رسیدن:  31.03.2011 ؛ نشر : 03.04.2011 

رزاق مأمون

نگاه مخفی

 

جلد دوم روزنوشت های سیاسی

 

بخش دوم

 

دوم عقرب- 1389

بامداد ساعت هشت

هوا صاف وسرد است. چیزی درسینه ام می جوشد وناراحتم می کند. احساس می کنم زمان را با سرعت از دست می دهم. "هرچه را می نگرم، می گذرد." به چیزی دلبستگی ندارم. زنجیرۀ یک نواخت زندگی درازتر وفریبنده ترمی شود. دلم می خواهد همه چیز تا وسرشود. مسلماً اگرخودم قادرباشم، همه آن چه را که درپیرامونم می بینم، قهراً دو باره سازی می کنم. اما درین امرتدبیری باید. سخن دکترنجیب به یادم می آید که گفته بود: برای انجام کار، قلب گرم، مغزسرد ودست پاک لازم است. درین شهرخفه می شوم. هیچ قاعده وقانونی که ازیک محیط مسئولانه خبربدهد به چشم نمی خورد. به آرامش روستا ومحیط بی دغدغه احتیاجم. حالا نوشته ای را به مطالعۀ تان می گذارم که تصویری از کابل امروزاست. این متن راچندی پیش تهیه کرده بودم.

فریاد آهن:

به راستی ماشهرنشینان چه گم کرده ایم که دست مان این چنین از سخاوت های طبیعت کوتاه شده است؟ شاید نیاز، جاذبۀ شهرنشینی، وابستگی به پول ونان وکار درشهر... آری! همه این شاید ها با "باید" های زندگی ما گره خورده اند.  مگرشنیدن هیاهوی موزون باد و زمزمه دریا که برزلفان آویختۀ درخت های سرو وچنار های سپیدمی آمیزند و تماشای گلبرگ ها وساقه ها که از باد بی پیرایه به عشوه گری می افتند، کرشمه ای ازعالمی دیگراست.

همین یک هفته پیش بود که خاطره ای را از دره جادویی پنجشیر با خود آوردم. سایه های لغزان وپیچان درخت ها و بیدهای کنارساحل در زیرنور حزن آلوده خورشید درحال غروب روی زمین، صحنه های رقص ملایم دلدادگان را تمثیل می کردند. سفره ای برای مان پهن شده بود با بچه ماهی های تازه بریان، ماست قاطی شده با ریزه های نان جواری( ذرت) آچارمحلی وسیب های زرد شفاف. دوست نکته سنجی که مدتی است رحل اقامت در روستا افگنده، بیخ گوشم گفت:

بخورید... اهالی شهر شلوغ ... که تا دقایقی بعد دوباره به شهر شلوغ بر می گردید! گفتم: مگر ما اهالی شهرشلوغیم؟

گفت: البته! شهرشما سکوت خودش را گم کرده. ازسکون رازآمیز بامدادان و بعد ازظهرهایش دیگرخبری نیست…من چرا سه سال است فراری شهرشلوغ هستم؟

 همین حالا که از بازارخرید مکروریون، خسته واذیت شده به خانه آمدم، به راحتی نتیجه گرفته ام که چه راست می گفت آن دوست روستا نشین من!

ته مانده صداهای های آزاردهنده موترهای پلیس، ارتش، امبولانس ها و گشتی های تا دندان مسلح واحد های ناتو، که بیشتر از سر تفنن وهیجان بیهوده بوق وهارن می زنند، هنوز درگوش هایم ترسب کرده اند. برخی موترهای باربری تا سرحد انفجار بوق می زنند. اما همه شان دربرابر صدای شبیه کفتاران درتاریکی که از دهانۀ گشتی های پلیس وتعقیبی های مقامات عالیه بیرون می پرد، چیزی کم می آورند. همه این ماجرا ها دروسط رفت وآمدمردم اتفاق می افتند؛ نزدیک پنجره بیمارستان های "اندراگاندی"، " ابن سینا" ،"میوند" ، خانه های رهایشی و مراکز آموزشی که از بخت وارونه شهروندان، همه درمسیر جاده های شلوغ بنا شده اند.

عابرکنارجاده، بی زحمت نتیجه می گیرد که همه عادت کرده اند بوق بزنند، دادوفریاد راه بیاندازند، شلوغی کنند، پاره آهنی را برزمین بکوبند و آخرسرهیچ چیزی دست شان نیامد، راحت وقشنگ، قوطی خالی آب معدنی را مثل توپی ازین سو به آن سو شوت کنند.

دلم می گیرد وقتی خودم را برای تحمل این مظاهر تأسف بار در شخصیت کابلی ها محکوم احساس می کنم. همه ازپیروجوان تا کودکان ونوزادان میراث دار فجایع دوره های جنگ وجدایی ورونق بازارتابوت سازی اند. درین سه دهه دست خشونت وناملایمت ایام، همه چیزها را ازجایشان بی جا کرده است.

.کابل دیروز که این چنین انباشته ازآشوب صوتی نبود

کابل سال های چهل وپنجاه را کم وبیش به یاددارم. جاده ها باریک با موترهای کم؛ اما خلوت. بوق ترساننده موتر ها مورو ملخ را از سوراخ های شان بیرون نمی کرد. خرده حساب وکتاب وجود داشت. جماعت آن زمان ازچهار صدهزارنفربیشترنبود. نظم و نسقی برزندگی مسلط بود. به قول برخی کارآگاهان امروزی "نظام" متلاشی نشده بود. حالا به گفته مسئولان امور، جمیعت کابل به مرزپنج شش میلیون نفرتقرب کرده اما جغرافیای شهری اش از میزان قبلی هم کمترشده است. درآشوب های زنجیره ای سال های 1371-1375 بخش اعظم رهایش گاه های شخصی ودولتی درکابل متروک وویرانه گشته اند. جماعت میلیونی که درهشت سال اخیر به سوی کابل روی آورده اند، بیشرینه درساختمان های محقرمعروف به "زورآباد" ها جایگیراند وکتله های دیگری هم درراه اند که با روستا وداع کنندوبریزند به کابل، یگانه شهری که شاید درکره ارض درنداشتن شبکه فاضلاب شهری نمونه بی مثال است. با توجه به این که جاده های پایتخت اصولاً برای تردد حدود چهل هزار موتر ( خودرو) پیش بینی شده بود، حالا حدود چهارصد هزار موترهای خوردبزرگ را درین ظرف بریزید وغیابت نظم وقانون را هم به آن اضافه کنید؛ آن گاه به راحتی تصور خواهیدکرد که آلودگی ومزاحمت صوتی درپایتخت شلوغ ما از تعیین درصدی معین چقدر فراتر رفته است.

شهرنشینی نسبتاً مشهود از نخستین دهه 1300 آرام آرام درکابل پا گرفت. جاده ها وشهرک های کوچکی ازسوی خانواده های اعیان وابسته به حکومت ها و دسته ای از زمین داران وبازرگانان بنا شده بود. محل تجمع شهروندان در"شهرکهنه"، "کوچه اندرابی" و ناحیه "ده افغانان" درمرکز امروز شهر بود که همه از گل وخاک درست شده بودند. سامانه جدید شهرنشینی دراطراف کاخ ریاست جمهوری کنونی، خلاصه شده و مناطق" وزیراکبرخان" و" شهرنو" کنونی درنظر آنانی که  به نحوی آیینه دارخرده ذوق شهرنشینی بودند، چندان دلچسب نبود. شهربه یک روستای بریده از صدا وسرعت می مانست که حتی ساکنانش حاضرنبودند زمین هایی را که از سوی دولت در وزیراکبرخان وشهرنو برای مأموران ومسئولان حکومت "توزیع" می شد، تحویل بگیرند!

اما حالا خلوت رؤیایی کابل فسانه شده است. زندگی چنان سرعتی دارد که شهروندان دربعضی اوقات دست به گوش های شان می گیرند و می گذرند. درمواردی دیگر، آدم می فهمد که اینان مصیبت آلودگی محیطی وصوتی را فراموش کرده اند. کارکنان "انجمن مدنی وحقوقی برای افغانستان" که درین زمینه پژوهش هایی را انجام داده اند، گفتند که بیماری های برخاسته ازتراکم اصوات مخرش وآزارنده، اکثراهالی پایتخت را با ناراحتی های ذهنی روبه رو کرده است.  هرازچندگاه پلیس رهنمایی( ترافیک)، اداره حفاظت ازمحیط زیست وشماری دیگرصدایی بلند می کنند؛ اما هیچ یکی زبان یکدیگررا نمی دانند. درتماس تلفنی با یکی ازمسئولان شهرداری، چیزی شنیدم که تعجب زده شدم. ایشان به من گفت:

درشهرداری کابل، اصولاً اداره ای فعال برای مبارزه با آلوده گی وجود ندارد.

گفتم: من مایلم با اداره مبارزه با آلودگی صوتی صحبت کنم.

وی خونسردانه ازخود من سوال کرد: آلودگی صوتی؟ باراول است که این کلمه را می شنوم!

دریک سال اخیر "ریاست حفاظت ازمحیط زیست" درهمسویی با چندنهاد ناظرهشدار داده اند که اگرفکربکری برای نجات محیط زندگی درکابل صورت داده نشود، افسردگی وبیماری جماعت شهررا تهدید به مرگ تدریجی خواهدکرد.

کابل از منظرتاریخی درمیان شهرهای منطقه، به داشتن "باغ ها" و"کاخ ها" شهرت یافته درواقع به پس کوچه فرورفته درسکون شباهت داشته است. این همان شهریست که ظهیرالدین محمدبابر، شاه گورگانی، دل اززیبایی های سحرآمیز شهرهای هندوستان برمی گرفت تا درپایتخت تابستانی اش – کابل- بیارامد. هم او بود که به اخلافش وصیت کرد که پیکره اش را در دامنه ای کوه آسمایی کابل کنار "قصرملکه" که خود بنا نهاده بود، زیرخاک کنند. شاید بابرشاه هرگزتصورنمی کرد که کابل روزی به شهرشلوغ انباشته ازصداهای ناهنجاربدل شود؛ آن هم درحدی که موترباربری خیلی راحت بیخ گوش کودکان وزنان وسالمندان بوق بزند تا مغزهای شان را متلاشی کند؛ حتی سگ های ولگرد، چنان شوکه شوندکه به سوی پس کوچه های شهر پناه ببرند؛ چیزی که من بارهاشاهدش بوده ام.

نهاد های ناظرچه راهی را پیشنهاد می کنند؟

بازگشت انضباط، قانون واصل رعایت.  هنوز رؤیا های مان زنده اند.

دم مزن تا بشنوی زآن آفتاب                      آنچ نآمد درکتاب و درخطاب

 

شام دوم عقرب- 1389

جاسوس ایرانی نامزد وکالت درسرپل

افغانستان ازنظرکشورهای همسایه یک سرای بی دروپیکرتلقی می شود. درولایت سرپل یک جاسوس ایرانی به نام سیدهاشم سیدجوادی که درکتاب ( ردپای فرعون) برپایۀ اسناد ومدارک تبعۀ ایرانی وجاسوس کارکشتۀ آن کشور به ثبوت رسیده بود، ناگهان درمیدان مبارزات انتخاباتی برای ولسی جرگه ظاهرشده بود! این جرأت وبی باکی را درتاریخ هم ندیده ام. اما با نشرکتاب رد پای فرعون هویت فرد موصوف تثبیت و ارسوی امنیت ملی تحت تعقیب قرارگرفت. گزارش تازه حاکی است که وی بالاخره دو باره به ایران فرارکرده است. سیدهاشم سیدجوادی دوهفته بعد ازچاپ کتاب از طریق یک افغان با من درتماس شدوگفت که می خواهد بامن صحبت کند. من موافقت کردم اما شرط گذاشتم که حاضرم وی را درسفارت ایران ویا کمیته امداد امام خمینی درکابل ملاقات کنم نه درجای دیگر. همین بود که موصوف دود شد وتا امروز ازوی خبری نشد. شبکه ملی دی ایکس خبر داد که مقامات ایرانی سرانجام تصمیم به خروج وی ازکابل گرفتند. اگروی درین جا دستگیر ومورد بازجویی قرارمی گرفت، حادثۀ بزرگی درعرصۀ امنیتی اتفاق می افتاد؛ اما مرغ از قفس پرید.

ساعت هشت

خبرمی رسدکه هرج ومرج گیچ کننده ای درکمیسیون سمع شکایات انتخاباتی حکفرماست ودسته های رسمی وغیررسمی زیادی سرگرم مبادلۀ پول وحذف رقبای خویش از طریق رسمی ومالی هستند. شنیدن حکایات باورنکردنی دربارۀ انحاء تقلب آشکار و شکارآراء به وسیلۀ دسته جات مختلف نشان می دهد که چنین نمونه ای حتی درتاریخ بشردیده نشده است. کارزاربی باکانۀ تقلب بدون نگرانی ازعواقب آن شب و روزادامه داشته است. تقلب کاران نمی دانند که جامعۀ جهانی وآنانی که آراء شان دزدیده شده، هرگزراضی نخواهند شد تا این روند به نفع گروه های فشارپایان یابد. گفته می شود که سیستم کمپیوتری جابه شده درکمیسیون انتخابات وکمیسیون سمع شکایات همه اش لحظه به لحظه از سوی نهاد های استخباراتی خارجی تحت نظارت قراردارد. من احتمال می دهم که بحران جدیدی درراه است.

