«حمید عبیدی»
سرمقاله ی شماره ی مجله 20 آسمایی- نوامبر 2001
11 سپتامبر
امريکا
و
پرسش ها ، هراس هاو
آرزوهای افغان ها
1- بازي بزرگ جهانی در ميدان افغاني
حمله ی وحشيانه ی تروريستي يازدهم سپتامبر ، جهان را تكان داد . تقبيح اين ترور وظيفه ی هر انسان آگاه و با وجدان است .
اين ترور چنان ابعادي داشت كه تحليلگران آن را نقطه ی عطفي در تاريخ خوانده و ميگويند كه جهان بعد از اين ترور ديگر آن جهان قبلي نه خواهد بود. ايكاش در معني خوبش چنين باشد و آناني كه خطوط درشت سياست های بزرگ را رقم مي زنند ، به كاستي ها ، ستمگري ها ، بي عدالتي ها و بي اعتنايي ها ديروزي خود شان در برابر مسايل حاد و اساسي جهان بنگرند و راه جبران مافات را در پيش گيرند و صادقانه اراده كنند و تعهد ورزند كه در آينده نه سود های ناروا و خودخواهانه ، نه معيار های دوگانه ، بل منافع بنيادي بشريت امروز و فردا را اساس و معيار سياست و كردار خود قرار خواهند داد . افغان ها حق دارند چنين تقاضايي را مطرح كنند ؛ چون طي اين 23 سال ، از تجاوز و مداخلات گسترده و همه جانبه ی خارجي چنان ضايعات ، صدمات ، مصايب و تراژيدي هایي را متحمل شده اند كه مي توان افغان ها و افغانستان را بزرگترين قرباني زورگويي و بي عدالتي بين المللي خواند .
آيا قدرت های جهانی و منطقوي و همسايه گان افغانستان حاضر اند تا هريك مسووليت شان را در قابل آن چی كه در افغانستان انجام داده اند اعتراف بكنند و آن را جبران نمايند ؟
اگر بالفرض وارثان شوروي سابق ، ايالات متحده ی امريكا و متحدين آن و كشورهای همجوار افغانستان مي گويند كه ادعاهای فوق نادرست اند ، پس مهرباني بفرمايند ، تمام اسناد 23 سال اخير خود را در رابطه به افغانستان منتشر بكنند ، تا بالاخره مردم افغانستان و جهانیان دريابند كه اگر اين كشورها هيچ دستي در اين تراژيدي ها نداشته اند ، پس كي داشته است ؟!...
2- جهان پس از 11 سپتامبر و هراس ها و آرزوهای افغاني
ما افغان ها ، چنان درمانده و بيچاره استیم كه نيروهای مولود بحران به رغم آن كه يك اقليت بسيار اندك جامعه ی ما را مي سازند ، با اتكا به زور سلاح و خشونت خونين و به پشتيباني بيگانه گان ، سرنوشت ملي ما را به گروگان گرفته اند . از همين سبب ما به خود اين صلاحيت را نه می دهيم تا در مورد فرداي بهتر جهان و يا جهان بهتر فردا نسخه و سفارشي صادر كنيم .
و امّا ، چون ماشين جنگي مجهز با آخرين دستاوردهای علم و تخنيك نظامي يگانه ابرقدرت جهان با برخورداري از پشتيباني ايتلاف ضد تروريستي ، با ادعاي نابود كردن مراكز تروريستان و دستگيري آنان و بركناري رژيم طالبان ، در قلمرو افغانستان وارد عمل شده است ، به حيث افغان به خود حق مي دهيم تا در باره ی ستراتيژي امريكا و متحدين آن در قبال سرنوشت افغانستان پرسش هایي را مطرح بكنيم و از آنان بپرسيم :
- آيا حاضر استيد تضمين معتبر بدهيد كه در عمل هرآن چی را كه ممكن است انجام خواهيد داد تا طي كارزار جاري و شرايط و اوضاعي كه در نتيجه ی آن ايجاد مي شود ، زنده گي و حيثيت و كرامت انساني مردم افغانستان و حقوق حقه ی ملت ستمديده و زجركشيده ی افغان از تعرض مصوون بماند ؟
- آيا حاضر استيد تضمين بكنيد كه افغانستان فردا ، كشوري داراي استقلال ، حاكميت ملي و تماميت ارضي باشد و حقوق حقه ی ملت افغان ، به حيث عضو متساوي الحقوق جامعه ی بشري ، همانند ساير ملل آزاد جهان رعايت شود ؟
- آيا حاضر استيد تضمين كنيد كه در امر بازسازي معاصر افغانستان كومك خواهيد كرد تا همه آن چی كه طي جنگ های 23 ساله ويران شده و در اثر عمليات اخير شما دارد ويران مي گردد ، جبران شود و در يك آينده ی قابل پيشبيني زخم های ناشي از جنگ التيام يابند و افغانستان به سطح مناسبي از انكشاف اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي دست يابد ؟
- آيا پس اين همه سال پشتيباني همه جانبه از نيروهای تمامت گرا و بنيادگرا ، حاضر استيد تا بالاخره اين بار از عناصر و نيروهای آگاه و با مسووليت افغاني كه مي خواهند ملت افغان ، از نعمت صلح ، آزادي ، حقوق بشر ، دولت حقوقي ، جامعه ی مدني و ديموكراسي برخوردار شود ، لااقل حمايت اخلاقي بكنيد ؟
اگر پاسخ شما به پرسش های بالا مثبت باشد ، پس اين تضامين را به شكل بدون ابهام و داراي اعتبار حقوقي ، به پيشگاه جامعه ی جهانی ارايه بكنيد . در اين صورت هر افغان داراي عقل سليم و احساس مسووليت بايد بر خود بقبولاند كه گذشته را به دست فراموشي بسپارد و دوشادوش شما براي اين آينده مبارزه كند .
