رسیدن:  28.08.2013 ؛ نشر :  29.08.2013

پرتو نادری

 و  این تندیس‌های ذهنی ما
 

چگونه‌گی بینش ساده اندیشان و ساده باوران را می توان با چگونه‌گی بینش انسان‌های ابتدایی مقایسه ‏کرد. گویی ساده اندیشان روزگار در سرزمین ما به همان پیمانه بت ذهنی می سازند که انسان نخستین ‏در آن سوی سده های دور. این ساده انگاران که به هر پدیده ی بغرنج اجتماعی و طبیعی به ساده‌گی پاسخ ‏ارایه می کنند، گویی همان انسان‌های اند که هنوز به وسیله ی غریزه در تلاش شناخت هستی اند. یا ‏انسان‌های اند که در مرز غریزه و خرد دست و پا می‍‌زنند. همان گونه که انسان‌های ابتدایی به رازناکی ‏پدیده‌های طبیعت نمی فهمیدند، ساده اندیشان و ساده باوران نیز نمی توانند رازناکی رویدادها و پدیده‌های ‏را که در پیرامون‌ آن‌ها می گذرد دریابند. انسان ابتدایی تا خورشید را در ‏افق می دید، برایش خدایی می ساخت، برای ماه و ستاره گان نیز، فصل های سال، باروری درختان و توفان دریا ها نیز ذهن او را در جهت خدا سازی بر می انگیخت، پرسش‌های را در ذهن او بیدار می ‏ساخت و او با استوره سازی‌های خود می خواست رازناکی چنین پدیده هایی را دریابد و به پرسش‌های ‏ذهنی خود پاسخ‌هایی ارایه کند. انسان‌های نخستین به شمار هر پدیده ی طبیعی خدایی در ذهن داشتتند. در ‏روزگار ما نیز ساده اندیشانی وجود دارند که پیوسته بت‌هایی می سازند در ذهن. بعد فکر می کنند که تمام ‏حقیقت هستی درهمین بت‌هایی که آن‌ها در ذهن دارند، تمام شده است و بالاتر از قد و قامت بت‌های ذهنی ‏آن سوتر حقیقتی وجود ندارد. چنین امری گاهی ویژه‌گی‌ گروهی نیز پیدا می کند؛ یعنی مردمانی به گونه ی ‏گروهی به بت سازی ذهنی می پردازند. بدینگونه آن‌ها در هر زمینه‌یی حقایق ذهنی از پیش آماده دارند ‏که همان بت‌های ذهنی آنان است. چنین است که آن ‌ها هر باور داشت دیگری را با بت‌های ذهنی خود می ‏سنجند و اگر آن باورداشت‌ها با پنداشت‌های ذهنی آنان برابر بود، درست و گرنه به پرخاش و ستیزه بر ‏می خیزند؛ تلاش می کنند تا دیگران بت ذهنی آن ها را به گونه ی حقیقت‌های بدون تغییر بپذیرند. شاید ‏بتوان گفت که بخش بزرگ جنگ های انسان‌ها در روی زمین، جنگ‌های بت‌های ذهنی آنان بوده است. ‏تا آن‌گاه که انسانی یا گروهی، بت‌های ذهنی یا پندار‌‌های ذهنی خود را حقیقت می انگارند، چنین کسانی ‏هیچ گاهی به حقیقت نخواهند رسید. هرچند در این میان شماری هم در جریان معرفت هستی به این ‏کامگاری می رسند تا بت‌های ذهنی خودرا فرو افگنند و آن‌ها را درهم شکنند، اما شمار دیگر هیچ گاهی ‏به این معرفت و شهامت نمی رسند تا جدا از بت های ذهنی خود زنده‌گی کنند و به اندیشه‌های ‏مستقلانه‌یی برسند. گروه نخست با بت‌های ذهنی خود، از جهان می روند. ابن بت‌های ذهنی می تواند ‏همان منیت یا اگویزم آن‌ها باشد. می تواند یک تعصب ایدیولوژیک قومی، مذهبی و زبانی باشد، می ‏تواند یک نادانی نهادینه شده باشد، می تواند دریافت‌های جعل شده یی از تاریخ باشد، می تواند یک ‏شخصت مردم فریب باشد، شاید یک رشته باور های دروغین سنگ شده باشد و چیزهای دیگری.‏

این بت‌های ذهنی بیشتر به همان ماین‌های کارگذاشته شده در یک جایگاه مسکونی می ماند. می دانیم که ‏ماین‌های کار گذاشته شده در زمین‌ها و جایگاه‌های مسکونی می تواند امنیت زنده گی انسان ها را برهم ‏زند، زیان‌های بزرگ جانی و مالی به بار آورد، بخش‌های از بدن انسان‌ها را ازبین ببرد. سبب مرگ ‏و نابودی آنان شود. به همین گونه بت های ذهنی امنیت اندیشه و تفکر را از میان بر می دارد. به مفهوم ‏دیگر ریشه ی دیگراندیشی را می خشکاند. اندیشه‌های با هم زیستن را نابود می کند، تفاهم اجتماعی را از ‏میان برمی دارد. پنجره‌های آینده نگری را می بنددد. این بت‌های ذهنی همان ماین‌های اند که معنویت را ‏از میان بر می دارد، چیزی که اگر متلاشی می شود، جبران آن بسیار دشوار و گاهی هم ناممکن است.‏

