شماره 17 آسمایی- مورخ مارچ 2001

 

سخنرانی افتتاحیه استاد رهنورد زریاب به مناسبت پنجمین سال نشرات آسمایی

 

به نام آفریدگار سپیده دم
" بادها از آسه مایی ،
می نشیند روی دریا ،
سبزه ها از خاك رسته ،
لاله ها برون زده از كوه ساران ،
باغ و صحرا ، سرخ و زرد و ارغوانی ... "

این تصویر زیبا و رنگین ، كه واژهء ارجمند " آسمایی " ، در همان آغاز آن ، به گونهء خوشایند و گوشنوازی آمده است ، بخشی است از سرودهء معروف سخن سرای پیشگام و رند و خراباتی ما ، یوسف آیینه ، كه : " هركجا هست ، خدایا به سلامت دارش ! "
بسیاری از ما ، هنگامی كه واژهء " آسمایی" را می شنویم ، بی درنگ ، به یاد شهر شهنامه یی كابل می افتیم و خاطره های تلخ و شیرین مان از این شهر ، جان می گیرند و زنده می شوند. و شاید هم ــــ چه بسا ــــ كه با خودمان بگوییم : " آیا روزی فرا خواهد رسید كه باردیگر بر زمین این شهر عزیز پا گذاریم و در هوای آن نفس بكشیم و قامت افراشتهء آسمایی را بار دیگر در برابر چشمان خود ببینیم؟ "
آری ، كوه آسمایی و برادر همزادش -كوه شیردروازه - از مظاهر و نمودگارهای گویا و نمایان شهر باستانی و زمان دیدهء كابل به شمار می روند . و كابل خود نیز نمودگار و مظهر سراسر كشور مان می تواند بود . پس ، بر آن كس آفرین باید گفت كه در این شبستان غربت و بی وطنی، این نام زیبا و دیرنه سال را ، به حیث نام یك فصلنامه برگزیده است. و من فكر میكنم كه این كار ، كار كسی است كه خود از پیشگامان و جلوداران عرصهء داستان نویسی و نیز از آغازگران قصه نویسی برای كودكان ، در سرزمین ما ، شناخته می شود. و داستان " آهوی صحرایی " او- به ویژه - در آن زمانه های دور ، به بسیاری از دل ها چنگ زده بود. منظورم جناب محمد اعظم عبیدی است .
***
زمانی كه " آسمایی " به دومین سال نشر خود پا گذاشت ، در سرمقالهء نخستین شمارهء سال دوم ، در باب دیدگاه ها و شیوهء كار این فصلنامه ، چنین میخوانیم : " آسمایی ، به دور از جار و جنجال های سیاسی و سیاست بازی های روز و فارغ از تسمم اندیشه یی و روانی جنگ ، چشم به جهان گشود : در زیر چتر آسمان فراخ و آفتابی فرهنگ ، نه در زیر سقف كوتاه " ایزم " ها و انقطاب های سیاسی ، یا فتنه یی كه به نام قوم ، زبان ، منطقه و مذهب ،برای نابود ساختن بنیادهای موجودیت ملی [ ما ] به راه انداخته شده است. برای آسمایی ، افغانستان از شمال تا جنوب و از مشرق تا به مغرب ، همه جا یك سان وطن است و پرستیدنی ، و همه افغان ها-از هر نژاد ، قوم و قبیله یی كه باشند- یك برابر افغان هستند و یك برابر هموطن ... "
چنان كه می بینید ، این جمله ها - در واقع - بخشی از مرامنامهء " آسمایی " را بازتاب می دهند و این بخش ، بخشی است كه از تنگ نظری ها و سطحی نگری ها و كوتاه اندیشی ها ، دوری می گزیند و از دیدگاه بازتر و گسترده تری به رویدادها و پدیده ها می نگرد .
هنگامی كه " آسمایی " این جمله ها را چاپ كرد ،كار گرداننده گی آن بر دوش جناب اعظم عبیدی بود كه افتخار بنیادگذاری این فصلنامه نیز به ایشان می رسد . و امّا ، ادامهء كار " آسمایی " و تغییرات و دگرگونی های بعدیی كه در آن نمودار شدند ، بیگمان ، فرآوردهء تلاش های فرزند ایشان - حمیدالله عبیدی " به شمار میرود؛ زیرا گرداننده گی این فصلنامه ، از شمارهء بهاری سال 1337 به بعد ، به حمید عبیدی سپرده شده است .