ترس افغان ها از اين نيست كه رژيم طالبان سقوط خواهد كرد ـ بگذار امارت طالبي ، همين فردا از بيخ و بنياد فروريزد . شر بن لادن و يارانش نيز كه شما خود ، آنان را بلاي جان افغانستان و افغان ها ساخته بوديد ، هرقدر زودتر و اساسي تر ريشه كن گردد ، همانقدر بهتر .
ترس از اين است كه شما باز افغان ها و افغانستان ، را با مصايب عظيم گذشته و جديد ــ كه شايد هم سنگينتر از گذشته شوند ــ و با نيرو های مخرب مولود مراحل قبلي و جديد بحران ، تنها بگذاريد و فردا چيز بدتر از ديروز و پريروز باشد و در نتيجه ی آن افغان ها به حيث يك ملت و افغانستان به حيث يك كشور ، در كام نابودي فرو روند و يا آن كه اين ملت و اين كشور به چنان خواري و ذلتي كشانيده شود كه از نگريستن به خود شرمش بيايد . اگر شما اين ترس را با دادن آن تضمين ها كه پيشتر برشمرديم ، رفع كنيد ، هم به نفع خودتان خواهد بود و هم به نفع افغان ها و هم به نفع امر صلح ، امنيت ، ثبات و تفاهم در منطقه و جهان .
3- ما افغان ها و مسووليت های افغاني ما
پس از سخن با سررشته دارن امور جهان كه اصلاً معلوم نيست به مخاطبانش برسد و باز اگر هم برسد معلوم نيست كه به آن اعتنايي بكنند ، روي سخن را بر مي گردانم بــــه خودمان ــ من ، شــمــــا ، ما و همه ی افغان ها :الف - گرايش گروه های درگير در منازعه ی 23 ساله براي رسيدن به قدرت ، انحصار قدرت و باقي ماندن در قدرت به هر قيمت و ناتواني در شناخت واقعيت های جهانی و گرايش های موجود و حتي چرخش های بزرگ در آن ، روگرداني از خردگرايي و واقعبيني و عدم آماده گي براي كنار نهادن افكار ، ديدگاه ها و برخوردهای ايديولوژيك و درس نگرفتن از اشتباهات و خود و ديگران ، سبب گرديده اند تا فرصت های مناسب براي حل مسالمت آميز مسايل داخلي و خارجي بر اساس منافع و مصالح علياي ملي ، از دست بروند .
با توجه به مراتب بالا مطلوب است اگر گروه های ياد شده ، در دوره ی عبوري ، از قدرت و ادعاي سهمگيري در قدرت كنار بروند و سلاح را در بدل تضمين حق اشتراك مسالمت آميز و قانوني در زنده گي سياسي جامعه ، تسليم بدهند و براي سهميگيري قانوني در زنده سياسي مسالمت آميز خود را آماده بسازند.
ب - با تأسف بسيار ، حتي امروز كه حساس ترين لحظه در سرنوشت ملي فرارسيده است ، باز هم نيروهای دمكرات ، در صحنه ی سياسي حضور فعال و نيرومند نه دارند .
در شرايط كنوني همه عناصر ، حلقات ، محافل و سازمان ها و احزاب ديموكرات بايد بر هرگونه اختلاف و پراگنده گي فايق آيند و براي انجام وظايف مبرم و حياتيي كه در برابر شان قرار دارد ، به تفاهم ، همسويي و همكاري موثر بپردازند.اگر در شرايط كنوني سازمان ها و احزاب ديموكرات نتوانند داخل عرصه ی مبارزه ی سياسي شوند و به نيروي موثر تبديل گردند ، پس چی وقت خواهند توانست ؟!...
