رسیدن به آسمایی:  05.03.2011 ؛ نشر در آسمایی: 06.03.2011

 

رد  پای فرعون

 

نقش ایران در ترور احمدشاه مسعود

 

نویسنده : رزاق مأمون

بخش پنجم

چلیپای شمشیر ها

 

پاکستان از سال های دهۀ هشتاد به بعد، به حیث مرکز اصلی سازماندهی جنگ علیه ارتش شوروی درافغانستان و مسیر اصلی تدارکات جنگی و لوژستیکی، نقش تعیین کنندۀ خود برسرنوشت جنگ در افغانستان را تشخیص داده بودند. وضع به گونه ای بود که غرب و کشور های  اسلامی کمک های سرسام آوری را به منظور توزیع به تنظیم های گروه های مجاهدین دراختیار مقامات پاکستانی قرار می دادند. امور مالی، نظامی و لوژستیکی فرماندهان و رهبران تنظیم ها به طور انحصاری در دست سازمان استخبارات پاکستان افتاده بود. اما از همان آغاز،  ادارۀ اطلاعات آن کشورهرچند سرمایه گذاری سنگین مالی وسیاسی را بالای مهندس گلبدین حکمتیار به عنوان متحد درجه اول پاکستان انجام داده بودند، باورمند شده بودند که بازی جداگانه و مستقلانۀ احمد شاه مسعود  دردره ای استراتیژیک پنجشیر، درآینده ممکن است در برابر سیاست اجرایی و تصاحبی پاکستان  برای ایجاد فضای مناسب «عمق استراتیژیک» به مانعی بزرگ مبدل شود. این درحالی بود که مسعود به زودی خودش را از لانۀ محصور کوهستانی وادی پنجشیرخارج کرد و عملیات جنگی را در خم و پیچ گردنه های سلسله جبال هندوکش به گردش آورد. درسال های نخست دهۀ هشتاد، دورنمای پایان جنگ برضد شوروی درافغانستان روشن نبودو پاکستان با سرعت به محور اصلی تجمع جنگ بی پایان درافغانستان مبدل شده بود. ایستادگی گروه های مجاهدین درنیمه اول دهۀ هشتاد، دیدگاه متزلزل غرب و امریکا را در مورد امکان اعمال فشار بیشتر بر ارتش سرخ و گیردادن آنان در لجن زار افغانستان دگرگون کرد و طرح جنگ جهانی اسلام برضد شوروی با حمایت امریکا و کشورهای عربی رو به رو شد.

 پس از آغاز نیمۀ دوم دهه شصت خورشیدی، برنامۀ گردآوری جنگجویان مخالف رژیم های عرب و اعزام آنان به میدان های جنگ برضد ارتش شوروی در افغانستان مورد استقبال گرم پاکستان قرار گرفت. درهای ورود به پاکستان به روی جنگجویان بین المللی چند ملیتی گشاده شد و زمینه برای ایجاد پایگاه های قدرتمند عرب ها در پاکستان و افغانستان فراهم گردید. پاکستان، امریکا، انگلیس وکشور های عرب به ویژه عربستان سعودی ازین نقل وانتقالات خرسند بودند. شاید این کشور ها حدس نمی زدند که «فرزندان جنگ سرد» روزی  فرصت پیدا کنند به روی پدران شان تیغ از نیام برکشند، ویا شاید این درک بر ذهنیت عمومی سایه افگنده بود که برای تبدیل شدن فرزندان فدایی عرب به گور کن های صاحبان شان، به زمان پیش بینی ناشده نیاز خواهد بود. این فرضیه پیوسته قوت می گرفت که فدائیان افراطی  حق دارند در کوهستان های مرزی پاکستان و افغانستان برای آرامش ارواح توفانی شان، «خانۀ سرنوشت» بنا کنند. هنوز توهم جنگ علیه زمان، به توفان بدل نشده بود.