ساعت یازده شب

اخبارمؤثق حاکی است که چندی پیش گلبدین حکمتیار یک رشته رایزنی ها را به راه انداخته بود تا شرایط بازگشت به پروسۀ سیاسی جاری را مطالعه کرده ودرزمینۀ مشارکت خود درحکومت تصمیم بگیرد. خبرمی افزاید که هواداران وتحلیل گرانی که او با آنان درتماس بود برایش مشوره داده اند با توجه به شرط وشروط وتوقعات بلندی که وی معمولاً مطرح می کند، جای مناسبی برای وی درعرصۀ سیاسی افغانستان وجود ندارد. یک منبع مطلع گفت که مشاوران به وی گفته اند که وی دربهترین حالت جایگاه بهتری از استاد سیاف درحکومت ودولت نخواهدداشت وبهتر درموضع مخالف باقی بماند وهوس قدرت را از سربیرون کند.

 

بامداد چهارم عقرب- 1389

حمله وعقب ونشینی

قرارگزارش، رئیس جمهور کرزی که ازدوماه به این سو، موضوع الغای کمپنی های امنیتی خصوصی را با آب وتاب رسانه ای مطرح کرده وظاهراً هیچ مدارا ومماشاتی را درین زمینه به رسمیت نمی شناخت، مثل همیشه بعد ازنشست با مسئولان ناتووامریکا درکابل، طناب کشیده را شل کرد وقراراست کار"انحلال" کمپنی های امنیتی خارجی تا دو ماه دیگر تمدید شود! من فکرمی کنم که ادامۀ فعالیت"بعضی" کمپنی های خارجی را مشروع دانسته شده است.

روزنامۀ دولتی "انیس" روزگذشته درهمین ارتباط نوشته بود که فرمان 62 رئیس جمهوردرمورد انحلال کمپنی های امنیتی وخروج تشکیلات امنیت خصوصی خارجی ها آن چنان قطعی است که گویا "درسنگ حک شده است." این درحالی است که برخی افراد بی خبرازدنیا وجهال سیاسی وقومی، رئیس جمهور را  را ترغیب می کردند که دربرابرموج خواسته های جامعه جهانی بیایستد. جاسوسان ایران وپاکستان نیزوی را تشویق می کنند که علیه "مداخلات" امریکا وناتو پا استوارنگهدارد. فایده این غلط فهمی ضعف سیاسی است که توجه امریکا را روزتا روز(دوباره) به سوی پاکستان معطوف می سازد. ایران که هماره زیردیگ بحران وکشمکش نظامی وسیاسی درکشورما آتش می افروزد، تلاش دارند که از رئیس جمهورتصویری به اصطلاح ملی وغرورآفرین بدهند وبدین وسیله او را دربرابر مصالح علیای افغانستان به نفع خویش استعمال کنند. من واقعاً ازدپلوماسی بی رمق وراه گم کردۀ حکومت کنونی نگران هستم.

تبصره: بعد ازاعلام پول گیری داؤد زی، رئیس جمهورکرزی که تا حدی دررابطه به مسأله اغماض فعالیت بعضی کمپنی های خارجی روش نرمتری اتخاذ کرده بود، دوباره برخواسته های تغییر ناپذیر قبلیش پافشاری دارد.

جاسوسی عمرداؤدزی

ضربه ای جبران ناپذیر به آبروی حکومت

نیویورک تایمزدرمورد رابطه عمرداؤد زی رئیس دفتررئیس جمهورکرزی با شبکه های استخباراتی ایران مطلب مشخصی را انتشار داد که هرچند دررسانه ها همهمه انداخت اما درنفس خود یک مسأله کهنه است. طرح مسأله مخفی وکهنه درمجمع رسانه ها وافکارعمومی، نه تنها کهنه نیست بل هیجان انگیز، عبرت آور وخیلی خجالت آوراست. عمرداؤد زی بدین وسیله به مرزسقوط ازحیث اعتبار ملی وسیاسی رسید وکارش تمام شد. درخبرنیویورک تایمز روایت شده است که هنگام سفرکرزی به ایران درسال گذشته، دکترفداحسین مالکی سفیرکنونی ایران درکابل یک بکس پراز اسکناس های یورو را برای آقای داؤد زی داده و او نیزبکس پول را با خود به خانه آورده است. ادعا شده است که با پول های اهدایی ایران به حکومت کابل، تیم حاکم فرصت یافته است که درعرصۀ خریداری وکلای مجلس وپیشبرد اهداف تعیین شده (ممثل اهداف تیم حاکم وایران) فعالیت هایی را انجام دهد. البته هزینه های زیادی درزمینه های مختلف ازسوی شبکه های استخباراتی ایران درافغانستان دراستقامت های مختلف به مصرف می رسد؛ اما مثل این است که تخریب سبوتاژ ایرانی ها حالا ازسوی نهادهای اطلاعاتی غربی ردگیری وافشا می شود. بعد ازانتشارکتاب من( رد پای فرعون) درماه گذشته، این دومین ضربه ای جبران ناپذیرمتوجه نهاد های اطلاعاتی ایران درافغانستان می شود.

روزنامه امریکایی صریحاً نگاشته است که داؤد زی اطلاعات واسرارحکومت افغانستان را دراختیارایرانی ها قرارداده ودربدل آن پول می گیرد. درخبراین طوروانمود می شود که حکومت وشخص کرزی ازین جریان مطلع است. این نکته ای بسیارحساس وخطرناک است که می تواند سرنوشت حکومت را وارونه کند.

ساعت سه شب

این چه گونه کمک مالی ایران است که دریک خریطه به دست داود زی داده می شود؟

بامداد پنج عقرب- 1389

تازه ترین اشتباه جبران ناپذیرکرزی

سفارت ایران درقبال گزارش نیویورک تایمزواکنش نشان داد وآن را کاردشمنان دوستی ایران وافغانستان دانست. اما واقعیت این است که ایران ضربۀ سختی را متحمل شده است. کسانی که درسالون هواپیما شاهد سپردن محموله پول یورو به وسیلۀ سفیرایران به عمرداؤدزی بوده اند، همه اش حاضروناظراند وهمان ها گزارش را به نیویورک تایمز ومنابع اطلاعاتی امریکا داده اند. بی جهت نبود که امریکا قبلاً اعلام کرده بودکه حدود نیمی ازاطرافیان کرزی ازسی،آی،ای حقوق دریافت می دارند. آقای کرزی خلاف توقع مسأله دریافت پول نقد ازسوی ایران به ریاست جمهوری را تصدیق کرد وحتی گفت که این کار"به امرمن" صورت گرفته است. پرداخت نقدینه بدون قرارداد، آن هم به صورت مخفی ومرموزچه گونه می تواند توجیه شود؛ درحالی که سیستم بانکی درافغانستان به طورمنظم ودارای سامانۀ فعال کارمی کند! گزارش اطلاعات امریکا درین باره طی بیش ازسه سال، بارها مورد تحلیل وتدقیق قرارگرفته وبا حقایق وکشف ارتباطات زیادی، مورد تصدیق واقع شده است. کرزی هیچ راهی جزتأئید این خبر نداشت واسناد مؤثق درین رابطه وجود دارد که اطلاعات امریکا آن را دراختیارخود دارد. این مسأله ازمدت ها پیش کشف وبررسی شده بود؛ اما زمان استفادۀ چنین حربه ازنظرامریکایی ها بسیارحساس بود وبه همین سبب، ازین کشف اطلاعاتی درهمین مقطع استفاده به عمل آمد. استفادۀ تبلیغاتی کوبنده از پروندۀ داؤد زی زمانی عملی شد که رئیس جمهور برخواستۀ خویش برای ختم فعالیت کمپنی های امنیتی خارجی ( که بدون با مشوره وتشویق ایران انجام می گیرد.) اصرار ورزید وخواهش امریکا را نادیده گرفت.هرچند رئیس جمهورچاره ای جز رو به روشدن به واقعیت اعتراف تلخ نداشت؛ باید قید شود که این اعتراف به همان اندازه ای که ایران درنتیجه این ماجرا آسیب دیده، حکومت وتیم حاکم درارگ نیزصدمه خواهد دید. حالا رویارویی وارد مرحلۀ عریان تری شده است که حتی با تشریفات دپلوماتیک نمی شود، قضیه را به خط اولی اش برگرداند. این بحران درعین حال، با مجموعۀ ای از تحرکات ضد ایرانی درمنطقه همزمان شده است. ایرانی به  عقب نشینی های ناگهانی ( درصورت تأمین منافع شان) عادت دارند، درصورت گسترش دامنۀ تنش بین امریکا وکابل واحتمال بروز خطرهای جدی تر، ازخیرحمایت از کرزی خواهند گذشت و به طورمخفی با امریکا معامله خواهند کرد؛ درست مثل قضیۀ معامله برسراستاد عبدالعلی مزاری درسال 1375 خورشیدی.

ششم عقرب

ایران درتلۀ دپلوماسی

سفارت ایران درکابل، خبرتحویل دهی بستۀ مخفی صدهاهزار یورو به عمرداؤد زی را به تبعیت ازسرشت آهنین نظام جمهوری اسلامی رد کرد و آن را مضحک خواند؛ مگررئیس جمهورکرزی برای آن که خودش ازیک بحران بحث برانگیزجان به سلامت ببرد، بدون سنجش دقیق، باراصلی مسئولیت را بردوش گرفت وبدین ترتیب، طناب را که از سوی نیویورک تایمز به سویش پرتاب شده بود، ابتداء بردست وپای خود وحکومتش پیچید وسپس دنبالۀ طناب را برگردن متحدان ایرانی هم پیچید. این چیزی بودکه مقامات استخباراتی ایران انتظار نداشتند که حادثه به این شکلی اتفاق بیافتد. لاجرم ( چون قضیه ازخفا برون شد) وزارت خارجۀ ایران نفس مسأله یعنی دادن پول به داود زی را تصدیق کرد که با واکنش های مجلس نمایندگان آن کشور رو به روشد. اشتباهی را که رئیس جمهورکرزی مرتکب شد، متحدان ایرانی ایشان نیزبا دل ناخواسته متحمل شدند. تحویل پول دربسته های سری ازهرمنظری که به آن نگاه شود، چهرۀ اهداف استخباراتی مشترک میان حکومت افغانستان وایران را برملا می کند. تأثیراین مسأله درافغانستان بسیارعمیق وتأسف بار است که درتاریخ کشوربی سابقه بوده است.

تاکنون نه ایران ونه حکومت کابل به این پرسش ها پاسخ مقنع به مردم نداده اند:

یک: هدف ازپول دهی مخفیانه که حتی پارلمان وکابینۀ کشورحکومت ازآن مطلع نبوده اند، چه بوده است؟

دو: افغانستان وایران دارای سامانه های منظم بانکی اند. چرا این پول ها ازطریق بانک به طوررسمی داده نشده است؟

سه: تحویل هزینه های نقدی معمولاً دارای اهداف مشخص واعلام شده هستند. اما هدف مشخص این معامله توضیح نشده ومضافاً هیچ گاه درگذشته ازطریق رسانه ها اعلام نشده بود.

چهار: پول دهی درچهارچوب یک قراررسمی وپذیرفته شده دوجانب صورت می گیرد وبه حیث هزینۀ پروژه های معین مطابق به زمان ومکان مشخص به مصرف می رسد. اما هیچ اطلاعی درین مسایل از قبل وجود نداشته است.

پنج: چرا ایرانی ها ابتداء ازماجرا ابرازبی خبری کردند وسپس علی العجاله آن را پذیرفتند ودرضمن مجلس نمایندگان آن کشورنیز ازین تحرکات غیرقانونی مالی نا آگاه بوده است.

شش: آیا حکومت می تواند ازمصرف این همه پول ها به مردم وضاحت بدهد؟

هفت: درکجای دنیا دیده شده است که رئیس جمهوریک کشور درمیان بکس یا خریطه ازکشوردیگری پول بیاورد و صرف زمانی مجبور شود دربارۀ آن دست به توجیهات نادرست بزند که نخست خبرآن درسطح رسانه های دنیا منتشرشود؟

هشت: واکنش های متناقض ایرانی ها معنایش این نیست که چنین پول ها ازحساب مصارف جاسوسی آن کشور داده شده که مجریان چنین کارها، اصلاً به هیچ کس یا نهادی درآن کشورجوابگو نیستند؟ آیا استفاده ازپول های مردم ایران مصداق گفته های رهبران ایران نیست که می خواهند جنگ را درخارج ازمرزهای خویش نگهدارند؟

ساعت ده

آموزش من درعرصۀ موسیقی ازچند روز به این سو شروع شده است. شهاب مسکین مل ( دوست عزیزمن، جوان مؤدب وریاضت پیشه) زحمت آموزش ابتدایی مرا برعهده گرفته است. حس می کنم که ذاتاً درون آرمونیزه دارم اما آموختن مبادی موسیقی به گرامرانگلیسی بی شباهت نیست یعنی این که فشار ذهنی وکار مستمر می خواهد. خانم شمیم می گویدکه آدم بی حوصله مشکل است که درموسیقی اقبال خوبی داشته باشد. یعنی این که ( به اشارۀ او) من شخص بی حوصله هستم. این تا حدی درست است اما تجربۀ خودم نشان می دهد به چیزی که روحاً کشانیده شوم، به طورحیرت آوری می چسبم.

 

هفتم عقرب- 1389

پارلمان جدید به تعویق افتاد

گزارش رسیده که کشمکش میان نمایندگان جامعه جهانی وحکومت برسراین که چه کسانی به پارلمان راه یابند، بالا گرفته و عملاً به یک بحران فراگیرمخفی مبدل شده است. دولت پیوسته سعی دارد که هواداران خود را درپارلمان آینده وارد کند. تمام جناح های"تنظیمی" درهمکاری با ایران درین فعالیت ها سهیم هستند. وضع نشانگرآن است که زورآزمایی بی وقفه ودشوار بین حکومت کابل، ایران وپاکستان از یک سو و کشورهای غربی وامریکا از سوی دیگر، عملاً وعلناً به جنگ کشورهای منطقه با کشورهای غربی مبدل شده است.

