سید ابراهیم نبوی

کاکه تیغون، عیار تنها

 

سه هفته قبل رفتم ولایت هامبورگ. محمود فرجامی را آنجا دیدم و آقایی به نام کاکه تیغون. کم کم باهم آشنا شدیم و شب رسیده بود که فهمیدم کاکه تیغون یکی از بزرگترین طنزنویسان امروز افغانستان است. کتابی به نام " لبخند شیطانی" و کتابی دیگر به نام "کاکه تیغون در مسیر تاریخ" را داد به دست من که شب بخوانم و من هم تا صبح این دو کتاب را که یکی آثار طنز منثور کاکه بود و یکی دیگر اشعار او، خواندم و وقتی صبح بیدار شدم دقیقا فهمیده بودم که ایشان واقعا یکی از بزرگترین طنزنویسان افغانستان است. البته شب قبلش یکی دو نظر داشتم می دادم درباره حبیب یغمایی و  امیر خسرو دهلوی که کاکه نظرم را اصلاح کرد و فهمیدم بابا طرف یکی از طنزنویس هایی افغانستان است که همین طوری الکی نباید جلویش نظریه ول داد.

به هر حال کاکه تیغون یعنی "تیغون عیار" که کاکه تیغون اصلی عیاری بود مثل زورو که پول از ثروتمندان می گرفت و به فقرا می داد، درست برخلاف حامد کرزای و دولتهای امروز ایران. کاکه تیغون خودمان در سال 1341 در کابل به دنیا آمده و در قندوز به مدرسه ابتدایی رفته است، بعد در لیسه حبیبیه کابل دروس متوسطه را خوانده و بعد هم در کشوری که کمونیست ها در آن بر همه چیز حکومت می کردند، طبعا رفته است به خارج شان که می شود همین پراگ و در آنجا مهندسی شیمی را شروع کرده و ظاهرا فوق لیسانس شیمی را در جمهوری چک گرفته است و فعلا در آلمان زندگی می کند.

کاکه تیغون صبحانه را آماده کرده است و ما مشغول خوردن صبحانه می شویم. شکل و شمایل خانه و سلیقه اش کاملا مدرن و غربی است، اما کتابخانه اش یک کتابخانه غنی و بسیار خوب از کتابهایی درباره ادبیات افغانستان و ایران و طنز افغانستان دارد که برای من خیلی جالب  و مهم است. کاکه تیغون که اسمی است مستعار، تا امروز دو کتاب منتشر کرده است؛ " لبخند شیطانی" که اشعار طنز اوست و " کاکه تیغون در مسیر تاریخ" که طنز منثور است. هر دو کتاب در کابل چاپ شده و برخلاف کتابهایی که تا پیش از این دیدم که در افغانستان چاپ شده بود هم چاپ و صحافی تمیزی دارد، هم حروفچینی و نمونه خوانی و انتخاب اندازه حروف و نسبت میان سفید و سیاه در صفحه کاملا خوب و آراسته و زیباست.

کاکه تیغون در نقد امروز و خودمان می گوید: « دیوار نظم ما در بسیاری جاها ریختگی و شکستگی دارد. قصد ما هر چه بوده شاعری نبوده است. از همین جاست که خلاف عرف شاعران، در ظواهر کار از مسامحه کار گرفته ایم، گاه نتوانسته ایم مغلوب سخن نشویم و گاه شاعری پشت ما را زمین زده است.» کار کاکه تیغون برخلاف نامش مدرن و کمی پیچیده تر از سلیقه عامه است، چه در شکل زبان و چه در بازی های زبانی در شعر و نظم و همچنین پیچیدگی در شکل ارائه مفاهیم.

شاید مجبوریم فعلا کاکه تیغون را پشت پنجره هوای مه گرفته هامبورگ بگذاریم و به دهه بیست شمسی آفتاب داغ کابل برگردیم که بنا به گفته " نسرین پوپل" بعد از شعرهای طنزآمیز حاجی اسماعیل سیاه هروی که از قبل در افغانستان سابقه داشت، از دهه بیست و سی طنز مطبوعاتی همزمان با توفیق در ایران در نشریه انیس افغانستان آغاز شد. دو شخصیت عجب خان و رجب خان توسط استاد برشنا خلق شد که بعدا غلامعلی امید با الهام از آنها دو شخصیت توره و جوره را خلق کرد. تقریبا می شود گفت که نشریه انیس همیشه ستون طنزی شکوفا و جذاب داشته، یا اسمش پلته و چراغ بوده، یا نیشخند و نوشخند یا چیزی دیگر. در همین فاصله و غیر از دهها طنزنویس فارسی زبان ایرانی و افغانی و بخصوص در خراسان بزرگ، در دوره معاصر بی تردید بزرگترین طنزنویس معاصر افغانستان که نیم قرنی است می نویسد جلال نورانی است. نام های دیگری مانند محمد یوسف کهزاد، استاد سید مقدس نگاه، غلام محمد میمنه گی، داکترنوین، عبدالله گوهرزاد، عبدالغفار گداز، نعیم خوژمن علومی، احسان الله سلام، محمد صارم، ابراهیم دلاور، صادق عصیان، سمیع حامد، عبدالغفور صبوری و سخیداد هاتف دیگر طنزنویسانی هستند که در همه این سالهای پر از تنش و آشوب در افغانستان دیروز و امروز طنزنوشته اند.

کتاب " نزدیک شد دوباره بی آب شوم" را می خوانم و داستان " ای همو بیچاره گک است" که مرا یاد عزیز نسین می اندازد و داستانی با همین سوژه که دارد که محمود پورثانی و خسروشاهانی هم از او تقلید کردند. کتاب نورانی سلیقه ای عامه پسند دارد که به نظرم با سلیقه و نگاه " کاکه تیغون" سالها فاصله دارد. در شعر "بی ریش در خانه خدا" که کاکه تیغون در تاریخ مارس 2001 سروده است، آمده: « یکی به ریش تراشیده سوی مسجد شد/ بگفت طالبی او را: " چه بی خدا شده ای؟/ برو، تو کافر صورت برهنه! زین درگاه/ که در طریق حقیقت ز ما جدا شده ای"/ بگفت: " های که برهان قاطع ات پشم است/ ز یمن کودنی مردمان، بلا شده ای/ ترا به خانه خود اختیار نیست، عجب/ که پاسبان در خانه خدا شده ای.»
کاکه در شعر « از خود و بیگانه» گفته است: « باز "بوش" آمد گزارش داد، گفت/ " باز هم از دست من بگریخت مفت/ باز آنجا مردکی را کشته ام/ یک کمی دستی به خون آغشته ام/ ظاهرش همچون اسامه می نمود/ لیک آن بیگانه، بن لادن نبود/ اشتباها با دو سه پرتاب بم/ هم خودش را، هم خرش را کشته ام.»

کاکه در نثر نیز کارش ستایش برانگیز است. او در مطلب « ما زنده، جهان زنده» نوشته است:

« اگر روزی گپ های تعجب آور خواندید و باعث تعجب تان شد، هیچ تعجب نکنید. زیرا امروز تعجب کردن در این کشور، خود مایه تعجب است. ما امروز برای دیگران تقریبا در هیچ موردی حرفی برای گفتن نداریم و باز تقریبا در بیشتر موارد فکر می کنیم که دیگران برای ما حرفی برای گفتن ندارند. ما تا پیش از هژده سالگی با نیم جهان مخالفیم، بعد از هژده سالگی با تمام جهان.»

*

منبع- جنبش راه سبز (جرس)