ج - اين تصور كه طرح خواست دموكراسي و از جمله دولت حقوقي [ دولت غير ايديولووژيک] ، در شرايط كنوني به هنگام نيست و گويا طرف قبول مردم قرار نه خواهد گرفت ، به چند دليل موجه نيست :
·مردم افغانستان انواع رژيم های ايدولوژيك را تجربه كرده و به هيچ وجه خاطره ی خوشي از اين گذشته نه دارند تا بخواهند در آينده باز در سايه آن زنده گي كنند .
همين تجربه ی تلخ ، فرصت مناسبي فراهم آورده است تا روشنفكران و همه عناصر آگاه جامعه ی ما در مسير نفي اجتماعي روش های تباهي آوري كه طي اين مدت بر زنده گي سياسي كشور مان حاكم بوده است بكوشند و زمينه ی تعويض آن ها را با قواعد متمدن و مسالمت آميز ـ در چهارچوب ديموكراسي كه ملل و كشور های ديگر موفقانه تجربه كرده اند ـ فراهم سازند.·اگر در شرايط كنوني نيروي طرفدار ديموكراسي بتوانند به گونه ی سريع توانايي های خود را انسجام بخشيده و از قوه به فعل آورند ، نسب به هر زمان ديگري چانس بهتري براي كسب حمايت بين المللي دارند.
·مهمتر از همه اين كه ديموكراسي زمينه آن را فراهم خواهد كرد تا در آينده مسأله ی اقليت و اكثريت ، نه در معناي قومي ، زباني ، سمتي و مذهبي ، بل در معناي سياسي اش مطرح گردد و به سوواستفاده ها از تنوع تركيب جامعه ی افغاني موقع داده نه شود.
· به هر رو ، با قاطعيت مي توان گفت كه يك نظام ايديولوژيك از هر لوني كه باشد ، ولو بتواند بر تمام قلمرو كشور براي مدتي حاكم شود ، باز هم نه خواهد توانست مسايل جامعه ی افغاني را حل كند و دير يا زود باز دچار بحران خواهد شد.
4- پرسش بزرگ بودن و نه بودن
ما افغان ها بايد اين را بدانيم كه كشور ما با پرسش بودن و نه بودن رو به رو ساخته شده است .نقشه هایي كه بيگانه گان به خود اجازه مي دهند تا هر يك آن را با پنداشت تأمين منافع ملي خود شان براي حكومت آينده و نظام سياسي آينده ی افغانستان ، ارايه كنند ، چنان با هم متضاد اند كه تدوين و ارايه يك طرح مورد توافق همه ی شان را ناممكن مي سازد . و باز گيريم كه چنين چيزي ممكن باشد ، اين كار با كدام قانون و مقررات بين المللي برابر است ؟!...
هيچ افغان وطندوست و هيج نيروي افغاني آگاه و وفادار به منافع و مصالح علياي ملي نه می تواند با همچو تعرض بر حقوق ملي افغان ها ، كه در اين اواخر از سوي كشور های همجوار و برخي دول ديگر ذيدخل با ديده درايي صورت مي پذيرد ، مخالفت نورزد و همنوايي با آن را از سوي اين يا آن شخصيت و گروه به نام افغاني و اما فاقد نصب العين افغاني محكوم نه سازد .
در نامه ی سرگشاده ی روشنفكران افغانستان ، عنواني شاه سابق افغانستان ، با تأييد موقف هميشه گي او بار ديگر بر مراتب آتي تأكيد به عمل آمده است :
· هيچ مرجعي به هيچ عنوان حق ندارد ، در غياب مردم افغانستان در مورد سرنوشت و آينده ی افغان ها و افغانستان تصميمي اتخاذ كند و يا تصميمي را بر مردم افغانستان تحميل نمايد؛
· اين حق مسلم و غيرقابل انتقال مردم افغانستان است تا در مورد سرنوشت ملي و نظام سياسي آينده ی افغانستان مستقلانه و آرادانه تصميم بگيرد؛
· احترام عام و تام و خدشته ناپذير به حقوق مسلم ملت افغانستان ، زمينه ی آن را فراهم خواهد ساخت تا افغانستان دوباره به حيث يك كشور آزاد ، مستقل ، بيطرف ، غير وابسته و صلحدوست نقش سازنده يي در امر صلح ، تفاهم ، امنيت و همكاري مثمر در منطقه و جهان ايفا كند.
