رسیدن:  07.07.2013 ؛ نشر :  08.07.2013

غرزى لايق

آيا نداى تجزيه گزينه ی افغانى است؟


هر گام به سوى سال ٢٠١٤ و نزديكى به دور تازه ی انتخابات احتمالی رياست جمهورى به چالشهاى چقرتر در لايه ى سياستهاى كشور زمينه ساخته و بيهوده گی و ناكاره گی برنامه ها و راه كردهاى گروه حاكمه ی پس از بن نخست و حمايتگران جهانى شان را به نمايش ميگذارد. آنچه امروز ما در داد و ستد پيچيده ی سياسى كشور گواه آنيم، نتيجه ی رو در روى سياستهاى چندين شكلى و "نادرست" سياست سازان جهانى در پيوند تنگ با منافع راهبردى خودشان شان و نيز شركاى منطقه يى شان بوده كه افغانستان، يگانه گی و منافع ذاتى آن را به بازار ليلام تيكه داران منطقه يى و دزدان درونى كشانده است.

امروز، زماني كه كشور به جايگاهى رسيده تا گويا بر پاهاى خود بايستد، ده سال و اندى پس از بن نخست و ملياردهاى باد آورده با حضور گسترده ی غرب و فرصتهاى بى بديل جهانى، ساز و سامان مردم سالارى و نهاد هاى دموكراتيك، سياستها، نخبه ها و ساختارها مدنى و دادخواه ... در بند بازى هاى نامتعارف بيرونى ها گير كرده، بيچاره شده و براى چنين ايستاده گی هنوز مى لنگد. ميراث حقير سياسى دور جديد كشورگشايى آغاز سده ی بيست و يكم براى افغانستان جز يك دولت بى اراده و فاسد، اپوزيسيون بى ابتكار و دست نگر، طالب خرد باخته و پا به زنجير و يك توده ى چورشده، يك وطن زخم خورده و يك آينده ی بى چشم انداز چيزى بيش نيست. افغانستان امروز در ابعاد تراژيدى جارى، نمايشگاه تمام عيار و عبرت انگيز مدنيت "انسان محور" جهان "يك قطبى" ما است.

مضمون جرو بحثهاى جارى ميان گروه هاى گونه گون آگاهان افغان، بدون نظرداشت اين كه بر كدام زمين انديشه ايستاده اند و به كدام قوم و قبيله و محل و زبان و باور دينى پيوند و گرايش دارند، با تشويش پيرامون نگهدارى جغرافياى موجود كشور برجسته ميشود. آژيرهاى خطر تجزيه ی وطن واحد و ديرينه ما هيچگاه چنين شنوا و بى پرده نه بوده است. اندكى سرگرم شدن با رسانه هاى گروهى و پيگيرى موشگافانه ی پيامهاىی كه به خورد  ذهنیت همه گانى داده ميشوند، بيگمان اين انديشه را در ذهن تداعى ميكند كه فرآيندهاى سياسى در كشور و اطراف آن آبستن يك تراژيدى سراسرى افغانى است كه يگانه گی آن را زير پرسش مى برد.

زمان چنان با شتاب افغانها را در برابر گزينه بودن و نه بودن كشور روبه رو ساخته است كه بهترين فرصت ها و زمينه ها براى چنين گفتمانی طى دهه ی حضور نيروهاى جهانى را در پيچيدن روى مساله هاى جانبى و دست دوم و سوم به هدر داده و امروز توده ی وامانده ی پشتون، تاجيك، ازبيك، هزاره و سایر قومها و قبيله ها و نخبه هاى شان با چه گونه گی نگهبانى يگانه گی جغرافياى موجود كشور حيرت زده و در جدال اند. آيا براى چسپيدن به مأموريت نگهبانى جغرافياى موجود دير نه شده است؟ آيا هنوز زمان و نياز براى تأمين يگانه گی افغانستان وجود دارد؟ چه گونه بايد با نيات نا خجسته ی حكومتهاى نابخرد كشور هاى همسايه و "دوستان" جهانى افغانستان پيشآمد نمود؟

