04.2016 .10

حمید عبیدی

قصه های پولیسی دوران تحصیل-۵

انتخابات اتحادیهٔ‌ محصلین و جنجال های افغانی

قبلاً نوشته بودم که چه گونه از برکت «انشالله ایرلاینز»‌و یا همان شرکت هوایی آریانا ناوقت به ترکیه رسیدیم و در نتیجه نتوانستم پرواز معینه را بگیریم و ناگزیر با ترین به سوی سوفیه رفتیم و زمانی که به نشانی داده شده به ما از سوی سفارت بلغاریا رسیدیم وقت رسمی پایان یافته بود.

من و همسفرم خلیل صفی در مقابل درب ورودی بسته، هک و پک ماندیم که حالا چه کنیم و شب را در کجا بگذرانیم. در همین وقت کسی به طرف ما آمد و پرسید که آیا افغان هستیم. شخص ناشناس اگر لب نمی کشود ،‌ از روی سیمایش بسیار احتمال داشت که اروپایی تصورش کنیم. و اما همین مرد دارای چهرهٔ‌ ظاهراً اروپایی، افغان خود ما بود. دری را با لهجه یی صحبت میکرد که نشان میداد باید پشتو زبان باشد.

گویی خدا به داد ما رسید و یک هموطن را به نام گل محمد زرمتی برای نجات ما از سرگردانی فرستاد. آقای زرمتی ما را دعوت کرد تا شب را مهمانش باشیم. میزبان ما آدم مهربان بود و آداب مهماننوازی را به تمام معنا به جا آورد. او فردا ما را برد به وزارت تحصیلات عالی و در کمتر از یک ساعت امور لیله و معاش و کارهای دیگر ما حل شد.

پس از تنظیم امور ضروری او ما را با جمع دیگری از محصلین تازه وارد برد به جایی برای صرف صبحانه . انتخاب صبحانه برای هر کدام ما را او خود برعهده گرفت. پسان ها این شوخی را در غیابش میکردیم که آقای زرمتی خوراک هر کس را نظر به قواره اش تعین میکند. و اما، هدف وی این بود تا هر کدام ما از میان غذاهای متنوع یکی را نوش جان کنیم و سپس در موردش به دیگران معلومات بدهیم تا در روزهای بعدی هم نام این غذا ها را بدانیم و هم انتخاب برای ما آسانتر شود. این بار نیز او میزبان بود و ما مهمان و به همین جهت نگذاشت تا بهای صبحانه را خود بپردازیم.

تا روزی که مسالهٔ‌ انتخابات برای اتحادیهٔ محصلین افغانی در بلغاریا مطرح نشده بود، فکر میکردیم آقای زرمتی یک فرشته است. وقتی هم که او از ما پرسید که اگر خود را برای ریاست اتحادیه نامزد کند برایش رای خواهیم داد و یا خیر ، خوب نمی توانستیم برایش جواب مثبت نگوییم.

ما محصلین تازه وارد ، ‌ده تن بودیم :‌ خودم ، خلیل صفی ، ‌امین الفت،‌ لمر وهاب حمیدی ، اعظم افضل ، میر امیری، غفور نقشبندی، عمر جان ،‌ کریم جان و غنی جان

من چند تن دوست و آشنا در میان محصلین سابقه دار داشتم- از جمله مثلاً همین ضیا جان احمدی که در مکتب حبیبیه همصنفی بودیم و سال آخر مکتب را هم در بلغاریا خوانده بود. دیگران نیز چنین دوستان و آشنایانی داشتند. از همین دوستان و آشنایان وقتی پرسیدیم همه بر ین نظر بودند که در مقایسه با آقای گل محمد زرمتی ، ‌شخص دیگری که محمد دین شاه ځدران نام دارد و در رشتهٔ‌ انجینیری تحصیل میکند نامزد مناسب تر است. آقای ځدران را تا هنوز ندیده بودیم و حتا یک پیاله چای تلخ نیز ما را دعوت نکرده بود؛ برخلاف روزی که‌اقای ځدران نزد ما آمد تا بشناسیمش ،‌ ما خود باید به او چای تعارف میکردیم.

 

کوتاه این که در نتیجهٔ ‌معلومات کسب شده از دیگران و شناخت و تشخیص خود ، ما محصلین تازه وارد وقتی با هم نشستیم، به این نتیجه رسیدیم که به آقای ځدران رای بدهیم.

در روز انتخابات وقتی آرا را شمردند،‌ همه متوجه شدیم که یک اشتباه را مرتکب گردیده ایم. از صندوقی که تحت نظارت عمومی باز شد و آرای آن یک به یک و بدون کوچکترین امکان و زمینهٔ ‌تقلب حساب گردید ، ‌تنها یک رای به نفع آقای زرمتی در صندوق وجود داشت و بس- به یقین که این رای را هم خودش به نفع خود به صندوق انداخته بود.

پس از انتخابات اتحادیه، ما محصلین تازه وارد از این که با آقای زرمتی چشم به چشم شویم احساس یک نوع ناراحتی میکردیم. به گفتهٔ‌عمر جان او در نگاهش خموشانه به هر کدام ما از مراتب مهماننوازی و مهربانی های خود میگفت و از وعده یی که به او کرده بودیم و اما با «نمک حرامی» در عمل به آن وفا نکرده بویم. عمر جان میگفت کاش کم از کم یک نفر دیگر هم به این نامزد نامراد رأی داده میبود تا در این صورت در صحبت دو به دو با آقای زرمتی هر یک ما گفته میتوانستیم : همین رای از من بود ...

کوتاه این که این انتخابات و نتایج غیر منتظره اش تا مدت ها موضوع خنده و شوخی ما بود.

امروز که فکر میکنم به این نتیجه میرسم که بهتر میبود تا ما به آقای زرمتی در مورد رای به وی از روی «حیای حضور» وعدهٔ ‌بیجا نمیدادیم. آقای گل محمد زرمتی آدم بدی نبود. او مانند هر انسان دیگر برازنده گی ها و کاستی های خود را داشت. شاید بزرگترین کاستی اش در این بود که خود را هوشیارتر و زیرکتر از دیگران میدانست- اگر او دیگران را نیز حد اقل همانقدر هوشیار میدانست که خود را ، در این صورت شاید آن ماجرایی که در موردش نوشتم ، پیش نمی آمد.

*

در سال های پستر جنجال ها و زدو خورد هایی پیش آمدند و نتیجه اش آن شد که یکی دو سالی اصلاً انتخاباتی برای اتحادیه صورت گرفته نتواند. در این مورد در روزهای بعدی خواهم نوشت.

اگر خواسته باشید ، بخش های قبلی یادواره هایم را میتوانید زیر این لینک بخوانید:

- یادواره ها