رسیدن به آسمایی:  05.03.2011 ؛ نشر در آسمایی: 09.03.2011

 

رد  پای فرعون
 

 

نقش ایران در ترور احمدشاه مسعود

 

نویسنده : رزاق مأمون

 

بخش چهاردهم

حالت فوق العاده

 

رئیس اطلاعات جبهه مقاومت توضیح می دهد:

سرنوشت "جبهۀ مقاومت" به یک تار مو بسته بود. اگر علی العجاله خبر مرگ مسعود در شبکه های ارتباطی جاری می شد، روند امحای قدرت دفاعی جبهۀ مقاومت با سرعت تسهیل می شد. قوماندان گدا محمدخان "خالد" از راه رسید و با نگرانی فوق العاده ای سوال کرد:

آمرصاحب دیگر زنده نیست؟

گفتم: تقدیر ما را خدا رقم می زند!

   وی با اندوه عمیقی خاموشی اختیار کرد. درشبکۀ عمومی به طور فشرده توضیح دادم که اساساَ مسعودخلیلی زخمی شده و« آمرصاحب» وی را تا شفاخانه همراهی می کند.

پاسخ دادن دربرابرباران پرسش ها از طریق مخابره خیلی دشوار بود. درنهایت، فقط گفته می شدکه مسعود نیز بسیار کم زخمی شده و حالش خوب است.

هزاران عرب و پاکستانی درکرانه های دریای آمو متمرکز بودند که با گذر از خط جنگ و خط مرز، به سوی آسیای میانه سرازیر شوند. القاعده مدت ها پیش آمادگی داشت تا مقاومت مسعود را از سر راه خود بردارد و خود را با دسته های جنگی حوزۀ ترکستان سازمان القاعده وصل کنند. برنامۀ القاعده، منطقه ای کردن جنگ بود. با شکستن دیوار دفاعی مسعود، شش هزار طالب که از پاکستان حرکت کرده بودند، با عبور ازناحیۀ چترال، شهر فیض آباد ولایت بدخشان را به آسانی تسخیر کرده و خود درمسیر دهلیز جنگ به سوی آسیای میانه جلو می رفتند. ما به درستی تشخیص داده بودیم که هدف اصلی القاعده، فتح فرودگاه ما در خاک تاجکستان وسپس ساقط کردن سریع حکومت آقای رحمانوف بود. القاعده زمان حساسی را برای عملی کردن تهاجم به هدف سقوط دولت تاجکستان درنظر گرفته بود. زیرا تاجکستان درآن روزها درآستانۀ برگزاری روز استقلال آن کشور به سر می برد. القاعده درسال های پیش از سقوط امپراطوری شوروی پایگاه های گسترده و مرموزی را در سلسله کوهستان های پایان ناپذیر آسیای میانه که کشور های قرغیزستان، ازبکستان و تاجکستان را با هم پیوند می زند، ایجاد کرده بود. سلسله کوهستان های آسیای میانه خیلی پیچیده و عجیب اند و حتی درمقایسه با گردنه های جبال هندوکش به مراتب پیچیده و ترسناک اند.

به فهیم خان فرمانده جبهۀ "کلفگان" تلفنی گفتم که وضع خیلی اضطراری است. وی با نگرانی پرسید:

آمرصاحب زنده نیست؟

گفتم: وضع اضطراری وخطرناک است.[1] چرخبال حامل وی ساعتی بعد در خواجه بهاء الدین فرود آمد. اتفاقا به پیشواز روزهای جشن استقلال تاجکستان، صالح محمد ریگستانی نیز از مسکو به شهر دوشنبه آمده بود.[2]

به دهلی زنگ زدم و دکتر عبدالله گوشی را برداشت. ماجرا را طوری شرح دادم که ظن دکتر نیز نسبت به مرگ وزندگی مسعود برانگیخته نشود. [3]

ساعت سه بعد از ظهر ( نهم سپتامبر برابر با هجده سنبله سال 1380) من به اتفاق فهیم خان وقوماندا گدا محمد خان «خالد» درخواجه بهاء الدین گرد هم آمدیم. استاد سیاف و آقای یونس قانونی پیوسته زنگ می زدند که آیا آنان نیز به تخار بیایند یا آن که درپنجشیر باقی بمانند؟ ما از محافظان خویش جدا شدیم و طوری وانمود کردیم که مسعود ما را به جلسه ای در تاجکستان فراخوانده است.

