رسیدن: 20.04.2011 ؛ نشر : 20.04.2011 

حکیم نعیم

 

پایگاه های نظامی امریکا در افغانستان؟

 

پایگاه های نظامی امریکا در افغانستان به یک مبحث داغ بین افغان ها مبدل شده است. (بهتر است در مورد حضور دراز مدت نیروهای امریکایی در افغانستان بحث شود، نه "ایجاد" پایگاه های امریکایی. زیرا پایگاه های نظامی قدرت خارجی درافغانستان قبلا ً ایجاد شده است.) بدون شک، گفتگو وموشگافی گسترده ی هر معضل مردمی، می تواند برای گرفتن یک تصمیم درست مفید واقع شود. فقط، خلق و گسترش بحث و اندیشه در چارچوپ گفتمان ها و روش های از قبل تهیه شده، و باز تولید مفکوره های از قبل تجربه شده، در بسیاری موارد به سر در گمی و هرج و مرج فکری می انجامد که در نتیجه هر تصمیم عقلانی را دشوار می سازد. سالهاست که اندیشهِ حاکم قدرت جهانی که تماما ً برمبنای یک جهالت عمیق و استعمار محور استوار است، مردم ما را گروگان گرفته است. هدف از جهالت عمیق و پیچیده، جهل و بی دانشی مردم نیست، بلکه جهالت عمیق راهکار ابزاری قدرت است که توسط آن هر حیله و تزویر را در کشور های جنوب به فروش می رساند. بطور مثال، هر چند کم و بیش می دانیم که یگانه هدف نشراتی بی بی سی حفظ و گسترش منافع قدرت حاکم جهانی و به شکل خاص آن انگلیس است، ولی گفتمان های فکری مان باز تولید ِ پیام های بی بی سی است و حقانیت گزارش بی بی سی قبول شده است. اما هیچ وقت نه می پرسیم که چه فرقی بین روزنامه "کیهان" و یا تلویزون پاکستان، با بی بی سی و فاکس نیوز وجود دارد؟ من نه می گویم که نه باید به بی بی سی گوش بدهیم و یا وال ستریت ژورنال بخوانیم، نه خیر، نه تنها بی بی سی، را بلکه "جمهوری اسلامی" ایران و "نوای وقت" چاپ پاکستان را هم باید خیلی ها به دقت تعقیب کنیم و نه باید فراموش نماییم که یک خواننده آگاه و کنجکاو، رسانه های قدرت را به خاطر دریافت اهداف، پلان و پیام های پنهانی آن می خواند و تعقیب می کند.

بدبختانه مبحث دوام پایگاه های نظامی امریکا هم با سطحی نگری تباه کننده و باز تولید نا آگاهانه ی آن چی که ساختار حاکم قدرت می گوید، دنبال می شود. طرفداران جزیره های نظامی خارجی در افغانستان استدلال می کنند که این قلعه های جنگی به نفع افغانستان است و چندین کشور دنیا را هم مثال می دهند. یکی از این کشور ها جمهوری ترکیه است که به تناسب دیگر کشور ها، وضعیت بدی هم در منطقه نه دارد. فقط برای درک بهتر این موضوع یک کمی باید به تفصیل در مورد پایگاه های نظامی موجود در ترکیه صحبت کرد.

بزرگترین و مهم ترین پایگاه نظامی خارجی در ترکیه که توسط نظامیان امریکایی مورد استفاده قرار می گیرد، انجیرلیک است، که در 9 کیلو متری ولایت ادانا، در جنوب ترکیه موقعیت دارد. پایگاه انجیرلیک در سال 1951 در زمان جنگ سرد از طرف انجینران امریکایی، تحت چتر معاهدات ناتو، ساخته شده و توسط امریکا، که رهبری ناتو را به عهده داشت و دارد، یکجا با قوای هوایی ترکیه اداره می شود.
محدودیت های زیادی از طرف دولت ترکیه برای کنترول و نظارت از این پایگاه وجود دارد. ترکیه بمثابه عضو ناتو و کشور میزبان، نقش رهبری کننده را در عملیات های که توسط قوای کشور های خارجی با استفاده از خاک ترکیه انجام می شود، دارا می باشد. امریکایی ها تنها در داخل پایگاه انجیرلیک کنترول و رهبری را دارند ولی به هیچ وجه نه می توانند خارج از پایگاه های شان سلاح حمل کنند. حتا در بسیاری موارد نه می توانند در خارج از محدوده تعین شده، با لباس نظامی گشت و گذار کنند. تمامی عملیات های نظامی امریکا که با استفاده از پایگاه انجیرلیک صورت می گیرد باید به قوای هوایی ترکیه اطلاع داده شود و در بعضی موارد باید توافق پارلمان ترکیه را داشته باشد. بعد از رد پیشنهاد امریکا در سال 2003، که پارلمان ترکیه اجازه نه داد، نیرو های نظامی امریکا برای حمله به عراق از خاک ترکیه عبور کنند ، پاول ویلفویز، یکی از حامیان زلمی خلیلزاد و معاون وزیر دفاع امریکا در آن وقت، گفت که به "بچه" های مان بگویید که در مقابل حکومت ترکیه کودتا کنند.(1) هدف از بچه ها، گروه های پیدا و پنهان در داخل اردوی ترکیه بود که پشتوانه قدرت شان هم در روز های دشوار، امریکا و پایگاه هایش در ترکیه می باشد. فقط، مبادرت به کودتا ناکام شد، و ترکیه محدودیت های جدیدی را در رابطه به پایگاه انجیرلیک به اجرا گذاشت، که نظارت جدی ترکیه از پایگاه انجیرلیک از آن جمله آن می باشد.