 گزارش های سری حاکی اند که افراد نخبۀ تیم حاکم در دولت وخارج دولت  ازجمله ضرارمقبل، عمرداؤد زی، محمودکرزی، صادق مدبرودکترفاروق وردک دررأس گروهی قراردارند که پروژۀ نفوذ دادن افراد وفادار به تیم کرزی درولسی جرگۀ دوم را رهبری می کنند. درین کارزاراز اول کار، میلیون ها دالربه مصرف رسیده است. نهادهای نظارت جامعۀ جهانی کلیه جزئیات عملیات تقلب ازسوی دسته های مختلف را دراختیارخود دارند وفشارهای شان تازمان عقب نشینی حکومت ادامه می یابد. ازسوی دیگردرین روزها آب وهوای سیاست وحکومت داری درکشوربیش ازهرزمان دیگرمختل شده واین طور برداشت شده می تواند که زمینه سازی برای تغییرات دراماتیک آماده شده است.

 

 

 

 

شام

اضطراب درارگ حاکم شده است.

جامعۀ جهانی قطعاً مصمم به نظرمی رسد تا یک پارلمان مستقل ازحکومت درافغانستان روی کارآید. تصوربرین است که درصورت تحقق این هدف، جامعه جهانی عندالفرصت بتواند رئیس جمهور کرزی را با استناد به ماده مصرح درقانون اساسی به استیضاح بکشاند. رسوایی مالی اخیر درمورد پرداخت وجوه مالی ایران به رئیس دفتررئیس جمهور وقبول مسئولیت آن ازسوی رئیس جمهور به رویارویی وبی اعتمادی میان امریکا وکابل بیش از پیش دامن زده است. اگرمسأله پول گیری غیرقانونی ومخفی از یک کشور دشمن، به حیث خیانت ملی ( متکی به مفاد مندرج درقانون اساسی)مورد بحث واقع شود، پارلمان می تواند رئیس جمهور را به استیضاح بکشاند.  بعد ازافشای رسانه ای مبادلۀ پول واطلاعات میان دفتررئیس جمهورو مقامات ایرانی، حساسیت ها بالا گرفته و ضرورت یک تغییر اساسی درحکومت تقویت شده است. اکنون داشتن دست بالا درپارلمان به یک امر حیاتی برای امریکا و حکومت بدل شده است. آقای کرزی ازنفوذ امریکا و غرب درپارلمان 249 نفری کشور ترس دارد. همچنان امریکا وغرب ازنفوذ ایران برای گسترش شگاف میان کرزی وامریکا نگران است. برخی گزارش های تصدیق ناشده حاکی اند که امریکا دو جایگزین احتمالی یعنی سروراحمدزی و پیرسیداحمد گیلانی را به عنوان رؤسای مؤقت ریاست جمهوری که راه شان را از طریق کسب حمایت پارلمان به سوی قدرت بازکنند، درنظرگرفته است.

 

آموزش موسیقی را شروع کرده ام

ساعت دوازدۀ شب

ازیک هفته به این سو فراگیری آرمونیه را شروع کرده ام. این رؤیای دیرینۀ من بوده وحالا احساس می کنم که فرصت این کار برایم فراهم شده است. با شماری ازجوانان خوش استعداد درمجالس موسیقی آشنا شدم. برخی ازین جوانان غزل های فارسی را به طوررشک انگیزی اجرا می کنند. هارون صدیقی، شهاب مسکین مل، فرید ولی وخالد خلوت استعداد های عجیبی اند که من طی سالیان اخیرشاهد بوده ام. حالامتوجه می شوم که اجرای یک آهنگ درواقع اعماریک خانه است که کمترین ناموزونی درصورت بندی آن، مأیوس کننده است. حرکت انگشتان من روی پرده ها هنوز هوشمند نشده و میان ذهن وانگشتانم رابطۀ طبیعی وهارمونیک ایجاد نشده است.

شب گذشته این آهنگ را کمی درراگ ابتدایی شروع کردم:

توباور به خدا کن

که جزعشق تو هرگز

کسی هم نفسم نیست

کسی دادرسم نیست.

موسیقی مطلق قلمرومعنا است و رازیست بس عجیب ودرک ناپذیر...

 

بامداد هشتم عقرب- 1389

بلخ، درسکوت گورستان فروخوابیده است.

بیائید برای ارزش های گمشدۀ خویش گریه کنیم.

همین حالا به عکس هایی نگاه می کنم که ازبازمانده های آثارباستانی اندوه آلود بلخ برداشته ام. خدای من...درین کشورچه گذشته است که هم من وهم تاریخ و هم دنیا ازتوضیح آن عاجزیم!

گاهوارۀ هزاران سالۀ ارزش های چندین تمدن دربلخ باستان درهم شکسته وابهت دیداری وهویتی خود را گم کرده است. زمانی درین خطه، ساختارموزائیکی تمدن بودایی، هندواروپایی، یونانی باختری واسلام، بس حیرت افزا بوده؛ اما منزلت درخشان ارزش های درهم آمیز، یکی پی دیگر، به خاک افتاده اند. اکنون پایتخت شکوهناک تمدن های کهن به خواب بی پایان فراموشی فرورفته است. وقتی به درروستای ورشکستۀ بلخ به عزلت نشسته وخالی ازهرزیبایی واقتدار وارد شدم، سخنان عطاملک جوینی درخاطره ام زنده گشت: " درقرون پیشین، بلخ دربلاد شرقی به مثابت مکه بوده است درطرف غربی." التهابی سوزناک دررگ هایم جاری شد وزیرلب گفتم: سرزمین اهورایی به چه حال افتاده است؟

باورود به روستا های پرت ومحقر در گسترۀ بلخ دیرین ایام، گشتاراندیشمندانه به دور پنجاه وهشت آبده و بناهای هنوزگریزان ازچنگال زمان، سرگیجه می آورد. مجموعۀ تمدنی این دیار، اززمان چنگیز به بعد، درچندین نوبت تجربۀ مرارت بارانقطاع هویت وتاریخ را ازسرگذرانده است اما هنوزازخاک پشته های "بالاحصارشهرسوختۀ بلخ"، گذر"سلطان العلماء"، کشتارگاه " رابعه" نازنین دخت امیرخوش نام بلخ، "مسجدنصرپارسا" آن عارف دلسوختۀ طریق نقشبندیه وده ها مکان فروخفته درخموشی سهمگین زمان بوی اصالت می تراود. گذرگاه کودکی خدای اسطوره واسرار- مولانا جلال الدین محمد- دل وجان می گدازد تا درآسمان روح غلغله دراندازد. بقایای حزن انگیز"خانقاه سلطان العلماء" گویا هنوز دست دادخواهی را به سوی آسمان بلند نگهداشته است. فی البداهه روایت استاد زرین کوب درمغزم حروفچینی می شود:

" مولانا درزمان کودکی وقتی با همسالانش برروی بام ها بازی می کرد وازروی بامی به بامی دیگرمی جهید، درپاسخ به درخواست همسالان برای همراهی درین پریدن ها، می گفت:

این کارگربه است؛ شما اگرمی توانید بربام عرش خیزبزنید؛ وخودش پس ازین سخن، برای لحظاتی ناپدید می شود وسپس بارنگ پریده نزد پدرمی آید ومی گوید که مرا جماعتی ازسبزقبایان گرداگرد جهان بگردانیدند."

درین فراموشگاه تاریخ، هنگامۀ رابعۀ سوخته جان (دخترکعب قزداری) از لونی دیگر است. "مادرشعرپارسی" ازین که خدای سرنوشت، مقام ابدیش را درحمام کوچکش- رو درروی مسجد به هم ریختۀ ابونصرپارسا آن پیرمراد پیشه، مقررداشته فروتنانه و همچنان نیازمند خوابیده است. وقتی به دورآرامگاه بانوی فرهیختۀ پارسی سرا گام می زنم، حارث- آن نماد جورنرینه برنسل مادران- با چشمان خشک وخونبار به من دهن کجی می کند. مسجد خواجه پارسا با آن برج وبازوهای خراشیده ونقوش ریخته، گویا ازپنج صد سال به این سو، ازبالا به سوی آرامگاه رابعه مات مانده است. آنسوتر، بنای دیگریست که دوتاج جانبین آن مانند دو دستان یک پیرآواره، به جهت مخالف بازشده است. گویند درین سرای کهن، کتابخانه ای بوده است؛ اما بیگانگی به حدیست که نام اصلیش را کسی نمی داند. بالاحصاربزرگ ام البلاد که خود داستانی دارد به درازای غربتش درزیرآسمان نیلگون بلخ. روایت است دژی هیولا سان، غلتیده زیربارنازایی قرون، که زمانی ازفراز برج های آن درفش ام البلاد دراهتزاز بودو دراصل به فرمان اسکندرمقدونی حدود 2300 سال پیش بنا شده بود تاب ایلغارمغل نیاورد و به زانوی ذلت درافتاده است. دوسال پیش که ازین ساحت گذشته بودم، بقایای اسکلیت مدافعان دژ خوارزمشاه را درپناه دیوارهای منهدم شدۀ این بنای عظیم دیده بودم؛ اما حالا جادۀ خام وناسازی ازین میانۀ حصار کشیده شده است واسکلیت های یادگارآن ایام با کوهانه های خاک، یکی شده اند.

دردوکیلومتری شرق شهرستان بلخ، دوری می زنم به سوی بارگاه خواجه اکاشه که دراحاطۀ درختان بلند وسایه ریز مقام گرفته است وزیارتگاه عام وخاص است. حاجت مندان از سایه روشن درخت ها به درون تاریک زیارت گم می شوند و سرتاق آرامگاه همچون کهن سالارخسته، پلک می زند و"دیگرگونه چشم اندازی می طلبد."  درمسیرجادۀ عمومی از کنار پشته خاکی انبوه وبی شکل رد می شوی تا منظرۀ دوردست "مسجد نه گنبد" نخستین نیایشگاه مسلمانان قابل رؤیت شود؛ ناگهان کسی صدا می زند که این پشته، "معبدنوبهاربلخ" بوده است که بزرگترین آتشکده زردشتیان درآن قرارداشته است. باورم نمی شود. این صحنه برای هیچ کسی جاذبه ندارد. با دست خالی ازپاسخ های بیهودۀ رهگذران بریده با تاریخ، سوی مسجد نه گنبد منزل می زنم. ستون پایه های فربه ومنقوش مسجد، از گزند زمان جان به دربرده اند. تصویربرگزیده ای ازگره گاه تمدن های به هم پیوسته درذهنم جان می گیرد. نه گنبد هنوز از روایت خویش فارغ نشده است که عقب گرد می کنم: زود ترکجا بروم؟

کسی ازقفا صدا می زند: از ابتداء درجای این مسجد معبد بودایی برپا بوده است. نیم رخ رهنمایم را می شناسم وتکان نمی خورم. مرد ادامه می دهد:

خلیفۀ دوم اسلام اولین کسی بوده که درین جا نماز گزارده است!

 

شام هشتم عقرب- 1389

زلزلۀ دیگردرروابط کابل با جامعۀ جهانی

عملیات ناگهانی نیروهای امریکایی با اشتراک شماری از نظامیان ویژۀ روسی درکوهستانات شرق افغانستان صورت گرفت که محورقدرت درکابل را تکان داد. مقامات حکومت فقط ازطریق رسانه ها ازین امرمطلع شدند. رئیس جمهورکرزی ضمن محکوم کردن این اقدام اشاره کرد که این اقدام" نقض آشکارحاکمیت افغانستان" است. نیروهای خارجی گفته اند که هجوم هوایی و تکاوری به مقصد انهدام تأسیسات تولید مواد مخدرصورت گرفته و چهارآزمایشگاه تولید هیروئین نابود شده و یک تن تریاک به بهای دوصدوپنجاه میلیون دالربه دست آمده است.

ظاهراً این نخستین بار است که نیروهای روسی ناگهان درکوهستان های افغانستان ظاهرمی شوند. عملیات مشترک امریکایی وروسی مؤید این نکته است که نزدیکی امریکا وروس درمحورافغانستان تا مرحلۀ انجام عملیات مشترک درمنطقه پیش رفته است. به نظرمن این یک تغییربسیار مهم است که می تواند موازنۀ روابط میان کابل وواشنگتن وهمچنان رابطه میان امریکا ورژیم ایران را طوردیگری رقم بزند. آقای کرزی به این دلیل ازین عملیات نیروهای خارجی انتقاد کرده است که چرا آنان قبلاً حکومت را ازبرنامۀ شان آگاه نساخته اند. من فکرمی کنم که نیروهای خارجی دررابطه به مبارزه با باند های تولید وقاچاق مواد مخدرهیچ گاه با حکومت آقای کرزی مشوره نمی کنند. آن ها ضمن اشاره به دست داشتن برخی نزدیکان کرزی وهمچنان بعضی فرمانده طرفداروی درقاچاق موادمخدر، این احتمال را ازنظردورنمی دارند که رایزنی قبل ازعملیات با حکومت افغانستان ممکن است سبب انتقال اطلاعات به سران قاچاقیان شده وکارنیروهای ویژه برای انهزام پایگاه های تولید مواد مخدربه ناکامی بیانجامد. اظهارات تند رئیس جمهورنشانۀ واضح دیگری ازتیرگی رابطه میان حکومت وجامعۀ جهانی است.