بعد از مرگ جنرال ضیاءالحق رئیس جمهور پیشین پاکستان، رابطۀ نزدیک جنرال حمیدگل تکیه گاه فکری ایجاد و حفظ « عمق استراتیژیک پاکستان در افغانستان» با بانو بی نظیر بوتو دختر مرحوم ذوالفقار علی بوتو که به تازه گی برصحنۀ سیاست پر تنش آن کشور ظاهر شده بود، دست کم دریک نقطه شکل گرفته بود. حمیدگل از طراحان اعمار زیرساخت نیروی بین المللی عرب ها در محور افغانستان و پاکستان بود. درآن زمان احمد رشید پژوهشگر معروف مسایل منطقه ازآقای حمید گل سوال کرده بود:

آیا با دعوت از مسلمانان تندرو کشور های اسلامی که ظاهرأ متحد پاکستان هستند، با آتش بازی نمی کنید؟ آیا این نیرو های تندرو در کشور های خود کشمکش ایجاد نمی کنند و سیاست خارجی پاکستان را زیر سوال نخواهند برد؟

 ژنرال پاسخ داد: "ما مشغول جهاد هستیم و این نخستین گروه نظامی اسلامی و بین المللی در دوران معاصر است. کمونیست ها نظامیان بین المللی خود را دارند، غرب، ناتو را دارد، پس چرا مسلمانان با هم متحد نشده و جبهه مشترکی به وجود نیاورند؟"

احمد رشید می افزاید:

دولت پاکستان قبلأ به کلیه سفارتخانه هایش در جهان دستور داده بود، برای هر فرد متقاضی سفر به پاکستان که بخواهد در کنار مجاهدین افغان بجنگد، بی هیچ پرس و جویی ویزا صادر نمایند. در خاور میانه، اخوان المسلمین، «مجمع جهانی اسلام» مستقر در عربستان سعودی و مسلمانان تندرو فلسطینی نیرو های شان را سازمان داده و با پاکستانی ها تماس بر قرار کردند. آی.اس.آی و جماعت اسلامی پاکستان برای استقبال از نظامیان تازه وارد، تهیۀ وسایل اقامت و تدارک برنامه های آموزشی برای آنان، کمیته های ویژۀ پذیرایی تأسیس نمودند و سپس آن ها را تشویق کردند که با گروه های مجاهدین،(مطابق معمول) به حزب اسلامی، بپیوندند. سرمایه های لازم برای این طرح مستقیمأ از سوی آژانس اطلاعاتی عربستان تأمین می شد. محقق فرانسوی«الیور روا» آن را به مثابه«یک اقدام مخاطره آمیز مشترک توسط سعودی ها» اخوان المسلمین و جماعت اسلامی که هم آهنگی آن به عهدۀ آی.اس.آی بود»، توصیف می کند.

درفاصله سال های 1982 و 1992 حدود 35000 افراطی مسلمان از 43 کشور اسلامی خاور میانه، شمال و شرق آفریقا، آسیای مرکزی و خاور دور، زیر آتش، همراه با مجاهدین افغان آزمون سخت جنگ افغانستان را از سر گذراندند. هزاران مسلمان افراطی دیگر از کشور های مختلف در صد ها مدرسه جدید التأسیس پاکستان و در امتداد مرز افغانستان- که حکومت نظامی ضیاءالحق از آن ها حمایت مالی می کرد- به تحصیل مشغول شدند. در نهایت بیش از 100000 مسلمان افراطی با پاکستان و مجاهدین افغانستان تماس مستقیم داشتند و از ایدۀ جهاد تأثیر پذیرفتند.

نگاه پاکستان دردراز مدت، کشانیدن آتش به سوی آسیای میانه بود تا بازار های دست ناخوردۀ آن سرزمین ها به روی کالا های ارزان و بی کیفیت بورژوازی پاکستان باز شود. اما هدف عمیق ترآن بود که عبوردادن آتش از قلمرو پاکستان به سوی افغانستان وسپس آسیای میانه وجهانی سازی چالش برخاسته از حضور جنگجویان افراطی، تسجیل بی سروصدای «عمق استراتیژیک» درزمین افغانستان بود که با تعمیل ایدۀ معبر استراتیژیک، اهمیت استراتیژیک خود را درانظار خود افغان ها از دست می داد.

سرحلقۀ نسل افراطی های عرب اسامه بن لادن بود؛ مردی که ظاهراً خوی حلیم داشت اما به زودی نشان داد که از سینه اش آتش فواره می زند و همان دست هایی را گاز می گیرد که نان وآب به دهانش نزدیک می کردند.

او نماینده واقعیت های جدیدی بود که از قیاس، توهم و انفجار، برای نسل خویش در خانۀ دیگران خانه سرنوشت درست می کردند تا این حقیقت را بر دیگران اثبات کنند که صحرا نشینان، می توانند به جولانگران کوهستان مبدل شوند.



 

پیوند های مرتبط با موضوع:

ورود به صفحه ویژه ی رزاق مامون در آسمایی