با این همه کنترول و قیود که در بالا به آن اشاره شد، خوب است نظری هم به نقش پایگاه های نظامی امریکا در تاریخ نیم قرن اخیر ترکیه داشته باشیم: یکی از اهداف پایگاه های نظامی امریکا در کشور های دیگر حفظ و یا به قدرت رساندن رژیم و افراد فرمانبردار و مطیع به خودش در آن کشور هاست. تاریخ کودتا ها در ترکیه رابطه تنگاتنگ و مستقیم با امریکا و نظامیانش در آن کشور دارد. در نیم قرن اخیر چار کودتا و ده ها مداخله نظامی در ترکیه صورت گرفته است. در اکثر موارد عملکرد محور قدرت در امریکا به طرفداری مستقیم از کودتاچیان در مقابل مردم بوده است.

تاریخ کودتا های "مدرن" در ترکیه با کودتای 27 می سال 1960 که به رهبری جنرال جمال گورسل صورت گرفت و در نتیجه آن صدراعظم منتخب ترکیه آقای عدنان مندرس به دار آویخته شده، آغاز می شود. کودتای 27 می در تبانی مستقیم با نظامیان امریکایی صورت گرفت. حتا نفوذ امریکا در میان جنرالان کودتا گر به حدی بود که بنابر توصیه سفارت امریکا تعدادی از افسران کودتا کننده که گرایش های عمیق ملیت گرایی داشتند، از حلقه رهبری و یا " کمیته متحد ملی" تصفیه شده و به خارج فرستاده شدند. آقای آلپ ارسلان ترُکش که بعد ها رهبر و بنیانگذار حزب ملیت گرای ترکیه شد، نیز از آن جمله بود.( 2)

کودتای بعدی که می شود گفت تا جایی با یک مداخله قدرتمند نظامی به حکومت منتخب آقای سلیمان دمیرل پایان داد، در اصل یک اقدام پیشگیرانه برای جلوگیری از به قدرت رسیدن نیروهای چپ در ترکیه بود، که در 12 مارچ 1971 صورت گرفت. بدون شک سیر تکامل کودتای 12 مارچ، رابطه مستقیم با قیام و مظاهرات جنبش های دانشجویی، کارگری و مردمی در ترکیه دارد، که برای امریکا سخت نگران کننده بود. در سال 1968 با آمدن کشتی های جنگی امریکا به استانبول، مظاهرات گسترده بر ضد امریکا سر تاسر ترکیه را فرا گرفته بود. حتا در یک مورد، در 6 جنوری 1969 محصلین پوهنتون "شرق میانه" در انقره، موتر سفیر امریکا در ترکیه را به آتش کشیدند. همانطوری که آقای ماهر کای ناک در کتاب مشهورش "دموکراسی کودتایی" نوشته است: "امریکا هرگز تحمل به قدرت رسیدن نیرو های چپ در ترکیه را که به جنبش های چپ در دهه 60 اروپا نزدیک بودند، نه داشت. بنا ٌ کودتای 12 مارت 1971، جوابی به فعالیت های آتشین نیرو های چپ در ترکیه بود."(3)

