رسیدن:  30.08.2013 ؛ نشر :  31.08.2013

 پرتو نادری

جایگاه حزب‌های‌سیاسی و نهادهای مدنی در دموکراسی‏

 

فلسفه ی وجودي دموکراسي به موجوديت حزب‌های سياسي و نهادهاي مدني وابسته است. براي آن که دموکراسي بدون ‏حزب‌های سياسي و نهادهاي مدني، یک مفهوم ناقص است. آن‌جا که حزب‌های سياسي و نهادهاي مدني وجود ندارد، اين خود ‏بيان‌گرآن است که در آن جامعه، دموکراسي وجود ندارد. هر دولتي که بدون حزب‌های سياسي و نهاد هاي مدني ادعا کند که ‏دولت متکی بر نظام دموکراسی است، بدون تردید دروغ می گوید!‏
‏ ‏
باري شهيد محمد هاشم ميوندوال که خود یکی از قربانیان داعیه ی دموکراسی در کشور است، در يکي از شماره‌هاي نشريه ی ‏مساوات نشريه ی حزبي خويش در رابطه به خود داري شاه ازتوشيح قانون حزب‌های‌ سیاسی نوشته بود که:« دموکراسي بدون ‏حزب‌های سياسي به گادي بدون اسب مي ماند.» در اين گفته حزب‌های سياسي نيروي حرکي دموکراسي خوانده شده است. ‏از اين جا مي توان گفت که دموکراسي بدون حزب‌های‌سیاسی، مفهومی است ایستا و نظامی‌است ناکامل. حزب مهم ترين ‏سازمان سياسي دردموکراسي هاي معاصر خوانده شده است.‏

 برخي ازدانشمندان باور دارند که دموکراسي درنهايت چيزي جز رقابت حزبي نيست. براي آن که انتخابات بدون اشتراک ‏حزب‌های سياسي نمي تواند مفهومي داشته باشد. انتخابات خود پايه یاساسي دموکراسي رامي سازد. اعتبار حزب‌های‌سیاسیی به ‏رقابت انتخاباتي وابسته است. حزب‌های سیاسی باانتخابات است که مردم را در جهت مشارکت سیاسی هم آهنگ می‌سازند.‏

حزب‌های سياسي در انتخابات به هدف رسيدن به قدرت سياسي اشتراک مي کنند ، اما آن‌ها در دوران مبارزات انتخاباتي خود ‏در جهت آگاهي دهي به مردم در رابطه به دموکراسي، حقوق شهروندی و نقش مردم در برنامه‌هاي سياسي – اجتماعي ‏اطلاعاتي و آگاه‌هایی را نيز ارایه مي کنند و بدين گونه به آگاهي دهي مردم مي پردازند. از اين نقطه نظرحزب‌های سياسي با ‏نهادهاي جامعه ی مدني هدف مشترکی را دنبال مي کنند. براي آن که آگاهي دهي به مردم با استفاده ازآموزش هاي مدني يکي ‏از برنامه هاي هميشه گي جامعه ی مدني است. این آموزش مدنی در نهاد خود آموزشی ‌است سیاسی. حزب‌های سياسي در ‏مبارزات انتخاباتي خود نيز به چنين کاري اقدام مي کنند. آن‌ها مردم را با يک رشته از مفاهيم سياسي – اجتماعي آشنا مي ‏سازند و برای آن ها می آموزند که در نظام‌های دموکراسی حاکمیت از مردم است. بناً هر برنامه‌یی که به دور از اراده ی مردم ‏اجرا شود، یک برنامه ی دموکراتیک نیست.‏
‏ ‏
می‌دانیم که بدون بلند بردن ميزان آگاهي‌هاي مدني مردم ، نمي توان انتظار داشت تا آن‌ها آگاهانه در پروسه هاي سياسي- ‏اجتماعي کشور اشتراک کنند و به شان شهروندی و حقوق مدنی خود دست یابند.‏