پنجشیرزیبا تر شده است

ساعت هشت شب

عصرامروز از پنجشیربرگشتم. ازشش بامداد به اتفاق حضرت وهریز روانۀ پنجشیرشدم. این وهریز استعداد گیچ کننده ای درروایت های تلخ وشیرین دارد. سال چند به حیث دپلومات سفارت افغانستان درکوریای جنوبی کار کرده و به آدم عجیبی تبدیل شده است. وقتی او درراه صحبت می کرد، درچند نوبت به خنده افتادم. خنده هایم عمیق بود. از زمان غرق شدن پسرکوچک – فردا- و متعاقب آن شروع یک دور توطیه های ایران علیه من ( به ارتباط کتاب رد پای فرعون) تا کنون به این حد عمیق نخندیده بودم. امروزبرای نخستین بارمجموعه ای از کنش ها وواکنش های ایران برای جلوگیری از نشر کتاب رد پای فرعون بررسی کردم. نتایج برای من ومنافع ملی افغانستان قناعت بخش بود. ایرانی ها از شروع توطیه وسبوتاژ فقط رسوایی وشکست اطلاعاتی را نصیب شدند. جالب این است که ظرف سه ماه سه کانال استخباراتی آنان درکابل رد گیری وافشا شد.

 درچاریکارکباب خوردیم و درخانۀ کاکا تاج الدین خسرآمرصاحب شهید چای خوردیم. کاکا تاج الدین خیلی سرحال بود. حضرت وهریز از حاجی راشدین فرزند کاکا صحبت کرد و گفت که برای به دست آوردن عسل خالص آمده ایم. کاکا کسی را به دکان ها فرستاد اما دستیارش دست خالی برگشت. کاکا ناگزیز یک بوتل عسل خالص را ازخانه خودش به ما داد. ساعتی دربارۀ مسعود – شهید بزرگوار- صحبت کردیم. وقتی کاکا صحبت می کرد، به هوش ووفاداری اش عمیقاً پی بردم. به راستی مسعود آدم عجیبی را درکنار خود داشته است. وقت ترک منزل موتررشقه ای رنگ آمرصاحب را درحویلی مشاهده کردیم. گویی این موترنظامی هنوز درانتظارمسعود است!

بعد رفتیم به آرامگاه مسعود. کارساختمان آرامگاه تا حدی زیادی پیش رفته وطرح ونمای مجموعه های ساختمانی اطراف آرامگاه فضای خاصی را ایجاد کرده است. باد نسبتاً سرد وگوارا می وزید. وهریزچند عکس ازمناظراطراف پایان تپه برداشت. از من هم چند عکس انداخت. کنارتخت سنگی وشیشه ای ضریح آرامگاه ایستادیم ودعایی خواندیم. زیرلب با خود گفتم:

مسعود! آرام بخواب... به هیچ یک اززندگان پس ازخویش شباهت نداشتی وخواب هایت هنوز درزندگی مردم تعبیرنشده اند.

شام نهم عقرب- 1389

دومین زلزلۀ سیاسی

انهدام کارخانه های تولید مواد مخدردرولایت ننگرهار چرا تا این حد سبب خشم رئیس جمهورکرزی شد؟ چرا امریکا وروسیه صلاح دیدند که مشارکت چهارمشاورروسی درعملیات نابودسازی انبارهای مواد مخدر را دررسانه ها مطرح کنند؟ وزارت داخله ازین اقدام استقبال می کند، ریاست جمهوری آن را محکوم می کند.امریکا هم به نوبۀ خویش ادعا کرد که دادن پاسخ به این عملیات به دوش خود حکومت افغانستان است. استدلال آنان این است که رهبری نیروهای خارجی صرفاً نقشی"حمایتی" داشته ومدیریت عملیات دردست پلیس افغانستان بوده است. پس چه کسی باید پاسخ بدهد وبرای چه پاسخ بدهد؟ ظاهراً حکومت ازحضورچهارمشاورروسی درجریان عملیات خشمگین است اما چرا رئیس جمهوردردوسال اخیرهماره سعی کرده تا روابط خود با روسیه را به حیث بدیل اعلام ناشده برای امریکا تقویت کند؟ مگرسال گذشته آقای کرزی نگفت که اگرامریکا تانک وطیاره به ما ندهد ما از جای دیگری می گیریم. جای دیگرغیرازکشور روسیه است؟

سخن برسراین است که مالک فابریکه های منهدم شده و یک تن بسته های مواد مخدر که آماده تبدیل شدن به پول نقد بود، چه کسی یا کسانی بوده است؟

برخی گزارش ها می رسانند که خشم کرزی ازمشارکت روس ها درعملیات انهدام فابریکه ها نیست بلکه سخن برسرمواد مخدر 250 میلیونی وتجهیزات پرقیمت فابریکه های تولید موادمخدر است که از اختیار یک گروه خارج شده و دراختیار گروه دیگر قرار گرفته است. این عملیات یک نکته را نشان داد که جنگ افغانستان تا حدزیادی جنگ هیروئین وتریاک و جنگ پول های کلان است. شماری قابل توجهی ازمقامات حکومتی به شمول نزدیکان رئیس جمهور به قاچاق مواد مخدرمظنون اند. فکرمی شود که همین فابریکه های تخریب شده درننگرهارمالکیت همین مقامات ارشد بوده است که نابودی آن، درواقع کاهش قدرت مالی وسیاسی آنان به حساب می رود. ادامۀ این عملیات ممکن است حتی گپ را به جاهای باریک بکشاند. نخستین تجربۀ کارمشترک امریکا وروسیه درعرصۀ مبارزه ویا مدیریت تجارت مواد مخدر چنان نتیجه ای را به بارآورده است که بدون شک عملیات این چنینی درآینده نیز روی خواهد داد. درآن صورت آیا دولت افغانستان همین گونه واکنش نشان خواهد داد؟

ساعت ده ونیم شب

مریم زیرکانه بحث می کند.

امروز یک ساعت ونیم با مریم درهوتل هرات صحبت داشتم. این دخترخانم سی ساله همۀ عمرش را درفرانسه سپری کرده ودارای تحصیلات عالی و تجربه کاری درعرصه دپلوماتیک است. چند ماه پیش سیرظفر درتماس تلفنی برایم گفت که مریم می آید باهاش صحبت کن. این بانو اطلاعات وتحلیل های غیرعادی ازوضعیت سیاسی دارد ودر ردگیری رگه های حساس مسایل غیررسانه ای علاقه مند است. این پرسش نزد من وجود دارد: اوکی است؟

 

ساعت یازده شب

مصاحبه با بی بی سی

دربخش فارسی وپشتوی رادیوی بی بی سی مصاحبه هایی داشتم دربارۀ حضور ونفوذ استخبارات ایران درعرصه های مختلف زندگی افغانستان. سوال کننده ها با اشاره به آخرین کتاب من ( ردپای فرعون) رخ مسأله را به موارد مهمی کشانیدند. بعد ازمصاحبه دقایقی با رامین انوری وخواهرش شگوفه صحبت کردم. این دوجوان نظریه های بدبینانه ای نسبت به وضع درافغانستان وفضای اجتماعی وفرهنگی دارند. البته حق با ایشان است ومناسبات فرهنگ شهری واخلاق مردم خیلی خیلی به درجۀ پائین سقوط کرده است. این مردم قبل ازآن که برای خود شان زندگی کنند، مزاحم حال واحوال دیگران می شوند. این شهر به شهر مزاحمان وهرج ومرج طلبان مبدل شده است. میل به فرار ازافغانستان خیلی قوت گرفته و رشته های احساس وفاداری به افغانستان بیش ازهرزمان دیگرسستی گرفته است.

 

بامداد دهم عقرب- 1389

شهرآلوده- هوای گندیده

با خانم شمیم ودامون به مارکیت مکروریان رفتم. فضا ازهم کنون انباشته ازخاک تعفن است. آدم ها بی نظم، مثل این که هیچ یک شان وقتی ازخواب برخاسته اند، بی آن که کف آبی به صورشان بزنند؛ راه افتاده اند. این آدم ها چراحتی طریق راه رفتن مناسب را از یاد برده اند؟ خیلی دلگیرکننده و تأسف باراست. درین محیط هیچ کسی نسبت به هیچ چیزی احساس مسئولیت ندارد. این زندگی است؟ من واقعاً نگران وضعیت هستم. وقتی به سوی قصاب می روی، همه چیزش خون آلود وکثیف است وشخص قصاب بینی اش را با انگشت می کاود. بچه جوان های فروشنده ترکاری و یا میوه، اغلباً نادان وبه طورغیرارادی گستاخ وبی نزاکت است وجالب این است که درین حالت خیلی راحت وآسوده به نظرمی رسند. گفتۀ ماکسیم گورگی به یادم آمد: بدی های مردم کمترازنادانی های شان است. دامون مثل رامین انوری کاملاً ازین محیط متنفر است وعکس استالین را درروی میزش قرارداده است. پرسیدم: چرا تصویراستالین را گذاشته ای؟ گفت: این جامعه به یک استالین نیازدارد! شخص خودم نیز انباشته ازهمین بدبینی واحساسات ناگوار هستم اما زندگی به من آموخته است که وضع درهرحالت بهترمی شود. خودم موقعیت خاصی درتغییر جامعه دارم و کم کم به دریافت های منطقی نزدیک شده ام. احساس می کنم آنانی که درقدرت هستند، فرزند این آب وخاک نیستند. مهم نیست که فارسی ویا پشتو صحبت کنند؛ فاجعه این است که اکثرشان نسبت به افغانستان ومنافع مردم مانند پاکستانی ها وایرانی ها می اندیشند وای چه بسا که درعمل بدترازآنان اند. ازهمین جاست که راه من از آنانی که روحیۀ ( به من چی؟) دارند جدا می شود. من خواهان ایجاد انضباط آهنین درجامعه هستم.

 

 

 

 

 

بامداد یازدهم عقرب- 1389

افشاگری جدید

مجله نیوزویک گزارش داد که سال گذشته مقامات ایرانی مبلغ پنجاه هزاردالر را به دکترسپنتا داده بودند که ازسوی کرزی مسکوت گذاشته شده وازاسترداد آن به جانب ایرانی جلوگیری شده است. نیوزویک همچنان برای نخستین باربه طورعلنی گفته است که برخی سران تاجک وهزاره به ویژه آقای محمدکریم خلیلی معاونت دوم ریاست جمهوری افغانستان نیز به طورماهواراز ایران پول دریافت می کنند. تا کنون سومین مقام ارشد حکومت افغانستان ازجانب غرب به جاسوسی وپول گیری ازایران متهم شده اند واین مسأله رسوایی بزرگ وتاریخی را به وجود آورده است. هدف ازافشاگری جدید، استمرارفشارها علیه کرزی تغییراذهان عمومی وحتی برانگیختن مردم برضد حکومت است. احتمال می رود که ظرف هفته های آینده، سلسلۀ این گونه زدوخورد های نرم همه گیرتر شود. من فکرمی کنم که غربی ها منتظر اند تا رئیس جمهورکرزی درواکنش به رسوایی های مالی ازطریق رسانه های معبترجهان مانند گذشته نسبت به متحدان غربی عصبانیت نشان دهد تا بدین وسیله دایرۀ افتضاح ازین هم بزرگ ترشده ودرنتیجه حکومت دستخوش اختلاف وشکاف شود. گزارش های حاکی اند که دادستان کل (آقای اسحق الکو) شدیداً ازوضع موجود ناراضی است ونیوزویک هم اشاره داده است که حضرت عمرزاخیل وال ودیگراعضای پشتون تبار درحکومت که با مداخله های ایران مخالف اند، آرام آرام به یک دستۀ خاص اعتراضی مبدل شده اند. ظرف روزهای آینده ممکن است رئیس جمهور یا آقای خلیلی دررابطه به این قضایا ازخود عکس العمل نشان دهند.

جاسوس ایران به مزارشریف رفت

 سیدهاشم سیدجوادی ازجواسیس معروف ایرانی که درافغانستان مثل خانه خود رفت وآمد دارد، تحت نام جعلی درافغانستان به سر می برد وهفتۀ پیش به مزارشریف سفر کرده تا امور استخباراتی ایران در مزارشریف را تنظیم کند و شبکه های خود را مورد مطالعه و بازدید قرار دهد. این شخص ظاهراً ازولایت سرپل است و به طورجعلی پاسپورت افغانی گرفته تذکره تابعیت نیز به دست آورده است. با نشرکتاب رد پای فرعون و درخواست جوادی برای ملاقات با من، گزارش شده بود که شاید واپس به ایران فرارکرده باشد؛ اما با کمال تعجب اطلاع یافتیم که وی هنوز هم درافغانستان پرسه می زند وبه طورعلنی به جمع بندی فعالیت های استخباراتی مشغول است. طبق گزارش وی به یکی ازاجنت های داخلی( که ازافشای نامش خود داری می کنم) گفته است که ما به رئیس جمهورافغانستان ودیگرمقامات این کشورپیوسته پول می دهیم اما درین جا علیه جمهوری اسلامی کتاب ( ردپای فرعون) را چاپ کرده اند. وی حتی تهدید کرده است که دربازگشت ازمزارشریف دست به اقدامات متقابل خواهد زد! تو حدیث مفصل بخوان ازین مجمل!

روزنامۀ کیهان چاپ تهران

از کمک مخفی به کرزی دفاع کرد.

