رسیدن به آسمایی:  07.02.2011 ؛ نشر در آسمایی: 07.02.2011

پرتو نادری

ما لعبتکانیم و جهان لعبت باز!!!

چنین به نظر می آید که پارلمان تا رسیدن به یک رییس منتخب هنوز فاصله ی دراز و دشواری را پیش روی دارد. استعفای رییس موقت پارلمان نشان می دهد که کارد گروهبازی های درون پارلمانی به استخوان رسیده است. وقتی کارد به استخوان می رسد، حادثه رنگ دیگری می گیرد. گاهی مقاومت با فریادی به پایان می رسد و گاهی هم قیامی، قامت بلند می کند. استعفای رییس موقت ، قیامی نه بود؛ بلکه فریادی بود درد آلود و ازسر دلتنگی که شاید پژواکش را طالبان بهتر از ما شنیده باشند، شاید هم نسل های بعدی بشنوند و بر ریش نیاکان خردمند خویش از سر بیخردی بخندند! شاید هم گروه نامزدان متعرض در کدام کوهستانی خندیده باشند!

جناب رییس موقت پارلمان از گروهبازی های قومی درون پارلمانی دلتنگ شده است، به گمانم گاهی هم دیوان رباعیات خیام را ورق گردانی نه کرده است ، ورنه در می یافت که آن حکیم بزرگوار سده های پیش از این گفته است : « ما لعبتکانیم و جهان لعبت باز». حال دنیا پر است از این لعبتک ها و لعبت بازان ، نشسته در آن سوی پرده ی تاریک سیاست های لعبتکبازی که گاهی رشته را کش می کند و گاهی هم رها.

خوب چی می توان کرد وقتی که عقل ما از کوچه ی خرد سیاسی نه می گذرد و اگر سایه ی خرد سیاسی را هم که پیدا کنیم آن را به تیر می زنیم و تا تفنگ مان به صدا درمی آید بر می خیزم و دهن تاریخ را تا بنا گوش پاره می کنیم که ای الکن دروغپرداز! فریاد بزن که پنج هزار سال پیش پدران ما در تنور مادرکلان تو نان پخته بود! این دروغ پرداز سالهاست که فریاد می زند و بر مادر کلان خود نفرین می فرسد!

حال که همای سعادت ب 52 را فراز سر داریم و از آسمانها گفتمان های سپید فرو می ریزند و تا به زمین می رسند رنگ سرخ پیدا می کنند، پس در این جادوگریهای سیاسی، بیچاره نماینده گان مردم چی چاره یی دیگری دارند! مگر آنها حق نه دارند که در باره ی چیزی بیندیشند! حال این که قومی می اندیشند یا غیر قومی این دیگر مهم نیست، مهم این نیست وکیل پارلمان باید صاحب اندیشه باشد! البته آن های که سر در لاک خود فرو می برند، بدون تردید دنیای ذهنی آن ها به اندازه ی همان لاک شان بزرگ است. مگر شماجناب رییس فکر می کنید که چنین کسانی باید مانند سیمرغی بیندیشد و به سوی کوه قاف دموکراسی پرواز کنند و به یگانه گی برسند! نه جانم آنها در این صورت باید از هفت وادی بگذرند. از کوه ها، دریاها ، دشت ها، سینه های شان از عشق یگانه گی پر باشد! حال تو بگو این وکیلان عزیزی که پس از سه مبارزات انتخاباتی و چند ماه « کشتل جنگی» با نامزدان متعرض، خسته باز گشته اند و تازه لمیده اند روی کرسی های پارلمان، می خواهی برای رسیدن به یگانه گی، کوه ها ، دشت ها ، دریا ها و هفت وادی ریاضت را پشت سر بگذارند! نه آن ها در هوای کوه قاف نیستند! باز هم خانه های شان آبادان باد که با این همه خسته گی از خودگذری دارند و به خاطر مردم خویش دست کم سر در لاک اندیشه های قومی و گروهی خود فرو می برند، سیاه می اندیشند و سپید رای می دهند.

ببینید جناب رییس صاحب موقت! نماینده گان با لحن اهانت آمیزی با شما سخن گفته اند، در این تردیدی نیست؛ اما به یاد داشته باشید که از قدیم گفته اند : قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید. نخست خدا را شکرگزار باشید که زمستان است و بوتل های پر از آب در دسترس نیست ، غیر از این مگر متوجه نه شده ای که خود چی قدر آنها را اذیت کرده ای ؟ نه می بینی که چشمان وکیلان محترم چی قدر سرخ و آماس کرده است . گویی از چشمان آن ها خون می چکد. این دو هفته است که شما با جنجال های انتخاباتی خویش آنها را بیدار خوابی داده اید و نه می گذارید که آن ها پلک روی پلک بگذارند. این دیگر انصاف نیست که مهمانان مردم را نه می گذارید تا در مهمانه خانه ی به خر و پوف قانون مدارانه ی خویش بپردازند! این کار شما برخلاف اصول وظایف داخلی خواب آلوده گان دموکرات پارلمان است! پس آنها حق دارند که شما را به نقض اصول وظایف داخلی چارلمان متهم می کنند!!!