با چرخبالی که جنرال امیرجان آن را هدایت می کرد درفرخار تاجکستان فرود آمدیم و با سرعت به سوی محوطۀ درمانگاه هندی کنار دریا که مسعود به آن جا منتقل شده بود، به راه افتادیم. رئیس امنیت تاجکستان، صالح محمد ریگستانی، باقر معین رئیس پیشین بخش فارسی بی بی سی، آقای افخمی از ایران درمحوطۀ ایستاده بودند.

درهمین حال من اطلاع گرفتم که آقای ..... ازافراد نزدیک به مسعود، بی آن که از من یا از رهبر دولت کسب اجازت کند، از پیکر بیجان مسعود در سرد خانۀ درمانگاه عکس برداشته وآن را در اختیار سی، آی،ای قرار داده بود.[4]

وقتی داخل سردخانه شدم، درنخستین نگاه، یک جفت کف پا ها را دیدم که ازناحیۀ دو شصت، با یک پارچۀ سفید با هم بسته شده بودند. پروفیسورهندی گفت:

متأسفانه ضربۀ انفجار خیلی قوی بوده، تا دست به کار شویم، چره ها و پارچه های فلز، سلول های بدن مسعود را کاملا تخریب کرده بودند. به محوطه شفاخانه برگشتیم.

زمان به سرعت می گذشت. به این سوال ها باید پاسخ عملی وآنی ارائه می کردیم.

یک: جسد را به همین حالت نگهداریم؟

دو: آیا بدون تأخیر به پنجشیر حرکت کنیم تا جسد شبانگاه درآن جا دفن شود؟

سه: درچنین لحظه چه باید کرد؟

ایرانی ها پیشنهاد کردند تا روشن شدن وضع، پیکر مسعود به یکی از سرد خانه های شهرمشهد منتقل شود. اما فرمانده گدامحمد خان گفت:

این یک رویداد بزرگ است و نمی شود آن را شوخی تلقی کرد. این گونه حوادث می تواند تاریخ یک کشور را «چپه وراسته» کند. اصلا پنهان کردن این قضیه نا ممکن است.

پس تصمیم گرفته شد که جسد مسعود به یکی از سردخانه های شهر مرزی کولاب تاجکستان منتقل شود. درین حال فهیم خان درتماس با استاد ربانی با ایما و اشاره توضیح داد که احمد شاه مسعود جان به حق داده است. این درحالی بود که فرماندهان دشت قلعه پیوسته زنگ می زدند که چرا احمد شاه مسعود درجلسۀ فرماندهان حاضر نشده است؟

قراربود مسعود به ساعت 12 همان روز درنشست عمومی فرماندهان حضور یابد تا درخصوص این که تعرض و دفاع را چه گونه برضد القاعده تنظیم کنند، تصمیم گیری شود. اما تا سه بعد ازظهر نیز فرماندهان مطلع نبودندکه مسعود درحادثۀ انفجار در خواجه بهاء الدین زندگی را از دست داده است.

درچنین احوال، مکالمات شبکه های عربی واردوزبان دشمن تشدید یافته و هرچند از مرگ احمد شاه مسعود به یکدیگر تبریکی می دادند؛ اما واضح بود که از اصل قضیه هرگز اطلاع نداشتند.

وقتی استاد ربانی به تخاررسید، مات و مبهوت به سوی ما نگریست و گفت:

زنده نیست؟

خاموش و میخکوب درجا ایستاده بود. ایشان سپس گفت:

تاریخ اسلام چنین است. گاه شهادت یک سردار اسلام تغییرات بزرگی را به همراه می آورد. این حادثه را هرگز افشا نکنید. حتی می خواهم این راز تا سال ها مخفی نگهداشته شود.

یک روز بعد، فاجعۀ یازدهم سپتامبر در نیویورک، دنیا را تکان داد. این مقارن ساعاتی بود که طالبان والقاعده از چندین جناح به سوی پایگاه های مقاومت حمله ورشده بودند. چون پنهان کاری دقیق درمورد مرگ مسعود صورت گرفته بود، قوت های مقاومت با روحیۀ سابق دست به مقاومت زدندو القاعده وطالب، هیچ دست آوردی رانصیب نشدند. ما درسراسر  جبهۀ جنگ شایع کرده بودیم که مسعود برای عیادت از مسعود خلیلی به تاجکستان رفته است.[5]

مجموع گزارش های سری چنین بودند:

مطابق برنامۀ القاعده، ترور مسعود باید چهار هفته قبل از حملۀ تروریستی بر برج های دوگانۀ شهرنیویورک عملی می شد. آرایش تاکتیکی ( جنگ دارای انعطاف وفریبکاری)  مسعود از یک طرف و روند آهستۀ تقرب "عرب های خبرنگار" به مسعود، ازجانب دیگر، این عملیات را که از لحاظ زمانی براساس یک نقشه تدوین شده بود، عملاً مختل کرد. درنتیجه، انفجار انتحاری علیه مسعود و حمله بر نیویورک تقریباَ همزمان صورت گرفت. گذشته ازین، ما روحیۀ انتقام را درجبهات دامن زدیم و جنگجویان مقاومت در دریایی از انتقام غوطه ور شده بودند. این عوامل،  شکستن دروازه های آسیای میانه به روی القاعده وطالبان را نا ممکن ساخت.

بربنیاد محاسبۀ شبکه بین المللی تروریزم، جنگ جهانی القاعده برضد امریکا و غرب، بعد از فروپاشی جبهات بازدارنده جنگ درافغانستان و اشغال سریع آسیای میانه ( درقدم اول سقوط حکومت تاجکستان) وارد مرحلۀ تاریخی خود می گشت.[6] بدین ترتیب، ده ها هزار جنگجوی القاعده وطالب درافغانستان با هزاران تفنگدار القاعده که درجغرافیای کوهستانی به کشور آسیای میانه و چچین لانه کرده بودند، با هم وصل می شدندو توان القاعده برای دفاع استراتیژیک درحوزۀ قفقاز تا سال های طولانی بیمه می شد.

تحلیل وضع مشخص می کند که حملۀ انتحاری به هدف نابودی مسعود وکوبیدن هواپیما ها بر ساختمان های مرکز تجارت بین المللی درنیویورک با هم رابطۀ منطقی و جدایی ناپذیر داشته اند.

اما پس از شروع هنگامۀ تبلیغاتی رسانه های دنیا در مورد عملیات القاعده بر نیویورک، از شدت حملات سنگین و غرور آمیز القاعده و طالبان بر مواضع جنبش مقاومت تا حد زیادی کاسته شد. این بار القاعده و طالبان درمکالمات مخابراتی به جای تهدید و فراخوان برای تسلیم، فریاد می زدند:

دشمن اصلی ما امریکا است. بیائید با هم متحد شویم. اگر متحد  نشویم، همه ما نابود می شویم.

اما دیگر هیچ چیزی به عقب بر نمی گشت.


[1] . مارشال محمد قسیم فهیم که بعداَ براساس اجماع فرماندهان و تصمیم شخص استاد برهان الدین ربانی به حیث فرمانده کل قوای مقاومت به جای احمدشاه مسعود برگزیده شد، درآن زمان فرمانده جنگ درمنطقه کلفگان ولایت تخار بود. آقای فهیم ازفرماندهان طراز اول دوره جهاد ومقاومت است که بعداز سقوط اداره طالبان درسال 2001 میلادی تصدی معاونت ریاست جمهوری ووزارت دفاع افغانستان را برعهده داشت. مارشال فهیم درحال حاضر معاون اول ریاست جمهوری افغانستان است.
[2] . صالح محمد ریگستانی از جمله نظامیان ارشد دوره جهاد و مقاومت است که از جمله مقربان مسعود شناخته می شد. وی درآن زمان آتشه نظامی دولت اسلامی افغانستان درمسکو بود. آقای ریگستانی سال ها به حیث رئیس بخش اپراسیون شورای نظارجمعیت اسلامی مشغول به کار بوده است. وی بعداز سقوط طالبان کتاب « مسعود و آزادی» را نوشت و درماه حوت سال 1378 از عضویت مجلس نمایندگان افغانستان استعفا داد.
[3] . دکترعبدالله بعدا برایم گفت: اگرهمان لحظه درباره مرگ آمرصاحب برایم خبر می دادی، حتما سکته می کردم. ( عارف سروری)
[4] . انجنیرعارف سروری، درتوضیحاتش، نام این فرد نزدیک به مسعود را افشا کرده است؛ اما من بنا به مصلحت شخصی، ازآوردن نام ایشان خود داری می کنم.
( نویسنده کتاب)
[5] . اگرچه طالبان درجبهه ما سیستم جاسوسی مجهزی داشتند؛ اما مرگ مسعود با موفقیت بی نظیری مخفی نگهداشته شد.


پیوند های مرتبط با موضوع:

ورود به صفحه ویژه ی رزاق مامون در آسمایی