نقش امریکا در کودتای خونین دیگری که در 12 سپتمبر 1980 به رهبری جنرال کنعان اورن به وقوع پپوست، غیر قابل انکار است. آقای محمد علی براند، یکی از نویسنده گان و محققان نامور ترکیه که بعد ها در جریان کودتای "پست مدرن" نظامیان در سال 1997 خانه نشین شد و روزگار سختی را پشت سر گذشتاند، در کتاب مشهورش "12 ایلول ساعت 04:00" نوشته است که " که دیپلومات مسوول که باید به آقای پاول هنز، رییس بخش ترکیه در اداره ِ امنیت ملی امریکا راپور می داد، گفته است: "نگران نه باشید، بچه های تان در ترکیه موفق شدند."(4) هدف از "بچه ها" نظامیان ترکی بودند که رابطه تنگاتنگ با امریکا و اسراییل داشتند. طبق عادتی که گرداننده گان قدرت امریکا از استعمارگران بریتانیایی آموخته اند، بعد از نشر کتاب، آقای هنز تمام موارد یاد شده را دروغ محض خوانده و آن را ساخته و پرداخته ی ذهن نویسندهِ کتاب اعلام کرد. ولی آقای محمد علی براند در یک حرکت کم نظیر، قسمت هایی از یک مصاحبه ِ صوتی و تصویری پاول هنز را به نشر رسانید، که در آن خود آقای هنز مداخله امریکا در کودتای 12 سپتمبر در ترکیه را اعتراف کرده است.

با کودتای 12 سپتمبر 1980، "نیو لیبرالیزم" تجربه شده در امریکای جنوبی در ترکیه به اجرا در آمد و یک ایتلاف وابسته به قدرت خارجی در تبانی نظامیان در راس هرم قدرت قرار گرفت. دهه هشتاد و نود میلادی در ترکیه، دوره ی گسترش جهل مدرن، فساد نهادینه شده، و اقتصاد آی ام اف زده بود. کودتا ها شکل پست مدرن به خود گرفتند، و نظامیان هر چند گاه زیر نام حفظ رژیم، دولت های شکننده ملکی را تهدید می کردند و یا هم امر و فرمان می دادند. مشهورترین کودتای پست مدرن که بازهم نقش امریکا در آن برجسته بود، در 28 فبروری 1997 بر ضد حکومت آقای نجم الدین اربکان صورت گرفت. آقای اربکان بعد ها در سال 2006 در یک مصاحبه تلویزونی با چینل 5 در ترکیه، سند وزارت خارجه امریکا را به بیننده گان نشان داد که در آن دولت امریکا طی یک مکتوب بسیار محرم در اواخر سال 1996، از سفارت امریکا در انقره خواسته است که زمینه های سقوط حکومت اربکان را با استفاده از هر ابزار ممکن میسر سازد. درست چند ماه بعد به تاریخ 28 فبروری 1997، آقای اربکان تحت فشار ارتش ترکیه مجبور شد از سمت صدارعظمی کنار برود. در دهه هشتاد و نود میلادی امریکا و اسراییل به کومک نظامیان به عمق ساختار های قدرت در ترکیه نفوذ کرده بودند، و پایگاه انجیرلیک در دهه نود میلادی بر علاوه ی مسایل نظامی به کار های خورد و بزرگ دیگر هم دست می زد. روزنامه زمان چاپ استانبول به تاریخ 5 جون سال 1998 خبر داد که یک باند بزرگ از قاچاقبران آثار تاریخی به کومک چند افسر امریکایی با استفاده از پایگاه انجیرلیک صد ها اثر تاریخی را به خارج قاچاق نموده است. (مراجعه شود به روزنامه «زمان» چاپ استانبول، 5 حزیران 1998) بدون شک که کودتا ها در در ترکیه دلایل و عوامل دیگر هم داشتند و دارند و با درک این نقطه که نظامیان در ترکیه مرجع عنعنه یی قدرت شمرده می شدند، ایتلاف امریکا و نظامیان هم نه باید شگفت آور باشد. با تفصیل در مورد تاریخ نیم قرن اخیر در ترکیه و رابطه آن با مراجع قدرت در امریکا، تنها خواستم نگاه متفاوت از ذهنیت ساخته شده و قبول شده، در رابطه به جزیره های نظامی قدرت جهانی، ارایه کنم.

