رسیدن:  08.12.2013  ؛ نشر :  08.12.2013


عبدالله وطندار

ما و ماندیلاهای ما !

 

ماندیلا چشم از جهان فرو بست. هر کس چیزی برای گفتن در مورد ماندیلا دارد. یکی از کسانی که از نزدیک ماندیلا را می شناخته است می گوید که وی کیفیت های متناقضی در شخصیت خود داشت.

طرفداران ماندیلا را هم افراد و گروههای متناقض تشکیل می دهند. ماندیلای هر کدام متفاوت است. ماندیلای یکی مبارز است. ماندیلای دیگری، مهربان است. ماندیلای آن یکی دموکرات است. ماندیلای این یکی استبداد ستیز است. و ...

... من اما چنین فکر می کنم که اکثر ما یا ماندیلا را از روی غوغای مطبوعات دوست داریم و صرفاً در موج محبوبیت او گیر کرده ایم و یا کیفیت های خاص شخصیتی او را برجسته می کنیم و به ستایش اش می نشینیم. در پایان کار، ماندیلا و کار و فکرش هیچ تاثیری بر ما ندارد.

برای من قابل درک نیست که چگونه کسی می تواند هم ماندیلا را دوست داشته باشد و هم یکی از پیروان سرسخت گلبدین حکمتیار و یا یکی دیگر از رهبران جهادی افغانستان باشد که لااقل بخشی از ملت، وی را قاتل و جنایتکار می داند و در زنده گی شان هم کوچکترین شباهتی به ماندیلا نداشته اند و یا ندارند.

چنین آدمی یا برداشت کاملا نادرست از شخصیت و کارنامه ی ماندیلا دارد، و یا ماندیلا ماندیلا کردنش اساساً از سر گیر کردن در سونامی غوغای مطبوعاتی است.

مبارزه به تنهایی نمی توانست از ماندیلا ، ماندیلا بسازد. در استقامت و استاده گی، رابرت موگابی، هیچ تفاوتی با ماندیلا نداشت. آیت الله خمینی هم در مقابل استبداد شاه، جانانه مبارزه کرد. کاسترو عاشقانه تر از ماندیلا برای آزادی مبارزه کرد. اما بعد از مبارزه چه؟

رابرت موگابی، طوق لعنت و نفرین شد، بر گردن مردم زیمبابوی که زنده گی شان را تباه و آینده ی شان را تاریک ساخت. این مبارز نستوه، با 33 سال حاکمیت جابرانه، زیمبابوی را از سبد غله ی افریقا به یکی از فقیرترین و عقب مانده ترین کشورهای جهان تبدیل کرد.

خمینی ایدیولوژی و سیستمی را بر مردم ایران تحمیل کرد که بسیاری از مردم ایران برای فرار از شر آن، حتی به مذهب پشت کرده اند. در نتیجه ی تسلط این ایدیولوژی، شهروندان ایران - یکی از نفت خیز ترین کشورهای جهان و دارنده ی دومین بزرگترین ذخایر گاز طبیعی جهان- که از باسواد ترین های منطقه اند، در کنار آواره گان افغانی در هوای رسیدن به رفاه و آرامش استرالیا، در اقیانوس هند غرق می شوند. از قتل عام کردها و دیگر مخالفین و از قصاب خلخالی فعلا ً چیزی نمی گوییم.

کاسترو بعد از حدود 32 سال حاکمیت بر کیوبا، در حالی که از راه رفتن مانده بود، بر مردم کوبا منت گذاشت و برادرش را حاکم ساخت. ملت کیوبا تا امروز نمی تواند با آزادی از موتر جدید و موبایل و کمپیوتر و دیگر دستاوردهای متاخر تمدن استفاده کند چون خاطر ایدیولوژیک رهبر می رنجد !

اسطوره ی ماندیلا در دورانی که وی در زندان بود خلق شد و در خلق این اسطوره مطبوعات جهان و مخصوصاً غرب نقش مهم داشت. آنچه غیر قابل پیش بینی بود، این بود که ماندیلا بعد از آزادی و به قدرت رسیدن، طوری زیست که اسطوره اش در مقابل شخصیت واقعی اش، کم آورد. تفاوت ماندیلا با اکثریت قهرمانان دیگر جهان در این است که ماندیلا، برای اسطوره شدن نباز به مردن نداشت. او در زنده گی اش بر اسطوره اش مهر تایید زد. اما اکثریت قهرمانان جهان بعد از مردن ، به اسطوره تبدیل می شوند و آن هم با قدرت تخیل هواران شان.

شخصیت و کارنامه ی ماندیلا خود به خود، بت های اکثریت ما را باید نفی کند. این که چرا بت های ما در مقابل ماندیلای ما نمی شکنند، دلیل خوبی برای آن است که ما در ته دل مان، واقعا به آنچه ماندیلا را ماندیلا ساخت باور نداریم.