این روزنامه منعکس کننده نظریۀ رهبری مذهبی جمهوری اسلامی ایران است که عمدتاً روی خط نظرات آقای خامنه ای حرکت می کند. این روزنامه درصبح امروزاز اعطای کمک های اپراتیفی واستخباراتی ایران به دفترکرزی دفاع کرد واظهارداشت که این کمترین هزینه ایست که برای حفظ منافع ایران درافغانستان پرداخته می شود. نویسنده روزنامه درتوجیه دفاع از پرداخت هزینه ها به دفتررئیس جمهور افغانستان افزود که امریکا هم برای اسلام زدایی مبالغ نجومی خرج می کند. معنای تذکرات روزنامه کیهان این است که با حق داریم بدون ملاحظه به منافع افغانستان ورسوایی مالی وبی توجه به گسترش فقر، گرانی وتورم روزافزون درایران کمک های مخفی به هرجای دنیا ارسال کنیم. مثل این که کم کم همه چیز ازپرده برون می افتد. به نظرمن، دفاع ایران برای ذهنیت عامه افغانستان بسیارمهم است تا مردم ما به اشباح دشمنان شان بیشتر آشنا شوند ودرتله نیافتند. اوضاع سیاسی درکابل روبه آشفتگی گذاشته واین میرساند که دگرگونی هایی درپیش است.

نکتۀ عبرت انگیز: عمرداودزی رئیس دفتررئیس جمهور درگفت وگوی تلویزیونی به طورشریفانه ازپول گیری های خویش ازدولت ایران دفاع کرد واظهارداشت که دیگرمقامات بلند پایه هم ازپول های استخباراتی ایران استفاده کرده اند. وی گفت حاضراز پول های گرفته شده، به دولت ایران حساب بدهد! این شیوه را نه درتاریخ خوانده ام و نه کدام روایتی درین باره وجود دارد!

 

 

 

شام یازدهم عقرب

تظاهرات نامزدهای پارلمان

نخستین راه پیمایی اعتراضی از سوی صدها تن ازنامزد های انتخابات ولسی جرگه که ازنتایج رأی شماری آراء راضی نیستند امروز درشهرنو به راه افتاد و به سوی دفترنمایندگی ملل متحد جلو رفتند. این تظاهرات اگرادامه یابد ممکن است شعاع گسترده تری پیدا کند. چون زورآزمایی میان تیم حکومت وجامعه جهانی برسرترکیب پارلمان جدید ادامه دارد، درصورت ادامۀ اعتراضات، شاید مشاجره لفظی میان حکومت وخارجی ها دو باره آغاز شود. این بارمشاجره صرف نخواهد بود.

 

شام سیزدهم عقرب- 1389

مشاجرۀ کرزی با فضل احمدمعنوی

گزارش رسیده است که تشدید تقلب و گزینش انحصاری نمایندگان ولسی جرگه ازسوی رئیس جمهور وحامیان ایشان، هم درداخل حکومت وهم درخارج از حکومت بردامنۀ اعتراض ها افزوده است. تازه ترین حادثه زمانی روی داد که آقای معنوی از روند گزینش های خصوصی و تقلب های رسمی به خاطر انتصاب افراد مشخص در پارلمان آینده انتقاد کرده وگفت وگوی ایشان با کرزی به یک مشاجره تمام عیار بدل شده است. آقای معنوی ظاهراً متوجه شده است که تخلفات و انتصابات آشکار از سوی حکومتی ها درپارلمان آینده، بیشتر ازهمه، شخص رئیس کمیسیون مستقل انتخابات را درانظار عمومی تحت سوال قرار می دهد. امروز تظاهرکنندگان درخوست خواهان محاکمه آقای معنوی و مجریان کمیسیون انتخابات شده اند. گفته شده که مارشال فهیم میان معنوی و رئیس جمهور میانجیگری کرده است. اما به نظر می رسد که موج اعتراضات دربرابرتقلبات رسمی و رفتار گزینشی از سوی مقامات حکومتی آقای معنوی را نسبت به اعمال حکومت خشمگین کرده است. تظاهرات نامزد های رد شده همچنان درمرکزوولایات ادامه دارد و نشانه های مشاهده می شود که تجمعات مردمی آرام آرام دردیگرولایات تکرار شده و به یک تهدید اجتماعی مبدل شود.

ساعت یازده شب

سیزده عقرب

برنامۀ جدید انگلیس، فرانسه، ایران وپاکستان

انتخاب احتمالی احمدولی کرزی به جای دکترعبدالله

علامت هایی مشاهده می شود که این چهارکشور که عمدتاً ازدکترعبدالله رهبرجنبش "تغییروامید"حمایت می کردند، ازچندی به این سو درصدد شده اند تا دکترعبدالله را با یک چهرۀ جدید تعویض کنند. احتمال قریب به واقع آن است که این باراین کشورها به این نتیجه رسیده اند که رخوت سیاسی دکترعبدالله دررهبری وایجاد یک اپوزیسیون منافع آنان را تحت الشعاع قرارداده و ضرورت ظهور یک سیمای جدید دراردوگاه اپوزیسیون کرزی را بیشترکرده است. اما من فکرمی کنم که حرکت دکترعبدالله درحقیقت جزیا بخشی از پروژۀ حکومت آقای کرزی است که به نوبۀ خویش ازحمایت پاکستان وایران وقسماً انگلیس برخوردار است. ایران درین محرکه دو نوع بازی می کند و ترجیج می دهد تا هردو جناح رقیب را درحیطۀ خویش داشته باشد. با این شیوه ( به نظرجمهوری اسلامی ایران) درهرحالت می شود بحران درافغانستان را حفظ کرد واین چیزی است که ایران در

پی آن است. برداشت های اطلاعاتی آن است که محوراروپا جمع ایران وپاکستان سعی دارد دست کم ابتکارفعالیت های بخشی ازسیاسیون افغانستان را دردست خود داشته باشند.

 

ساعت یازده وپانزده

مذاکره با مریم

درطی مبادلۀ نظراتی که با مریم داشتم، این طورنتیجه گرفتم که محورنوظهور سیاسی که بتواند راه را برای ورود رهبرجدید برای اپوزیسیون بازکند، درحال شکل گیری است. مریم خانم با شنیدن نظریه های من قسماً تصدیق کرد که زمینه برای تغییر درتشکیلات رهبری جریان( تغییروامید) بیشترازگذشته مساعد شده است. وی هرچند برعامل داخلی و مردمی چنین وضعی اشاره کرد اما من بدین باورم که دراصل درپالیسی های چهارکشور انگلیس وایران و پاکستان و فرانسه تغییراتی رونما شده است. البته تذکرات من به ایشان آن بود که حرکت کنونی بدون جلب حمایت ایالات متحدامریکا ممکن است با دشواری های سختی رو به روشود. این محورتا جایی که من احساس می کنم واضحاً به منظورفشارتدریجی برامریکا و گرفتن امتیازات راهبردی درجنگ افغانستان طراحی شده است. با این حال با توجه به جدی تر شدن تنش ها میان امریکا وحکومت کابل وهمچنان ظهورابرهای التهابی درآسمان روابط غرب با ایران و سرخورده گی خاموش پاکستان، امکان رویارویی صریح ترنظامی، استخباراتی واستخوان شکنی های سریع میان این قدرت ها علیه یکدیگر افزایش یافته است.

 

 

 

ساعت یازده وسی

جاسوسان ایرانی دربغلان

گزارش رسیده است که ورود جاسوسان ایران درکابل وولایات شمالی کشورشکل علنی به خود گرفته است. قرارگاه شبکه اطلاعاتی ملی دی ایکس درشمال خبردادکه درآستانۀ شروع انتخابات ولسی جرگه، فعالیت های افراد اطلاعاتی ایران به طورچشمگیری فزونی یافته بود. درحال حاضر، شبکه های ایرانی ( خصوصاً بعد افشای خبرپول گیری کرزی وداود زی ازایران) درکابل، مزارشریف، هرات ودیگرولایات شمالی کشور گسترش بی سابقه ای یافته است. دی ایکس ضمن جمع بندی گزارش های خویش نتیجه گرفته است که ایرانی ها سعی کرده اند درکنارهرمقام حکومتی، یکی ازناظران مخفی خود را توظیف کنند وبدین گردآوری اطلاعات، نفوذ افراد مخفی درارگان های دولتی وسبوتاژ اداری را با شیوه های راحت تری انجام دهند.

 

بامدادچهارده عقرب- 1389

هوای سرد وخشک کابل. شروع یک روزموهوم دیگررا نمایان می کند. شب پرازناراحتی را سپری کردم. این زندگی چه زنجیرۀ نامعلومی است که ازهیچ گوشه اش سردرنمی آوری. آهنگی ازاستاد غلام علی را می شنوم. این مرد چقدرریاضت کشیده است! قراربود چند قطعه ای ازمثنوی را بخوانم؛ اما جرئت می خواهد. بازگشت روح من به دوران گذشته، مرا ازپا درمی آورد. شاید من بیشتراز دیگران اسیرخاطرات گذشتۀ خود هستم. دامون وپامیربا استفاده ازروزجمعه درخواب اند. وای... خواب این جوانک ها چقدراسرارآمیز است. آیا این ها می دانند که سال های بعد چه چیزهای غیرقابل پیش بینی درانتظار شان است؟ شخص خودم دربهترین حالت، بارتن را بردوش می کشم. یعنی کارشاق انجام می دهم. به قول خیام (سالاراسرارناگشوده) کاش جای آرمیدن بودی!

امروزقرار است به یک نشست شیعیان دردشت برچی بروم.

 

عصرپانزده عقرب- 1389

رئیس جمهورکرزی دیواردفاعی ایجاد کرده

یک منبع مؤثق اطلاع داد که قبل ازاعلام نتایج مقدماتی انتخابات ولسی جرگه (حدودیک ماه پیش) آقای کرزی درجمع اعضای ارشد حکومت ورهبران متحد تنظیمی حکومت درارگ اظهارداشت که اگرامریکا وغرب درپارلمان آینده دست پیدا کند، همه ما وشما را به محکمه می کشاند وتمامی دارایی همۀ ما ضبط خواهد شد. بناء زیاد دربند قوانین وانتخابات شفاف نباشید؛ افراد اعتمادی خودمان را درفهرست نامزدان برنده معرفی کنید. این مسأله را جدی بگیرید. ازسوی دیگرخبرمی رسد که هزاران تن ازنامزدان شکست خورده وهواداران شان قصد دارند ظرف روزهای آینده تظاهرات اعتراضی را درچندین ولایت برپا کنند و جاده های مهم را به روی رفت وآمد موترهای مسدودکنند. به فکرمن، این چیزیست که جامعۀ جهانی ازآن حمایت خواهد کرد. درضمن دوناظرخارجی درکمیسیون شکایات تا کنون هیچ صدای خود را بلند نکرده اند. ممکن است واکنش آنان همه چیز را تغییر دهد.

 

شام هفده عقرب- 1389

شیوع تردید وبی اعتمادی درمیان حکومت ومردم

گزارش های تازه می رسانند که سایۀ شک وبی باوری درارگ کابل انبوه ترشده است. شماری ازوزیران ومسئولان حکومت ودولت، رفت وآمدها وتماس های شان با سفارت های خارجی خصوصاً سفارت امریکا درکابل را دوبرابر کرده اند. همه چیزمشکوک به نظرمی رسد. امروزچندتن ازدوستان را دیدم. آدم های عادی هستند؛ اما سوال شان این است: والله کرزی خودش را خراب کرد... چه خواهد شد؟ بن بست درهمه جا حاکم است. تحرکات فزاینده درپس پرده هم درداخل وهم درخارج به خاطرپایان دادن به این وضع، انتظارمردم برای رونما یک دگرگونی سیاسی را دامن زده است. گره اصلی کاربا نتایج انتخابات پارلمانی گره خورده است.

شبانگاه- ساعت ده

خبرگزاری"بست"

درچند روزاخیربا دکترسالم وآغاصاحب سیدادریس مسئولان بنیادخیریۀ "میر" دربارۀ ایجاد شبکۀ خبرگزاری"بست" مذاکراتی داشتم. جای یک خبرگزاری قوی که بازاررا دردست خود بگیرد، کاملاً خالی است. دوماه پیش نیز دیدارهای مقدماتی درین باره داشتیم. حالا مثل این که با طرح من موافقت شده است. مدیریت خبرگزاری به دوش من خواهد بود وکلیه سرمایه های لازم از سوی بنیاد"میر" تأمین می شود. اساساً شخص خودم تصمیم داشتم مرکزخبرگزاری درست کنم اما درملاقات با آنان قراربرین شد تا درخبرگزاری بست به حیث یکی ازسهامداران ومدیرمسئول کارکنم. من هم راضی هستم ومطمئنم که نتیجه خوبی خواهد داد. من نام دیگری را درنظرداشتم اما دکترسالم وجه تسمیه بست را پسندید. بست قلعه تاریخیی بوده است که هم اکنون خرابه های آن به شمول تاق کهن آن درهلمند باقی است. دکترسالم گفت این نام برای یک خبرگزاری مناسب است زیرا درحال حاضر، هلمند زادگاه وتولید گاه اخبارواطلاعات جنگ وترور وتفنگ است وازسوی دیگر، نام بست دوباره براذهان زنده می شود.