در جهت ديگر حزب‌های سياسي به مانند نهاد‌های‌مدنی پيوسته ازعملکرد دولت نظارت مي کنند و با ارایه ی طرح هاي انتقادي و ‏راه اندازي تجمعات دولت را بر آن مي دارند تا در چارچوب قانون‌عمل کرده و از خظ قرمز قانون پای آن‌سوتر نگذارد. اين ‏خود نوعي دادخواهي است که حزب‌های سياسي انجام مي دهند. اين در حالي ‌است که داد خواهي یکی از پایه‌یی ترین اصول ‏کاری نهاد های مدني را تشکيل مي دهد.‏
‏ ‏
اما تفاوت بنیادین حزب‌های سياسي با نهادهاي جامعه ی  مدني در اين است که جامعه ی  مدني هرگز درانديشه ی  به دست آوردن قدرت ‏سياسي نيستند؛به زبان دیگر نهاد‌های مدنی به مانند حزب‌های سیاسی برای پیاده کرده برنامه نهایی خود نباید حوزه ی  سیاسی یا ‏دولت در اختیار گیرند. بلکه در برابر دولت به مانند یک نیروی هشداردهنده وهم‌آهنگ کننده نیرو‌های سه‌گانه دولت باقی ‏می ماند ودر حالي که حزب‌های سياسي براي رسيدن به قدرت سياسي تلاش مي کنن. آن‌ها بر بنیاد چنین هدفی پا به میدان ‏هستی می‌گذارند. حزب‌های سياسي به يک مفهوم حکومت هاي آماده‌ استند. حزب‌های سياسي داراي برنامه هاي سياسي ‏اجتماعي اند که جهت عملي سازي برنامه هاي خود به قدرت دولتي نياز دارند. در اين مفهوم حزب‌های سياسي به دولت به ‏مفهوم افزار تطبيق برنامه هاي خود نگاه مي کنند. رسیدن به قدرت سیاسیی برای حزب‌های سیاسی هدف غاییی نیست، بلکه ‏آن ها در جهت تطبیق برنامه‌های سیاسی خود نیاز دارند تا به قدرت سیاسی دست یابند و گاهی هم ساختار های دولتی را ‏در چارچوب برنامه‌های خود از نو سازماندهی می‌کنند. ‏
‏ ‏
حزب‌های سياسي دموکرات در رسيدن به قدرت سياسي پيوسته از وسايل و امکانات دموکراتيک و صلح آميز استفاده مي کنند ‏نه از وسايل خشونت بار. به همين گونه دانشمندان عرصه‌های دانش اجتماعي و سياست باوردارند که موجوديت جامعه ی  مدني ‏نيرومند شرط اساسي دوام و استقرار دموکراسي در يک جامعه است. پایداری دموکراسی را حزب‌های سیاسی ونهاد‌های ‏مدنی تضمین می کنند. جامعه ی مدني مجموعه‌يي ازنهادها، انجمن‌ها و تشکيلات اجتماعي اند که وابسته به دولت و قدرت ‏سياسي نيستند؛ ولي نقش تعيين کننده يي درصورتبندي قدرت سياسي دارند. این نهادها دریک جهت پیوند‌ها فی مابین خود را ‏به گونه ی  یک حوزه ی  تاثیرگذار تنطیم می کنند و درجهت دیگر پیوندهای خود با دولت و مردم را. اگر جامعه ی مدنی نتواند چنین ‏پیوند‌هایی را تنظیم کند، در آن صورت در امر داد‌خواهی وحاکمیت دموکراسی موثریتی نخواهند داشت. چیزی که امروزه ‏جامعه ی مدنی افغانستان با آن رو به رو است.‏