با تبدیل شدن گردانندهء " آسمایی" ، خوشبختانه ، دیده می شود كه راه و رسم این فصلنامه دگرگون نشده است و آن دید باز و آن روش و شیوهء آزاد اندیشانه همچنان پابرجاست . و نیز می شود گفت كه " آسمایی " در همین راستا ، گامهای بزرگتر و استوارتری نیز برداشته است و برای خواننده گانش دریچه ها و روزنه های نوینی را گشوده است. چنان كه می شود موارد و زمینه های زیرین را برجسته ساخت :
( 1 ) به راه انداختن مباحثه و تبادل نظر در بارهء مقولهء " فرهنگ " ، مقولهء " روشنفكری " و مقوله های " تجدد " و " سنتگرایی ".
( 2 ) اختصاص دادن صفحات بیشتری به داستان و ادبّیات داستانی .
( 3 ) نشر نبشته هایی در شناسانیدن سخنوران و فرزانه گان كهن .
( 4 ) تلاش در كار معرفی افتخارات و نمودهای والای فرهنگی ما .
( 5 ) توجه به زنان و كارهای زنان كشورمان و برجسته ساختن نقش آنان .
( 6 ) اختصاص دادن صفحاتی به نبشته های طنز پردازان كشور.
در پهلوی این بهبودهای محتوایی ، می شود از بهتر شدن شكل و ظاهر روی جلد و پشت جلد و نیز صفحه آرایی های متن یادآوری كرد. تنوع حروف و به كارگیری پدیده ها و اشكال گرافیك ، فصلنامهء " آسمایی " را زیباتر و چشم نوازتر ساخته است. افزایش برگ های این مجله نیز نكته یی است كه باید از آن سخن گفت . بدین معنی كه اگر شمارهء سوم ، تنها چهل و چار صفحه داشت ، شمارهء شانزدهم را می بینیم كه هشتاد صفحه را دربر گرفته است. به سخن دیگر ، شمار برگه های فصلنامهء " آسمایی" در این مدت ، تقریباً ، دو چند شده است.
از سویی هم ، دیده میشود كه فصلنامهء " آسمایی " از مرزهای یك شهر و یك كشور گذشته و تا دورترین سرزمین ها راه یافته است. از همین رو ، این روزها در "آسمایی " نبشته هایی را می خوانیم كه نویسنده گان آنها در هندوستان ، ایران و پاكستان زنده گی می كنند . و این رویداد می تواند برای " آسمایی " نشانهء فرخنده یی باشد كه به آوازه و خوشنامی آن گواهی میدهد.
البته ، می شود ، بر نقایص " آسمایی " هم انگشت گذاشت و خُرده گیری ها كرد؛ اما بنده ، در این لحظه ، سر آن را ندارم كه بر نقیصه ها و عیب های این فصلنامه تأكید ورزم ؛ زیرا می بینم كه گردانندهء " آسمایی " دم و دستگاهی ندارد كه بگوییم در ادارهء درست این دم و دستگاه ناتوان بوده است و از امكانات و وسایل دست داشته ، به گونهء شایسته و بخردانه نتوانسته است كار بگیرد. در واقع ، گردانندهء " آسمایی " به تنهایی كار دشواری را انجام میدهد و انجام دادن چنین كاری ــــ در فرجامین ـــــ در خور زهی و آفرین می تواند بود.
با این همه ، می خواهم آرام و آهسته و در گوش این گردانندهء كوشا و پرتلاش بگویم كه گاه گاهی راه یافتن پاره یی از اغلاط چاپی ، نویسنده و خواننده هر دو را سخت دلزده و ناراحت می سازد. هر غلط چاپی تیر زهر آگینی است كه برسینهء نویسنده می نشیند و نیز شماری از این غلط های چاپی می توانند خواننده را به كژراهه بكشانند و گمراه سازند.
***
" آسمایی " هدف ها و آماج های بلند و والایی برای خودش برگزیده است. آیا به انجام این آماج ها و هدف ها دست می تواند یافت ؟
پاسخ بدین پرسش ، تا اندازه ء زیادی ، به همكاری ها و پایمردی های قلمزنان و خامه به دستان ما نیز بسته گی دارد.