نیمه شب

استالین وپسرم احمدآرمان

بچه ها خوابیده اند. من زکام دارم. ناراحت، التهابی وانباشته ازحس اندوه وتنفرهستم. رفتم به مهمانخانه، روی میزاحمدآرمان تلفنش را برداشتم. روی اسکرین تصویراستالین است. درکمپیوترش همه، تصاویررهبران شوروی سابق به شمول لینن، خصوصاً استالین. رهبران کوبا، فیدل کاسترو، باتیستا وچگوارا. عکس های چگوارا، همه اش سیاه وسفیدند. آخ! که من چگوارا را چقدردوست می دارم. احمدآرمان هفده ساله شد. گوشه گیر، منزجر، ناراحت وعاصی است وروزبه روز لاغرتر می شود. ازمحیط واجتماع سخت بیزاراست. می گوید: این آدم ها قابل اصلاح نیستند.اصلاً این جامعه باید ازبنیاد برانداخته شود ومانند سبزه آدم های دیگری برویند. سال گذشته ازمادرش پول گرفت ساعتی بعد با یک قطعه عکس بریژیف ( چوکات شده) برگشت. مادرش عصبانی شدوگفت:

عکس این نمرود را چرا چاپ کردی؟

کمی لبخند شرمناک درصورتش حل شد وهیچ نگفت. تا امروز به هیچ سوال من درین باره پاسخ نداده است. دراصل پاسخی ندارد. به نظرم یک گرایش طبیعی میراثی درخونش جاریست. میراث از من گرفته است. اما من ازبریژیف متنفر بودم. این پسرمثل این که اطلاعات لازم برای شناسایی رهبران کشورها و انقلاب ها ندارد. بریژیف اصلاً ادامۀ استالین بود. اما به همان اندازه ای که من ازاستالین متنفرهستم، احمدآرمان به استالین البته به شکل توضیح ناشده، تعلق خاطردارد. فقط می گوید: به شیوه استالین می توان افغانستان را نجات داد. اعتراف می کنم که درین باره نظرات ما یکی است. اما ازذات وسرشت خاینانه وددمنشانه استالین درکشتن بی گناهان وگناهکاران عمیقاً منزجرهستم. خصوصاً برای کشتن بهترین رهبران بلشویک وحتی رفقای خودش که او را دررسیدن به قدرت یاری کرده و برایش فداکاری ها کرده بودند. مثل کامنف وزینوویف وبوخارین.

احمدآرمان کتاب های مرا کش می رود ومی برد به اتاق خودش. این پسرمعصوم من، رازآمیزترین، بی گناه ترین وقدرتمند ترین موجودی است که مشاهده کرده ام. او را درمکتب به نام "آرمان بهشتی" لقب داده اند. زیاد رنج می برد. روزانه بیرون نمی رود؛ فقط شبانه به گردش می رود. همیشه فکرش مشغول است. درشش ماه اخیربه تاسی ازنحوۀ نمایش نویسی من، روی نمایشنامه ای کار می کند که قهرمانانش ترک ها هستند وحوادث هم درترکیه روی می دهد. به کمال اتاترک علاقه دارد؛ اما حوادث دراماتیک را پرورش داده نتوانسته است. با آن هم اولین نوشته اش جالب است و من هیچ نمی توانم پیش بینی کنم که آیندۀ او چه گونه خواهد بود. آینده او مثل آیندۀ خودم است. من بدون اندوه ودرد حتی نمی توانم به خواب بروم.

 

ساعت دو پس ازنیمه شب

وضع سیاسی تیره تر شده است.

گزارش ها حاکی اند که رویارویی حکومت با امریکا، به مرزحساسی رسیده است. امریکا ازمنظرمسایل داخلی وهمچنان موقعتش درافغانستان درگیربن بست شده است. برای برون شدن ازبن بست، فرصت زیادی دراختیارندارد. بحران بیکاری وپائین افتادن سطح بیکاری کم شدن قدرت خریددرآن کشور، ماه های عسل دموکرات ها درعرصه قدرت را کوتاه ترکرده است. حوزۀ ماموریت افغانستان پرچالش ترمی شود. حکومت درهرگام خود، نوعی تمرد وناسازگاری علیه امریکا را تمثیل می کند. مردم متحیراند که این ها چرا این کار را می کنند؟ کم کم پای ایران به طورجدی به دایره ماجرا کشیده می شود. به نظرمن ایران تا آن جا درین گود، جلو آمده است که فرصت عقب گرد برایش میسر نیست. ناگزیرباید بماند وهزینه های نبرد با امریکا را بپردازد. راه دیگری نیست. با گذشت هرروز، حکومت توان وکنترول خود برامور را از دست می دهد. همه برین امرمتفقند که چیزی درحال وقوع است اما هیچ کسی نمی داند و شکل وماهیت حوادث چه گونه خواهد بود.

کرزی سیاست بدی را پیشه کرد. این تیم حاکم می خواهند بگویند که هرچه درنتیجۀ مخالفت با امریکا برسرما آمد، ملت باید آن را تلافی کند. همین تیم حاکم که از تا هفت سال نخست، نازشان را می خرید وسرمایه های زیادی را دراختیار شان گذاشت تا سرمایه گزاری های هنگفتی را دردوبی ودیگر جاها به راه بیاندازند، حالا قدرت تحلیل خود را از دست داده وبنای شاخ جنگی با امریکا را گذاشته اند؛ بی آن که ازآیندۀ مملکت بیمناک باشند. حال آن که خوب می دانند اگرغرب ازین جا برود، همین تیم گوشت های جان یک دیگرخویش را خواهند خورد. نیمه اول کشوررا پاکستان ونیمۀ دیگر را ایران خواهد بلعید ودارونداراین آقایان هم برباد خواهد شد.

من یک نوع ساده لوحی را درمیان رهبران تنظیم ها ومقامات نوکیسۀ حکومت تشخیص داده ام. فکرمی کنند که اگردراثرمخالفت امریکا وضع طوردیگری شود؛ آنان با سرمایه های خویش دردیگرکشورها زندگی راحتی خواهند داشت. اما این آقایان، نظام سرمایه داری را نمی شناسند. این نظام همان گونه که کیسه های آقایان را به طورمصلحتی پرازپول کرده است، همان طورکیسه ها را خالی خواهد کرد. ظاهراً هدف این است که اعتبارمقامات حکومتی را ابتداء کاملاً به زمین بزند، سپس پروژۀ جاروب کردن شان فرامی رسد.

 

ساعت سه پس ازنیمه شب

استاد غلام علی خان. چه شکوهناک می خواند این مرد. درسکوت شب، سردی به جانم درگردش است وپاهایم سرد سرد اند. انسان چقدرمی خواهد ازتنهایی وتلخی هایش فرارکند. به این فکرمی کنم که آیا من قادرخواهم شدکه کمی خودم را بشناسم وتوضیح بدهم؟ خدایا...ما آدم ها گوشۀ کوچکی ازهستی خودمان را تشریح داده نمی توانیم اما وقتی درمجالس، درتلویزیون با دوستان و... ازآسمان وریسمان حرف می زنیم. چه گمگشتگی دردناکی!

 

شام هجدۀ عقرب- 1389

هزاره ها درتنگنای موقعیت

امروزآقای جاوید ازدوستانم به من زنگ زد. بعد ازظهرهمراه با فاضله عظیمی به دیدنش رفتم. او دربارۀ کتاب ردپای فرعون انتقاد هایی داشت. البته که باید چنین باشد. کتاب بدون اعتراض وایراد، کتاب نیست. ازمجموع صحبت های ایشان این طورنتیجه گیری می شد که هزاره ها ازحساب رابطۀ ناگزیرمذهبی با ولایت فقیه ایران، درکشورخودشان به حدی کافی منزوی شده اند. تعلقیت مذهبی سبب شده است که آنان ازهزاره های سنی مذهب دیگرمناطق جدا فرض شوند. به نظرمن جامعۀ هزاره مانند پیکرپارچه پارچه شده معلوم می شود. روشنفکران هزاره از پیوند مذهبی با رژیم جمهوری اسلامی ایران شدیداً ناراض اند. وقتی برایش گفتم که این مسایل را چرا نمی نویسی، وی گفت: من ازشما می خواهم که بنویسید!

جالب است! این وظیفه را هم من باید به دوش بگیرم؟ پس بیداری جامعه هزاره را چه گونه می توان توضیح داد؟ آخرمن کتاب عبدالخالق هزاره را هم نوشتم وکسی خودش را تکان نداد. عجیب است! هزاره ها خوش دارند درحکومت و دولت جا خوش کنند وبارمسایل تاریخی وحقوقی را دیگران به دوش بگیرند؟

 

سفیرایران گفت:

مأمون مارمولک کمرایران را شکست

شبکه دی ایکس به من یادداشتی فرستاد که درآن آمده است: دکترمالکی سفیرایران درجمع جاسوسان افغانی خویش گفته است مأمون "مارمولک" کمرایران را شکست. مارمولک درادبیات دری ما به معنای چلپاسه است. درصورتی که چلپاسه می تواند کمرجمهوری اسلامی ایران را بشکند، پس قطعاً فاتحۀ ایران خوانده شده تلقی می شود. این همه لاف وگزاف اطلاعاتی های ایران به چه معناست؟ نکنند که همه اش مصرف داخلی دارد؟ من بدین باورم که کمرایران ازلحاظ اطلاعاتی به وسیله خود کانال های اطلاعاتی آن کشورشکسته است. غروربی جا، دروغ ونامردی و پیشبرد اهداف سبوتاژ وتخریب درجامعه مسلمان افغانستان یک معنایش این است خداوند خودش آنان را شرمانده است. خداونددرکتاب مقدس قرآن صراحت داده است که ظالمان ومشرکان هم دردنیا وهم درآخرت به عذاب الیم گرفتارمی آیند. جاسوسان ایران دردوماه اخیرسعی کردند که ازداخل کشورعلیه من مقاومت گران ومعترضان را بتراشند که ناکام شدند. حتی کسانی را که خواسته اند علیه من علم کنند، نسبت به من نیات سالم وهمدردی دارند. آخرمن زندگی خود را وقف مصالح مردم وکشورم کرده ام و مردم ما این را به خوبی احساس می کنند.

درگزارش آمده است که جاسوسان ایران گفته اند که مامون کتاب( ردپای فرعون) را براساس"منابع مجهول وتراشیده" تحریرکرده است. اگرچنین است، چرا ازنفوذ خویش درارگ وحکومت ودولت استفاده نمی کنند ومرا به دادگاه معرفی نمی کنند؟ یا حداقل بیایند درسطح داخلی وخارجی اعادۀ حیثیت کنند. اگرآوردن حدود پنجاه سند مؤثق ودرهم کوبنده، منابع مجهول وتراشیده است، من می توانم درادامۀ ماجرا، بازهم اسناد شفاف وشرم آورایرانی ها را درکتاب دیگری منتشرکنم. این شعرعلامه اقبال به یادم می آید:

به هررنگی که خواهی جامه می پوش          من ازطرزخرامت می شناسم.

درضمن باید تذکربدهم که من  چشم انتظارتصمیم شبکۀ رهبری ضد جاسوسی دی ایکس هستم.

 

یونس نواندیش شهردارکابل

برسکوی افتخارومحبوبیت ایستاده است.

شهرکابل از زمان روی کارآمدن انجنیرمحمدیونس نواندیش درشهرداری کابل، به سرعت واخلاص درحال تغییر است وچهرۀ دیگری به خود می گیرد. غیراز غلام سخی نورزاد شهردار سابق، سایر بوزینه های قبلی دراختلاس ودزدی وخیانت رقابت داشتند. خداوند روی خاینان را به اشکال مختلف سیاه می کند وعذاب شان می دهد. من که روزانه می نگرم، سطح سویه وبرخورد فرهنگی ومدنی بسیاری شهروندان کابل بسیار مأیوس کننده  است. با شهرداری همکاری نمی کنند. من فکرمی کنم یونس نواندیش به وسیلۀ امریکایی ها، برمدارج بلندی خواهد رسید. نواندیش ممکن است رهبری ازبک ها را نصیب شود.

 

شام نوزده عقرب- 1389

گیسوجهانگیری فعالیت های مشکوک دارد.

این خانم ایرانی که ظاهراً مقیم پاریس است، ازهشت سال به این سویک مرکزمباحثات مدنی را درافغانستان ایجاد کرده است اما من فکر می کنم که " آرمانشهر" تا حدی زیادی وظایف استخباراتی وترویجی را به پیش می برد.  وی سه سال پیش به خانۀ ما آمد وهی گفت وگفت...هذیان آمیز. همیقدرفهمیدم که می خواهد مرا به محورکارهای خویش بکشد ودربحث ها ازمن استفاده کند. تا جایی که من نتیجه گرفته ام، فعالیت وی مجهول اما درازنظراهداف، درمسیرمشخصی حرکت می کند که برای سرهم آوردن جوانان به هدف راه اندازی بحث های تحلیلی وتئوریک برضد امریکا وجامعۀ غربی درکابل فعالیت دارد. وی با شبکه های مشکوک مستقردرکابل رابطه داشته وحتی بعضی چهره های معروف سیاسی وفرهنگی را هم به سوی خودکشیده است. وی گفته است که مأمون افکارپراکنده دارد و نمی داند چه می گوید. اما او خوب می داند که من چه می گویم. خانم مذکورخوب می داند که من کف دست جاسوسان را می خوانم و به هررنگی که جامه پوشند ازخرام شان می شناسم. فکر می کنم بعد از نشر کتاب رد پای فرعون، انعکاسات جدی به وجود آمد ونقاب ازچهرۀ بسیاری ازآدم ها برافتاد. این طورنتیجه می گیرم که کتاب خیلی موفق بوده ودریک زمان مناسب پخش شده است.

 

حلیمه حسینی

این دخترخانم ظاهراً ازقول سفیرایران گفته است که "مامون مارمولک کمرایران را شکسته است." حلیمه حسینی را زمانی می شناختم که مدیرمسئول روزنامه پیمان بودم وازهمان آوان مسیرارتباطاتش با افراد مشکوک را رد گیری کرده بودم. این دخترخانم کاش می دانست که من یک تارموی او را به حیث یک هموطنم با تمام رژیم جمهوری اسلامی برابرنمی دانم. حلیمه درخصوص زندگی شخصی من پرس وجویی کرده وحاضرشده است که علیه کتاب ردپای فرعون به دستورسفارت ایران چیزهایی بنویسد تا مرا با دوستان روزنامه نگاردرافغانستان دررویارویی قراردهد. ما را ازین گیاه حقیراین چنین گمان نبود! درعین حال دلم برای این هموطن بی خبرازدنیا می سوزد. کارکرد های سفارت ایران هم خنده آورو تأسف باراست. اگرپول این آقایان که ازحساب جیب مردم ایران بیرون می شود ودرخارج ازمرزها باد می شود، نباشد، به حدکافی احساساتی و مستعد به اعمال زودهنگام اند! اگرمن جای ایرانی ها بودم بهترازین سازماندهی می کردم!