به نظر شماري از دانشمندان جامعه ی مدني يکي از پايه هاي اساسي دموکراسي است که نمي توان بدون موجوديت آن سخني ‏از دموکراسي به ميان آورد. جامعه ی مدني اگر در يک جهت به ساختارهاي سياسي وابسته نيست و مستقل از قدرت سياسي کار ‏می‌کند، اين امر به مفهوم خنثي بودن آن در پروسه هاي سياسي- اجتماعي جامعه نيست؛ بلکه جامعه ی مدني بااستقلاليت خود ‏ازحوزه ی دولتي بايد پیوسته چنان نيرو تاثيرگذاربرسیاست‌های دولت و روند هاي سياسي جامعه باقی بماند.‏
‏ ‏
نظر به تعريفي که از جامعه ی مدني به دست داده شد جامعه ی مدني حوزه ی است، بیرون از حوزه ی نفوذ دولت. البته این سخن به مفهوم ‏بیرون بدون جامعه ی مدنی از قوانین کشور نمی تواند باشد؛ بلکه این حوزه خود یک حوزه ی قانونمند است و درچارچوب قانون ‏کار می کند؛ اما نه در زیر تاثیر حوزه ی دولتی. می توان گفت که بحث جامعه ی مدنی و دولت به مفهوم دیگر بحث، حوزه‌های ‏نفوذ نیز است. همان‌قدر که موجودیت حوزه ی مدنی نیازمند به حوزه ی سیاسی است به همان پیمانه نظام دموکراسی برای کارایی ‏بیشتر نیازمند به موجودییت حوزه ی مدنی است. این پیوند یک پیوند پویا، تاثیرگذار و همیشه‌گی است.‏

تا چند ماه دیگر سومین انتخابات ریاست جمهوری درافغانستان راه اندازی می شود. این در حالی است که در بیشتر از یک ‏دهه ی گذشته ما در زمینه ی توسعه ی حزب‌های سیاسی و جامعه ی مدنی دست آوردهای بزرگی نداشته ایم. هرچند تا کنون دست کم ‏شصت حزب سیاسی در وزارت عدلیه ی کشورتثبت شده وسند قانونی فعالیت به دست آورده اند و به همین گونه گفته می شود که ‏افغانستان هزاران نهاد مدنی ثبت شده دارد؛ با این حال مردم آن چیزی را که از حزب‌های سیاسی و نهاد‌های مدنی انتظار ‏داشتند به آن نرسیدند. در این مدت زمان نه حزب‌های سیاسی و نه هم نهاد‌های مدنی توانستند تا فکر مدنی و فرهنگ ‏شهروندی را در میان مردم گسترش دهند. چنین است که محاسبه‌ها در پیوند به رویداد‌های سیاسی کشور هنوز بر محور قومیت، ‏زبان و مذهب دور می زند که نقطه ی مقابل تفکر شهروندی‌ قرار دارد. چنین است که مافیای قومی رویداد‌های سیاسی- ‏اجتماعی کشور را پیش‌آهنگی می‌کند. جامعه ی مدنی افغانستان به گونه ی یک حوزه ی مدنی گذشته از این که نتوانسته است، در ‏امرگسترش فرهنگ شهروندی کار تاثیرگذاری انجام دهد؛ بلکه خود هم اکنون در گیر بیماری‌های قومی زبانی و مذهبی است ‏و چنین چیزهایی مرزهای خطرناکی را در حوزه ی مدنی افغانستان پدید آورده است. از این جا می توان گفت که حوزه ی ‏مدنی افغانستان هنوز از تفکر مدنی و شهروندی خالی‌است، هنوز در این حوزه اندیشه های خانواده‌گی، سود جویی و فساد، ‏معامله‌گری، اندیشه‌های‌ قومی، مذهبی و زبانی حاکمیت دارد. غیر از این حوزه ی مدنی افغانستان هنوز حوزه ی وابسته به منابع امداد ‏خارجی بود و همه ی اندیشه‌اش از اندیشه‌های پروژه‌یی چند پروژه بالاترنمی‌رود. در این مدت حوزه ی مدنی افغانستان به اجرای ‏چند  پروژه ی داده شده به وسیله ی منبع امداد بسنده کرده است. البته در جهت دیگر دریافت«فند» از منابع