برگرفته از شماره 14 آسمایی- مارچ 2000

 

فرهنگ و سیاست

ادامه گفت و شنود با پوهاند احسان روستامل
 

- تصريح مي كنم كه در جواب سوال شما ، با توضيح مختصر بالا در باره سياست و فرهنگ ، واژه سياست نه به مفهوم سلوك قدرت ( به معنای عام كلمه ) ، بلكه به تعبير سلوك مشخص دولت كه در چوكات تعامل ، قواعد و احياناً از طريق وساطت و يا استعمال قوه ، وظيفه اساسي خود را به منظور رفع مخاصمت ها و عوامل برهم زننده وحدت و ايجاد نظم و آرامش عمومي انجام ميدهد ، افاده گرديده است . بدين معنا كه سياست به مفهوم سلوك قدرت ( به مفهوم عام ) ، تعريف وسيعي را در بر ميگيرد ، كه علاوه بر دولت ، شامل سلوك ساير قدرت هاي منطقه یی ، قبيله یی و گروپي جامعه افغاني كه واجد ساختار فيودالي و يا نيمه فيودالي ميباشد ، نيز ميگردد .
- طوري كه از نظر "مالينوفسكي" Malinooowskiدر بحث فرهنگ متذكر شديم ، فرهنگ يك سيستم يا كليه است كه عامل وحدت اجتماعي و هويت مشخص يك جامعه شناخته ميشود و نيز تذكر داديم كه اين سيستم ، داراي عناصر متشكله است و براي روشن كردن رابطه فرهنگ با سياست ، از اين عناصر ذيلاً حرف ميزنيم .