جداً معتقدم که خداوند ناظراین مملکت است .

 

 

جاسوسان ایران به آلمان می روند

گزارش ها می رسانند که دولت آلمان به طورآگاهانه جاسوسان ایرانی را به کشورشان می پذیرند. من ازهمین جا درک می کنم که اروپا روند صلح واستقراررا به کمک ایرانی ها به هم می زنند. اساساً من طرفدارخروج اروپا ازافغانستان هستم. نبود شان به زحضورشان! من اسنادی را به دست آورده ام که جاسوسان ایرانی ازطریق کمیساریای عالی سازمان ملل متحد برای پناهندگاه افغان، به کشورهای اروپایی نفوذ داده می شوند. اکثرجاسوسان ایرانی که درخارج ازآن کشورمقیم استند، سال ها پیش به نام مخالف نظام جمهوری اسلامی به کشورهای اروپایی، امریکاو کانادا نفوذ داده شده اند. این افراد حالا سعی می کننددردفاتربین المللی شامل کارشوند ودرافغانستان، برضدامریکا وافغانستان فعالیت کنند. من به یک مأمورکانادایی گفتم که شما درشناخت ایران کورهستید. اما آلمان، انگلیس وفرانسه با ایران روابط سنتی وقدیمی دارند ودرمحورافغانستان درخط پالیسی هایی حرکت می کنند که عمدتاً ازسوی ایرانی ها طراحی می شود.

 

رئیس جمهورکرزی به مرحلۀ بحرانی رسیده است.

کرزی امریکاییان را اشغالگران خواند!

یک منبع مؤثق گفت: هفتۀ گذشته رئیس جمهوردرجلسۀ "شورای امنیت ملی" صحبت نموده  وبعد ازپانزده دقیقه، ناگاه سویچ برق تالار را با دست خویش خاموش کرد واز تالار خارج شد. حضارجلسه که درجمع آنان جنرال های امریکایی نیز بودند، نسبت به این حرکت غیرعادی رئیس جمهورحالت شوکه به خود گرفته و به سوی یکدیگرنگاه کردند. رئیس جمهوربه اتاق دیگری رفت و به وحیدعمر( سخنگوی) دستورداد که وزیران که درکنارهمکاران امریکایی شان نشسته بودند، نیزازتالار خارج شوند. وزیران کابینه دریک بلاتکلیفی قرارگرفتند ودرخروج ازتالاراهمال نشان دادند. سپس رئیس جمهوردو باره درآستانۀ درتالار ظاهر شد و با اشاره به وزیران گفت:

خارج شوید چرا درکناراین (اشاره به امریکایی ها) نشسته اید؟ بیرون بیائید!!

منبع می افزاید که یکی ازامریکایی با دیدن این صحنه گفت: آقای کرزی به طورمادرزاد دیوانه است!

تبصره: این واقعه خیلی جدی وخطرناک است. باید منتظرحوادث ماند.

 

عیادت ازاستاد مسعود

شام امروز همراه با بشیربیژن وحضرت وهریز به عیادت استاد مسعود رفتیم. استاد مسعود اخیراً عمل کیسه صفرا را ازسرگذرانده اماحالش خوب بود ومثل همیشه شوخی می کرد. چیزتازه ای که درظاهرش دیدم، یک کلاه شتری رنگ پکول درسرش بود. دکترس نسیمه مسعود همسرایشان نخست از ما پذیرایی کرد و ما را به اتاق کوچکی رهنمای کرد که استاد مسعود روی دوشکی نشسته بود. استاد مسعود سرمایۀ ملی مملکت است ومن به افکارونیات ایشان ارج بسیاری قایلم. درراه، حضرت وهریزمثل همیشه فکاهه گفت ومن خندیدم اما بشیربیژن به اصطلاح "غم درون" بود وپیوسته سگرت می کشید.

 

زورآزمایی پاکستان- امریکا

سفربارک اوباما به کشورهای بزرگ آسیایی وپرجمیعت، ( به غیرپاکستان) مانورتکان دهندۀ برای پاکستان بوده است. وی درهندوستان تقریباً درمذمت سیاست های پاکستان سخن گفت وطوری اشاره داشت که پاکستان درتعهداتش نسبت به مبارزه با تروریزم وافراط گرایی صادق نیست. رکن اصلی سخنان اوباما که پاکستان رامثل سپند ازجا پراند، حمایت امریکا ازشمولیت هندوستان درشورای امنیت سازمان ملل متحد بود. پاکستان آرام آرام پردۀ اختلافات عمیق با امریکا رایکسو می کشد واین به نفع افغانستان است. درگیری مستقیم نظامی بین امریکا و پاکستان ماهیت اصلی مأموریت بین المللی جهان غرب را به طوررسمی تمثیل خواهد کرد. درحال حاضر، جنگجویان بلوچ مخالف حکومت پاکستان پیوسته به افغانستان پناهنده می شوند. افغانستان به کمک امریکا می تواند ابتکاربازگردان جنگ به داخل خاک پاکستان را دردست گیرند. به نظرمن، اکنون زمینه برای این کارمساعدشده است. برای افغانستان وامریکا راه دیگری غیرازین که جنگ وفشاررا به داخل پاکستان بکشانند، وجود ندارد. فکرمی شود که عصبانیت پاکستان ازین پس نیز ادامه یابد واین به نفع هندوستان وافغانستان است.

 

 

 

بامداد بیستم عقرب- 1389

نگاه به خودم

دیروزآخرین روزبیماری زکام را پشت سرگذاشتم. خیلی برمن سخت گذشت. اصلاً دربرابربیماری آدم ناشکیبا وکم مقاومتی هستم. خانم شمیم مرا ساده لوح وخوش باورمی خواند، ضمن این که حالت واکنشی مرا برآن ضمیمه می کند. خوب چه باید کرد؟ رازخلقت وتنوع آفرینش چنین آورده است که این چنین باشم. مگرانصاف باید دادکه خیلی خودم را مواظبت می کنم. برخی ازدوستان وغیردوستان هم به این باور اند که من احساساتی هستم. اما می گویند: عیبش چه گفتی، هنرش نیز بگو. من آرمان گرا وخون گرم هستم ودربرابربی صداقتی و عدم مساوات حساس وبی رحم هستم. حتی اگرقدرت داشته باشم، همه آن چیزهایی را که درمخل زندگی جامعه مرفه تشخیص دهم، نابود می کنم. من بدین باورم که باید جامعه را غربال کرد ویک لحظه هم ازغربال کردن بازنیایستاد. به بقای افغانستان سخت متعصب هستم و تروخشک را می توانم بسوزانم. تجربۀ زندگی به من آموخته است که درزندگی چیزهای ارزشمندی است که قابل خرید وفروش نیستند وبه جوهرۀ حضور وامانت خدا درروح ما رابطه دارند. هرآن که چنین ارزش های جاودانه ومقدس را به حراج می گذارند، مورد غضب خدا درهردو عالم قرارمی گیرند. من دشمن افراد حریص، مادی وبی مروت هستم و با آنان خیلی راحت می توانم به حیث محاربان با خدا برخورد کنم.

 

ضربه براسماعیل خان

درمسأله انتخابات، صدای اسماعیل خان وزیرانرژی را ضبط کرده اند که دستورانتصاب فرد مورد خود درترکیب ولسی جرگه جدید را می دهد. اسماعیل خان هم به داشتن رابطه تنگاتنگ با ایران مظنون است و این درواقع ادامه پروژۀ رسوا سازی همکاران ایران درافغانستان است. افشای مکالمه اسماعیل خان با یکی از مأموران کمیسیون انتخابات می رساند که وی دیگراز لحاظ سیاسی مرده است. قضیۀ انتخابات کم کم به "زخم شادی" شباهت پیدا می کند که دیگرقابل درمان نیست. اکنون هیچ کسی به سلامت واعتبار انتخابات اعتبار ندارد واین پروسه معیوب وپر از فریبکاری را درامرتأمین دموکراسی وایجاد امید برای یک نظام مردم سالاراثرگذار نمی دانند. حکومت درین رابطه خیانت تاریخی را مرتکب شده است که برای حفظ اقتدارخویش، با مردم وجامعه جهانی درگیراست و پارلمان را به حیث حربه ای برای بقا مورد دستبرد قرار می دهد. تظاهرات نامزد وکیل های خارج ازرده، شکل مزمن به خود گرفته اما هنوز هم روشن نیست که دقیقاً ظرف روزهای آینده چه چیزی روی خواهد داد.

 

شام بیست ویکم عقرب- 1389

مجیدکلکانی فرهنگمدارمروت ومبارزه

تصیم دارم کتابی دربارۀ عبدالمجیدکلکانی، مردی که چون سرو، ایستاده مرد، بنویسم. علت اصلی که مرا به نگارش کتابی درباب شناسایی مجید علاقه مند می کند این است که تا کنون هیچ یکی ازستایندگان یا دشمنانش کتاب نسبتاً با کفایت درشناسایی هویت وشخصیت مجید ننوشته وفقط به شکل پراکنده وناقص، کلی، انباشته ازنسبت دادن صفات تفضیلی محض وخاطره گویی های آمیخته با لفاظی های موهوم اکتفا کرده اند. آنانی که هنوز هم به نام مجید سرگرم تجارت وجهه اندوزی قلابی به نفع خویش اند، هرچند سروریش شان به سپیدی گراییده، اززمان نیاموخته و تحولی سازنده ومنطقی درافکار شان پدیدارنشده است. به یام دارم، استاد نسیم رهرو درپشاورازمن خواست به مناسبت شهادت مجید اعلامیه ای بنویسم ومن نوشتم. بعداً متوجه شدم که شماری از اصحاب افکارچوکاتی وشعارداران سال های احساساتی اواخردهۀ چهل خورشیدی درپسخانه های"جلسه" اعلامیه را قیچی کاری کرده و سانسور ذاتی انقلابی های کلی گرا( وبی خبرازماهیت قدرتمند مارکسیزم) خویش را درآن تمثیل کرده بودند. روزی به آقای رهرو نوشتم که جنبش انقلابی چپ، به یک بازنگری انتقادی نیاز داردروزی به آقای رهرو نوشتم که جنبش انقلابی چپ، به یک بازنگری انتقادی نیاز دارد وبدون حلاجی مسایل گذشته ومصیبت بار، آن هم با قلم سرخ نقد تند وبیرحمانه نمی توان درجهت پیشروی کاروان بازمانده از دوران سرکوب سال های شصت گام های درست برداشت. گویا این مسأله برای ایشان درحدی بود که جن ازصدای بسم الله شوکه شده باشد.  مقالاتی را می خوانم درسایت ها که مملو ازاحساسات عاری ازاطلاعات تحلیل شده دربارۀ مجید است. ازهمین رومی خواهم درحد توان ازآئینه هستی مجید، گردوغبار را بزدایم. من وقتی به مجید می اندیشم، گریۀ مردانه سراسروجودم را فرامی گیرد. عکسی ازوی دارم که درکنارعطاجان شهید نشسته و روی به سوی کسی کرده است. چهرۀ عظمت انگیزمجید درآن عکس خیره، خیره کننده است.

 

 

 

مجید، مسعود، چگوارا وکاسترو

من این چهارسیمای فنا ناپذیر را تا سرحد جنون دوست می دارم. حال کس دیگری درنسل من قدبرافراشته که نامش احمدآرمان (پسربزرگم) است. او استالین پرست است اما کم کم دارد جان افکارش پخته ترمی شود وبه سوی ارزش های مشخص دور می خورد. درفلش من عکس این چهار بزرگمرد را گذاشته است که من باید درسایزهای کلان چاپش کنم وبیاورم. من هم با کمال خلوص این کار را می کنم.

(آخ! همین حالا آهنگی ازاستاد غلام علی را می شنوم که سرشارازراز ودرد وژرفاست!)

 

دکترعبدالله جایزۀ صلح گرفت

اما ازصحنۀ سیاسی می رود.

گزارش هایی دردست است که دکترعبدالله رهبرجریان موسوم به "تغییروامید" ازلحاظ سیاسی دستخوش بحران است ودوستان نزدیکش ازجمله احمدولی مسعود درمقابل وی حرکت هایی را شروع کرده اند. مارشال فهیم هم مایل است تا مدیریت عبدالله را دردست خود داشته باشد. تا جایی که من از عبدالله برداشت دارم، ایشان یک جنتلمن ومؤدب وخوش سلیقه است اما دارای قدرت رهبری پررنگ نیست وهمچنان حس شیفتگی، چالش ومبارزه طلبی دروی درحدی نیست که بتواند دریک مقطع حساس، محاسبات رقیبان را به هم بزند وموجبات حیرت دوستان ودشمنان خویش را فراهم کند. وی طبع ملایم واشرافی دارد وازهرنوع تنش وجنجال بیزاراست. به باورمن، ایشان یک سیاستمدارنرم افزار است و به تفنن، توجه ذاتی دارد. اگرمن جای اوباشم، کتاب خاطرات خویش را می نویسم که بدون شک خیلی پرطرفدارخواهد بود.

اشاره:

( من بعد ازین، توان شنیدن خواندن های احمدظاهرواستاد نی نواز راندارم؛ اما احمدولی مردی به پهنای رازهای سرزمین من، همچنان با من است. درون اندوهناک احمدولی با روح من وکابل عجین است.)