مبتني بر اين موقف اصولي است كه همه عناصر و نيروهای آگاه و با مسووليت افغاني مي توانند و بايد بتوانند به هدف رستگاري ملي در كنار هم قرار بگيرند ، در مورد پروسيجر تشكيل حكومت عبوري ، مسايل اساسي دوره ی عبوري و پيريزي نظام سياسي توانا و پويا براي آينده ی كشور بر اساس نيازها و مشخصات جامعه ی افغاني و موافق با خواست ، رأي و اراده ی مردم افغانستان و نيز در باره ی اشكال و نحوه ی كومك بين المللي براي فراهم آوري شرايط مناسب براي اين روند سياسي سازنده ، به وفاق ملي دست يابند. شاه سابق كه از محبوبيت عام ملي و اعتبار بزرگ بين المللي برخوردار است ، اگر بتواند در شكلدهي اين وفاق ملي نقش موثري ايفا كند ، در واقع توقع مردم افغانستان را بر آورده خواهد ساخت . البته اگر نقش نمادين شاه سابق در مقام زعامت سياسي در مرحله ی عبوري به حيث يك جز وفاق ملي مورد پذيرش قرار بگيرد ، در آن صورت ، پايه ی اجتماعي اين وفاق ، با توجه به ميزان بسيار بلند محبوبيت او ، وسيعاً گسترش خواهد يافت .
***
من به هيچ وجه نه می توانم ادعا كنم كه نسخه ی كامل و بي كمي و كاستي براي حل مسايل بسيار بغرنج مرحله ی كنوني بحران ارايه داشته ام . و امّا ، مي توانم بگويم كه به حكم منطق ، خرد ، وجدان و احساس مسووليت نوشته ام و در هنگام انديشيدن و نوشتن پيوسته كوشيده ام تا تحت تأثير احساسات و هيجانات قرار نگيرم. نه اين كه چنين احساساتي در وجودم نجوشيده اند ، بل به خاطر آن كه مي دانم كه در چنين مواقعي انسان نبايد زمام فكر را به دست احساسات بسپارد .
من هم مانند هر افغان وطندوست و انساندوست از ديدن هر كشته و زخمي و به خصوص كودكان بيگناه ، زنان و پيرمردان ، از ديدن اين كه هموطنانم با چی حالي در سرحدات منتظر مهرباني مقامات كشورهای همسايه اند تا به آنان اجازه ی ورود بدهند و از ديدن هر بمبي كه بر سرزمينم فر ريخته مي شود ، تا اعماق وجودم درد مي كشم و رنج مي برم .
درد و رنجي كه تبديل به عقده شود و مانع رجوع به عقل و و جدان ، و چشم و گوش و هوش انسان را از درك و دريافت واقعيت ها و حقايق محروم گرداند ، سبب خواهد گرديد تا به جاي يافتن راه نجات و داروي شفابخش ، بر زخم ها نمك و تيزاب ريخته شود... اين بيماري يكي از عوامل مهم داخلي تداوم فاجعه در كشورما به شمار مي رود.
چی بايد كرد ، امروز پرسشي است كه به مسأله ی بودن و نبودن مان به حيث يك ملت و كشور رابطه دارد .
و در پايان اگر بخواهيم بالاخره به اين پرسش جواب درستي بيابيم ، ناگزير بايد تجارب تلخ دهه های اخير را به گونه ی تمام حجم و بدون هرگونه پيشداوري تحليل كنيم و از ان درس های لازم را بگيريم و چراغ راه آينده ی بهتر بسازيم.
و اگر بالاخره بخواهيم روزي به صلح و وحدت ملي برسيم ، بايد از من و ما های كوچك ، بسيار فراتر برويم و به ما ملي برسيم و اين نكته را دريابيم كه هر افغان در هر زمان و به دست هر كسي كه در اين بحران و جنگ خونين 23 ساله كشته شده است ، يك كشته از ملت واحد مان بوده است و هر خانه و خشت ، هر آبادي و هر درخت و باغ و مزرعه يي كه در اين دوره ويران شده است ، به دست هر كسي كه ويران گرديده است صدمه يي است كه بر كشور واحدمان وارد شده است.
و در جهان كنوني و نيز جهان فردا به اهداف نيك صلح و بازسازي كشور مان و احراز موقعيت مناسب در ميان جامعه ی ملل، نه خواهيم رسيد مگر اين كه سرنوشت ملي مان را خود در دست گيريم و استوار و بدون برگشت در سمت پيريزي مردمسالاري حركت كنيم و اجازه نه دهيم تا رژيم های استبدادي ، باز پابگيرند و حقوق و آزادي های بشري را سلب كنند ، كشورمان را به ميدان مقابله ی قدرت های بيگانه تبديل نمايند ، با سركشي از قوانين بين المللي آن را به انزوا بكشانند و يا هم منافع و مصالح علياي ملي مان را قرباني اين يا آن هدف ايدیولوژيك و يا هر منفعت ديگري بسازند .