سيتم فرهنگي يك جامعه به عقيده " گيرتز " C. Geertz : مجموعه یی از ساختارهاي تفاهمات است كه از خلال آنها انسانها به تجارب هستي خود شكل ميبخشند . اين ساختارها بر بنياد مجموعه یی از كودها ( قواعد ) تعبيرات بنا يافته كه مردم بوسيله آنها دانستني ها ، آداب و سلوك مربوط به زنده گي را به همديگر انتقال داده ، آنرا دوام بخشيده و رشد ميدهند . اين جامعه شناس انگليسي بدينسان خواص اساسي يك سيستم فرهنگي را براي هر فرد جامعه انساني چنين تلقين ميكند : ارتباط برقرار كنيد ، رسوم بسازيد ، تعبير بميان آريد .
اين نويسنده با ذكر خواص مشخصه فرهنگ ، بر حسب بالا ، از نقش فرهنگ به حيث بافنده رشته تفاهم و همرنگي در قواعد ، رسوم ، تعبيرات و جهت گيري مشترك در مساإـل سياسي ، اقتصادي و معنوي ( علي الرغم افكار متباين ) تذكر ميدهد و بدين سان فرهنگ را به عنوان سيستم جهت گيري و نظارت بر مجموع فعاليت هاي بشري كه در اجتماع مقيم است ، ميخواند .
اين سيستم به هرگونه یی كه تعبير گردد ، داراي عناصر متشكله یی ست كه در مجموع ، كليه تجارب و مناسبات اعضاي جامعه یی را كه بر آن حاكم است ، رهنمايي كرده و بدين سان مجموعه زنده گي اجتماعي را اداره ميكند .
عناصر سيستم فرهنگي كه منحيث دستگاه يا سامان فرهنگي در جهت رهنمايي حركات و اعمال جامعه بكار مي افتد ، از طريق هم آهنگي عناصر پنجگانه آتي جريان مي يابد : نمونه هاي فرهنگي ، نقش هاي اجتماعي ، مويدات ، ارزشها ، سمبول ها .
• نمونه هاي فرهنگي : عبارت از قواعدي است كه عمل هر عضو يك جامعه را در هريك از موقعيت هاي اجتماعي به گونه يي چوكات بندي مي نمايد ، كه از جانب جامعه قابل فهم و مورد پذيرش باشد . مثلاً ، بعض سلوك مردم ما در خارج ( به خصوص در غرب ) زماني قابل تعبير است كه در چوكات قواعد ادب افغاني توضيح گردد . اين آداب از طريق قواعد اجتماعي جامعه ما از نسلي به نسل ديگر انتقال يافته و در ذهن مردم ما حك شده است . دست به سينه سلام دادن يكي از نمونه هاي فرهنگي افغاني است .
• نقش هاي اجتماعي : عبارت از مجموعه هاي خاصي از نمونه هاي حركاتي است كه اجراي اعمال مختلفه اجتماعي را در چوكات يك جامعه مرزبندي ميكند . به طور مثال ، نقش هايي كه پدر و مادر در ميان يك خانواده افغان در برابر فرزندان دارند ، بيانگر نقش هاي كود شدهء قواعدي است كه جامعه آن را در دماغ هر زن و هر شوهر در برابر اولاد حك كرده است . اين نقش ها از آوان تولد تا جواني و بلوغ در باره فرزندان ، بر دوش والدين سپرده شده است . اين نقش ها در اثر عوامل مختلفه در محيط اصلي و خاصتاً محيط خارج معروض به اغتشاش و دگرگوني ميگردد .
به همين صورت هر عضو فاميل در بين جامعه یی كه به سر ميبرد ، متناسب به موقعيت اجتماعي خود نقشي را در حيات اجتماعي بدوش دارد .
• مويدات : عبارت از تنبيهات و پاداش اخلاقي و احياناً ( در بعضي جوامع ) مجازات فزيكي است ، كه بشكل رهنمود سلوك اجتماعي در كود هاي فرهنگي حافظه انساني باقي ميماند و در برابر اعمال و سلوك مثبت يا منفي اعضاي جامعه تطبيق ميگردد . در جوامع قبيله یی مانند افغانستان ، مويدات تعاملي به تناسب مقرارات حقوقي حايز قوه بيشتر تطبيقي است : مثلاً ، طلاق كه از نظر قانون مدني در افغانستان بحيث يك عمل حقوقي شناخته ميشد ، در بعضي قبايل افغاني به ندرت تطبيق ميگرديد و فيصله هاي قاضي عملي نمي شد ( با اين روحيه ، طلاق يك تنبيه و يك عمل خلاف ناموس داري تلقي ميگرديد ) . مويدات در يك جامعه به منظور تقدير و يا نكوهش اعمال اعضاي جامعه بشكل تبارز شيوه هاي برخورد عامه مبني بر سلوك خوب و يا رفتار خشن پاداش داده ميشود .
• ارزش ها : عبارت از قيمتها و يا معيارهايي است كه فرهنگ يك جامعه براي يك عمل قبول كرده است و يك عمل را متناسب به آنها مي سنجد و بر اساس آن ، انجام دهندهء يك عمل را سزوار ميدانند. ارزشها قوه قاعدتي نمونه هاي فرهنگي و نقش هاي اجتماعي را از نظر اخلاقي تضمين ميكند . اين تضمين موثرتر از مويداتي است كه با تضيق اجتماعي وابسته مي باشد . ارزش هاي فرهنگي براي جامعه افغاني اهميت بزرگي داشته است . اين ارزش ها ( از قبيل آداب ، افغانيت ، احترام به بزرگان ، مشورت خانواده گي از طرف فرزندان در مساإـل فاميلي و غيره ) براي افغان همان اهميتي را حايز است كه حيثيت و شخصيت خود او واجد آنست . تعبير عميق احترام عناصر خارجي در برابر آداب و رسوم افغاني عبارت از شناسايي صميمانه اين ارزش ها از جانب شخص مقابل و احترام به شخصيت افغان است . در رديف ارزش ها ميتوان تمام پديده ها و مفاهيمي را جا داد كه در يك جامعه براي اعضاي آن گرامي و حمايت و دفاع از آن تا سرحد جانبازي و مرگ قابل تأكيد است ( مانند وطن ، مردم آن و غيره ) .
• سمبول ها : در يك جامعه انساني ، حركت اجتماعي بر حسب نمونه هاي فرهنگي تنظيم گرديده و بر طبق ارزش ها بنياد گذاشته شده و از طريق سمبول ها بيان ميگردد ، كه بدين سان فرهنگ خاص جامعه ياد شده ، تركيبي از عناصر سه گانه بوجود مي آورد .
سمبول افغانيت ، نه تنها عمل قهرماناني است كه در راه مبارزه در برابر تجاوز خارجي و براي كسب استقلال و سربلندي ملت جان سپرده اند ، بلكه حركت اجتماعي آناني كه در راه مشروطيت و آزادي و عدالت اجتماعي در دهن توپ بسته شده و در برابر مطلقيت و استعمار جنگيده اند نيز سمبول رادمردي شناخته ميشود . رابعه بلخي ، عايشه دراني ، سرور واصف و امثال شان ، قهرماناني اند كه در فرهنگ افغاني محل خاصي دارند .

­ آنچه در توضيح خيلي مختصر عناصر متشكله سيستم فرهنگي گفته آمد مظهري از كمال و جمال انسانيت و تفاوت انسان از حيوان است : چون فرهنگ از آن حيوان انساني مي باشد ، كه آن را در جامعه انساني آموخته ، نه در گروه حيوانات ، با تعقل بنياد گذاشته نه از راه غريزه حيواني . سيستم فرهنگي جامعه انساني مي آفريند ، هويت خلق ميكند ، استقلال مي آورد .
­ انسان بي فرهنگ ، به مثابه حيوان فاقد تعقل و عاري از ظرفيت زنده گي در جامعه انساني است . فرهنگ در پيچ و خم تاريخ از لا به لاي تجارب بشري در خزينه دماغ انساني انباشته شده و به شكل حافظه اجتماعي در دسترس عالم انسانيت قرار گرفته است تا از بركت روشني آن راه خود را در وادي هاي ناهموار زندگي بيابد .
­ سيستم فرهنگي ، هويت ها و مشخصات اجتماعي را در بطن جوامع مربوط بنياد گذاشته است . سيستم فرهنگي قبل از همه در تنظيم نظام سلسله مرا تب و مناسبات سلطه گروپ هاي اجتماعي كه سيستم فرهنگي معرف آنهاست ، از نظر مرزبندي ساختارهاي شان ، سهيم ميشود . روي اين واقعيت ، فرهنگ خصلت سياسي پيدا ميكند .