امداد خود بزرگترین ‏زمینه ی رقابت‌های ناسالم را در میان نهادهای مدنی «فند» بگیر به‌ میان آورده که چنین امری امروزه بیشترینه ‌نهاد‌های مدنی ‏افغانستان را به نهاد های رقیب بدل کرده است که یکی دیگری را به فساد متهم می‌کند. در حالی‌کی نهاد‌های مدنی در چارچوب ‏یک برنامه ی راهبردی باید هم‌کار هم باشند نه رقیب‌ هم. این حوزه هنوز حوزه ی پروژه است نه حوزه ی پروسه و اندیشه. چنین ‏است که نتوانسته‌است تا نسلی از جوانان اندیشمند را در خود پرورش دهد. در نهایت به آموزش چند پروگرام کامپیوتر و چند ‏دوره ی ابتدایی انگلیسی اکتفا کرده است. در این سال‌ها هیچ شخصیتی با بینش‌های گسترده ی سیاسی – مدنی که بتواند در ‏رویداد‌های سیاسی کشور تاثیری داشته باشد، از حوزه ی مدنی افغانستان قامت بلند نکرده است. از این نقطه نظرحوزه ی مدنی ‏افغانستان یک حوزه ی عقیم بوده است. من باور دارم که نهاد‌های مدنی افغانستان در انتخابات پیش‌رو نمی توانند نقش چشم‌گیری ‏داشته باشند. برای آن‌که تمام سهم آن ها اجرای چند پروژه‌یی خواهد ببود که چشم به راه آنند تا منابع امداد در ارتباط به ‏انتخابات به آن‌ها بدهند! اخیرا جامعه ی مدنی افغانستان نتوانست نماینده‌یی را به گروه گزینش «کمیشنران» کمیسیون انتخابات ‏معرفی کند. هیچ پوشیده نیست که یک رشته سلیقه‌ها سبب آن شد تا جای یک تن دو تن به گروه گزینش فرستاد شوند و دولت ‏هم هر دو را نپذیرفت. بعد راه اندازی کنفرانس‌های خبری و شمشیر اتهام کشیدن در برابر هم. من باری جایی گفتم، همان گونه ‏که مافیای درون دولتی ساختار‌های دولتی را قبضه ‌کرده است، به همان گونه مافیاهای مدنی نیز حوزه ی مدنی افغانستان را ‏گروگان گرفته است. همان‌قدرکه مبارزه بر ضد مافیای دولتی به یک امرعمده بدل شده است، مبارزه بر ضد مفایای مدنی نیز ‏نیاز به چنین مبارزه‌یی دارد. نکته ی دیگر در مورد نهادهای مدنی که عمدتاً به وسیله ی منابع امداد بیرونی رهبری می شوند، این ‏است که چنین نهاد‌های خود سد رشد و توسعه ی آن نهادهای مدنی شده اند که بدون وابسته‌گی به منابع امداد بیرونی عمدتاً در ‏ولایات کشورکارمی کنند!‏

آلوده‌گی حوزه ی مدنی خود ادامه ی زنده‌گی دولت‌های فاسد را در افغانستان فراهم می سازد. می پندارم، گروه‌هایی که در این سال‌ها ‏مانع توسعه ی احزاب سیاسی و جامعه ی مدنی شده اند، می توان گفت که به بزرگترین خیانت ملی دست زده اند. برای آن که ‏توسعه نیافته‌گی حزب‌های سیاسی و جامعه ی‌مدنی مردم افغانستان را از رسیدن به تفکر مدنی وشان شهروندی بازمی‌دارد. مردم ‏افغانستان حق دارند تا به چنین‌جایگاهی دست‌یابند. این در حالیست پارلمان افغاستان با رد نظام مختلط در قانون انتخابات ‏بزرگترین زمینه ی رشد حزب‌های سیاسی در کشور از میان برداشت و دیگر احزاب سیاسی نمی توانند در پارلمان حضور داشته ‏باشند. این بزرگترین اشتباه و بی خبری پارلمان افغانستان را تمثیل می کند! به  سخن زنده یاد میوندوال، پارلمان ‏افغانستان در گادی بی اسب نشسته و رو به سوی ترکستان هوا را قمچین می زند!‏
سنبله 1392‏
کابل