وقتی انتخابات درون پارلمانی در نخستین گام ها، پایش به سنگ بن بست خورد و رو به سینه به زمین افتاد و اما دوباره با دلاوری و بینی خون سار از جای بر خاست وتا می خواست گام دیگری بردارد که کسی از درون یا بیرون پایی، پیش پیاش نهاد که این بار نیز چنان قهرمان زورمند ولی بی تجربه یی با شدت بیشتری به زمین خورد که صدای فرو افتادنش را همه ی مردم افغانستان شنیدند. از همان نخستین گامها و نخستین افتادن ها این نگرانی وجود داشت، که قهرمان قانون پرداز ما چنان مرغان باران زده یی سر و منقار خونین خود را در زیر بال تعصبات و منافع گروهی خود فرو خواهد برد که به گفته ی شما چنین شده است.

من نه می دانم که در آن اصولنامه ی شما در باره ی استعفای رییس موقت چی گفته شده است؛ اما این قدر است که شما بزرگترین دلیل استعفای خویش را موجودیت گروهبندی های قومی و زبانی در پارلمان دانستید که چنین وضعی نه می گذارد تا شما گامی به پیش بر دارید. تعجب آور این است که از آن همه نماینده گان کهنه کار و تازه دم، کسی در زمینه اعتراضی نه کرد و مانشنیدیم که کسی گفته باشد که جناب رییس! این خانه ی مردم افغانستان است، جدایی انداختن در خانه ی مشترک مردم رسم جوانمردی نیست؛ تنها چند تنی برخاستند و شما را دوباره به آن امانت چند روزه بر گشتاندند. ما دلیل استعفای شما را فهمیدیم ؛ اما دلیل بر گشت شما به کرسی را نه دانستیم. تنها دیدیم که یکی دو تن با شما سر گوشی های معنی داری دارند!!!

باری مقاله یی خواندم از یکی از نویسنده گان با حوصله که همه نوشته اش بر این محور می چرخید که شمس تبریزی در آن خانه ی خلوت برای مولانا جلال الدین محمد بلخی چی گفت؛ که او یک باره ترک قیل و قال مدرسه کرد و به وجد و سماع پرداخت! کس چی می داند که در آینده چند تحلیلگر سیاسی آن چنانی روزگار در این یا آن میز گرد تلویزیونی به بحث نه پردازند که در آن سر گوشی های کوتاه چی سخنانی رد و بدل شدند که مولانای پارلمان ما، بدون مقاومت دوباره بر گشت و بر جایگاه نشست و قیل و قال انتخاب رییس دایمی را از سر گرفت.

من نه می دانم مگر استعفا دادن از مقام ریاست موقت پارلمان را می شود همین گونه به ساده گی با چند سر گوشی حل کرد؟ به گمان من این موضوع می توانست دستور کار جلسه ی آن روز پارلمان را تشکیل دهد! آیا در اصولنامه داخلی پارلمان گفته شده است که اگر رییس موقت به سبب ایجاد شگاف های گروهی و قومی در پارلمان از عهده ی خود استعفا می دهد، در آن صورت می تواند با یک سر گوشی دوباره به جایگاه برگردد! اگر در اصولنامه تغیراتی پدید آورید این مساله را نیز در نظر داشته باشید، چون از قدیم گفته اند: تا همین مکتب است و این ملا، حال طفلان خراب می بینم. من می ترسم که اگر سال آینده شما موفق شدید تا رییس دایمی پارلمان را انتخابت کنید، کسی سنگ دیگری پیش پای شما نیندازد که آقای رییس موقت شما که استعفا داده بودید ، پس انتخاب رییس دایمی به وسیله ی یک رییس موقت مستعفی نه می تواند قانونی باشد!!!

سخن دیگر این که اگر آن سر گوشی ها این همه سحر و جادو دارد، چی نیاز به این همه جار و جنجال، بگذارید یک چند سر گوشی درون پارلمانی، بیرون پارلمان، درون کشوری و بیرون کشوری صورت گیرد تا نه تنها شما از عذاب انتخاب رییس دایمی پارلمان نجات یابید؛ بلکه من نیز از عذاب نشستن در پای تلویزیون رهایی یابم.