صرف نظر از بحثِ مورد به مورد در رابطه به پایگاه های نظامی امریکا در دیگر کشور ها، تنها برای یک لحظه اگر فرض کنیم که گویا پایگاه های نظامی امریکا به منفعت بعضی کشور های میزبان بوده و با اصرار در تکرار ادعا کنیم که مثلاً پایگاه های امریکا به نفع بحرین و کولمبیا (!) بوده است، بازهم با توجه به حضور گسترده و عملکرد آشکار امریکا در افغانستان در ده سال اخیر، هیچ تضمینی وجود نه دارد که پایگاه های نظامی امریکا به نفع افغانستان باشد. این نوع منطق و استدلال ساده شده، بدون درک، مطالعه و شرایط کشور های دیگر، صرف با این ادعا که حضور نظامیان امریکایی به به نفع دیگر کشور ها بوده، بنا ً به منافع ما نیز می باشد، ما را به سطحی گرایی و تک سازی روابط بین کشور ها سوق خواهد داد ؛ زیرا در سیاستِ زور، ایدیالوژی و استراتیژی ابزار های رسیدن به هدف است؛ و استراتیژی ثابت وجود نه دارد. به عبارت دیگر، راهکار ها همیشه در تغیر است. استفاده از هر زمان، مکان و راهکار ممکن پذیرفته شده است.

دلیل بعدی که باز هم در بستر تبلیغ و برداشت از پالیسی قدرتِ حاکم تکرار می شود، اینست که گویا پایگاه های نظامی امریکا مانع مداخلات کشور های همسایه در افغانستان می شود. در این گونه استدلال ها ما با نوع منطق ارزان روبه رو هستیم که ریشه در ادبیات ابزاری و کلاسیک شده ی استعماری دارد و چندین بار هم تجربه شده است. در دهه نود میلادی در ترکیه غول های قدرت بیرونی که صاحبان چندین گروپ بزرگ رسانه یی بودند و هستند، تبلیغ می کردند که "دوستی" بی قید و شرط ِ ترکیه با امریکا و اسراییل مانع مداخلات "همسایه گان" به خصوص، ایران، سوریه و یونان می شود. (مراجعه شود به آرشیف روزنامه های حریت، ملیت، صباح، تقویم. چاپ استانبول:1990-1999) امروز هم نخبه گان قدرت در کولمبیا، ادعا می کنند که اگر کومک امریکا و پایگاه های آن نه باشد، ونزویلا، کولمبیا را اشغال می کند. کتاب های زمان استعمار هم مملو از این گونه منطق ارزان و عوام فریبی کاذب قدرت است.

مشخصا ً در مور د افغانستان، تجربه ده سال اخیر نشان می دهد که امریکا و متحدینش نه تنها جلو مداخلات پاکستان را نه گرفته اند، بلکه برای گسترش بحران، مداخلات پاکستان را توجیه هم کرده اند. حتا در بسیاری موارد به "دوستان" افغان شان فشار آورده اند که از مداخلات پاکستان یاد آوری نه کنند(مراجعه شود به مصاحبه رنگین دادفرسپنتا با طلوع. اگست، 2010 ). با آن که حمایت پاکستان از طالبان یک راز باز است و پاکستان مانع بزرگی برای صلح در افغانستان است، ولی باز هم پاکستان همیشه در نزد هرم قدرت در امریکا دست بالا را برای سمت و سو دادن مسایل افغانستان دارا بوده است. پس چی گونه پایگاه های امریکا در افغانستان مانع مداخله پاکستان خواهد شد؟ اهمیت پاکستان در نزد سران قدرت در امریکا دلایل به خصوص دیگری دارد که از حوصله این مقال خارج است. فقط حمایت امریکا از پاکستان در مقابل افغانستان به این معنا نیست که امریکا به افغانستان از دریچه پاکستان می نگرد. امریکا نه به افغانستان از دریچه پاکستان می نگرد، و هم بر عکس آن چی که حامیان امریکا در افغانستان ادعا دارند، نه هم به پاکستان از دریچه افغانستان نگاه خواهد کرد. آن چی که برای اقلیت قدرت در امریکا اهمیت دارد، دریچه منفعت است، و در صورت جنگ بین پاکستان و افغانستان، امریکا و "جامعه جهانی" اش به تمام طرف های درگیر سلاح خواهند فروخت.

مداخلات ایران در افغانستان هم در ده سال اخیر خیلی ها برجسته است. رژیم ایران بقا و منفعت اش را در بحران، مداخله و تنش در منطقه می بیند. امریکا نه تنها از مداخلات ایران جلوگیری نه نموده و نه خواهد نمود، بلکه بخاطریک دستاویزِ به ظاهر مشروع برای حمله به ایران، و دوام جنگ تبلیغاتی علیه ایران (مراجعه شود به اخبار و تبصره های فاکس نیوز، وال ستریت ژورنال، طلوع و 8 صبح در مورد ایران) به مداخله ایران در افغانستان نیاز هم دارد. یکی از کارسازترین راهکارهایی که امریکا می تواند افکار عامه غرب را بر ضد ایران بسیج نماید، همانا استفاده ِ تبلیغاتی و تاکتیکی از مداخلات ایران در افغانستان، عراق و کشور های منطقه است.