 

نقطۀ اوج رویارویی کابل- واشنگتن

تاریخ بیست وچهارم عقرب- 1389

رئیس جمهور ازنیروهای ناتووامریکایی خواست که عملیات شبانۀ شان را درنقاط مختلف قطع کنند. وی همچنان وضاحت داده که حضوردرازمدت امریکاییان درافغانستان"مردم افغانستان را بی حوصله کرده" وباید این نیروها ازشهر ها و خانه های مردم خارج شوند. این تازه ترین و درعین حال تنش آمیزترین سخنان رئیس جمهور است که ممکن است جامعۀ جهانی را مجبور کند که در بارۀ تغییرحکومت یا سرنگونی حکومت پلان های شان را سرعت دهند. ناتو این سخنان کرزی را رد کرد. من فکرمی کنم که وضع طوردیگری شده وبا کشمکش های عقب صحنه دربارۀ  سرنوشت انتخابات پارلمانی رابطه دارد.

 

بیست وپنجم عقرب- 1389

عیدسعید اضحی

حالت خوبی دارم پس ازشش هفت ماه. مثل این که از دوزخ بیرون شده ام؛ اما هنوز دربرزخ هستم. راه ورود به بهشت مشخص نیست. از بازی شیطان هراسانم. شیطان خنده ها وکرشمه های فریبنده و زورمندی دارد که حتی قوی ترین آدم ها از مقابله با آن عاجز اند. درهرحال، احساس سبکی می کنم وکم کم گردها وآلودگی های ذهنی ام می تکند. کابوس های سیاه به کابوس های نارنجی وآبی وزرد مبدل شده اند اما هنوز کابوس اند!

 

بامداد بیست وششم عقرب- 1389

ساعت چهار

دیروزمریم وضع روانی نهایت بحرانی داشت. با هیچ نمی توانستم او را آرام کنم. مادرش زن مجرب ودنیا دیده ای است. تا جایی که من نتیجه گرفتم، من و نه هیچ کس دیگر، نمی تواند مریم را کمک کند.

ساعت چهاروسی

من دیریست که دربارۀ عنصرزمان درزندگی فکرمی کنم و به نتیجه نمی رسم. احساس می کنم ازمادرچند دین وآئین متولد شده ام اما هنوز درجستجوی صاحب اصلی خویش هستم. گمشدگی، یکی ازعلایم عجزوتنهایی انسان است. درهیچ چیزی به نتیجه نمی رسم. جز به وجدان وجوهرۀ خودم، به هیچ چیزی اطمینان ندارم. این حقیقت آزاردهنده ای است که با دیدگاه های قبلی ام هماهنگی ندارد. هرروزوضع روانی ام دردناک تر می شود وحیرت وسرگردانی من از اسرارانسانی وسماوی افزونتر می شود. درسال های 1360 و 1361 درزندان پلچرخی همین وضع را داشتم. درآن صورت دستخوش تب شک فلسفی شده بودم و دورۀ جوانی افکارفلسفی من شروع می شد. ازآن پس خمیرۀ شک دروجودم ریشه دار ماند وحالا، من همانم که بودم. هیچ تجربه ای درین امرراه گشا نیست.

ساعت چهاروچهل وپنج

یکی ازدوستان گفت که تودرکتاب" یادداشت های سیاسی" انباشته از تناقض گویی وپیشداوری هایی شده ای که قول وسخن قبلی، دربعضی جا ها، دیدگاه های بعدی تو را نقض می کند. شنیدن این قضیه برایم عادی واندوهناک است. باید همین طور باشد. من مانند دیگرآدم ها دارای نفس واندیشه متناقض هستم. چه کسی درین دنیا تمثال ویژه ای از تضاد وناهمگونی نیست؟ اگرما خود مان را به درستی بشناسیم وحقایق خودیت خویش را بیهوده کتمان نکنیم، همه ما دارای نقطه ضعف های خنده آوری هستیم که نه گناهش به گردن خود ماست ونه به گردن دیگران. روال خلقت همین است. من این یادداشت ها را قید می کنم تا دیگران بفهمند که طراحی وساخت ذهنی من به حیث کسی که ناظر اوضاع درین مقطع هستم، چه گونه بوده است.

ساعت چهاروپنجاه

عشق خطرناک ترین پدیدۀ ناشناخته در روح آدمی است. این پدیده، هیچ چیزی را نمی تواند برای ذهن آدمی ثابت کند. اصلاً قابل خرید وفروش نیست اما برای بسیاری کسانی که ظرفیت تحمل بی رحمی های آن را ندارند، فروختن وبه کرایه دادن آن خیلی ساده است. به نظرمن، عشق، مظروفی است که ظرف خود را خودش انتخاب می کند. قابل پیش بینی نیست. عنصرزمان بدترین دشمن عشق است. زمان وعشق به سختی با هم مبارزه می کنند. خیلی کم اتفاق می افتد که این دو پدیده با هم آشتی کنند. اگر آشتی میان این دوبرقرارشود، معجزه روی می دهد. مثل آفرینش مثنوی معنوی مولوی.

 

عصربیست وششم عقرب

حدیث هزاررنگ عشق

 عشق تابع  آب وهوا، گذشت ایام، موقعیت انسانی وپول است. عشق بدون  پول تجربۀ هولناک احتضاراست. من درزندگی خویش کسی را ندیده ام که شیشۀ اصالت وعشق ودولت عشق را ازین بلایا درحفاظ آورد. عشق شیشۀ ناموس روح است. هرکه نگهش داشت، به خدا می رسد. عشق چیزی است مانند انسان؛ که گرسنه وتشنه می شود؛ ناشکیبا ودیوانه وای چه بسا که ظرفیت خود را دربرابرمحیط، صداهای دیگران، گذشت روزگار وابزارهای مادی از دست می دهد. اگرچنین امری، الزاماً محقق نشود، قهراً خواهد شد. میان عشق وفریب، مرزآهنین وجود ندارد. حتی هیچ مرزی نیست؛ فقط فضایی نامریی است. عشق به همان حدی که حرکت عمودی، استخوانی و پهنایی دارد، در برابر وسوسۀ پررنگ شیطان از حساسیت برخورداراست. عشق دربرابر مجموعۀ ای ازمظاهرضدعشق، بالذات تاب مقاومت دارد؛ اما این حقیقت وابسته به این است که روح حامل این عشق، ازچه قدرت وقوامی برخورداراست. احساس درد، تجربۀ مرگ، زندگی وطلوع تازه به تازۀ خنده خدا وفرشته گان، همه اش از کرشمه های عشق است.

 

حکومت یک دست علیه امریکا؟

درهفته های اخیر، مقاومت علیه امریکا درسطح رهبری عالیۀ حکومت ودولت صورت جدی به خود گرفته است. انگیزۀ ومحاسبۀ رئیس جمهوردرین باره تعریف نشده وهمه را نگران ومتحیرساخته است. اما دردستگاه حکومت هیچ اعتراضی نسبت به مدیریت آقای کرزی به چشم نمی خورد. تعبیراولی آن است که کلیه اراکین دولت وحکومت با آن چه رئیس جمهوربیان می دارد، موافقت دارند وبه طوریک دست خواهان اعمال فشاربرامریکا وناتو هستند. نظردیگراین است که هروزیرومقام ارشد به نوبۀ خویش منتظرآن است که کس دیگری( نه خودشان) گامی درجهت مخالفت با کرزی به جلو بردارند. هرچه حکومت دست به تحریکات می زند، نیروهای جهانی وامریکا به نرمش دپلوماتیک روی می آروند و با لحن مداروسازش به مقابله برمی خیزند. من فکرمی کنم که نرمش غرب دربرابراظهارات تند آقای کرزی، یک امرمؤقتی وفریبنده است. غرب هیچ گاه برای حکومتی که منافع آن ها را تهدید کند، به طوردرازمدت همکاری نمی کند. رخ مهم قضیه این است که غرب به تدریج چنین حکومتی را از پا می اندازد. تا جایی که دیده می شود، بعد ازچند دورموضع گیری های غیرمتوقعه کرزی علیه امریکا وغرب، متحدان کرزی شامل شخصیت ها و رهبران"تنظیم ها" به تشویش افتاده اند. این جریان ها متوجه شده اند که اگررویارویی غرب وحکومت به مرحلۀ تعیین کننده ای تقرب کند، آنان نیز درلحاف کرزی پیچیده خواهند شد.

شام- ساعت هفت

شاملو؛ صدای عصیان وآرمان وچیزی بیشتر

او درعین بی نیازی، چه نیازمند بود ازبرای زیستن. شعر، گداخته مذابی رنجناک، ازتاروپودش می گذشت تا ازمن وتو هم بگذرد. ازفرط حس تنهایی، به عصیان چنگ می انداخت. حس گناه ازچشمانش بیرون می زداز عمق بی گناهی. اما کارمسئولیت چه؟ اگرنمی جوشید ازدرون، آسمان معنا می ریخت برزمین سیاه.

بخت آزمای همه دوران ها؛ چه غریبانه خوابیده است... پیرمرد صدای آیدا را می شنوی؟ پس سرازگور برون آر وبرروی ما نیشخندی بزن تا زخمی بخوریم.

اکنون من واو دو پاره ای یک واقعیت ایم

درروشنایی زیبا

درتاریکی زیباست

در روشنایی دوسترش می دارم.

ودرتاریکی دوسترش می دارم.

شاملو! روح من وتو، ساکت وسوگمندانه، طریق گریه را آموخته اند.

 

بامداد بیست وهفتم عقرب- 1389

فرضیۀ خروج امریکا ازافغانستان

بازی با زمان

درماه های اخیرتبلیغات عریان برای خروج امریکا ازافغانستان درجولای 2011 اوج گرفته است. به نظرمن، این هنگامۀ تبلیغاتی ازقبل برنامه ریزی شده و درواقع به خروج واقعی قوت ها رابطه ندارد. این تبلیغات هدف معکوس دارد که هدف ازآن، استفاده بهینه وتاکتیکی با زمان است وهمچنان آرام کردن ومدیریت کردن اذهان عامۀ امریکا را درسرلوحۀ کار خود دارد. بازی با ذهنیت جامعۀ امریکا بسیارمهم است و مالیه دهندگان، نسبت به جنگ افغانستان حساس وبی باور شده اند. امریکا با اعلام خروج از افغانستان، دست به آزمایش تاکتیک های ایران وپاکستان زد ونتایج لازم را به دست آورده است. این بازی انتظار وامید، سیاست کش وقوس وسردرگمی ذهنی تا آن جا ادامه خواهد یافت که نخستین اهداف کلیدی درجنگ افغانستان محقق شود. به نظرمن، تا سال 2014 بخش نخست اهداف محوری امریکا درافغانستان تطبیق می شود ودرآن صورت جدی شدن بحث خروج نیز قبل ازهمه به نفع امریکا خواهد بود.

 

شامگاه بیست وهفتم

خداوشیطان

خدا درهمه جا وشیطان هم درهمه جاست. انسان آمیزه ای ازکفروقداست است. آزمایش های سختی درزندگی پیش می آید که کمترکسی ازجنس آدمی می تواند به طوردایم ازآن بدون گناه وتقصیرولغزش وسقوط رهایی یابد. من این طورنتیجه گرفته ام که هیچ چیزی دروجود آدمی قابل اعتماد نیست. حتی ایمان. برای این که بسیاری ازمدعیان ایمان، گناه کاران بزرگ اند وعملاً طوری زندگی می کنند که درحکم محاربه با خداست.

ساعت یک پس ازنیمه شب

تا جایی که من خودم را مطالعه می کنم، تنها ترین انسان روی زمین هستم. هیچ کسی به معیارهای من برابرنیست. هیچ کسی را ندیدم که برای عدالت وانصاف به اندازه من حاضربه فداکاری باشد. مثل این که خداوند مرا درحفاظ خود دارد. ارادۀ خدا چنین بوده است که من فقط برای زدودن خباثت وپلیدی نفس بکشم وزندگی کنم. وقتی به خصوصیت لایتغییرخودم بیشتر ملتفت می شوم، خدا را شکرمی گذارم. ازنظرمن برای محو خباثت وچیزهایی که روح آدمی را آلوده وددمنش می سازد، عمل انتحاری آگاهانه به منظور نجات روح ومحو رزایل وشنایع، درواقع علوروح انسان به شمارمی آید. عمل های انتحاری که دسته های تروریستی انجام می دهند، ازنظرمن مردود است. اگر به هدفی که شرح دادم انجام شود، ثوابش صد برابرعبادت های ظاهری آدم هاست.

بامداد سی عقرب

توافق نامه میان ناتووافغانستان

ازسال آینده مسئولیت های امنیتی به ارتش افغانستان سپرده می شود. آموزش نیروها تشدید می شود. قراراست تعدادنفرات ارتش تا یک سال دیگربه سه صدهزارنفر برسد. اما ناتو می گوید اجازه نمی دهدکه درپایان سال 2014 خلاء قدرت به وجود آید. ناتو بعد از2014 نیز درافغانستان باقی خواهد ماند. دبیرکل ناتوگفت: طالبان این مسأله را ازمغزخود بیرون کنند که ناتو ازین جا بیرون خواهد رفت. مثل این که پلان خروج ویا انتقال جنگ به سوی پاکستان وایران اندک اندک روشن می شود. اشرف غنی احمدزی که درجلسۀ لزبن حضورداشت می گوید:

تعهدقوی ازسوی حکومت برای آوردن اصلاحات. خروج قوت های خارجی منوط به شرایط است. به نظرمن ایجاد نظام وفاداربه غرب درکابل هدف اساسی ناتو است. فکرمی کنم جام زهری را که کرزی برای خارجی ها تهیه دیده و آنان را تحت فشارقرارداده است، به سوی خودش برمی گردانند. سوال این است که آیا امکانات پیشرفته دراختیارارتش ملی قرارداده خواهد شد؟ فکرمی کنم بازی عجیبی است.