می دانی جناب رییس شما نماینده گان را بیدار خوابی می دهید و رییس دایمی را به زودی انتخاب نه می کنید، در حالی که« دادگاه اختصاصی» روز تا روز صدایش بلند تر می شود و تیر های زیادی جهت پرتاب به سوی شما فراهم کرده است. نه می ترسید که اگر این تیر ها از دیوار مصونیت شما بگذرد و بعد روی سینه یی گل بکارد، دیگر آن وقت کار از کار گذشته است. همین دیروز شش تن از صرافان کابل فدای سبیل مبارک و یا هم کاکل تابدار وکیلان گردیدند. باور کنید و قتی این حکم را شنیدم همان قصه ی « شهر خربوزه » یادم آمد. گفتم چی قدر بدبختیم که پس از پنج هزار سال که این همه تاریخ و جغرافیا را به کاسه ی سر آب داده ایم تازه خرد ما برابر شده است با خرد شهر خربوزه. متقلب در پارلمان و صراف در زندان . رشوت ستان در هندوستان و تو از دست گروهبازی های پارلمان در فغان و نامزدان ناراضی هم در کوهستان، مگر این شهر خربوزه نیست!

من نه می دانم اگر زود تر از جای نه جنبید، و چوب و چماق قانون و تفسیر قانون را به دست نه گیرید و به جنگ آن رستم زاولی نه روید، بدانید که آن دادگاه، دمار از روزگار شما خواهد کشید. چی معلوم شاید در یک خربوزه شیرینک زدن دیده شود که چند وکیل پارلمان در زندان با صرافان شطرنج می زنند.

شما که نماینده گان مردم هستید! آیا گاهی از مردم نه شنیده اید که می گویند انسان را مار از یک سوراخ تنها یک باز می گزد! تا جایی که دیده می شود تا کنون « مار رای سپید» شما را از یک سوراخ دوبار گزیده اند. امروز نیز دست در همین سوراخ کرده اید. سومین نیش زدنهای این مار بر شما مبارک باد! اگر از من می شنوید زنهار دست در سوراخ سیاست های قومی و گروهی فرو نه کنید که مار همچنان در اشتهای نیش زدن به دستان نرم شماست.

نگرانی این جاست که چشمان قانونمدار شما، راه دیگری را نه می تواند ببیند، و یا این که در پیش چشمان شما راهدار تنها همین راه را باز گذاشته است . من می دانم شما باز هم در همین راه می روید و دست در همین سوراخ می کنید باز هم نیش سوزنی مار و دستان نرم شما! دل من به دستان پاک شما می سوزد . بعضی از این دستان آن قدر پاک اند که هیچگاهی تقلبی را لمس نه کرده و نه می تواند حس کند که تقلب درشت است یا نرم. ما مردم ناسپاسی هستیم . سزاوار این است که چنین دستانی را باید با تیغ اخلاص و محبت برید، مومیایی کرد و در موزیم صداقت جهانی تاریخ ، در غرفه ی افتخارات افغانستان نگهداشت تا آینده گان بدانند که صداقت پیشه گان افغانستان چی گونه دستان مبارکی داشته اند! من باور دارم که روزانه هزاران انسان از سراسر جهان به تماشای چنین دستانی خواهند آمد؛ اما اجازه بدهید تا آن غرقه از پولاد خالص « دادگاه اختصاصی» ساخته شود، تا نه کند که این دستان مبارک شما سبز شود و فزونی گیرد که در این صورت بازمانده گان کمیسیون مستقل انتخابات و کمیسیون سمع شکایات انتخاباتی هر گز نه خواهند توانست تا رای پاک را از ناپاک جدا سازند و در آن صورت متقلبان در پارلمانهای آینده ی ما نیز راه خواهند یافت و دستان مومیایی شده ی شما در موزیم تاریخ پنج هزار ساله ی کشور! بوی خواهد گرفت . ما از همین حالا می ترسیم که نه کند که در میان بازدید کننده گان غرفه ی افتخارات افغانستان در موزیم صداقت جهانی تاریخ، احمقی پیدا شود  و چند بار آن هوای آلوده را بلند بلند در سینه فرو برد و بعد پیشانی ترش کند و بگوید که این بوی تقلب از کجا می آید بوی! بوی! بوی تقلب، این بوی از کجا می آید و خدا نا خواسته سر پر غرور فرزندان مان نیز روی سینه  فرو افتد و چشمان شان بر زمین خجالت دوخته شود!!!
دلو 1389