در کشور ما بیشترینه همین بت های ذهنی اند که چارچوب زنده‌گی و بینش اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ‏ما را مشخص می سازند. همین بت های ذهنی اند که چگونه‌گی زنده‌گی ما را رنگ می زنند. سال‌های ‏دراز بت می سازیم و اگرهم همتی کردیم و به مرزهای بلند تر شناخت دست یافتیم ، آن گاه در تلاش ‏فرو شکستن بت‌های ذهنی خود می برآییم. چنین است که زنده گی ما تکرار بت سازی‌ها و بت شکستن‌ها ا‏ست. گویی دایره ی زنده‌گی ما از دو نیم قوس بت سازی و بت شکنی ساخته شده است. سال‌های بت می ‏سازیم و بعد اختیار هر گونه اندیشه ی خود را می دهیم در دست بت‌های ذهنی خود و سال های دیگر ‏زنده‌گی ما صرف فرشکستن چنین بت‌های می شود. آن‌هایی که تمام حقیقت هستی را در بت های ذهنی ‏خود خلاصه می سازند، به همان‌ بت پرستانی همانند اند که خود بت سازی می کنند و بعد رشته ‏باورداشت‌هایی را به بت‌های خود نسبت می دهند و با تمام اراده و وجدان باورداشت های نسبت داده به ‏آن بت را پرستش می کنند. وابسته به بت های ذهنی نیز چنین است. چنین است که گاهی کسانی هرگز به ‏این مرحله از شناخت نمی رسند که بت های ذهنی خود را درهم شکنند. نیایش و پاسداری از بت های ‏ذهنی خود همان آلوده گی ذهنی است، آلوده‌گی اندیشه است که معرفت و شناخت را می کشد، کشنده ی ‏حقیقت نیز است. برای آن که هرگز نمی توان با بت‌های ذهنی خویش به شناخت و بیگرانه گی حقیقت ‏باورمند شد!

دولت ما سرانجام بر نخستین مقام فساد در سطح جهان ایستاد. این درحالی است که شهر کابل شاید هم ‏اکنون یکی از یکی از آلوده ترین شهرهای جهان می باشد. شاید هم در آلوده‌گی خود یگانه جهان باشد،. این ‏امر گاهی ما را در شناخت خود ناتوان ساخته است که چگونه این همه آلوده‌گی و فساد را می توانیم با ‏شکیبایی بپذیریم. دولت فاسد، زمین آلوده ، هوای آلوده، آب های آلوده، فضای آلوده! در زمین آلوده گام ‏می زنیم، دولت آلوده با فساد ما را رهبری می کند، هوای آلوده را تنفس می کنیم، آب‌های آلوده را می ‏نویشم؛ اما زیانبار ترین آلوده گی همان است که ما با ذهن آلوده به داوری بر می خیزیم. با ذهن آلوده ‏تصمیم می گیریم. تصمیم ذهن های آلوده هیچ‌گاهی پاکیزه نمی تواند باشد. داوری‌های ذهن آلوده نیز نمی ‏تواند داوری پاکیزه باشد. هر کدام از دلقکی، بت ذهنی ساخته ایم، به گفته ی مردم نمی خواهیم باد ناموافق بر ‏بت‌های ذهنی ما بوزد. می اندیشیم که اگر این بت ذهنی را از دست دهیم دیگر از اندیشه تهی می شویم ، ‏چشمان خرد ما کور می شود و درتاریکی و بیچاره‌گی می مانیم. ‏
شاید بهای یک ماین چند دالری بیش نباشد؛ اما وقتی آن را از زمین بر می دارند و از بین می برند بهای ‏این کار کم از کم صد دالر هزینه بر می‌دارد. همان گونه که کشف و خنثا سازی ماین‌های جا گذاشته شده ‏به هزینه و زمان و کاردانی بیشتری نیاز دارد، به همان گونه فروافگندن و شکستن بت‌های ذهنی ‏دشوارتر از بت سازی ذهنی است. ذهن های ساده به بسیار آسانی از این یا آن دلقک بتی می سازد؛ اما ‏فرو شکستن بت‌های ذهنی به زمان و نیروی فکری بیشتری نیاز دارد. یعنی بت شکستن خود دشوار تر ‏از بت ساختن است. من فکر می کنم که هر بت ذهنی خود یک ماین ذهنی است. به همین گونه می توان ‏گفت آن هایی که با بت های ذهنی به استدلال حقیقت می روند، بیشتر به همان بت پرستانی می مانند که ‏بیرون از باور داشت‌های نسبت داده به بت های خود حقیقت دیگری را نمی شاسند.

کابل و در کلیت افغانستان از آلوده‌گی محیط زیست رنج می برد؛ اما بزرگترین آلوده‌گی همانا آلوده‌گی ‏ذهنی است. همان گونه که پیش از این گفته شد، آلوده‌گی محیط را می توان مهار کرد و آن را از میان برد، ‏زمین‌ها را از ماین ‌ها پاک‌سازی کرد؛ اما پاک سازی آلوده گی ذهنی به دوره های دراز حیات سیاسی – ‏اجتماعی و توسعه ی فرهنگ و دانش نیاز دارد. تا زمانی ما به این نکته باورمند نشویم که حقیقت ذهنی ما ‏تنها بخشی از گستره ی حقیقت است نه کلیت آن ، ما به رستگاریی دست نخواهیم یافت و بیشتر تکرار خونین ‏همان تمثیل مولانا خواهیم بود که در هوای انگور، ازم , عنب و استافیل بر سر همی می کوبیم!‏

اسد 1392 خورشیدی‏
شهرکابل