می دانم، دوستانی هستند که با صمیمیت و خلوص نیت، حضور دراز مدت قوای امریکا را در مقابل شرایط مشخص که به نفع افغانستان باشد، می پذیرند. فقط، باید گفت که اقلیت قدرمند در امریکا در مسایل و مواردی که آزادی عمل کامل دارند، هیچگاه نه می خواهند خود را مقید به قواعد دیپلوماتیک و یا هم اخلاقی و انسانی بسازند. استفاده از هر فرصت ممکن، هدف است. بحران اقتصادی اخیر در امریکا نشان داد که این اقلیت امتیاز طلب، حتا با سر نوشت میلیون ها انسان در امریکا که از بام تا شام برای حفظ خانه و کاشانه شان کار می کردند، چی گونه "قمار" زدند. پس چرا باید به به منافع مردم افغانستان که با تعبیر های استعماری، آن سرزمین "دزدان و رهزنان" می خوانند (5) و ادعا دارند که به قرن 13 تعلق دارد، توجه کنند؟ این یک بحث اخلاقی و انسانی هم نیست. این هم خیلی ها خوشباورانه و عامیانه خواهد بود که از قسیم فهیم، رحیم وردک، و یا هم دوستان کابینه یی شان امید قبولاندن منافع افغانستان را بالای امریکایی ها داشت. امریکا در افغانستان خیلی ها دست باز دارد. تنها و تنها با رد خواست های استعمار محور خارجی و یک مخالفت عقلانی و بدون خشونت تا جایی می توان پاسخ به خواست های مان را  گرفت. افغانستان هیچ حربه و اهرم فشار به غیر از بسیج مردمی برای قبولاندن شرایط خود نه دارد.

با آن که با گرفتن نام آزادی و استقلال به "عدم درک از جهان گلوبالیزه شده، چپ گرایی، افراطی گری، پوپولیستی، غرب ستیزی......" متهم می شوم ( رجوع شود به نوشته های شخص یا اشخاصی به نام های "سرور کبریت" و خالد در ویب سایت آسمایی در مورد نویسنده) ولی جا دارد نکاتی را در مورد استقلال نوشته کنم: استقلال نه به معنای وابسته بودن به یک قدرت خارجی است و نه هم به معنای قطع رابطه با دیگر کشورها و در انزوا زیستن. اگر توجه شود، نیا کان ما به خاطری برای استقلال جنگیدند تا بتوانند با تمامی کشور ها آزادانه رابطه داشته باشند. استقلال مانیفست موجودیت است. استقلال به معنای سود بردن از معاملات جهانی و حق نان است. استقلال به معنای آزادی عمل در دوست بودن با دنیاست. استقلال به معنای زنده گی است. استقلال بیگانه ستیزی و بیگانه پرستی را یکسان نفی می کند زیرا بیگانه ستیزی مرض است و بیگانه پرستی بیماری صعب العلاج.

گفته می شود که "ما هیچ وقت استقلال نه داشتیم و تنها در سایه و حمایه ِ امریکا -"جامعه جهانی" - می شود به آب و نانی رسید و خوشبختی را جستجو کرد." فقط، منطق این گونه استدلال های عامیانه بنابر عدم شناخت دقیق از امریکا و مرجع قدرت، تهمیدانه و ناقص است. امریکای واحد وجود نه دارد. امریکای جان مکین، جان کری، جو لیبرمن، لیندسی گراهام.... از امریکای میلیون ها انسانی که واقعا ً خوشبختی و آزادی را یکسان برای همه خواهان اند، خیلی ها فرق دارد. متاسفانه ما با امریکای اولی که به یک اقلیت بسیار کوچک و جاه طلب تعلق دارد، طرف هستیم.
***
منابع ویاداشت ها:

(1) Noam Chomsky & Achcar. Perilous Power: The Middle East and U.S Foreign Policy. Paradigm Publishers: London, 2009.
(2) Erol Maraslı. “Darbelerde Yabanci Parmagi Varmiydi?” Tarih, Toplum, Insanlik. 2 Feb, 2010.
(3) Mahir Kaynak. Darbeli Demokrasi. Timas Yayinlari: Istanbul, 2006.
(4) Mehmet Ali Birand. 12 Eylul Saat:04.00. Karacan Yayinlari: Istanbul, 1984.
(5) Bob Woodward. Obama’s Wars. Simon &Schuster: New York, 2010.