آوازه هاى واگذارى چند ولايت در شرق و جنوب افغانستان به گروه هاى نامریي و چند پوسته ی طالبان، نخستين آزمايش براى يك فرجام وحشتناك براى يگانه گی كشور است. ديده ميشود كه پديده ی طالب در هر بافت و ريخت، اسير پا بسته ی ستراتيژى سازان پاكستان بوده و ابزاريست در بازى هاى امتياز گيرى ها و زد و بند هاى پرثروت در سرنوشت منطقه. دفتر قطر و يا واگذارى نامنهاد ولايات شرق و جنوب به طالبان از نه بود رنگ و بوى افغانى عذاب كشيده و گامى بيشرمانه در ستيز با منافع افغانستان شمرده ميشود. هرگاه طالب پديده ی افغانى است، پس براى گفتگوى صلح به دفتر دوحه و يا رياض و يا جاى سومى نياز نه دارد. افغانها شهامت و سربلندى آن را دارند كه كشيده گيهاى خود را در سرزمين خود چاره جويى كنند. در عقبگاه دفتر دوحه بازيگران اصلى تياتر منطقه يى پنهان است كه آواز خود را از گلوى چند چهره ی گروگان شده ی طالبى آشنا و نا آشنا بيرون ميكنند. حرف روى گفتگو نيست، بلكه روى معامله یی است كه بندهاى سناريوى آن از پيش نشانى شده اند. اين فقط كابل بى اراده است كه بايد سر توافق بشوراند. هويت "دوستان" و "دشمنان" منطقه يى غرب به كسى پنهان نيست. اين افغانستان است كه در بازى هاى منطقه يى هنوز جايگاه، دوست و دشمن خود را نشانى نه كرده است.

اجماع نامنهاد ملى كه حدود و ثغور آن هنوز زير سايه ابهام رنج ميبرد و به گمانه زنى ها بستر مساعد ساخته است، حلقه ی آشوبگستر در همين سلسله است. اين "اجماعِ" سهمدارانِ "شركت سهامى سياسى" گوش به فرمانِ افغانىِ متشكل از چهره هاى مطرح دولت كرزى، اپوزيسيون دولت و گروهبندى هاى طالب بوده و بغاوتى بر ضد نهادهاى مردمسالار و ارزشهاى قانون اساسى خواهد بود كه در تحليل نهايى يگانه گی كشور و منافع ذاتى آن را در دام بازى هاى زورمندان نا عادل جهان اسير تر خواهد كرد. انديشه و انستيتوت "اجماع ملى" به بهانه ی زمينه سازى براى آشتى و مصالحه، به معنى ضربه بالاى دستآوردهاى دموكراتيك دهه ی اخير، بيرون راندن چهره ها و ساختار هاى مدنى از كارزار سياسى و اجتماعى و به حاشيه راندن كامل نيروها و تشكلات مترقى و وطنپرست از پروسه ی سيال زنده گی سياسى كشور است. تلاش در راه " اجماع ملى" بى تعريف، يورش بالاى بنياد هاى قانون اساسى كشور است.

زمان تنگ حادثه خيز ميطلبد كه آگاهان افغان و حلقات و گروه هاى روش انديش، ناسازگارى هاى قدمه هاى بعدى را كنار گذاشته و نداى نگهبانى يگانه گی جغرافياى موجود را رساتر به گوش جهانيان برسانند. هرنوع مساله ی قومى، محلى، زبانى و دينى كه به نفاق و تجزيه فضاى تنفس مساعد سازد و براى برنامه هاى افغان دشمنانه ی حكومتهاى كشورهاى همسايه بستر آماده كند، جفاى بزرگ بر مردم بلاکشیده ی افغانستان و يگانه گی شان ميباشد كه پيامد هاى هولناك آن را با هيچ سنجه یی نه ميتوان ميزان كرد. دردآور خواهد بود هرگاه براى امتيازگيرهاى محلى- قومى هنوز هم كارت بى مصرف تجزيه كشور را به بازى گرفت.

در فضاى مكدر سياسى موجود، هر نداى ولو خيلى كوچك دادخواهانه كه حضور خرد افغانى در فرآيند صلح و يگانه گی را ضمانت كند، قابل ستايش و حمايت است. براى جايگاه شايسته ی روشن انديشان افغان در گفتگوهاى صلح و نيز فرداى سياستهاى افغانى بايد آواز جمعى را بلند كرد. افغانها در طيف گسترده ی رنگهاى قومى، زبانى و دينى شايسته ترين و برحق ترين طرفهاى گفتگو روى مساله هاى افغانى و وطنى ميباشند. هيچ توافقى "بين الافغانى" با اعتبار و پايدار نه خواهد بود، هرگاه حضور جامعه ی مدنى و آگاه افغانستان در كار چنين توافق كم رنگ باشد.

*

بحث در این مورد در صفحه ی مباحثاتی آسمایی در فیسبوک