سرنوشت گوسفندان بیچارۀ آن حاکم شد و چوچه گرگهایی را که توسط گرگ دشت نو تاسیس تربیت شده بودند و آخرین نمایندگان دشت نو تاسیس قبل از آمدن ببر و همراهانش بود، را به گوشه و کنار این دشت پراگنده ساخت و بعد، جنگی پایان نا پذیر و نا متوازن را میان چوچه گرگها و گوسفندان براه انداخت.

ببر که به ظاهر نیت خیر داشت، چوپان دلخواهش را به چوپانی دشت برگزید و از او خواست تا با او و سایر درندگان و دشت های بزرگ پیمان های همکاری و راهبردی ببندد.

تا کنون این چوپانِ سر براه چندین پیمان را با دشت ها و درنده گان مورد نظر منعقد نموده، دشت هایی که بعضی از آنها در دور دست ترین مناطق و پشت صحرا ها و دریاها واقع شده و به یقین در وقت ضرورت هیچ کمکی برای گوسفندان این دشت از آنان بر نمی آید. زیرا هدف نه کمک به گوسفندان، بلکه سهم گرفتن در تاراج منابع خفته در زیر زمین این دشت است.

اخیرا، چوپانِ سر براه، در زیر نظارت ببر، با گرگ به توافق رسیده است تا پیمانی را به امضا برسانند که گویا در آن، دیگر گرگ و دشت نو تاسیس را چشم طمعی به گوسفندان نه خواهد بود و احترام حریم یکدیگر را حفظ خواهند کرد.

اما گوسفندان این دشت، تا حدی به این نتیجه رسیده اند که درنده گان بزرگ این بار آنان را به جای پاره کردن شکم، با شمشیر طلایی از گردن حلال میکنند و چوپان هایی که بر این دشت حاکم میشوند، ضحاک هایی اند که مانند اسلاف شان، بیشتر سر براه و مطیع درنده گان بزرگ خواهند بود تا مدافع گوسفندان بی دفاع. شماری ازین گوسفندان همچنان فهمیده اند که تنها راه نجات شان ازین شمشیر طلایی، همانا اتحاد و بپا خاستن گوسفندان علیه درنده گان بزرگ و حاکم شدن بر سرنوشت خویش است و بس

درینجا قصۀ ما بپایان رسید و قصه ی گرگ و چوپان همچنان باقیست. ظریفی در این باره گفت:

پاياني براي قصه ها نيست...

چراكه نه گوسفندان عاقل ميشوند و نه گرگها سير...

 

عقرب 1391 – کابل

***

* اشاره:

چندی قبل در اخبار شنیدم که کرزی رئیس جمهوری افغانستان تصمیم به امضای پیمان راهبردی با پاکستان گرفته است. این نوشته، طنزی است که پیرامون همین موضوع نوشته شده است.

 

کلید بعضی از واژه:

مراد از دشت درین نوشته، افغانستان است و جمشید: اولین تاجگذار و نماد داد و عدل، ضحاک: نابود کننده جمشید و نماد ظلم و بیداد و ستم، روباه مکار: انگلیس، شغال سیاه: روسیه تزاری، خرس سرخ بزرگ: اتحاد جماهیر شوروی، ببر خوش خط و خال: ایالات متحده امریکا، دشت نو تاسیس: پاکستان، چوپان: حکمروای افغانستان، گرگها: حاکمان پاکستان، سایر شغال های همسایه: سازمان اطلاعاتی ایران، چوچه گرگها: طالبان